hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbffb14602000000920a000001000500
جهانی سازی
مفهوم جهانی سازی (Globalization) گستره وسیعی از روندهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در بر میگیرد.
امروزه جهانی سازی به یکی از واژگان کلیدی بحثهای دانشگاهی و اجتماعی و حتی سیاسی
تبدیل شده است. در بحثهای مردم پسند، اغلب جهانی سازی به این معناست:
دنبال کردن سیاستهای لیبرال کلاسیک (یا بازار آزاد) در
عالم اقتصاد، تکثیر فناوریهای جدید اطلاعاتی (انقلاب اینترنتی) و نیز این انگاره
که بشر در آستانه تحقق جامعه واحدی قرار دارد؛ جامعهای که در آن موجبات عمده تنشهای
اجتماعی رخت برمیبندند (همبستگی جهانی).
خوشبختانه اکنون نظریه پردازان جهانی، مفهوم روشنتری
از جهانی سازی ارائه کردهاند و این مفهوم، با وجود آن که اختلاف نظرهای عمده میان
شرکت کنندگان در بحثهای مداوم و متنوع جهانی سازی همچنان باقی است، بیان بهتری
یافته است.
اغلب نظریه پردازان اجتماعی معاصر این دیدگاه را میپذیرند
که جهانی سازی راجع به تغییرات بنیادی در مسائل اساسی زیر است:
ـ تغییرات بنیادی در نمایههای (Contour) فضایی و زمانی حیات اجتماعی، تغییراتی که به موجب آن اهمیت فضا یا
قلمرو، تحتالشعاع شتاب فزاینده ساختار زمانی شیوههای اصلی فعالیت بشر قرار گرفته
و میگیرد.
ـ امروزه فاصله جغرافیایی عموماً با مقیاس زمانی سنجیده
میشود. با کاهش زمان لازم برای برقراری ارتباط میان دو نقطه جغرافیایی دور از هم،
فاصله یا فضا، فشرده و نابود میشود.
ـ تجربه انسان از فضا، بسیار وابسته به ساختار زمانی
فعالیتهایی است که به واسطه آنها فضا را تجربه میکنیم، تغییر زمانبندیهای
فعالیتهای بشر، ناگزیر تجربهای دگرگونه از فضا یا قلمرو ایجاد میکند.
در مورد این که دقیقاً چه عواملی موجب جا به جاییهای
اخیر در نمایههای حیات بشر شدهاند، میان نظریه پردازان جهانی اختلاف نظر وجود
دارد. با این حال معمولاً میپذیرند که تغییر تجربه انسانها از فضا و زمان، در
بسیاری از حیطههای زندگانی، اهمیت مرزهای محلی و حتی ملی را زایل میکند.
از آنجا که جهانی سازی دارای پیامدهای گسترده و مؤثر در
همه جنبههای حیات بشری است، نیاز به بازاندیشی در پرسشهای بنیادین نظریه
اجتماعی، سیاسی هنجاری را ناگزیر میکند:
بازاندیشی شامل سرفصلهای زیر است:
ـ جهانی سازی و تاریخ اندیشه
ـ جهانی سازی در نظریههای اجتماعی معاصر
ـ چالشهای هنجاری پیش روی جهانی سازی
ـ ما و جهانی سازی
جهانی سازی و تاریخ اندیشه
واژگان جهانی سازی و جهانی شدن، تنها ظرف بیست ساله
اخیر رواج یافته است لیکن دانشگاهیان از دهه هفتاد میلادی، با این واژهها درگیر
شدند و اهمیت آن را به فراست دریافتند.
با این همه دست کم از آغاز شکلگیری سرمایهداری صنعتی،
گفتمان روشنفکری، سرشار از اشاره به پدیدههایی بود که به طور چشمگیری مشابه پدیدههای
مورد توجه نظریه پردازان معاصر جهانی سازی است.
فلسفه، ادبیات و تقریظهای اجتماعی سدههای نوزدهم و
بیستم میلادی، سرشار از توجه به آگاهی از تجربه نوین و نوپدیدی از فاصله و فضاست.
با ظهور شکلهای سریع رفت و آمد و حمل و نقل (سفر
هوایی، سفرهای ریلی) و ارتباطات (تلگراف، تلفن) که امکان تماس بین انسانها را از
خلال تقسیمهای جغرافیایی و سیاسی به طرز شگرفی، سرعت بخشید. تجربه انسان از فاصله
و فضا نیز دستخوش دگرگونی شد.
ظهور سریع کنش اجتماعی برخاسته از تجربه نوپدید، سبب شد
اندیشه پردازی درباره فشرده شدن فضا، حتی قبل از طرح مفهوم جهانی سازی، موضوع
جاذبی برای اظهارنظر شود.
فشرده شدن فضا، به معنای کوتاه شدن فاصلهها، یادآور
نظریه نظریهپرداز نامدار سده 18 مارکس است که در سال 1848 میلادی نخستین تبیین
نظری احساس فشردگی فاصلهها و قلمروها را صورت بندی کرد. به نظر وی ضرورت تولید
سرمایهداری به ناگزیر بورژوازی را به جا خوش کردن در همه جا، اقامت در همه جا،
و ارتباط برقرار کردن در همه جا وا میدارد. نیروی مهیب سرمایهداری صنعتی،
ابتداییترین منابع فناوری را به نابودی فاصله و فضا واداشته تا راه را برای «مبادله
با همه سو» و هم «وابستگی جهانشمول ملتها» هموار کنند؛ روالی که درست
برخلاف محلی گرایی تنگ نظرانهای است که قرنها بشر را متوقف کرده است.
با فناوریهای جدید اغلب به صورت ژورنالیستی برخورد شده
است زیرا ابزار سرمایهداری تلقی میشوند؛ در حالی که این فناوریها چون امکانات
بر هم کنش و تعامل آدمیان را از خلال و ورای مرزها، افزایش میدهند، به عنوان
نیروی پیشرو در تاریخ عمل میکنند. فناوریهای ارتباطی زیرساختهای لازم برای
تمدن جهان و وطن آینده را فراهم میآورند؛ در عین آن که در حال حاضر هم ابزار
زحمتکشان برای تدارک تحول هستند.
از نیمه دوم سده بیستم به این سو پدیده تکثیر بیوقفه
فناوریهای سریعتر عامل بسیاری از عمدهترین هشدارهای مکرر روشنفکران درباره
نابودی فاصلهها بوده است.
مارشال مک لوهان، مضمون دهکده جهانی برخاسته از فناوری
را مطرح کرد که براساس «شتاب فزاینده در تمامی سطوح بشری» ایجاد میشود. ابداع این
اصطلاح، شاهکار تحلیل سرشار از نگرانی او از فناوریهای جدید رسانهای در دهه 60
میلادی بود.
پل ویریلو منتقد اجتماعی فرانسوی در سالهای 1970 تا
1980 معتقد بود. تغییرات جدید در نمایههای فضایی و زمانی حیات اجتماعی، به رشد
وخیم روند استبداد سیاسی کمک کرده است. برطبق برداشت او جنگ افزارهای مدرن و سیستمهای
تسلیحات، باعث تقویت قوای مجریه و ضعیف شدن قوای مقننه شده و راه را برای قدرت
گیری دولتهای عملگرا هموار کرده است.
مارتین هایدگر به روشنی میگوید: نه تنها «محو فاصله»
ویژگی جدایی ناپذیر شرایط معاصر است بلکه تغییرات اخیر در تجربه فضا، کم اهمیتتر
از تحول زمانی در کنشهای آدمی نیست. همه فاصلههای زمانی و فضایی کوتاه میشوند و
امروزه آدم یکشبه به جاهایی میرسد که پیشتر مسافرت به آنها هفتهها و ماهها به
طول میانجامید.
هایدگر به دقت پیشگویی کرد که فناوریهای ارتباطی و
اطلاعاتی جدید به زودی بذر امکانات جدید حیطه فراگستر مجازی را میافشانند. «مکانهای
دوردست قدیمی تمدنها چنان به صورت فیلم در میآیند که انگار آنها همین الان وسط
ترافیک امروزی جاده ایستادهاند ...
اوج این محو، امکان هرگونه انزوا و دوربودگی را فراهم
میآورد و ابزار آن انزوا تلویزیون است که به زودی سرآمد همگی ماشینآلات ارتباطی
میشود.»
توصیف هایدگر از امکانات فزاینده تجربه آنی و همزمان
انسانی، کمتر از بسیاری از اخلافش هراسناک نیست. در تحلیل هایدگر، فشردگی فضا
عاقبت به آنجا میرسد که در چشمانداز تجربه انسانی «هر چیزی همان قدر که دور است،
نزدیک هم هست.»
محو فاصله به جای گشودن امکانات جدید برای تعامل و بر
هم کنشهای غنی و چندوجهی با رخدادها، بخشی از یک توده ملول و یکنواخت از تجربیات
میشود.
فقدان هرگونه تمایز معنادار میان «نزدیکی» و «دوری»
موجب همسطح و مسطح شدن تجربه انسانی میشود که این به سهم خود بذر بیتفاوتی میپاشد
و تجربه انسانی را یکنواخت و تک بعدی میکند.
جهانی شدن در نظریههای اجتماعی
معاصر
از نیمههای دهه 80 میلادی به این سو، نظریه پردازان
اجتماعی از ویژگی نسبتاً ساده انگارانه تاملات پیشین در مورد فشردگی، نابودی و محو
فضا و فاصله فراتر رفتند تا تصور استوارتری از جهانی سازی ارائه دهند اما همچنان
نبود توافقهای عمده در مورد سرشت دقیق نیروهای علی پیش برنده جهانی سازی، باقی
بود.
برای نمونه دیوید هاروی (1989-1996) نظریه خود را
مستقیماً برپایه تبیین پیشگامانه نظریه پردازان سده 18 از جهانی سازی قرار میدهد؛
در حالی که (گیدنز هدل، مک گرو، گولد بلات، پراتون) تمرکز بر عوامل فرهنگ مادی و
اقتصادی را که ویژگی آن رویکرد است، به پرسش میگیرند. با این حال به نظر میرسد
در مورد مبانی اصلی مفهوم جهانی سازی اتفاق نظر نسبی برمبنای نقاط تفاهم زیر در
حال شکلگیری باشد.
نخست این که
تحلیلگران معاصر، جهانی سازی را در ارتباط با قلمروزدایی (Deterritorialization) میدانند؛ به این معنا که تنوع فزایندهای از فعالیتهای اجتماعی،
فارغ از مکان جغرافیایی مشارکت کنندگان آن، انجام میگیرد. و این که جهانی سازی به
امکانات فزایندهای برای کنش میان مردمی، گفته میشود که دیگر طول و عرض جغرافیایی
محل اقامت آنها برایشان اهمیتی ندارد. اگرچه هنوز موقعیت جغرافیایی برای بسیاری از
فعالیتها، مثل فعالیتهای کشاورزی حائز اهمیت است. دیگر آن که قلمروزدایی در
بسیاری از حیطههای اجتماعی بارز و نمایان شده است.
تجارت الکترونیک، تلویزیون، اینترنت و ... به مردمان
همه مکانها، امکان میدهد تا شاهد مصائب وحشتناک جنگهایی باشند که بسیار دورتر
از کنج دنج امن و راحت اتاق استراحت و یا دفتر کارشان، در گرفتهاند و به این
ترتیب نخستین بازتاب جهانی سازی راجع به رواج صورتهای جدید فعالیتهای اجتماعی
است.
دوم این که،
نظریه پردازان اخیر، جهانی سازی را با رشد هم پیوندی اجتماعی (Social Interconnectedness) از خلال
مرزهای جغرافیایی و سیاسی مرتبط میدانند.
براساس این دیدگاه، قلمروزدایی جنبهای حیاتی از جهانی
سازی است. با این حال تمرکز صرف بر آن، خطاست چون اکثریت فعالیتهای انسانی هنوز
هم وابسته به موقعیتهای خاص جغرافیایی است. جنبه تعیین کننده جهانی سازی، معطوف
به شیوه تأثیر رخدادها و نیروهای دوردست بر فعالیتهای محلی و ناحیهای است.
سوم آن که،
جهانی سازی لزوماً شامل سرعت گرایی یا شتاب در فعالیتهای اجتماعی نیز میشود.
به نظر میرسد قلمروزدایی و هم پیوندی عمدتاً سرشتی
فضایی دارند. با این حال به آسانی میتوان دریافت که چگونه این جا به جاییهای
فضایی مستقیماً به شتاب دادن شکلهای اصلی فعالیتهای اجتماعی میانجامند.
چهارم این که،
حتی اگر اندیشه پردازان در مورد نیروهای علی ایجاد کننده جهانی سازی اختلاف نظر
داشته باشند. اغلب موافقاند که جهانی سازی فرایندی نسبتاً درازمدت است و ویژگیهای
سه گانه قلمروزدایی، همپیوندی و شتاب اجتماعی را نمیتوان رخداد جدیدی در حیات
اجتماعی معاصر دانست. با وجود آن که جهانی سازی ویژگی سازنده جهان نو است. اندیشه
پردازان سده 19 میلادی دست کم برخی از ویژگیهای اصلی آن را دریافته بودند زیرا
فشردگی سرزمینها مؤلفه مهمی در تجربه زیست آنها بود. با این همه میتوان گفت که
در دهههای اخیر با رشد نوآوریهای فناوری در ابعاد گوناگون، جهانی سازی شکلی قوی
یافته و امکانات شگفت انگیز جدیدی برای همزمانی و بیواسطهگی ارائه داده است.
پنجم آن که،
جهانی سازی را باید فرایندی چندسره (Multi-Pronged) دانست زیرا ویژگیهای آن یعنی قلمروزدایی، همپیوندی اجتماعی و
شتاب اجتماعی، در عرصههای مختلف (اقتصادی، سیاسی و فرهنگی) حیات اجتماعی بروز مییابند.
نکته اساسی اینجاست که اگرچه هر وجه از جهانی سازی با
هسته اصلی مؤلفههای جهانی سازی یادشده پیوند مییابد اما هر وجهی شامل دنباله
پیچیدهای با ویژگی نسبتاً خودفرمان (Autonomous) از روندهای تجربی است؛ روندهایی که شناخت و ساز و کار علی خاص
ایجادکنندگان آنها، مستلزم بررسی دقیق و موردی است.
همچنین هر نماد و نمودی از جهانی سازی، تعارضها و جا
به جاییهای خاصی ایجاد میکند.
چالشهای هنجاری پیش روی جهانی سازی
تأثیر گسترده جهانی سازی بر گستره هستی انسانی، به پرسشهایی
دامن میزند زیرا توجه به صداهای نشنیده و سنتهای فکری مردمانی که سرنوشت ما و
آنها به نحو فزایندهای در هم میآمیزند، الزامی است. چند چالش بیواسطهای را که
جهانی سازی با آن رو به روست، میتوان چنین برشمرد:
سنت
نظریههای اجتماعی و سیاسی غربی معمولاً وجود اجتماعهای
وابسته به قلمرو را پیش فرض میگیرند. اجتماعهایی که مرزهای قلمرو آنها را با
دیگر اجتماعها میتوان کم و بیش به وضوح مشخص کرد. جهانی سازی این پیش فرض را به
چالش میطلبد زیرا با توجه به قلمروزدایی شدید و پراکندگی و تحکیم موارد برون
مرزی، دیگر نمیتوان ملت ـ دولتها را طرحهای خودبسندهای از همکاری در جهت
مقاصد اساسی حیات انسانی شمرد و مفهوم «چهار دیواری اختیاری» را بدیهی فرض کرد.
با توجه به تغییرات جدید در نمایههای فضا ـ زمانی حیات
بشری، دیگر ایده اجتماعهای بسته، تصوری مبهم و مشکوک و افول یافته مینماید.
امروز حتی قدرتمندترین و کامیابترین واحدهای اجتماعی در معرض قلمروزدایی فزایندهای
(مثلاً توسط بازارهای مالی یا نهادهای ورزشی جهانی و غیره) هستند. عواملی که ملت ـ
دولتها بر آنها کنترل محدودی دارند.
حکومتها به طور روزافزونی حیطه قلمرو خود را درگیر
شبکهای از روابط اجتماعی میبینند که دامنهشان مرزهای ملی را در هم میپیچد. هر
چند در تاریخ بشر، روابط اجتماعی از تقسیمبندیهای سیاسی فراتر میرود اما جهانی
سازی بر افزایش کمی و مقداری شگرفی در ابعاد مختلف این قسم روابط اجتماعی دلالت میکند.
شاید کوشش برای ارائه مرزبندی دقیق میان محلی و خارجی در گذشته تاریخی معنای محکمی
داشت اما امروزه این تقسیم بندی سفت و سخت با روندهای توسعه بسیاری از فعالیتهای
اجتماعی نمیخواند.
با کمرنگ شدن امکان مرزبندی روشن میان محلی و خارجی،
تمایل سنتی به ارجح شمردن حیطه محلی برای تحقق ایدهها و اصول هنجاری نیز مسئله
ساز میشود.
از نظر تجربی، زوال مرزهای محلی و خارجی بسیار دوپهلوست
زیرا به راحتی میتواند راه را برای محوگیراترین جنبههای حیات سیاسی محلی هموار
کند. با این حال شاید گسسته شدن تقسیم بندی خارجی ـ محلی، از نظر هنجاری به این
بینجامد که ما بیش از پیش ببینیم که تعهدات هنجاری بنیادیمان درباره حیات سیاسی
را تا چه حد میتوان به نحوی کارآمد در سطح جهانی تحقق بخشید. به عنوان مثال، اگر
اصول عدالت و دموکراسی را محور فرض کنیم، بدیهی است که عرصه تحقق آنها را باید
عرصه محلی دانست؛ در حالی که امور محلی و خارجی در این زمینه به طرز عمیق و تفکیک
ناپذیری در هم تنیدهاند.
امروزه امکان دستیابی به عدالت در سطح جهانی به بحث
زندهای میان طرفداران جهان وطن گرایی (Cosmopolitanism) و اجتماع گرایی (Commonitarianism) بدل شده است.
جهان وطنها میگویند که ما در قبال همه کسانی که در
دوردستها زندگی میکنند و زبان، سنن و فرهنگ آنها با ما شباهت اندکی دارد، وظیفه
اخلاقی جهانشمولی داریم و دلیل میآورند که شعار «عدالت در خانه» را میتوان و
باید در جاهای دیگر هم تحقق بخشید. به این ترتیب جهان وطن گرایی مستقیماً بر ساخته
آموزههای جهانشمول گرای اندیشه اخلاقی سیاسی مدرن، متکی است.
برخلاف آنان، اجتماع گرایان به این دیدگاه اعتراض دارند
که وظایف اخلاقی ما در برابر بیگانگان دارای همان شأن وظایف ما در برابر اعضای
اجتماعهای خاص (مثل دولت ـ ملتهای خود) است. اجتماع گرایان به هیچ وجه منکر نیاز
به پرداختن به رفع نابرابریهای جهانی نیستند اما اغلب به تمایل جهان وطنها، برای
دفاع از ضرورت اصلاحات اساسی قانونی و سیاسی برای رفع نابرابریهای سیارهای که در
آن سالانه 18 میلیون نفر از گرسنگی میمیرند، با دیده تردید مینگرند.
اجتماع گرایان منکر واقعیت جهانی سازی نیستند اما برخی
معتقدند که تأثیرات جهانی سازی به نحو اغراق آمیزی بزرگ جلوه داده شده است. به این
سبب اجتماع گرایان تردید دارند که بشریت به چنان درک عمیقی از سرنوشت مشترک خود
دست یافته باشد که تلاش بلندپروازانه برای رسیدن به یک عدالت جهانی فزونتر،
بتواند به نحو مؤثری موفقیت آمیز شود.
ویژگی دیگر بحثهای جاری، جبهه بندی مشابهی است که در
مورد چشمانداز ثمربخشی سازمانهای دموکراتیک در سطح جهانی شکل گرفته است. دیوید
هلد با گرایش جهان وطنی میگوید: جهانی سازی مستلزم بسط سازمانهای دموکراتیک (از
جمله حاکمیت قانون و سازمانهای نمایندگی انتخابی) در سطح بینالمللی است. به باور
او، لیبرال دموکراسیهای ملت ـ دولتهای فعلی به قدر کافی برای مقابله با اثرات
جانبی مخرب جهانی سازی مانند تخریب لایههای اوزن تجهیز نشدهاند، به علاوه آرایه
سراسر فراملیتی شکلهای مختلف فعالیتهای بشری، مدلی لیبرال دموکرات را میطلبد که
به همان اندازه مطابق میزان بینالمللی باشد.
مطابق این مدل بهتر است مسائل محلی یا ملی در حوزه
تصمیمگیری سازمانهای لیبرال دموکرات فعلی باقی بماند. اما در حیطههایی که
قلمروزدایی و هم پیوندی اجتماعی آن از خلال مرزها، چشمگیر است، اگر بخواهیم اصل
حاکمیت مردمی را حفظ کنیم، باید قویاً به تحکیم سازمانهای بینالمللی و
دموکراتیزاسیون شکلهای موجود حاکمیت بینالمللی (به ویژه از طریق ملل متحد)
بپردازیم. مطابق این رویکرد یورگن هابرماس در دفاع از اتحادیه اروپا کوشیده است
اتحادیه اروپا را به عنوان سنگ بنای تشکیل دموکراسی ابر ملی مطرح کند. به قول
هابرماس، اگر در جهان امروزی که زوال دموکراسیهای مبتنی بر ملت ـ دولتها،
دموکراسی را آسیب پذیر کرده، قرار است اتحادیه اروپا منجی اصل حاکمیت مردمی باشد،
لازم است این اتحادیه به تقویت ارگانهای نمایندگی انتخابی خود بپردازد تا حقوقهای
سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تمامی اروپاییان را به نحو بهتری ایفا کند.
برخلاف هلد، هابرماس و دیگر مدافعان دموکراسی جهانی،
شکاکان اجتماعگرا، چنین پیش نهادههایی را آرمانشهر گرایانه میدانند و میگویند
لازمه سیاست دموکراتیک، احساس اعتماد، تعهد و تعلق عمیقی است که در سطح بینالمللی
دیریاب است. به باور آنها، پیش شرط ضروری بقای هر دموکراسی پایدار، وجود اجتماعات
عمدتاً غیرداوطلبانه اعتقادی ـ تاریخی و آیینی است.
از آنجا که چنین اجتماعاتی در فراسوی حوزه ملت ـ دولتها
زایل میشوند، دموکراسی جهانی یا جهان وطن محکوم به شکست است. به همین قیاس،
منتقدان الهام گرفته از نظریههای واقعگرا (Realist
Theory) دلیل میآورند که جهان وطنها، سرشت اساساً
متکثر، پویا و ستیزه جویانه حیات سیاسی سیاره تکه تکه ما را وارونه جلوه میدهند.
دموکراسی جهان وطن با وجود تصور صلح جویانهای که از
خود دارد، ناخواسته راهگشای صور جدید و حتی هولناکتری از خشونت سیاسی است. گفتمانهای
جهانشمولانه جهان وطن گرایی نه تنها ناگواری و خصومت گریز ناپذیر حیات سیاسی را
نادیده میگیرد بلکه بسان شعبدهای ایدئولوژیک برای توجیه جنگهای وحشتناک میان
بلوکهای سیاسی مورد بهرهبرداری قرار میگیرد؛ بلوکهایی که کمتر از ملت ـ دولتهای
سنتی در پی منافع خود نیستید. به نظر این منتقدان، این واقعیت که جنگ اخیر امریکا
و متحدانش علیه عراق که به عنوان و اسم مداخله انساندوستانه و با تبرک سازمان ملل
انجام گرفته و دست کم به مرگ 220 هزار شهروند انجامیده، به روشنی نشانگر خطرات
عمیق نهفته در شکلهای جدید دموکراسی جهانی است.
ما و جهانی گرایی
آموزههای برخاسته از تجربههای تاریخی به ما میگوید،
هر جامعهای که به پدیدههای دوران ساز خود توجه کافی، لازم و به موقع نکند، بقای
خود را به مخاطره میاندازد.
جامعههایی که از پدیده دوران ساز سدههای 17 و 18
میلادی بیاعتنا گذر کردند و خود را با انقلاب صنعتی همراه نکردند چه شدند؟
جهانی گرایی، چه از نظر جهانی سازی و چه از دیدگاه
جهانی شدن
با وجود تفاوتهای بارز آن، پدیده دوران ساز و بارز عصر ماست، پدیدهای که سیر
زندگی بشری را دچار دگرگونی بنیادین میکند.
فرایند جهانی گرایی و سرعت شکلگیری و فراگیری آن، از
هر نظر که به آن بنگریم ـ خواه از دید جهان وطن گرایان و خواه از دید اجتماعگراها
ـ فرایندی تنشزا و سهمگین است. دامنههای آن به شکلهای مختلف (فرهنگی، اقتصادی،
سیاسی، نظامی و غیره) با همه ارکان جامعه سروکار دارد. اثر آن هم جامعه را متحول
میکند و هم بنگاههای اقتصادی را. (به گفته طارق خلیل، رئیس انجمن جهانی مدیریت
فناوری در میان یکصد اقتصاد برتر جهان، 51 مورد از آن بنگاهها بوده است.)
اثرات تحول آفرین جهانی جهانی گرایی در همه عناصر
جامعه، قابل بررسی است. جامعه، بنگاههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، سازمانها،
گروهها، خانوار و حتی تک تک افراد، همه از این پدیده در حال تأثیرپذیری هستند و
میتوانند بر آن اثر بگذارند.
بنگاههای اقتصادی / صنعتی و جهانی
گرایی
به گفته آلوین تافلر
شش کلید آینده عبارتند از: «تعامل، تغییرپذیری، تبدیل پذیری، اتصال مستمر، حضور
همه جانبه و جهانی سازی.» در سده 21 اکثر سازمانها مجبور میشوند هم از لحاظ
اجرایی و هم از لحاظ عرصه فعالیت وارد مرحله جهانی شوند. با جان گرفتن مفهوم جهانی
گرایی، شرکتها، مؤسسهها، سازمانها و غیره به اجبار دچار دگرگونی با ماهیت
دگردیسی میشوند. بنابراین ضروری است خود را برای آن آماده کنند.
ویژگیهای مؤسسهها و کمپانیهایی
با خصلت جهانی
شرکتهای جهانی به معنای واقعی واژه، از نظر سرمایههای
انسانی و عرصه عملکرد، فراملیتی هستند. مدیران این شرکتها، از ملیتهای مختلف
برخاستهاند و خصلت بین فرهنگی دارند. نظرات و دیدگاههای این گونه مدیران حد و
مرزی را به رسمیت نمیشناسند. آنها به دنبال حضور پیشرو در بازار بشری در سراسر
سیاره زمین هستند.
شرکتهای جهانی برای انسانها، برتری نژاد، رنگ، جنس و
مذهب قائل نمیشوند و هر جا استعدادی باشد که بتواند در جهت منافع آنها عمل کند،
آن را مییابند و پرورش میدهند.
سازمانهای جهانی به جای تقسیم جهان به قطعههای
پراکنده و فقرآفرین با مصرف محدود، به دنبال ایجاد و توسعه بازار سودآور بزرگ تا
حد سیارهایاند.
شرکتهای جهانی، میوه چین یک اقتصاد بزرگ جهانی هستند و
از این رو خواستار و پیگیر و مبلغ اقتصاد و محیطهای کاری آزاد شده و میشوند و
فضای کاری را سامان میدهند که در آن امکان تبادل عقاید و نظرات کارکنان و تبادل
روشهای تولید وجود داشته باشد.
ویژگیهای یادشده نشان میدهد که با چه فضای جهانی رو
به رو هستیم بنابراین ضرورت دارد با شناخت
آن و همچنین شناخت و تحلیل وضع خود، به دنبال استراتژی اثرگذاری و تطابق و
اثرپذیری با پدیده جهانی گرایی باشیم.
سرمایههای انسانی و جهانی گرایی
در سه بعد، فرهنگ سازمانی، تیمهای کاری و تک تک کارکنان،
پدیده جهانی گرایی، دگرگون آفرین است.
با کاهش فاصله و فضا، افزایش اطلاعات و غیره، پارادایم
زندگی فردی و کاری دچار دگردیسی شده و میشود. زبان نسل کاری آماده به کار و یا در
آغاز کار یا فعال جوان، با زبان نسل مدیر و تصمیمگیر کنونی متفاوت است. پس ضروری
است اثرگذاری پدیده جهانی گرایی از منظر آسیب شناسی اجتماعی و سازمانی و همچنین
فرایند همسوگرایی و تقابل مورد توجه قرار گیرد و مدیران و دانشوران عرصه مدیریت در
تدوین استراتژی ساماندهی توسعه سرمایهها و ثروت انسانی خویش، به حد کافی این
پدیده را تحلیل و برای درک، پذیرش، اثرگذاری تطابق و مدیریت آسیبها، برنامهریزی
کنند.
علیرضا
شعبانی راوری
منابع
*
(Adams| Henry (1931)| the Education of Henry Adams (Network: Modern Library)
*
Archiburgi| Dariele| Held| David| and Koehler| Martin (ED) (1998)| Re-imagining
Politicasl Community Studies in Comopolitian Democracy (Stanford: Stanford University Press)
*
ells Manual (1996)| The Rise of Network Society| (Oxford| UK:
Blacwell)
*
Dallmmayr| Fred (1998)| Alternative Vision: Paths in the Global Village (Lonham| Md:
Rowman & Lillefield)
*
Deaway| John (1927) The Public and Problems (Athens| Ohio:
Swallow Press)
*
Giddens| Anthony (1990) The Consequences of Modernity (Stanford| Stanford University Press)
*
Eriksen Thomas Hyland (2001) Tyranny of the Moment: Fast and Slow Time in the
information Age (London:
Pluto Press)
*
Falk| Richard (1999) Predatory Globalization (Cambridge. Uk: Polity Press)
*
Gurvith Georges (1965)| the Spectram of Social Time (Dordecht Holland: Reidel)
*
Habermas Jurgen (2001) The Post national Constellation: Political Essays (Cambridge USA:
MIT Press| 2001)
*
Harvey David (1996) Justico| Nature & The Geography of Difference (Oxford| Uk:
Blackwell)
*
Harvey David (1989) The Condition of Post modernity Oxford| Us: Blackwell)
*
Heidegger Martin (1971) "The Thing" in Poety| Language Thought
(Network: Harper & Row)
*
Held David (1995) Democracy and the Global order from The Modern State to
Cosmopolitan Governance (Stanford: Stanford University Press)
*
Held David. Mc Grow Anthony| Globaltt| David and Perraton| Jonathan (1999)|
Global Transformations: Politics| Economics and Culture (Stanford Stanford
University Press)
*
Gones| Charles (1999)| "Global Justice: Defending Cosmopolitanism (Oxford: University Press)
*
Kimlicka| Will (1999) "Citizenship in a Era globalization: A Response to
Held" in Jan Shapiro and Casiano Hacker-Corden (eds)| Democracy’s Edges (Cambridge| Uk Cambridge
University Press)
*
Kern Stephan (1983) The culture of Time and Space’ 1880-1918 (Cambridge
University Press)
*
Mcluhan Marshall (1964) Understanding Media: The Extensions Of Man (network:
McGraw Hill)
*
Nardin Terry and Mapel| David (ed) (1992) Traditions of Internationl Ethics (Cambridge| Uk:
Cambridge University Press)
*
Pogg Thomas (2001) "Priorities of Global Justic" Metaphilosophy 32"
G.2a
*
Scholte Jan Aart (1996) "Beyond The Bussword: Towards a critical Theory of
Globalization" in Elenore Kofman and Gillian’s Young(ed) Globalization:
Theory and Practice (London:
Pinter)
*
Scholte Jan Aart (2000) Globalization: A Critical Introduction (New York: ST. Martin’s)
*Zolo|
Daniolo (1997)| Cosmoptis: Prospects for world Goverment (Cambridge| UK:
Polity Press)