hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbffce47020000002d0c000001000100
اشاره:
سوژه گفتوگو با آقای میرحسینی مدیر گروه اجتماعی شبکه سه اتفاق مثبتی بود به پخش مستند «شیر سنگی». مستندی درباره یکی از مناطق محروم توابع شهرستان کوهرنگ. اما زمانی که قرار شد، گفتوگو کنیم فرصت را مغتنم دیدیم که بسیاری از نکتهها و سؤالاتی که از نوع برنامههای اجتماعی سیما بهخصوص شبکه سه تا به حال در سوره مطرح شده بود را بپرسیم. میرحسینی هم پذیرفت و یکساعت و چهل و پنج دقیقه بیوقفه به سؤالات و انتقاداتمان پاسخ داد، انتقاداتی که گاه خیلی صریح و عریان بودند. بیوجه نیست که همینجا از ایشان بهخاطر این جلسه و زمانیکه به سؤالات سوره اختصاص دادند تشکر کنیم
آقای میرحسینی سابقه فعالیت شما در چند ساله اخیر در شبکه تهران و شبکه سوم سیمای جمهوری اسلامی مرتبط با نوع برنامهسازی اجتماعی بوده است. اگر قرار باشد خود شما در مقام منتقد به روند این نوع برنامهسازی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی توجه کنید؛ مهمترین انتقادات شما چه خواهد بود؟
اول از همه باید گفت که برنامهسازی در تلویزیون در تلویزیون ایران بسیار مشکل است. شما هر جای دنیا که بخواهید در زمینه برنامهسازی کار کنید، اولاً از نظر مخاطب، تقریباً تکلیفتان روشن است. از نظر تحصیلات، از نظر زبان، فرهنگ، گرایشات مذهبی و مسائل دیگر، تقریباً با طیف مخاطب نسبتاً روشن و شفافی مواجه هستید و به همین دلیل هم راحت میتوانید برنامهسازی کنید. چه تلویزیون دولتی باشد و چه خصوصی، اهدافی را که متصور میشود با آن تعریفی که از مخاطب دارد پیش میبرد و در هر زمانی هم که بخواهد میتواند این مسیر را بازنگری و نظرسنجی بکند و اصلاح کند. در کاری که ما داریم این خیلی دشوار است. اولاً در سطح ملی میخواهید برنامهسازی کنید، در حیطه گروه اجتماعی نقاط مختلف مملکت هرکدام از لحاظ بافت فرهنگی و خرده فرهنگها، فضای خاص خودش را دارد؛ از نظر زبان هم همینطور؛ از نظر بحثهای مذهبی، چون شیعه و سنی و اقلیتهای مذهبی موجود در جامعه و... هم تنوع بالاست و این است که برنامهریزی برای راضی نگه داشتن این طیف مخاطبان خیلی سخت میشود این وجه تمایز اساسی بین کار ما و کار همه رسانههاست و طبیعتاً در این کار، نقاط ضعف و قوّت بسیاری میشود پیدا کرد.
درباره قوت باید مردم قضاوت کنند، غالب نظرسنجیها نشان میدهد که مردم نسبت به عملکرد سازمان در مجموع، راضی هستند و اعتماد دارند؛ وظیفه اصلی ما این است که این اعتماد را حفظ کنیم و این رضایت را افزایش دهیم. این رسالت اصلی ماست. ضعفهایی هم هست که من بهعنوان کسی که در این مجموعه کار میکنم؛ میتوانم به آنها اشاره کنم؛ یکی از ضعفهای اساسی ما که اخیراً با تغییر رئیس سازمان مطرح شده است، بحث کیفی است. یعنی ما در یک فرایندی قرار گرفتیم که مجبور بودیم توسعه کمّی را در اولویت قرار دهیم؛ با توجیهاتی که داشت مثل مقابله با ماهواره و... در زمان آقای دکتر لاریجانی، اولویت اول، توسعه کمّی بود، همراه با توسعه کیفی، بنابراین مقداری ما در کیفیت، هنوز لنگ میزنیم.
سریالهایی که ساخته شده به استثنای چند مورد خاص سریالهای تاریخی، واقعاً آنطوری که باید و شاید قابل تأمل و بحث نبوده است؛ برنامههای تحلیلی، زنده، برنامههای تولیدی و کارهای مستند... هم همینطور.
ایرادهایی که به بحث کیفی میگیرید اگر ممکن است بهصورت مصداقی اشاره کنید.
ببینید، نمیتوانیم خطکش بگذاریم و بگوییم که بین صفر تا صد، بعد بگوییم چون ما از فلانقدر پایینتر بودیم کیفیت خوب نبوده است.
نه منظورم این بود که این فاکتورهای پایین بودن کیفیت را اشاره کنید؟
ببینید؛ نسبی است. این برنامهها آن توقعی را که از یک رسانه عظیم مثل سازمان صدا و سیما در یک جامعه ارزشی وجود دارد؛ برآورده نکرده است.
این بیشتر محتوایی است یا فنّی؟
محتوایی است. البته اینکه من میگویم نه اینکه اصلاً نبوده است؛ نه حرکتی که شروع شد این حرکت در بحث محتوایی یک مقداری کندتر بود در مقایسه با توسعه کمّی شبکهها و تعدّد برنامهها این است که من نمیتوانم دقیقاً بگویم که این کیفیت یا محتوا چه نمرهای میگیرد. برنامهریزی برای ایفای رسالت سازمان و هدفی که برای سازمان ترسیم شده است از نگاه شخص آقا [مقام معظم رهبری] و سیاستگذاری. رسیدن به اهداف نظام، در جنبه کیفی همگام و متوازن با توسعه کمّی نبوده است. این ایراد اساسی ماست که حالا در سیاستها و اولویتهایی که آقای مهندس ضرغامی اعلام کردند؛ این در نظر گرفته شده و اولویت اول، توسعه کیفی و محتوایی برنامهها شده است تلاشهایی هم شروع شده و انشاءالله خداوند توفیق دهد تا انجام شود.
اشاره کردید به اینکه در محتوا، نسبت به کمّیت عقب بودهاند؛ توضیح بفرمایید که این توقع چه بوده و چه کارهایی باید انجام میشد که نشده؟
شما در جامعهای زندگی میکنید بهنام جمهوری اسلامی ایران، این جامعه یک جامعه ارزشی است و اصلاً بر مبنای ارزش شکل گرفته، چون یک انقلاب ارزشی در آن انجام شده، نقشی که رسانه در چنین جامعهای دارد؛ نقش بسیار مهم و تأثیرگذاری است. اول حفظ ارزشها و دوم ترویج و اشاعه ارزشها. شما ببینید در دوران دفاع مقدس، جامعه از حیث ارزشی یک جامعه یکدستی بود باز میگویم که همه مباحث ما نسبی است؛ این است که شما وقتی در بستر جامعه میآمدی؛ احساس ناامنی از بعد فرهنگی نمیکردی؛ پدیده حجاب، روابط اجتماعی، نگاههایی که مردم داشتند و حفظ مسائل ارزشی در این شرایط باعث شده بود که جامعه یک شرایط متعادلی داشته باشد که احساس میکردی که جامعه با آن اهداف و شعارهایی که برایش متصور شده بود؛ زندگی میکند، بهتدریج بعد از دوران دفاع مقدس ـ البته من باز میگویم این شاید لازمه آن زمان و آن شرایط بوده ـ مواجه هستیم با یک تغییر ارزشی، بعضی از ارزشها واقعاً در حال از دست رفتن است. بخواهیم مصداق هم بگوییم ارزشهایی مثل ایثار، شهادت، مثل دگردوستی یا نوعدوستی، توجه به دیگران و... اینها کمکم در حال رنگ باختن است. بیگانه شدن افراد نسبت به همدیگر از همین معضلات است. ما وقتی مبنا را دین میگذاریم؛ در هیچ شرایطی نباید این ارزشها کمرنگ شود. اتفاقی دارد میافتد یا اتفاقی افتاده است. این هم بیشتر به سیاستهای فرهنگی جامعه برمیگردد که بخشی از آن متعلق به سازمان صدا و سیماست.
آیا سازمان صدا و سیما هم در این فرایند تغییر ارزشی دخیل بوده است؟
نتیجهگیری نکنید!
سؤال میکنم در این مورد...
شما تحلیل من را گوش بکنید؛ بعد به آن میرسیم. در این تغییر ارزشی دنبال مقصّر نباید گشت؛ این اتفاق افتاده، ریشه داشته، ریشه تاریخی داشته و... پدیدههای اجتماعی هم چیزی نیست که ما اینها را منفک و مجزا، آنالیز و کالبدشکافی کنیم و به سراغ درمانش برویم. پدیدههای اجتماعی به هم متصل است و مانند حلقههای زنجیر میماند. شما اعتیاد را نمیتوانید صرفاً از یک بُعد بررسیاش کنید؛ ابعاد مختلف را باید بررسی کنید تا بتوانید برای اعتیاد راهکار و راه حل پیشنهاد بدهید.
در این تغییر ارزشی که در جامعه شکل گرفت؛ ...الان ما در شرایطی حرف میزنیم و گذشتهای را زیر سؤال میبریم که به عبارتی جدا کردن چیزی از متن و قضاوت راجع به آن، خودش به نظر من یک ضعف است اما شاید چراغی شود برای آینده. ما در شرایطی این حرفها را میزنیم که از نظر بودجه، امکانات، تجهیزات، نیروی انسانی اصلاً قابل مقایسه با آن دوران نیستیم به شدت ما پیشرفت کردهایم ولی باز هم با همان شرایط، و با همان وضعیت و امکانات میشد ابتکار عمل را به دست گرفت و جامعه را از نظر فرهنگی به سمت و سویی سوق داد که شاید تبعاتی را که امروز ما در جامعه شاهدش هستیم؛ نمیدیدیم.
نقش سازمان صدا و سیما در این کند کردن فرایند تغییر ارزشی خیلی پررنگ نبوده است، این یکی از ضعفهایی است که به نظرم باید بهصورت خیلی جدی، رویش فکر کرد؛ یعنی یکی از ایراداتی است که میشود به سازمان گرفت. ضمن اینکه تلاشهای بسیار زیادی هم داشته، اما آن فرایند و روندِ کاهش ارزشها آنقدر سرعتش شدید بود که ما بهعنوان سازمان با آن حرکتی که داشتیم؛ نتوانستیم پابهپای این برسیم به آن مرحله که در یک جایی راهش را سد کنیم و بعد کمکم شروع کنیم به مقابله کردن. البته این عرایض من اصلاً انکار زحمات زیادی که در طول این سالها کشیده شده نیست؛ اگر اینها نبود شاید الان یکطور دیگر بودیم. شاید شرایط خیلی وحشتناکتر بود. ضمن اینکه تغییرات اجتماعی هم در هر جامعه ناگزیر است. البته فرایندگذاری که ما داریم طی میکنیم؛ این هم با خودش یک تبعاتی دارد.
مرحله گذار از کجا به کجا و از چه به چه؟
تغییرات اجتماعی.
همان از چه مسئلهای به چه چیزی تغییر میکند؟
تغییرات اجتماعی در هر جامعهای اجتنابناپذیر است. منظورم از جایی به جایی نیست. شما در فرایند توسعه ـ حالا توسعه انسانی یا اقتصادی ـ مجبورید یک فرایندی را طی کنید تا از وضع موجود به وضع مطلوب و وضع بهتر حرکت کنید. حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب، تبعاتی دارد. یکی از نقشهایی که میشود برای سازمان صدا و سیما متصور شد. جلوگیری از تبعات منفی یا کند کردن فرایند رشد تبعات منفی و در مقابل احیا و ارزشگذاری تبعات مثبت است. این از نظر من این بزرگترین ایراد و نقطه ضعفی بود که میشد در عملکرد صدا و سیما دید باز هم میگویم در شرایط خاص.
طبیعتاً برنامهسازی که ما در سالهای اخیر داشتیم، برنامهسازی مطلوب نبوده است؛ حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب بوده است ولی عین آن مطلوب نیست، آن وضعی که ما به خاطرش شهید دادیم و همه فشارها را تحمل کردیم؛ آن وضع مطلوب هنوز شکل نگرفته است. در این فرایند میشود سازمان صدا و سیما را «هم» مورد نقد قرار داد و برنامهسازی ما این ضعفها را داشته است که البته قابل توجیه و دفاع هم هست.
1ـ بودجههایی که باید برای آن برنامهسازی مطلوب صرف میشد؛ بودجههای خوبی نبوده است.
2ـ فشارهای سیاسی که در برهههای مختلف بر سازمان آمده؛ اینها هم بهعنوان مانع عمل کرده است.
3ـ تجهیزاتی که ما الان داریم، تجهیزاتی است که اگر ما ده سال یا پانزده سال قبل به این تکنولوژی دست پیدا میکردیم؛ کمک زیادی میکرد به استفاده بهینه از امکانات و بودجه و به رسیدن به شرایط نسبتاً ایدهآل. این مسئلهای است که بهصورت کلی عرض کردیم؛ اگر مصداقی بخواهیم به سراغ موضوع برویم، میشود برنامههای مختلفی را مورد نقد و تحلیل محتوا قرار داد و گفت که این برنامه با این شرایط نتوانسته این تحول را ایجاد کند.
شما بهعنوان مدیر گروه اجتماعی شبکه سه اگر بخواهید در یک جمعبندی سه تا اولویتهای اصلی کاریتان را نام ببرید این سه اولویتها کدام خواهند بود؟
ببینید اولویتهایی که برای ما تعریف شده است مشخص است. اصلاً به ترتیب اولویت یک و دو و سه نمیشود اینها را آورد؛ همه در اولویت است؛ بر اساس شرایط زمانی و وضعیتی که شبکه دارد، اولویت میآید و شاخصتر میشود؛ نه اینکه دیگران حذف شوند. اینها چیزهایی است که برای ما کاملاً شفاف و روشن، توضیح داده شده است. مثلاً از اولویتهای شبکه، هویت فرهنگی و دینی است، بعد این بهصورت ریز میآید اولویت گروه را تشکیل میدهد که چند اولویت زیرمجموعه آن، تعریف شده است. مثلاً مقابله با تهاجم فرهنگی تعریف شده است. گسترش اخلاق و رفتار دینی و نوسازی معرفت دینی از دیگر اولویتهای اصلی ماست. همانطور که کار و اشتغال از اولویتهای ماست؛ همانطور که بحث اوقات فراغت و ورزش جزء اولویتهای ماست. به این شکل نمیشود گفت که مثلاً اولویت اول ما تهاجم فرهنگی است و دوم کار و اشتغال است؛ اینها بر اساس آن تحقیقات و مسائل نظری است که در سازمان مطرح است. در برنامههای مختلف بهصورت درصدی بعضی از این اولویتها برجسته میشود مثلاً ممکن است یک برنامه صرفاً به یک اولویت بپردازد. مثلاً در برنامه «کوله پشتی» اولویت اصلی ما، جنبش نرمافزاری و ارزشگذاری به تفکر علمی بود؛ حالا اینکه چقدر موفق شدیم؛ این خود بحثی جداگانه میطلبد. ولی در بعضی از برنامهها؛ اینطور نیست که یک برنامه صرفاً به یک اولویت بپردازد؛ ممکن است چند اولویت را در بخشهای مختلف، تعقیب کند و در نهایت بعد از پایان برنامه، نظرسنجی انجام میشود تا ببینیم چقدر موفق بودهایم، یا اینکه در جلساتی که خودمان داریم بررسی میکنیم که تا چه حد توانستهایم به اهدافمان برسیم؛ اشکالاتمان کجاست، گلوگاهها کجاست و... و اگر مشکلات و موانعی هست؛ سعی میکنیم رفع کنیم؛ این مسئله گاه به تغییر برنامه منجر میشود، گاه به تغییر تیم و... تا بتوانیم به آن اهدافی که میخواهیم برسیم. بنابراین بهصورت اولویتبندی و مرتبهبندی که مورد نظر شماست نمیتوانیم این کار را بکنیم.
اگر بخواهیم پررنگترینها را ببینیم سه تا از پررنگترینهایی که مورد نظرتان بوده است تا حتماً در بخش برنامهسازی اجتماعی به آن بپردازید چه بوده است؟ به هرحال چه از نظر آماری و چه از نظر نوع رویکرد بخشهایی پررنگتر میشود.
ببینید در برنامهسازی نمیشود اینطور تفکیک کرد؛ اگر یک مورد برنامه را بخواهید؛ بله میشود در مورد آن گفت که این اولویت را به این شکل پرداخته، ما چون موظف به پرداختن به این اولویتها هستیم: بنابراین به آنها در هر برنامه به شکلی میپردازیم. حتی در یک برنامه ساده مثل گزارش پنج که پنج دقیقه است. ما در این برنامه هم سعی داریم یکسری از اولویتهایمان را بپردازیم. اینطور نیست که برنامه خنثی باشد؛ همین برنامه 5 دقیقهای هم علیرغم زمان کوتاهش، درجه اهمیت و اولویتش برای ما بالاست. اگر بخواهیم بهصورت خاص و موردی بگوییم ما بحث الگوی زندگی دینی را سعی کردیم در برنامههای مختلف به آن بپردازیم، بر روی توسعه و پیشرفت علمی با جنبش و نهضت نرمافزاری سعی کردیم بیشتر تمرکز کنیم و راجع به جامعه سالم. به این سه موضوع بیشتر توجه شده است.
خطوط قرمز چه؟
ما خط قرمزی به آن معنا نداریم.
منظورم از این جهت است که به هرحال تلویزیون جمهوری اسلامی در بعضی از مباحث طبیعتاً نمیتواند وارد شود که میتواند دلایل مختلف داشته باشد مثل نظام ارزشی و تعهدات نسبت به مخاطب و... به عبارت دیگر خطوط قرمزی که برای خودتان تصویر کردهاید که ما به سمت این موضوعات نمیرویم.
من به مسائل سیاسی کاری ندارم ولی در مسائل اجتماعی، ما به موضوعاتی چون دختر فراری و بحث ایدز و... و بحثهایی از این دست حتی زنان خیابانی و موضوعاتی که به مسائل ضد ارزشی در جامعه برمیگردد؛ پرداختهایم. چون نگاه ما کالبدشکافانه و تحلیلی است؛ این است که اگر من بخواهم به موضوع مهاجرت بپردازم؛ خواه ناخواه به سمت پدیدههایی چون زنان خیابانی، ولگردی و تکدّیگری باید بروم و نمیتوانم نپردازم به آن والاّ آن موضوع ابتر میماند. ما خط قرمزی در موضوعات اجتماعی نداریم؛ شکل طرحش برای ما محدودیتهایی را ایجاد میکند. جامعه نباید آزرده شود. آسایش روانی مخاطب نباید به هم بریزد؛ بدآموزی نباید داشته باشد.
در موضوعات چه؟ آیا بعضی از موضوعات هست که نباید به جامعه انتقال پیدا کند؟
طرح موضوع شرایط روز جامعه روشن میکند. الان شما مثال بزنید من راجع به مثال برایتان بحث کنم! مثلاً موضوعی که به نظرتان خط قرمز میتواند باشد که ما واردش نشویم بگویید.
مثلاً بعضی از مفاهیم هست که جزء مفاهیم ارزشی انقلابی ما نیست
مثلاً؟
مثلاً مفاهیمی مثل تجملگرایی آیا طرح موضوعاتی مثل تجملگرایی و مصرفگرایی برای شما خط قرمز است؟
تجملگرایی یا مصرفگرایی یا پدیدههایی از این دست، اینها خط قرمز نیست شما وقتی بخواهید راجع به یک پدیده بحث کنید باید به ابعاد مختلفش بپردازید.
منظورم انتقال فرهنگ است!
ما که به دنبال ترویج تجملگرایی نیستیم. اینها خطوط قرمز نیست؛ بیایید یک فضای مفهومی مشترک ایجاد کنیم. ببینید خطوط قرمز ما از نظر ما آن چیزی است که به نظام و انقلاب، آسیب بزند. اینها برای ما خطوط قرمز است.
ببینید ما یکسری باید و نباید داریم؛ از بایدهای ما افزایش روحیه ایثار است مثلاً از نبایدهای ما هم مثلاً ترویج روحیه اسراف یا ترویج تجملگرایی است. خوب این نبایدهای ماست ولی تعبیر خط قرمز نمیکنیم، در هر جامعهای بر اساس شرایط ارزشی آن جامعه، بایدها و نبایدها وجود دارد طبیعتاً ما نباید به سمت مصرف بیرویه برویم، عقل و شرع و قانون و... این را تجویز نمیکنند و این اصلاً بحث رسانهای هم ندارد.
نوع زندگیها چه؟ ببینید یک بخش مصرفگرایی است و بخش دیگر تجملگرایی است؛ این دو مفهوم است.
من میدانم دو مفهوم است اما به هرحال زمینه اصلی تجملگرایی را مصرفگرایی شکل میدهد یعنی شما باید احساس نیاز برایتان پیش بیاید؛ نیاز واقعی شما استفاده از اتومبیل است. حالا این نیاز را میتواند یک خودروی مدل پایین ارزانقیمت ارضاء کند؛ اگر این نیاز آمد به سمت یک خودروی گرانقیمت لوکس؛ این دیگر نیاز نیست این مصرفزدگی است که زمینه تجملگرایی است؛ یکی از ابعاد تجملگرایی فخرفروشی است؛ اثبات خود است. من ممکن است از طبقه متوسط باشم، نیازی هم به سرویس مبلمان آنچنانی ندارم؛ ولی میروم به سمتی که خودم را به ارزشهای طبقه بالا نزدیک کنم. از طبقه خودم فاصله بگیرم و به آنها نزدیک شوم؛ خوب این دقیقاً همان فرایند تغییر ارزشی است.
شما توجه دارید که چنین مسائلی در برنامهها اتفاق نیفتد؟ بهشدت تلاش میشود این اتفاق نیفتد. اما یک وقتهایی ناگزیریم؛ در یک کار نمایشی شما میخواهید ارزشهای یک طبقه را در تضاد با طبقه دیگر به تصویر بکشید نمیتونید از خانه لوکس این آدم و ماشین آخرین مدلش بگذرید. از نوع لباس و دیالوگش بگذرید و یا حتی از نوع نگاهش بگذرید. کما اینکه یک خانواده فقیر را هم اگر بخواهید به تصویر بکشید؛ همین است. چنین برخوردی ترویج نیست؛ چون لازمه کار نمایشی است.
به شرط اینکه این اتفاق تنها در موارد اینچنینی و موارد لزوم بیفتد؛ نه اینکه کلیت فضای برنامهسازی را تحت تأثیر قرار دهد.
این نشان دادن بهعنوان یک هدف نیست که ما بخواهیم به آن بپردازیم؛ مثلاً همین سریال «خانه به دوش» را اگر دیده باشید یک خانواده بضاعت مالی اندک دارد و باجناقش بضاعت مالی بالا دارد؛ هر دو نوع زندگی در کنار هم نمایش داده میشود.
چنین جاهایی این نوع فضاسازی معقول و مشروع به نظر میرسد ولی اگر فضای سریالهای ما متعلق بشود به یک طبقه خاص آن موقع چه؟
این ایراد دارد و من بعید میدانم تا به حال ما در سریالسازی در شبکه 3 و 5 که آنجا بودهام؛ اصلاً به این سمت سوق پیدا کرده باشیم؛ البته ممکن است گاهی در صحنهآرایی اغراق شود.
ببینید مثلاً وقتی ما داستانی را دستمایه قرار میدهیم که این داستان میتواند در یک خانواده معمولی و متوسط اتفاق بیفتد ولی وقتی نگاه میکنیم میبینیم از ده سریالی که در مورد داستانهای مختلف اینچنینی ساخته میشود ـ حالا منظورم آمار درصد نیست ـ مثلاً 8 سریالش در فضاهای خانوادگی خاص طبقههای بالا ساخته میشود.
این را من به این شکل قبول ندارم؛ چون میشود طور دیگر مطرح کرد که الان چرا همه قصههای سریالی ما در تهران است؛ چرا شهرستانیها حضور ندارند؛ اینها ایرادهای اساسیتری است.
داخل تهران هم وقتی نگاه میکنید میبینید جنوب شهر تهران هم سانسور میشود.
حتی اگر آن ایرادی که گفتم را هم وارد بکنید؛ باز جای انتقاد اینطور نمیبینیم؛ چون ما تحقیقی در این زمینه نداریم. این بیشتر متکی به یافتهها و استنباطهای فردی است. اگر تحقیق و تحلیل محتوایی صورت گرفته باشد.
در بعضی از شمارههای سوره بهصورت کلی و بهصورت مقطع خاص زمانی این اتفاق افتاده است.
این اطلاعات اگر به دست ما برسد؛ به ما کمک میکند.
البته تحلیل محتوایی که ما میگوییم این نیست که بیاید و بنشیند و بگوید در این سریال از نظر قصه یا لوکیشن این اتفاق افتاده است فرضیه میخواهد. فرضاً شما فرضیهتان این باشد «افزایش فرهنگ مصرفگرایی از طریق سریالهای تلویزیونی» اولاً همه این سریالها را که نمیتوانید بحث کنید؛ باید یک یا دو سریال را در نظر بگیرید و بعد این مصرفگرایی را یا تجملگرایی را باید تعریف کنید؛ و با ملاکهای دقیق، شامل عناصر و تکرار عناصر و نیز زمان، این بحث را در مجموع چند سریال ثابت کنید. بله اگر داستانی که باید کاملاً در قشر متوسط جامعه بگذرد، به سمت قشر بالا رفته این قابل بحث است.
آقای میرحسینی در برنامههای اجتماعی موضوعات مختلفی طرح شده است؛ یکی از این مباحث این است که در فضایی که انقلاب صورت گرفته و حکومتی مردمی شکل گرفته است در این شرایط ترویج نگاه دین غیر حکومتی، دین غیر اجتماعی، دین فردی، دین خانوادگی و در کل نگاه فردگرایانه و نگاه درون خانوادگی، چقدر مجوز دارد؟ نگاهی که به اینجا منجر میشود که فرد ماکزیمم مشکلات اجتماعی را مشکلات خودش و خانواده و فامیلش ببیند. آیا چنین نگاهی جزء نبایدها قرار میگیرد؟
این بهعنوان یک سیاست مد نظر نبوده است؛ شاید در بعضی از مواقع توجه نشده است. اما حفظ روح جمعی ـ من با تعابیر جامعهشناختی عرض میکنم ـ یک اصل است و با هر شرایطی که بخواهد به این روح جمعی آسیب بزند باید مقابله کرد؛ همین «ما» ست که انقلاب را به ثمر رساند، همین «ما» بود که جنگ را به انجام رساند و تداوم بخشید. شخصی کردن مسائل یا به قول شما کشاندن مسائل به درون روابط شخصی و ترویج فردگرایی، این اصلاً نکتهای نیست که هدف ما بوده باشد.
پس چرا این اتفاق میافتد؟
ما دنبال روح جمعی هستیم، دنبال جمعگرایی هستیم و دنبال یگانگی و یکدستی هستیم؛ این در عرصههای مختلف هم بروز کرده، عرصههایی که رسانه به خدمت یک حرکت ملی درآمده است و نشان داده آن «ما» و روح جمعی وجود دارد.
من منظورم حرکات تبلیغاتی و مقطعی نیست؟
نه من نمودهایش را عرض کردم؛ در فرایند تغییر ارزشی تضعیف «ما» هدف است؛ کسانی که این فرایند را در جامعه برای رسیدن به اهداف خودشان دنبال میکنند و میخواهند این روح جمعی را از ما بگیرند.
اگر رسانه ملی ما با این موضوع درگیر باشد این جای سؤال و اعجاب نیست؟
من موردی که رسانه ملی، این مورد را نقض کرده باشد؛ الان حضور ذهن ندارم شما اگر به خاطر دارید بفرمایید.
ما از این نمونهها زیاد داریم من یکسری از فاکتورهای خیلی ظریف را اشاره کنم که حتی در این جاها نیز چنین رویکردی بوده است؛ خیلی ساده، فضاهای اجتماعی حذف میشود. میشود با هم بنشینیم و کار آماری انجام دهیم. از یک دورهای به بعد ما استفاده از وسایل نقلیه عمومی را در برنامهها خیلی کم میبینیم اکثر آدمهایی که در سریالهای مختلف اجتماعی شرکت دارند یا خودشان ماشین شخصی دارند یا اصلاً در فضاهای اجتماعی واقعی حضور ندارند. شما حتی استفاده از تلفن عمومی را در چنین سریالها کم میبینید.
فکر میکنید این معرفها، معرفهای درست و خوبی باشد. من با شما موافق نیستم.
بحث من در مورد حداقلهاست. که گسترش پیدا میکند و تعمیم پیدا میکند. شما از همین لوکیشنهای جزئی و شخصیتسازیها تا خود داستان دقت کنید و ببینید در طول فیلمنامه چه گرههایی پیش میآید. اگر به معضل اعتیاد قرار است پرداخته شود این یک معضل کاملاً شخصی و خانوادگی است. اگر قرار است به موضوع دینی فرهنگی پرداخته شود یک کار کاملاً شخصی و خاص و غیر قابل تعمیم است. نمونهاش همین سریال «مسافری از هند». این یک روند شایعی است.
یک نکته را فراموش نکنیم این تکتک افراد هستند که جامعه را تشکیل میدهند. شما هم برای پرداختن به یک موضوع که میتواند یک موضوع اجتماعی باشد چارهای ندارید ـ جز اینکه case را بیرون بکشید و بر آن اساس بهصورت هنرمندانه، با سناریوی خوب یا هنرپیشه خوب آن موضوع را بررسی کنید؛ فرض کنید در یک قصهای اتوبوس محور شود و لوکیشن اصلی اتوبوس باشد و این تقابل آراء و اندیشه آدمها و حضور جمعی آدمها اتفاق بیفتد. این درواقع چقدر میتواند تأییدکننده آن روح جمعی در جامعه باشد؟ یا تضعیفکننده یک روح جمعی باشد؟ با حذف این هیچ اتفاقی نمیافتد با تقویتش هم هیچ اتفاقی نمیافتد. شما این لوکیشن را به کارخانه یا پادگان ببرید؛ میخواهم بگویم اتفاقاً مسئله اینها نیست.
من منظورم المانهایی است که در کنار هم قرار میگیرند تا یک فضا را بسازند!
میتواند کمک کند یا به شکلی کمک کند؛ اما با حذفش هم هیچ اتفاقی نمیافتد چون جایگزینش میتواند یک متن باشد متن هم نباشد میتواند حافظه باشد. البته یکسری چیزهایی هست که محدودیت و ممنوعیت و مشکلات ما در جامعه است. فرض کنید یک سریال را باید در ظرف مدتی مشخص تولید بکنم و به آنتن برسانم؛ طبیعتاً تعدد لوکیشن، تعدد بازیگر و تعدد لوکیشنهای ریز، باعث افزایش حجم تولید، زمان تولید بودجه و برآورد آن و مسائلی از این دست میشود.
دیگر اینکه در لوکیشنی مثل اتوبوس، برای یک سکانس ـ باید با نیروی انتظامی هماهنگ شود، باید با شرکت اتوبوسرانی هماهنگ شود، خود آن مردم باید هماهنگ شوند.
من فکر میکنم موضوع بهدرستی انتقال پیدا نکرده است من این بحث لوکیشنها و فضاها را در تقابل با شخصیتها و در روند شخصیتپردازی طرح کردم.
یعنی شما میبینید یک شخصیتی در این داستان که از خودروهای عمومی استفاده میکند با آن شخصیتی که ماشین شخصی دارد تعریف شخصیتی و شخصیتپردازیاش بسیار متفاوت است؟
فکر نمیکنید در آن داستان خاص، لازمه آن شخصیت، با تعریفی که از او شده است؛ این است که حتماً خودروی شخصی داشته باشد.
این یک قالب کلی در داستانهای سریالها شده است، شما شیوع این شخصیتها را میبینید؛ مشکل یکی، دو تا، یا سه تا نیست، یعنی شیوع فردگرایی و نگاه شخصی را در بسیاری از سریالها میبینید!
ببینید من گفتم شما وقتی یک فرد را از جامعه بیرون میکشید و به زندگی او میپردازید...
آیا آن فرد معرف اکثریت افراد جامعه است. وقتی آن فرد بهصورت یک آدم متعارف طرح میشود؟
نه نه نه، شما یک فرد را از جامعه بیرون میکشید؛ این فرد باید نمایندهای از طبقهای از جامعه باشد که طبقه پایینتر و طبقه بالاتر... به آن احساس نزدیکی کند. این را برای آن قصه همذاتپنداری عرض میکنم؛ شما میخواهید یک مفهومی را انتقال بدهید. شما مسافری از هند را مثال زدید! چه پیامی دارد این فیلم؟ پیامی که شما از آن استنباط کردید چیست؟
مورد، مورد خاصی است. این را قبول دارم. این رابطه عاشقانهای است بین این فرد و...
به هیچ وجه اکثریت نمیتواند با شخصیتها همذاتپنداری کند. اصلاً ارتباط برقرار نمیشود، بله ممکن است در یک فضای رؤیایی، حالات رؤیایی هم برای مخاطب پیش بیاید. تحلیل میکنیم. فردی را در نظر بگیرید که به هند رفته و آنجا یک اتفاقاتی برایش افتاده و حالا به مملکتش برگشته و در یک کلیشه خاص زندگی میکند. شما قصد عرضه این داستان با این کلیشه خاص را به مخاطبی دارید که طیف اکثریتشان اصلاً افتادن چنین اتفاقی، تجربهاش برایش غیر ممکن است!
شما در صورت قصه گیر کردهاید! منظورم این تحلیل است.
شما ارتباط این سریال را با جامعه ایران و پاسخگویی به نیازهای این جامعه خاص توضیح دهید، این سریال بهراحتی میتوانست در ترکیه یا عربستان یا هر جای دیگر تولید شود؟
البته من در منظر دفاع از سریال و مجموعه نمایش نیستم. آن سریال را اصلاً ما نباید به فرم و قالبش به این شکل حساس شویم؛ این ایراد نیست. در طراحی که برای این سریال انجام گرفته یکسری ابهامات، یکسری شبهات و سؤالات که در ذهن نسل امروزی و جامعه ما از لحاظ مسائل دینی و مذهبی وجود دارد؛ قرار بوده پاسخ داده شود؛ فرض کنید اینکه چرا نماز بخوانیم؟ یا... این قالب بهجای اینکه بیاید موضوع را در تقابل یک خانواده مذهبی و یک خانواده غیر مذهبی ایرانی نشان بدهد؛ به این فرم رسید که یک جوان ایرانی در عین حال که یک نامزد مذهبی دارد و با هم قول و قرار گذاشتهاند در فضای حس و عاطفه، عاشق یک دختر هندی میشود که لائیک است و هیچ مذهبی ندارد و آن دختر را با خودش به ایران میآورد. درست است این حادثه میتواند منحصربهفرد باشد اتفاقاً همین منحصر به فرد بودنش است که آدمها را حساستر میکند شاید! روانشناسی مخاطب.
شما ممکن است بگویید این اصلاً مسئله من نیست، این موضوع، موضوع من نیست ولی کششی که داستان ایجاد میکند به اینکه بالاخره چه میشود و چه اتفاقی برای شخصیتها میافتد اگر از همان نگاه دراماتیک قصه هم نگاه کنید؛ جذاب است و باعث میشود که بیننده دنبال کند و احتمال آن پیامها و سؤالات را لابهلای این موضوع بگیرد. تحولاتی که درواقع میتواند در آدمها ایجاد کند. خیلی از این اتفاقات افتاده خیلی از موارد موضوعهای منحصربهفرد است. شما همین اتفاق را در سینما میبینید؛ کارهای «حاتمیکیا» در همین فضاهای منحصربهفرد ساخته میشود؛ شما کدام بسیجی را میتوانید ببرید در یک آژانس که گروگان بگیرد یا... اصلاً عرصه هنر جای همین موارد منحصربهفرد است.
اتفاق با امکان اتفاق و شرایط وقوع آن، خیلی متفاوت است. جایی از صحبتهایتان اشاره کردید که ما نباید جزءنگر شویم و مسائل را کنار هم ببینیم. شبهاتی که آن جوان در ذهنش است و شما میخواهید از طریق این نوع سریالها به آن پاسخ بدهید؛ بالاخره درگیر با زندگی اجتماعی اوست و وضعیت اقتصادی خود و خانوادهاش و حکومتی که تحت ولایت آن زندگی میکند؛ شما همه این فضاها را کاملاً حذف کردهاید!
ببینید من اصلاً منکر ضعفهای این مجموعه نیستم. این استنباط فردی است یا مبتنی بر تحقیق؟! من بهعنوان کسی که در جامعه کار میکنم؛ نفس به نفس مخاطبم. من هر روز بولتنهای مختلفی از نظرات مردم از فحش و توهین گرفته تا تشکر و تمجید دریافت میکنم؛ نمیخواهم بگویم این نظرسنجیها را میشود تعمیم داد ولی یک افقی را برای من روشن میکند که این مجموعه یا کار ترکیبی من به چه سمت و سویی میرود. ما در جایگاه مخاطب نباید تصمیمگیری و قضاوت کنیم مگر اینکه این تحقیقات آماده شده باشد و واقعاً تحقیقات درست و خارج از هر گونه غرضورزی باشد و مسیر علمی را طی کرده باشد. من شاید به شخصه خیلی از نظرسنجیها را قبول نداشته باشم اما برای من این نظرات مردم تقریباً روشن میکند که کجای کارم درست بوده و کجا غلط. من زمانی میتوانم روی نظر شما بحث کنم که مبتنی بر تحقیقات باشد. نظر شخصی شما و من هم محترم است اما میگویند این یک قالبی بوده و ساختاری و طرحی بوده تا به آن هدف برسد. آیا به آن هدف رسیده؟ این برای من مهمتر است بله میشد رفت در یک خانواده کاملاً مذهبی در جنوب شهر و یک خانواده کاملاً غیر مذهبی جنوب شهری تقابل اینها را انداخت و هدف را بیرون آورد. اما آیا آن جذابیتهایی که این سریال داشت، از نظر موسیقی، از نظر چهره، لباس، از نظر بازی و... و راغب میکند و ساختارشکنی و بدعتی را در مقطع خودش در کارهای نمایشی ایجاد میکند اینها را میشود جزء محسناتش گرفت. ضعفهایش را هم قبول دارم. اما آیا آن پیام توانست به جامعه بدهد یا نه. آیا توانسته بعضی از شبهات و سؤالات را جواب دهد یا سؤالات دیگر را در مقابل آن سؤالات در ذهن مخاطب ایجاد کند یا نه چند درصد موفق شده است؟
ما متأسفانه اصل قصه را رها میکنیم و به فرم میچسبیم، البته نمیگویم بیتأثیر است اینکه آیا فرد ماشین داشته باشد یا نه یا اینکه از کدام طبقه اجتماعی باشد اینها برای ما حائز اهمیت نیست؛ و پیامها و تأثیراتی که آن برنامه میگذارد؛ مهم است.
به شرط اینکه نقض غرض نشود.
نشود، قبول!
ببینید وقتی ما میگوییم معرف؛ شاخصهایی دارد. که میگوییم برای یک فرد مذهبی، داشتن محاسن، انگشتر عقیق پیراهن فلان، آستین فلان، اینها میشود معرفهای مذهبی بودن در ظاهر. اما معرفهای دقیقتری برای سنجش میزان تدین و مذهبی بودن فرد را که ما نداریم؛ مجبوریم به یکسری شاخصها اکتفا کنیم. برای زندگی دینی یکسری اولویتها دیده شده است. مثل احترام در خانواده، ازدواج ساده و به هنگام، محبت، ببینید الان شما از منظر خودتان و با توجه به تخصص خودتان نگاه میکنید و من هم از منظر خودم؛ این تقابل خوب است و به ما کمک میکند؛ هدف رساندن یک پیام است در این راه ممکن است از قالبها و ساختارهای مختلفی استفاده شود. آن ساختار نباید زیاد مهم باشد؛ الان شما نگاه کنید قرار دادن یک دختر و پسر در یک کار تلویزیونی، شاید کار درستی نباشد؛ ولی اگر هدف درست طراحی شده باشد و راههای رسیدن به آن را خوب چیده باشیم؛ آن قالب و ساختار خیلی مهم نیست بله مسافری از هند سریال مقبول رسانه نیست ولی مقبول عام است! این مهم است؛ سریالی که بالای هفتاد درصد مخاطب را به خود جذب میکند؛ نمیشود به این راحتی علامت سؤال روی آن گذاشت و حذفش کرد.
یا مثلاً همین برنامه ترکیبی که به نام «مهتاب» ما الان داریم تولید میکنیم ممکن است انتقادات زیادی به آن وارد باشد؛ اما برنامهای است که توانسته است فضای خالی نقطهچین را پر کند، هدفش هم هدف خاصی نیست، میخواهد در چهل دقیقه، نیم ساعت مردم را شاد نگه دارد؛ بخنداند و تخلیهشان کند؛ مجری یکشب پیژامه هم میپوشد؛ اینطور ظاهر شدن در رسانه اشکال دارد ولی در خانه همه اتفاق میافتد ممکن است در رسانه این کار درست نباشد ولی ما این کار را کردیم؛ پیژامه به نظر من در این قالب توجیهپذیر است!
البته قبول دارم در حیطه خودم، وظیفه من این است که بر اساس ارزشهای حاکم بر جامعه، بایدها و نبایدهای حاکم و جاری در جامعه و در طبقه متوسط جامعه حرکت کنم و از عناصر و اتفاقاتی که باعث میشود؛ فرهنگ تجملگرایی و اسرافگرایی ترویج شود و یا شرایط ارزشی جامعه را به هم میزند؛ احتراز کنم. این اصلاً به غیر از مسئولیت رسانهای من در سازمان، مسئولیت انسانی من بهعنوان یک فرد است؛ فرزند خود من هم میخواهد در این جامعه زندگی کند.
ما اتفاقاً مثالهای نقضی در این سمت داریم که امکانپذیر است کارهایی ساخت که این کلیشه ساخت که این کلیشه خاص [اشرافیگری] را بشکند ما بهطور مثال کارهای آقای حسنپور را در بخش کودک داریم، کارهای آقای پوراحمد را داریم؛ نمونه کارهای خانم برومند را داریم یعنی در عین حال که اجتماعی است؛ به آن عاملهایی که قبلاً عرض شد؛ هم وفادار است؛ هرچند ایدهآل نیست.
کارهایی مثل «خودروی تهران 11»، «هتل»، «دوران سرکشی» یا... اینها کارهایی بود که در عین حال که از قالبهای خوبی استفاده کرده بودند، کارهای موفق و پرمخاطبی بودند.
شما وقتی میگویید فردی، اتفاقاً دوران سرکشی، موضوعش فردی است، هرچند به یک معضل اجتماعی نگاه کرده؛
موضوع فردی نیست!
«مسافری از هند» هم موضوع فردی نیست؛ موضوع اجتماعی است.
اما حادثه و پرداخت، حادثه کاملاً فردی است.
موضوع درواقع سست شدن بنیانهای تفکر مذهبی است؛ فرض کنید موضوع تغییر ارزشی است ولی آمده است به یک مورد فردی پرداخته. یک جوان ایرانی در خانوادهای که مادرش هم مذهبی است و داییاش هم مذهبی است و نامزدش هم مذهبی است؛ میرود در هند و تحت تأثیر شرایط آنجا و تغییر ارزشی در آنجا برایش اتفاقهایی میافتد.
شما همذاتپنداری را هم برای مخاطب در نظر بگیرید.
سؤال اینجاست که چند نفر از مخاطبان ما میتوانند با یک دختر فراری در دوران سرکشی همذاتپنداری کنند؟
آنهایی که درگیرند با این معضل، لااقل با آن ارتباط برقرار میکنند موضوع شما این است.
اتفاقاً ببینید در «دوران سرکشی» نگاه اجتماعی است؛ اصلاً نگاه مذهبی در آن کار کمرنگ است.
مذهبی به چه معنایی است؛ اگر این را هم برای ما بیشتر توضیح دهید بد نیست.
باورهای مذهبی و ارتقای باورهای مذهبی.
مثال بزنید.
ما مثلاً میآییم و میگوییم اگر در یک خانوادهای مذهب جاری و ساری باشد؛ خیلی اتفاقات نمیافتد؛ رفتار مذهبی شامل یکسری رفتارهاست، از مراودات اجتماعی گرفته، تا نماز و روزه و... تا کسب حلال و حرام و... خانوادهای که ارزشهای مذهبی را رعایت میکند این خانواده بالقوه و بالفعل، آمادگی مبارزه با خیلی از ناهنجاریها را دارد؛ یعنی در این خانواده انتظار معتاد یا بچه فراری نمیشود داشت. در مجموعهای مثل دوران سرکشی روی این مسئله اتفاقاً، خیلی مانور داده نشد؛ یعنی بهعنوان یک اصل که این خانواده چون مذهبی نبود و ارزشهای مذهبی در آن نهادینه نشده بود و... به اینجا کشیده شد؛ رفتار دوست، همسایه، معلم و... و تأثیرات آدمها بر آدمها در آن کار بیشتر مطرح میشد، از رفتار قاضی پرونده تا خانمی که آنجا مسئول بود و حتی آدمهای بد این قصه، آن خانم که خانه فساد داشت، یا آن آدمی که میخواست معتادش کند؛ همه اینها مسائل فردی است؛ ولی نماینده یک تفکر است. بحثی که داشت اتفاقاً یک تحلیل روانشناسی، جامعهشناسی و رفتارشناسی بود؛ مبتنی بر مسائل اجتماعی جامعه و نه مبتنی بر ارزشهای مذهبی. بله یک جاهایی هم تلنگری میزد ولی «مسافری از هند» اتفاقاً برعکس بود. بهعنوان یک بیننده عرض میکنم؛ من ممکن است یک مجموعه را اجازه ندهم فرزندم نگاه کند ولی «مسافری از هند» را با هم میدیدیم.
در فضایی که رهبری انقلاب بعضی موضوعات را بهعنوان خط مشی نظام طرح میکند؛ این سؤال و توقع به وجود میآید که اینها چقدر در فعالیت سازمان نمود داشته است.
مثلاً مبارزه بیامان با فقر و فساد و تبعیض؛ این موضوعی است که رهبری بر آن تأکید فراوان داشتهاند و پرداختن به آن را وظیفه همگانی دانستهاند؛ از دانشجوها و نهادها و سازمانها و... . البته در مجموعههایی مثل صدا و سیما، هم کارهایی انجام شده است و بیانصافی است اگر در این مورد در کارنامه سازمان نمره صفر را منظور کنیم؛ مثل همین مستندی که بهانه اولیه آمدن ما به این جلسه شد مستند «شیر سنگی» که آدم وقتی این کار را میبیند به یاد کارهایی چون «هفت قصه از بلوچستان» یا بشاگرد میافتد؛ اما نکته اینجاست که نمونههای چنین کارهایی در کارنامه سازمان بسیار نادر است. البته اگر نگاه رهبری را بهعنوان معینکننده اولویتهای نظام در مقاطع مختلف تاریخ انقلاب قبول داشته باشیم؛ از طرفی گاهی هم که چه در بحث داستانی و چه در فضای مستند و برنامههای ترکیبی و... به این نوع موضوعات پرداخته میشود؛ شاهد آثار کمی هستیم که از نظر کیفی قوی باشند؛ از این نمونهها «رانتخوار کوچک» است که هم از نظر پرداخت مضمونی و هم از نظر ساختار داستانی ضعیف بود و ارضاءکننده مخاطب از لحاظ ارتباط با واقعیتهای اجتماعی نبود. ارزیابی شما در این مورد چیست؛ چرا کارهایی مثل «شیر سنگی» نمونههای دیگری ؟؟؟ چرا در این موضوعات که اشاره شد این همت وجود ندارد که کارهای قوی و تأثیرگذار تولید شود.
بحث مبارزه وقتی به میان میآید؛ بعد عملی پیدا میکند. تعبیری که من از مبارزه با فقر و فساد و تبعیض دارم؛ درواقع تلاش در جهت زدودن آثار فقر و فساد و تبعیض در جامعه است. و چون بعد عملیاتی پیدا میکند؛ از فرد شروع میشود و تا کلان جامعه میرسد. یک بخش عمدهاش دولتی میشود، ما در رسانه، بحث فرهنگی و فرهنگسازی داریم. ما باید مصداقهای «فقر و فساد و تبعیض» را پیدا کنیم؛ و بهعنوا کارهایی که باید بشود مطرح کنیم و سیر بدهیم به مسئولین؛ ببینید شما از یکطرف، بحث امید در جامعه را دارید. بحث حال و آینده در انقلاب اسلامی را دارید. خیلی رُک بگویم! اینکه من بروم سراغ قضیه فقر، خیلی عریان، مثل کارهای مستند و به این پدیده بپردازم؛ شدنی است و خیلی هم راحت است چون خیلی دم دست خودمان مصادیق فراوانی دارد؛ اما اگر فقط به فقر بخواهیم بپردازیم؛ چه اتفاقی میافتد.
توجه داشته باشید که این بحث، یک بحث سهگانه مرتبط با هم است؛ «فقر، فساد و تبعیض» و این سهگانه را باید با هم دید.
من مصداقها را میگویم برای اینکه به آن نکته اساسی که میخواهم برسیم؛ فساد و تبعیض هم همینطور است. خوب وقتی این کار را کردیم چهرهای از جامعه تصویر خواهد شد که در آن امید نیست. فساد وجود دارد؛ چه بهصورت پنهان و چه بهصورت علنی!
مثلاً باور جامعه این است که مأموران راهنمایی و رانندگی رشوه میگیرند؛ اگر جایی خلاف کنند اولین تصور ای است که اگر به این فرد پول بدهند؛ میتواند فرار کند؛ نمیگویم باور؛ این نگاه وجود دارد؛ ولی غلط است. آیا واقعاً تمام نیروهای راهنمایی و رانندگی، اهل رشوه هستند؛ این نگاه متأسفانه وجود دارد که در سیستم دادگستری میتوانید با پول و پارتی نفوذ کنید. اما واقعاً سیستم اینطور نیست؛ آن چیزی که آقا فرمودند لازمالاجرا است؛ اما من نمیتوانم بیایم دوربین را ببرم و راجع به زنان خیابانی و درباره پدیده فحشا شروع کنم به کار کردن؛ پیامدش چیست؛ فردا فلان خانمی که خواهر فلان کس هم هست و فقط مانتو میپوشد و به خیابان میرود؛ برایش مزاحمت ایجاد میشود؛ که این اتفاق در حال افتادن است.
تصویری کردن این مقولات، این مشکل را دارد، اما باید به این نکات پرداخت منتهی بسیار هنرمندانه و بسیار ظریف؛ چون نقش مردم در این زمینه، نقش عملیاتی نیست. شما در زمینه تبعیض بهعنوان یک شهروند چه میتوانید بکنید؟ که رسانه بیاید و این را بهعنوان یک فرهنگ مطرح کند. طوری که حرمت جامعه را نشکند و قبح فساد نریزد؛ به آن بپردازد؛ و راهکار و راه حل و چراغی به دست مسئولین بدهد.
بحث پاسخخواهی و روند مطالعه مردمی که رسانه میتواند پرچدار آن باشد؛ در این میان چه جایگاهی دارد.
این را ما داریم؛ به اشکال مختلف در برنامههای مختلف داریم. زمانی که من مسئول شبکه 5 بودم برنامه «تهران بیست» را داشتیم، برنامه در شهر را داشتیم. البته این فضا هم بستگی به تعریفی دارد که از هر شبکه میشود و فضا و نگاه مدیران آن شبکه هم تأثیرگذار است.
البته در نظر داشته باشید که این نمونهها در عین اینکه نمونههای خوبی هستند؛ از لحاظ کیفی، شاید در پرداخت به چنین مضامینی نمونههای مطلوب و ایدهآلی نیستند. به هرحال آقای میرحسینی اگر ما ظرفیت این نوع کارها را در سازمان صد بگیریم؛ فکر میکنید چند درصد از این ظرفیت؛ در راستای پاسخخواهی و مطالبه عمومی محقق شده است؟
نمیتوانم به شما آمار بدهم و برایم راضیکننده نیست؛ ولی تلاش میکننم؛ کمتر از 50 درصد است یعنی آن بضاعتی را که میتوانستم داشته باشم؛ در این زمینه به کار نگرفتهام.
در این مقوله، رسانه میآید و واسطه میشود بین مردم و مسئولین برای نشان دادن بخشهایی از این چهره که مسئولین راحتتر بتوانند برنامهریزی کنند و عمل کنند ولی خلی جاها هم رسانه نمیتواند وارد شود؛ چون باز تضعیف دولت را در بر خواهد داشت.
اینکه نقاط کور را رسانه بپردازد و رویش کار کند؛ تضعیف است یا تقویت؟
در مورد این مطالبه و پاسخگویی که میفرمایید؛ من یک مسئولی را به برنامه میآورم؛ بالاخره باید برای این مسئول باید یک حدی را ببینم؛ میتوانم راحت بیچارهاش کنم؛ میتوانم بروم سراغ ضعفها و سوءمدیریتها و...
فکر نمیکنید چنین برخوردی بیشتر تقویت کلیت نظام است و مشروعیت آن و توانایی نظام در پالایش خود تا تضعیف؟
اگر نگاه تقویتی باشد؛ این است. اما آیا واقعاً مردم اینطوری قضاوت میکنند؟ آیا دولت و دولتمردان و نظام را به بیکفایتی متهم نمیکنند؟
آیا این اتفاق افتاده است؟
ما زیاد هم داشتیم مثلاً در «تهران بیست» این اتفاق افتاد. د «تهران بیست» حتی پیگیریهایمان منجر به تغییر مسئولین در حد معاون وزیر و مدیر کل هم شد. ولی من حد خودم را بهعنوان رسانه مستقل کشور باید رعایت کنم. بحث حق، وظیفه است. من بهعنوان شهروند، حقوقی دارم در مقابل دورت و نظام که این حقوقم باید استیفاء بشود؛ در مقابل آن هم وظایفی دارم که باید آن را انجام دهم.
شما به مطلبی اشاره کردید در حین صحبتهایتان که موضوع سؤال آخر من است؛ مقام معظم رهبری در پیامشان درباره مبارزه بیامان با فقر و فساد و تبعیض و عدالتخواهی به نکتهای اشاره کردهاند؛ ایشان در این روند به وظیفه شهروند و امت اسلامی توجه داشتهاند؛ بهعبارتی پیام یک پیام صرف دولتی نبود. آن نکته این بود که باید عدالت و موضوعاتی مثل مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و موضوعاتی اینچنینی به مطالعه عمومی و فکرشده و کار شده است.
ببینید ما شروع کردیم؛ برنامههایی که شما مثال میزنید مصداقهایی از آن است؛ منتها برنامههای ما تنها به این موضوع، محدود نمیشود. مثلاً ما یک برنامه داریم با عنوان راه ماندگار، خورشید ایران و برنامه عاشورا و... که برنامههای ارزشی ماست.
سؤال من درباره بحث خاص مطالبه است.
من حرفم این است که فرمایشاتی که آقا دارند، مخصوص دولت و نظام نیست؛ بحث حق و وظیفه است و هر دو را در بر میگیرد هم امت و هم دولت را.
آقای میرحسینی سؤال من مشخص است و حرف رهبری واضح، شما چقدر توانستهاید مطالبه عمومی عدالت را افزایش دهید و چقدر در این مسیر کار کردهاید؟
مطالبه عمومی به این معنا که من بیایم برای مردم این حس را ایجاد بکنم که این حقوق شماست و آشنایشان کنم و بعد از سیستم مطالبه کنند؛ شاید در این جهت کاری انجام نشده است؛ چون نقش رسانه را ما داریم محدود میکنیم به صرف یک مورد.
به هرحال یکی از کارکردها که میتواند باشد!
کارکرد اصلی تلویزیون چیست؟ یکی از کارکردهای اصلیاش پر کردن اوقات فراغت مخاطب است. ما در جامعه ارزشی بر اساس اینکه تلوییون ابزار دست نظام است؛ کارکردهای دیگری مثل کارکردهای ارزشی، معنوی و... هم به آن دادهایم. همیشه گفتهام بچههایی که در تلویزیون کار میکنند به دلیل محدودیتها و سختیهایی که در کار وجود دارد؛ اگر بیرون از این سیستم بخواهند کار کنند از موفقترین آدمها خواهند بود.
من وظیفهام این است که آگاهی مخاطب را افزایش بدهم. اما مطالبات را باید برای او تعریف کنم؛ وقتی من حق و وظیفه را به مخاطب شناساندم؛ خودبهخود او مطالباتش را خواهد خواست.
پس از اینکه برنامه «شیر سنگی» از شبکه سوم پخش شد دوباره به تیتراژ «هفت قصه از بلوچستان» یا همان شاگرد نگاه کردم؛ در انتهای تیتراژ یک جملاتی با صدای شهید آوینی خوانده میشود؛ اینها که گفتیم هنوز قصه نیست؛ بلکه حقیقت است. اما اسم آن را قصه گذاشتیم که انشاءالله در آینده اینها قصههایی شود که مادربزرگها برای فرزندان خود تعریف کنند؛ پس از آن شما میبینید در سال 1383 مستندی ساخته میشود از جایی که اگر فضایی دردناکتر از آن زمان نباشد؛ کمتر نیست بعد شما میبینید برنامهای که برای اوقات فراغت ساخته شده است مثل «کمربندها را ببندیم» یا «نقطهچین» یا... اینها بیشتر مورد توجه قرار میگیرد؛ حتی چندین بار تکرار میشود ولی فیلمهایی مثل شیر سنگی که از نظر محتوایی، اهمیت آرمانی برای انقلاب دارد ـ هرچند در پخش اول در ساعت پیک برنامههای شبکه است و این خودش قابل تقدیر است ـ اما شما آن اهمیت دادن و آن تکرارها و تأکیدهایی را که در مورد آن برنامههای طنز سردستی میبینید؛ درباره اینها نمیبینید. حتی این برنامه قابلیت این را داشت که با توجه به اولویتهای نظام، برنامههای مکمل در کنارش ساخته شود؛ پیگیری صورت بگیرد از دستگاههای مختلف، مثل برنامههای گزارشی یا ترکیبی دیگر، و وقتی این برنامهها که بهصورت تکتیرهایی در تاریکی هستند ساخته میشوند؛ چون به امان خدا رها میشوند آن اثرگذاری لازم را نخواهند داشت
ضمن اینکه با شما موافقم؛ نکتهای هم دارم و آن این است که متأسفانه در جامعه ما یک اتفاقی افتاده است و آن این است که خیلی از نقشها جابهجا شده است. نقشی که فرض کنید پدر در خانه باید برای تربیت فرزندش داشته باشد؛ الان این نقش را به معلم محول کرده است.
الان خیلیها از نقشها به رسانه احاله شده است؛ مثلاً نقش آموزش که به تلویزیون سپرده شده و شبکه آموزش راه افتاد این تفویض نقش خیلی خطرناک است؛ ما از تلویزیون به این معنا که یککاری را بیاید و بسازد و بعد ـ پیگیریاش کند و... یقهگیری کار تلویزیون نیست!
اگر این نقاط کور را رسانه نشان ندهد در کجا باید به تصویر کشیده شود؟
اگر کرده یا میکند یا در برنامههایش دارد؛ این یک بحث دیگری است. یقهگیری کار تلویزیون نیست این اشتباه را نکنید؛ این تفویض نقش است. من وظیفهام این است که یک پدیده را بیابم و مطرح کنم. من بهعنوان مسئول یک مجموعه میگویم؛ آقای چاووش احساس مسئولیت کرده و رفته و این سوژه را گرفته؛ در اینجا نقش آقای چاووش تمام شده است. این کار که پخش میشود؛ باید نهادها و ارگانها و مسئولین ذیربط نسبت به آن احساس مسئولیت بکنند نه اینکه من بروم یقهشان را بگیرم.
شما حتی از پخش مجدد چنین کارهایی هم دریغ میکنید!
من «باکس» ندارم، شرایطی در حال حاضر در شبکه سوم ایجاد شده که قبلاً اینطور نبود؛ شما اصلاً قبلاً شاهد پخش این کارها نبودید. باز هم خدا را شاهد میگیرم که منظورم به فرد خاصی نیست؛ این تفکر را عرض میکنم؛ الان باکسهای زیادی به ورزش اختصاص داده شده؛ کاری به درست یا غلط بودنش ندارم؛ فوتبال جام یوفا، جام انگلیس، فوتبال باشگاههای ایتالیا یا... و بعد ورزشهای مختلف ایران، بسکتبال، والیبال، و... اینها همه پوشش میخواهد. برای این شبکه این تعریف را کردهاند. حالا ما آمدهایم در لابهلای این باکسها، که برنامههای ورزشی به خودش اختصاص داده است؛ کار انجام میدهیم. مشکل باکس داریم ما در ساعت پیکمان باکس نداریم؛ باکسهایی هم که در ساعت پیک هست؛ تعریف شده است؛ فرض کنید پنجشنبه و جمعه مهتاب، مجبورم در قالب مهتاب، با اهدافی که برای مهتاب دیده شده کار کنم این مفاهیم را نمیتوانم در مهتاب بیاورم. اگر این فیلم را پخش کردیم؛ متأسفانه برای پخش مجددش باکس خوب نداشتیم. میشد 4 صبح پخش کرد یا دوازده ظهر ولی باکس مشابهی که اگر افرادی ندیدهاند ببینند و به یک صورتی حساسیت روی موضوع ایجاد شود؛ نبود.
قصه پیگیری هم رسالت من و تلویزیون نیست؛ یک جاهایی بله، روی یک موضوعاتی که لازم است جامعه حساسیتش حفظ شود؛ رسانه تلنگر میزند و یقهگیری میکند؛ ولی وظیفه ندارد فرهنگ یقهگیری را در جامعه احیا کند.
سال پاسخگویی است. آیا پاسخگویی فقط مختص بانک مسکن است؟!
پاسخگویی با یقهگیری فرق میکند؛ یقهگیری آن است که من فقط بیایم و نقاط ضعف شما را ببینم.
آقای میرحسینی چنین اتفاقاتی مثل این فیلم در عالم واقع در جمهوری اسلامی در حال افتادن است!
در پاسخگویی شما فرصت را در اختیار من میگذارید که من بنشینم و از عملکرد خودم دفاع کنم.
شم سؤال را هم طرح نمیکنید!
اگر مسئولی در جمهوری اسلامی، بیکفایت باشد و عدم صلاحیت داشته باشد و ما این را بپوشانیم؛ خیانت کردهایم غیر از این است؟
الان برنامه پرسمان شبکه یک، برنامه رو در رو، برنامه کارنامه یا... هست، ما مثلاً در «رو در رو» رفتهایم سراغ معاون وزیر و وزیر درباره اعتیاد صحبت کردهایم.
شما تا مصداق نداشته باشید؛ نمیتوانید حرف بزنید. شما باید مصداق عینی داشته باشید وگرنه در حوزه کلیات میشود و به قاضی رفت و راضی برگشت و به هیچکس هم بر نخورد.
ما آمار و اطلاعات داریم؛ ما بهعنوان شبکه جوان راجع به اعتیاد و اشتغال کار میکنیم؛ جوانان هم مینشینند و سؤال میکنند سؤالها را هم ما به آنها نمیدهیم. این یقهگیری نیست.
ما هم حرفمان یقهگیری نبود.
فکر میکنید موضوعی مثل «شیر سنگی» و روستای بازفت و خیلی از نمونه از نمونههای دیگر از این دست که در دسترس است؛ فکر نمیکنید این محرومیتها به اندازه حفاری شهرداری در فلان منطقه شمال شهر ـ یا حتی جنوب ـ تهران ارزش طرح و پیگیری داشته باشند، آیا پاسخخواهی از فلان شهردار منطقه متفاوت است با این نمونهها؟
چرا. ولی برنامهای مثل «در شهر» برای این کار تعریف داشت و تازه ما به دنبال آن «تهران بیست» را راهاندازی کردیم. «تهران بیست» هم در جهت پیگیری بود با نگاه حق و وظیفه.
از این موضوعاتی که شما میفرمایید؛ در مملکت ما زیاد وجود دارد. بحث نقاطی که نباید در جمهوری اسلامی بعد از بیست و پنج سال باشد و لکه ننگی است درواقع بر دامان نظام!
سؤال من این است که آیا مسئولان از این مناطق خبر ندارند؟ آیا نقاطی که از نظر مسئولان جذب توریست، زیباترین نقطه کشور است؛ ولی راه ندارد و همین نبود راه در فصل بارندگی باعث مشکل مردم میشود، آیا اینها را مسئولان نمیدانند؟
دوم اینکه رح این مسئله برای مردم چه پیامدهایی دارد؟
مگرنه این است که میتواند در جهت تقویت مطالبه عمومی عدالت که مورد نظر رهبری هم هست؛ قرار بگیرد؟!
میتواند گامی باید در جهت این فرمایش آقا، اما نیاز به زمان داریم؛ نیاز به برنامهریزی دارد نیا به دقت دارد؛ نیاز به جمعبندی کاهش تبعات منفی و افزایش قوتش دارد؛ من بهعنوان یکرسانهچی، دوربین را همینطور برنمیدارم و راه بیفتم تا فلانجا؛ فلان چیز را بگیرم برنامه شیر سنگی در نزدیکی جشن عاطفهها پخش شد، تمهیدی که برای این کار اندیشده شد؛ با توجه به فضای آمادهای که جامعه داشت در نظر گرفته شد. اگر شما همین الان بخواهید؛ بدون زمینهسازی این برنامه را پخش کنید؛ متهم خواهید شد که دارید تضعیف میکنید! ما محدودیتهایی داریم که ضمن حفظ آرامش جامعه، امید به آینده و مسائلی از این دست، باید نواقص و کمبودها را مطرح کنیم و این محدودیتها به آنجا میانجامد که در مواردی حتی تبدیل به نوار میشود و پخش هم نمیشود. ما مواردی داریم که قابل پخش نیست و آنها را مستقیم برای مسئولان میفرستیم چون ایجاد تنش در جامعه میکند و ممکن است تبدیل به بحران شود. حتی بعضی از کارها برای دفتر آقا فرستاده میشود.
کار رسانهای باید خیلی دقیق و با حساب و کتاب باشد؛ تحلیل داشته باشد؛ راهکار داشته باشد؛ نگاه جامعهشناسی و روانشناسی پشتش باشد؛ اینها نیاز دارد که رویش کار شود. رفع تکلیفی هم نباشد و آیندهاش را هم در نظر بگیریم؛ اگر بنیاد فلان، مؤسسه فلان و... کمکاری کرده است این قابل نقد و پیگیری است؛ اما باید حد و اندازهای داشته باشد؛ رسانه باید بازتاب واقعیات اجتماعی باشد.
آیا شما فکر میکنید اینطور هستید؟
من نمیگویم هستیم؛ داریم تلاش میکنیم؛ باید دقت کنیم که تضعیف نظام نشود؛ امیدبخشی در جامعه کاهش پیدا نکند، روحیه امید در جامعه کاهش پیدا نکند تنش ایجاد نشود؛ آرامشبخشی ایجاد شود و خیلی چیزهای دیگر.
والسلام