hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbff2f48020000002d0c000001000200
گفت و گو با حجتالاسلام فخرزاده
مسئول دفترتاریخ شفاهی انقلاب و دفاع مقدس
تک نگاری هاچه فرایندی را طی می کند؟
از آن موقعی که سوژه و نیاز را حس میکنیم تا به تولید برسد، پروژه سه سال طول میکشد، شاید مورد مصرف از بین برود. یادم هست موقعی که عراق به کویت حمله کرده بود، همه کشورهای عربی علیه صدام موضع گرفتند و آمادگی لازم را پیدا کرده بودند که علیه صدام همه چیز را بشنوند، آن موقع بهترین فرصت ما بود که به زبان عربی کتاب چاپ کنیم و در کتابخانههایشان بماند. ما راجع به جنگ و عراق و ماهیت آن و مشکلاتی که صدام ایجاد کرده اطلاعات داشتیم، چون آن موقع برای اعراب با توجه به عملکرد او آشکار شده بود، حالا لازم بود با این استناد و حربه ، اطلاعات خود را به کتابخانههایشان ببریم چون قبل از این زیاد از کتابهای ما استقبال نمیکردند. ما در طول این فرصت یک سال و اندی تا آمریکا بیاید و صدام سقوط کند میتوانستیم خیلی کارها کنیم. از خیلیها دعوت کردیم که کتابها را به عربی ترجمه کنید و بفرستید. به نظرم مقداری ضعف در این سیستم وجود دارد که تا بخواهد به خودش بیاید، طرحها به سال بعد کشیده میشود که شاید تا آن موقع از دست برود. شاید فردا و پسفردا که حکومت عراق ساماندهی شود مسیرش را طی کند، آن موقع دیگر به راحتی نتوانتیم راجع به صدام و عراق صحبت کنیم. بنابراین تحقیق و پژوهش باید به صورت عکسالعملی باشد. باید در برنامه درازمدت گنجانده شود. بعضی مواقع فرصتهایی پیش میآید که میتوانیم به نحو احسن از آنها استفاده کنیم. ما باید این امکان و توانایی را داشته باشیم که در فرصتهای مناسب کارمان را انجام دهیم. البته این موضوع به مدیریت فرهنگی جامعه برمیگردد. شاید در حال حاضر از نظر سیستمی باید وزارت ارشاد تشخیص دهد و بودجههای در گردشی وجود داشته باشد که تا احساس نیاز شد، به کار آید. الآن که دادگاه تشکیل شده ما باید به دنبال اسناد جنایات صدام باشیم؟ سازمانها و نهادها هر چه خاطرات راجع به جنایات جنگ یا اسناد و مدارک مستند دارند، جمع کنند. اینجا باید مراکز اسنادی و سازمانها همکاری کنند. مدیریت فرهنگی باید این قدرت را داشته باشد که فرهنگسازی کند و حرکت کند تا به نقطهای برسد. اما در مسیر کلی، پژوهش یک کار درازمدت زمانبر است که مسیر خود را طی میکند. فعلاً موفقیت ما در جمعآوری اسناد و اطلاعات است، حالا به صورت اسناد شفاهی یا مکتوب، اما هنوز نتوانستهایم اسناد مذکور را در کنار هم قرار بدهیم و جمعبندی کنیم و به دستاوردهایی برسیم که در نهایت بتواند برای جامعه کاربردی شود و به جامعهشناسان و سیاستمداران و نیروهای فرهنگی خوراک بدهند. هنوز این اتفاق نیفتاده، خیلی هنر کرده باشیم فقط جمعآوری است.
درباره نحوه شکلگیری دفتر واحد تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و جنگ توضیح دهید.
تقریباً از اوایل سال 72 واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی شکل گرفت. قبل از اینکه کار در این مجموعه را شروع کنیم، در زمینه تاریخ شفاهی جنگ کار میکردیم. در سپاه از سال 63 با مصاحبههای شفاهی اقدام به ثبت خاطرات و وقایع دوره جنگ کردیم؛ اسم اصطلاحی آن ثبت خاطرات جنگ بود. تجربیاتی داشتیم که چطور مصاحبه بگیریم، چگونه ارتباط برقرار کنیم و از اینها به چه ترتیب استفاده کنیم. در مقوله جنگ، دوستان حس میکردند فرهنگی که در مصاحبهها و بیان خاطرات با آن برخورد میکنند، فرهنگی است که ریشه در جنگ و جبهه دارد. شخصیت بیشتر فرماندهان و مدیران جنگ در بستر انقلاب شکل گرفته بود و آن فرهنگ را با خودشان به صحنه جنگ آورده بودند. بنابراین ما خیلی علاقه داشتیم که بتوانیم آن فرهنگی را که با هدف و در جریان انقلاب بوده، ردیابی و آشکار کنیم و بشناسانیم و آنوقت به فرهنگ جنگ متصل شویم؛ تصویر جامعهای را که در سخنرانیها به عنوان هدف مطرح میشد و به عنوان نمادی در مکانی محدود و خاص شکل گرفت. یکی از جلوههای فرهنگی انقلاب، سالهای دفاع مقدس است. احساس میکردیم روی انقلاب کار نشده، یعنی راجع به جنگ تا اندازهای کار شده بود اما به همان نسبت راجع به انقلاب کار نکرده بودیم، یعنی انقلاب ناشناخته بود و میرفت این فاصله از انقلاب آهسته آهسته در نسلهای بعدی باعث بیگانگی و بیاطلاعی خاصی از حوادث انقلاب شود و جنگ و انقلاب به گونهای از هم تفکیک شوند؛ یک داستان جدا افتاده. به نظرم خطا بود که اگر کسی به جنگ نظر میکند نتواند از درون آن انقلاب اسلامی را ببیند. این را در کتابها و خاطرات حس میکردم. ضرورت این کار از آنجا ناشی میشد که اگر روزی دست به تحریف انقلاب میزدند و مفهوم دفاع از انقلاب زیر سؤال میرفت، وقتی انقلاب ناشناخته است، دفاع از یک ناشناخته چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ در این صورت بنیان فرهنگ جنگ و جبهه آهسته آهسته به خطر میافتاد و نتیجهاش این میشد که یک عده از بچهها که آدمهای خوب و سالم، برای هدفی ناشناخته و گمنامی جنگیدند که اثر خاص خودش را داشته، آنها آدمهای خوبی بودند ولی هدف، نتیجه و راهشان مفید نبوده است. با چنین نگاه و دغدغهای احساس کردیم اگر به انقلاب پرداخته نشود، ماهیت و عظمت جنگ هم بعدها زیر سؤال میرود؛ ولو اینکه در جنگ فرهنگی حاکم بود که لحظههایش سرشار از ارزشهای دینی ما بود اما وقتی ریشهاش که متصل به انقلاب است قطع شود، از بین خواهد رفت. با آقای سرهنگی دفتر ادبیات و هنر مقاومت ارتباط داشتیم. احساس کردیم که آنها تمایل دارند راجع به انقلاب اسلامی کار کنند. گفتیم که ما آمادگی داریم وقت بگذاریم، قصدمان هم این است که در زمینه تاریخ شفاهی یعنی گرفتن خاطرات از افرادی که خودشان در صحنههای انقلاب حضور داشتهاند کار کنیم. آنها هم موافقت کردند و امکانات محدودی هم در اختیار ما قرار دادند. ما حتی با ضبطهایی که برای دوره جنگ تهیه کرده بودیم و با تجهیزات خیلی ساده شروع کردیم. اولش هم به سراغ بچههایی رفتیم که از جنگ میشناختیم و حضور در صحنههای انقلاب را داشتند و بعد آهسته آهسته به سراغ چهرههای شناخته شده انقلاب رفتیم و خاطرات آنها را هم جمع کردیم؛ بعضیها طی یکی دو جلسه و بعضیها هم ممکن بود یک سال طول بکشد و هفتهای یا ماهی یک جلسه داشتیم. لذا از سال 72 کارمان را شروع کردیم. اول هم دفتر ادبیات انقلاب اسلامی وجود نداشت؛ با دفتر ادبیات هنر مقاومت شروع شد و بعد که تاریخ شفاهی انقلاب شکل گرفت و بچههای دیگری هم آمدند، راجع به تدوین تاریخ انقلاب واحدی را تشکیل دادند، بعد هم دایرهالمعارف رجال و فرهنگ ناموران زمینهای را فراهم کرد. این سه مجموعه تحت عنوان دفتر ادبیات انقلاب اسلامی شکل گرفت. الآن از دفتر ادبیات و هنر مقاومت جدا شدهایم و مجموعه مستقلی البته در کنار همین دفتر ادبیات و هنر مقاومت هستیم.
در سال 72 با چه مصاحبههایی کارتان آغاز شد و به کجا رسید؟
تعدادی مصاحبه از بچههای سپاه که اسامی آنها را فراموش کردهام. آقای محسن رضایی که آن زمان فرمانده کل سپاه بودند، چند فرمانده لشکر، سردار جلالی که در دوران انقلاب در مدرسه حقانی طلبه بودند، سردار حمیدینیا و چند نفر دیگر که میشناختیم. همینطور، سردار فائقی و بعد هم آقای هادی غفاری، بعد خاطرات آقای محتشمی و آقای جواد منصوری که از فرماندهان اولیه سپاه بودند، آقای محسن رفیقدوست و تعداد دیگری که الآن خاطرم نیست.
با توجه به اینکه وقت مطالعه مردم کم است و سلیقهها و فرهنگ مطالعه هم ساری و جاری نیست، باید کاری تولید شود که بیان شیرین و روانی داشته باشد تا مخاطب خیلی در فهم مطالب دچار مشکل نشود، بنابراین کاری که ما میخواهیم برای مخاطب تولید کنیم، باید با توجه به وضعیت او باشد؛ مخاطبی که در جامعه ما وجود دارد و وقت و حال و حوصله مطالعه ندارد، وقتی به تکرار برسدیا چیزی از آن گیرش نیاید، به مطالعه نمیپردازد. یکی از آفتهای موجود این است که به عنوان سند کتاب تولید میکنند. صدها کتاب تولید میشود اما حتی چاپ اول آنها هم مصرف نمیشود و اغلب به مراکز کتابخانهای فرستاده میشود چون برای مطالعه غالب مردم نیست و بیشتر برای محقق و پژوهشگر و مراکز این چنینی است. کتاب سند را حتی اگر بدخط یا ناخوانا باشد بالاخره با ذرهبین هم که شده استفاده میکنند ولی مردم عادی ما که فرصت بررسی اسناد را ندارند. ما میخواهیم نتیجهگیری در طول اسناد بیرون بیاید بنابراین با این نیت سند چاپ میکنند. ولی باید سلیقه مخاطب را در نظر گرفت و با توجه به آن تولید کرد. مردم وقت نمیکنند از این همه کتاب به جمعبندی برسند که بالاخره با این همه خاطراتی که گفته شده، امام در پاریس چه سیاستی را دنبال میکرد. باید روی این قضایا تأکید کرد ولی ما هم تحت فشار بودیم که باید این خاطرات منتشر شود و مجبور بودیم بعضی از خاطرات را که حس میکردیم از جذابیتهای لازم برخوردار است یا حداقل حجم مناسب و اطلاعات خوبی دارد، به عنوان خاطرات فلان فرد به کتاب تبدیل و یا به بازار عرضه کنیم. در مسیر حرکت حدود 18-17 مورد از این خاطرات را چاپ کردیم. الآن بیش از پنج هزار ساعت مصاحبه گرفته شده. قابلیت و امکان آن هم هست که مردم از جمعبندی، موضوعبندی و دستهبندی اطلاعات به راحتی استفاده کنند. لذا به کارهای موضوعی روی آوردیم، یعنی الآن دنبال بحث تسخیر لانه جاسوسی هستیم و میخواهیم حوادث و وقایعی را که در دوران حضور حضرت امام در نوفل لوشاتو و پاریس اتفاق افتاده بود، دستهبندی کنیم. دوران دهه فجر، حادثه 17 شهریور، 15 خرداد 42، میتوانیم به این موضوعات بپردازیم. با استناد به خاطرات شفاهیای که داریم و گاه از طریق مراکز دیگر در قالب کتاب و مقاله در نشریات انعکاس داشته. این خاطرات به اندازه و حدودی رسیده که به بحث موضوعی بپردازیم. یکی از موضوعاتی که شروع کردیم، زندانهای رژیم پهلوی و زندانیان سیاسی و اتفاقاتی است که در زندانها رخ داده، شکنجهها و اهدافی که رژیم از آنها دنبال میکرده و نتایج و ماهیت بحثهای امنیتی.
از مجموعه کتابهای تاریخ شفاهی کتابی هست که در نوبت چاپ باشد؟
بله، خاطرات مرتضی نبوی
چند وقت است که برای چاپ داده شده؟
الآن دقیقاً یادم نیست. خاطرات آقای مصطفی رهنما که همین اواخر به بازار آمد، حدود 8-7 ماه طول کشید، خاطرات خانم دباغ نزدیک به یک سال طول کشید، خاطرات احمد احمد کمی طول کشید، البته چاپهای بعدی بهتر شد، چاپ اول یک سال و نیم تا دو سال طول کشید تا بیرون بیاید.
این ارتباط باید توسط چه کسی صورت گیرد؟ بحث ما تاریخنگاری نیست که برای 100 سال دیگر اسنادی را جمعآوری و تدوین کنیم؛ بحث ما این است که چطور میتوانیم تاریخ انقلاب و دفاع مقدس را به نسلی که زمان انقلاب یا بعد از آن متولد شدهاند، منتقل کنیم؟
- در گذشته تغییرات در جوامع خیلی کلی صورت میگرفته و با زمان طولانی، لذا اگر 100 سال از یک حادثه میگذشت، تاریخ آن را مینوشتند و بعد مورد بررسی قرار میدادند و نتیجهگیریهایی میکردند که این نتیجهها میتوانست در جامعه به عنوان یک دستاورد، مؤثر باشد و به عنوان یک بار تجربی به نسلهایی که به منابع تاریخی مراجعه میکردند، کمک میکرد. اما چون تغییرات سرعت چندانی نداشت، تجربه 100 سال گذشته به لحاظ شکلی به درد جامعه 100 سال بعد هم میخورد اما الآن تغییر و تحولات به حدی سریع است که معتقدم این نسبت نه تنها به 50 سال بلکه به 5 سال رسیده، یعنی نسل 5 سال گذشته نمیتواند با نسل بعد به درستی ارتباط برقرار کند. الفاظ و واژهها و فرهنگ و لوازم زندگی تغییر کرده، الآن تجربیات زمان جنگ معلوم نیست تا 10 سال دیگر به دردمان بخورد، ما میتوانیم از روح و فرهنگ حاکم بر آن حادثه تاریخی در هر زمان استفاده کنیم و روح اسلام و اطلاعات تاریخ اسلام را در قالب مدیریت و شأنیت و فرمت جدید بیاوریم. میتوانیم از تجربه شکلی و فرمت جنگ استفاده کنیم و این را برای ارتباط با نسل خودمان و ایجاد یک فرهنگ ملی و دینی که در دوران انقلاب موفق بوده و مراحلی را طی کرده به کار گیریم. آدمهایی که کارها و تحولاتی ایجاد کردند، نسلهایی مثل خود من که در زمان انقلاب 15-14 ساله بودم، دنیای دیگری داشتیم، اصلاً وقتی انقلاب شد ما را چنان متحول کرد که تا همین الآن داریم دنبال آن میرویم. چه اتفاق و تحولاتی در ما ایجاد شده؟ چه بود که در آن زمان حس و تنفر ضدآمریکایی وجود داشت؛ به گونهای که اگر یک آمریکایی را در شهر میگرفتند، کم مانده بود تکه پارهاش کنند. دانشجویان ما با سه روز تسخیر لانه جاسوسی- حالا یک اقدام سیاسی علیه آمریکا انجام دادند. تحت حمایت عظیم مردم، احزاب و گروههای متفاوت با سلیقههای گوناگون قرار گرفتند، یعنی یک جمعیت ملی پس از انقلاب در خصوص مبارزه با آمریکا شکل گرفت. خود دانشجویان میگویند برای سه روز رفتیم ولی ماندگار شدیم و اصلاً نمیتوانستیم بیرون بیاییم. الآن این تشتت آرا وجود دارد و آن حمیتها نیست؟ آنها تجربیاتی است که باید مطالعه و بررسی کنیم. به نظرم آن فضا را میشود دوباره بازسازی کرد تا مردم دوباره در آن فضا تنفس کنند و بتوانند به دریافت مفهوم نایل شوند. به بعضی از کلمات، کلمات جادویی میگویند .خود کلمه جادویی نیست اما وقتی این کلمه در بستر یک حادثه قرار میگیرد و به مجموعه مرتبط میشود، آن فضا، فضای جادویی شدن آن کلمه است. جمله هیهات من الذله امام حسین(ع) که این قدر برای ما عظمت دارد، میتواند در داستان دیگری هم گفته شود و خیلی مهم نباشد ولی وقتی از زبان امام حسین(ع) و در آن حادثه و با آن مقدرات گفته شود، عظمت پیدا میکند. گاهی برای اینکه بعضی شعارها، موضوعات و گفتارهای انقلاب را بتوانیم درک کنیم، مجبوریم فضاسازی کنیم. وقتی نتوانیم ماهیت رژیم پهلوی، اقدامات، مسیر و سرانجام آن را نشان دهیم، مردم چگونه درک کنند که چرا شاه بد بود؟ برای مخاطب بگوییم که چرا ازهاری را اعدام کردیم؛ این سؤال در ذهن طرف است. باید با فضاسازی مناسب بگوییم که مردم میخواستند از خائنانی که مدتها آنها را قتل عام میکردند، انتقام بگیرند؛ این حسی بود که به آنها پشتگرمی میداد. آن زمان رهبران انقلاب ترمزی برای این قضایا بودند. خیلی از این شخصیتها آزاد شدند و تعدادی که واقعاً مستحق مجازات بودند، اگر اعدام نمیشدند، به نفرت و احساسات مردم پاسخ داده نمیشد. آن احساس الآن وجود ندارد در نظر بگیرید آدمی که بچهاش را دزدیده و کشته باشند، حالا به او بگویید نگاهت نسبت به قاتل چیست؟ میخواهد تکهتکهاش کند، از یک نفر دیگر که بپرسید، میگوید باید بررسی شود، شاید پدرش مقصر بوده. نه باید به آن آدمی که این حس را ندارد اتهام وارد کرد و نه به آن که این حس را دارد. باید یک جو متعادلی حاکم باشد که قضاوت منطقی انجام شود طوری که نه آن حس ناکام بماند و عدالت را تحقق نیافته ببیند و نه آن آدم که احساس کند در حقش ظلم شده. اگر این احساسها رها میشد، به دلیل نفرتهایی که علیه رژیم پهلوی وجود داشت، ممکن بود خونریزیهای بیشتری اتفاق بیفتد و عده زیادی توسط خود مردم اعدام شوند. حالا برای بازسازی این فضا باید آن وقایع و حوادث را کنار هم بگذاریم تا در آن فضا قرار بگیریم، آن وقت رفتار و کردار انقلابی مفهوم خاص خودش را پیدا میکند. خیلیها در دادگاههای انقلاب به دلیل اینکه اسنادی علیهشان وجود نداشت آزاد شدند، شاید نه به این دلیل که بیگناه بودند، اما چون سندی نبود، دادگاه مجبور بود آزادشان کند. در آن زمان و در آن فضا دادگاههای ما منطقی و بر اساس رفتارهای دینی عمل میکردند. آدمی که مجرم بود اما سندی علیه او وجود نداشت، هر چند مردم حس میکردند که آدم بدی است اما از دادگاه ما سالم بیرون میآمد و بعد هم فرار میکرد میرفت. آن موقع هم برای من جالب بود که در چنین فضای احساسی که جریان انتقامگیری از رژیم بر آن حاکم بود، سیستمهای هدایتکننده جامعه خیلی عاقلانه عمل میکردند. حالا عدهای به همان رفتارها انتقاد میکنند که تند بوده چون آن فضاسازیها صورت نگرفته، میگویند چرا طرف را گرفتی؟ چرا هویدا را اعدام کردی؟ اصلاً کتاب درمیآید به نام “معمای هویدا” میخواهند او را از گذشتهاش معصوم جلوه دهند که بیشتر مجری اعمال شاه بود و سعی داشته خدمت کند. با توجه به این، انتظار داریم مخاطب فعلی جامعه که حتی بچه حزباللهی هم هست، به این سئوالات چطور پاسخ دهد؟ شاه چه کار کرد؟ او که میخواست توسعه دهد و به همین دلیل آمریکاییها از او حمایت نکردند. در شعارهای او بود که من میخواهم حکومت مستقل به وجود بیاورم، به همین دلیل زیر پایش را خالی کردند و باعث شد انقلاب اسلامی به وجود بیاید. این جوان مخاطب و متدین وقتی در مقابل این پرسشها قرار میگیرد: میخواهد پاسخ دهد. اگر از او بخواهند که آیا گرفتن یک سفارتخانه کار درستی است، میماند که چه بگوید. این طور هم نیست که به جوانان بگویید تا حالا 400 کتاب خاطرات چاپ کردیم. برو آنها را مطالعه کن و جواب خود را در بیاور، یا برو از بحارالانوار این را پیدا کن، آنها برای علمای دین است، بایستی پلههای ارتباط را برقرار کنیم. ما باید سؤالاتی ایجاد کنیم و به آنها پاسخ دهیم. اگر این کار را نکنیم، سؤالات مقدس، سؤالاتی که در جامعه مطرح است و در خانوادهها و در گوشی مطرح میشود، کم کم حالت شوخی پیدا میکند و بعد هم جدی گرفته و فرهنگ میشود. اگر به این حرفهای که در تاکسی میشنویم، پاسخ داده نشود و برای یک مخاطب بچه مسلمان که میخواهد از نظام دفاع کند، این فرصت و امکان را فراهم نکنیم که بتواند پاسخ دهد، کم کم این پرسشها بیجواب میماند؛ آن وقت معلوم است که جوابی برای آنها نداریم و آن سؤالات به حق است و دیدگاهها حق دارند، در نهایت انقلاب کشک. دلیل نداشته که برای انقلاب عظمتی ترسیم کنیم. شاه خدماتی میکرده، اشتباهاتی هم داشته، اشکال ندارد، مگر ما اشتباه نداریم؟ الآن مقایسه خیلی وحشتناکی میکنیم و میگوییم آن موقع 70 درصد جمعیت ما در روستاها زندگی میکردند و دولت هیچ امکانات خاصی برای آنها فراهم نمیکرد، همه این خدمات بودجه و مدیریت و امکانات میخواهد. دانشگاه، مدرسه، ترابری، همه را لازم دارد. الآن به عکس شده، 30 درصد فقط در روستاها هستند. جمعیت دو برابر شده، یعنی 35 میلیون شده 70 میلیون، یک عالمه آدم و جمعیتی که امکانات و خدمات میخواهد، بالاخره در خانه همین آدم با هر تیپی امکانات اولیه از قبیل رادیو، تلویزیون و یخچال وجود دارد، آن زمان در هر کوچه یک تلویزیون وجود داشت. بعد این مقایسه که الآن هم مثل آن موقع است، مردم فقیرند، سطح زندگی و تقاضای مردم تغییر کرده. ما خودمان یک خانواده معمولی و متوسط بودیم خیلی نمیتوانستیم غذای گوشتی بخوریم. سطح زندگی همه پایین بود، این طور نبود که هر کسی تلویزیون یا یخچال داشته باشد. حالا شما تصور کنید، با این فضاسازیها و مقایسهها که الآن از زمان شاه بدتر است. مثال میزنم اگر در زمان شاه 1000 نفر معتاد داشتیم، الآن 1200 نفر معتاد داشته باشیم، الآن بیشتر شده چون جمعیت تلاطم دارد. این 1000 و آن 1000 فرق میکند. یا ناامنی به دلیل اینکه الآن صفحه حوادث روزنامهها پرمخاطب است و آدمهای مختلفی این صفحه را دنبال میکنند، هر قتلی اتفاق بیفتد، چندین شماره، در روزنامه، ماهنامه و هفتهنامهها در سالگرد وقوع و دادگاهش به آن میپردازند؛ در حالی که مگر در زمان شاه از این اتفاقها نمیافتاد، اما چون سیستم اطلاعرسانی واقعاً محدود بود، حوادث این چنین پنهان میماند و انعکاس پیدا نمیکرد. درصد کمتر شده ولی هیچ کس نیامده این مقایسهها را انجام بدهد. آقا در کشور هیچ حرکتی انجام نمیشود چون ما اصلاً بعد از انقلاب نگفتیم چه کردهایم؛ الآن اگر آمریکاییها روی بحث سلاحهای هستهای فشار میآورند، مطمئن باشید این را کنار بگذاریم، روی یک موضوع دیگر دست میگذارند. چون ما در صنایع مختلف رشد میکنیم -آن هم بدون اتکا به ابرقدرتها- در بسیاری موارد با تحریم مواجهایم. الآن همه چیز از درون میجوشد؛ در حالی که در دوران پهلوی همه چیز را آنها سامان میدادند، راهآهن، ارتش، ... کارشناسی نظامی وقتی میگوید دیدم جایی از هلیکوپتر خراب است، درست کردم، نزدیک بود بیچارهام کنند. قرار بود تا پاکستان ببرند و آنجا درست کنند. ارتش و آمریکاییها با من برخورد کردند. الآن طرف ایده میدهد، استقبال و تشویق میکنند. هنوز به ایدهال نرسیدهایم، مشکلات زیاد است. آن زمان سعی میکردند او را ژاندارم منطقه و عروسک خودشان کنند، با این همه این قدر فساد و فحشا وجود داشت، الآن برعکس سعی میکنند ما را زمین بزنند. این قدر فشار و تهاجم زیاد است. همین مردم که این جامعه را با تکیه بر داشتههای خود از نو بنا کردند. حتی برای یک انتخاب آزاد حزب تشکیل دهند. هنوز هم واقعاً بلد نیستیم یک حزب در چارچوب مناسبات سیاسی داشته باشیم چون اصلاً نگذاشتند تجربه کنیم.
در بحث روابط بینالملل کسی نبودیم؛ مستعمرهای بودیم که آنها همه روابط ما را برقرار میکردند. حالا خودمان شدهایم، ضعف داریم، بلد نیستیم، تازه به ما کمک هم نمیکنند. ملاحظه کنید از زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد، ما روز اول که با همه دنیا در نیفتادیم، کدام کشور به ما کمک کرد؟ چند کشور صاحب علم از ما حمایت میکردند؟ یعنی نه تنها ما را حمایت نمیکنند بلکه علیه ما توطئه هم میکنند؛ این باید به گونهای برای مردم عریان شود.
یکی از مشکلاتی که در این زمینه داشتیم این بود که نتوانستیم حرفها یا ادعاهای خودمان را به جهانیان برسانیم.
به جهانیان که هیچ، نتوانستیم به بچههای خودمان هم برسانیم. مشکل بحث فرهنگی که میگویم همین است که تعدادی از بچههای نظامیان حاضر در جنگ در آن درس میخواندند، کلاسهایی برای آنها برگزار میکردیم. در یکی از این کلاسها میبایستی جنگ را برای آنها توضیح میدادم. از آنها خواستم سؤالاتشان را بگویند، بچهای که پدرش سالها فرمانده قدر جنگ بوده، رویش نمیشد بگوید که جنگ را قبول ندارم یا برای من ابهام دارد. گفتم حالا سؤالاتی را که از شما میشود، بگویید، یکدفعه دیدم سؤالات زیادی مطرح شد، مثلاً چرا بعد از فتح خرمشهر صلح نکردیم؟ چرا جنگ را شروع کردیم؟ دیدیم این آقایان حتی نتوانستهاند اطلاعرسانی درستی به فرزندشان بکنند. ممکن است بگویند که وظیفه من نبوده، شاید از این نظر درست باشد اما معلوم است فرماندهی که قلب خیلی از بسیجیان را به دنبال خودش کشانده، نتوانسته با بچه خودش صحبت کند و او را قانع کند. فکر میکنم علت این است که در زمینه فرهنگی سرمایهگذاری درستی نکردیم و بیشتر درگیر تبلیغات و برگزاری مراسم بودیم تا تهیه کار مناسب و استدلال یعنی فردا فضایی که در آن تنفس میکنیم تمام میشود، دیگر فضایی نیست که کمک کند سؤالاتم را جواب بدهم. اینجا روابط استدلال عقلی حاکم است، حال برای آن برهان باید حرفهایم را مستدل کنم که طرف بخواند و جوابش را بگیرد. یک موقع فضایی است که امام و جنگ و جامعه حضور دارند و به نوعی همه جریاناتی که پیش روست، خودش با من حرف میزند. کلام نیست، حس و مفهومی است که وقتی در فضا قرار بگیریم این مفهوم میشود و لزومی ندارد به سؤالات پاسخ بدهم ولی وقتی از آن فضا خارج میشوم چه؟ آن آدمها که ارتباط و سابقه قدیمی داشتند، میتوانند با آن فضا به سؤالات پاسخ دهند. میگویند میدانیم که شاه بد بود، باید ادله و آمارها را در بیاوریم اما کسی که ارتباط نداشته چه؟ باید کجا به سؤالاتش پاسخ داده شود؟ پدری در روز تولد فرزندش به او یک چفیه داد، بچه کادو را باز کرد و گفت خیلی عالی است ولی من با این چه کنم؟ پدر هم این را از زمان جنگ نگه داشته بود، به او میگفت خیلی کارها میتوانی بکنی، مثلاً گردنت بیندازی یا جایی بخوابی رویت بیندازی، بچه میگوید برخورد جامعه خیلی خوب نیست یا چیز دیگری دارم... به عنوان سفره استفاده کنی، الآن سفره هست... دست و صورتت را خشک کنی، حوله هست... خارجی یک صندلی شکسته میآورد و میگوید ناپلئون روی آن نشسته یا راجع به یک ستون آنقدر حرف میزند ولی ما راجع به چفیه چقدر کار کردیم؟ پدر نمیتواند آن را انتقال دهد و پسر هم به جز دکور استفاده دیگری از آن نمیکند. چیزی که عشق پدر بود و هزاران کاربرد داشت، الآن هیچ کاربردی خاصی ندارد. حالا آن عشق و فرهنگ را چطور برای فرزندش بگوید. این آدم در جنگ حضور دارد ولی وقتی میخواهد ارزشها و فرهنگ را منتقل کند، بلد نیست. اینجا نیاز است که کار کارشناسی شود، زمینهسازی و فرهنگسازی شود تا در نهایت بتوانیم به جامعه طوری انتقال دهیم که به صورت منطقی بپذیرد؛ ضمن اینکه احساس او هم تأمین شود. الآن معتقدم باید به ابهامات پاسخ دهیم، نمیتوانیم صدها کتاب چاپ کنیم که جواب را از آن دربیاورد.
آن نگرانی امام که در دی ماه 67 به آقای روحانی میگوید میترسم این انقلاب در تاریخنگاریها تحریف شود، اگر بتوانید آن را با صدا و فیلم، حاوی مطالب گوناگون انقلاب از زبان تودههای مختلف مستند بکنید، کار خوب و شایستهای است، یا وقتی میگوید شما باید نشان بدهید که پایههای انقلاب اسلامی بر دوش پابرهنگان و مستضعفان بوده و مردم علیه ظلم و بیداد و تحجر و واپسگرایی قیام کردند و اسلام ناب محمدی(ص) را جایگزین اسلام آمریکایی کردند؛ این صحبتهای شما نشان میدهد که گفتههای امام نادیده گرفته شده. این ارگانها با توجه به طرح این سؤالات، روند سابق را تغییر ندادهاند.
ما هنوز مراسم دهه فجر را در میدان شهیاد برگزار میکنیم، چرا آنجا راهپیمایی میکنیم؟ اسم آن را میدان آزادی گذاشتیم ولی از نماد پهلوی استفاده میکنیم. با اینکه لزوماً مدیریت زیاد داریم، شورای انقلاب فرهنگی، شورای فرهنگ عمومی، وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی و نهادهای فرهنگی فروان هستند ولی انگار هیچ کدام مدیریت اصلی نیست که مدیریت فرهنگی باشد. بعضی اوقات از سازمانهای دولتی تعیین تکلیف کند ولی بتواند سازمانهای غیردولتی را رهنمون شود. مدیریت این کار وجود ندارد. مثلاً برای جنگ بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس را ایجاد کردیم که متولی هدایت و راهنمایی سازمانهاست، دستورهای لازم را میدهد و برای سازمانهای غیردولتی و مردمی زمینههای رشد و حمایت را فراهم میکند. این سازمان در عرض آنها قرار میگیرد و یکی از بازیکنان بازی میشود. برای مدیریت فرهنگی انقلاب باید یک مدیریت وجود داشته باشد؛ حالا ستاد دهه فجر، شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای هماهنگی تبلیغات، بالاخره جایی باید باشد. البته شنیدهام برای تجمیع مراکز فرهنگی طرحهایی وجود دارد، مثلاً از مفهوم وزارت ارشاد احساس میکنم موسیقی متولی دارد. سینما و مطبوعات همینطور، انقلاب اسلامی متولی ندارد. مرکز اسناد انقلاب اسلامی وجود دارد که باید سند جمع کند ولی نقش خاصی را ایفا نمیکند. به نظر باید مجموعه مدیریتی در دولت پیدا شود که مراکز را ساماندهی کند. اینی مرکزیت وجود ندارد، هر از چند گاهی تصمیماتی گرفته میشود. مثلاً سازمان اسناد ملی ایران جلساتی میگذارد، صدا و سیما و فلان مرکز همه را دور هم جمع میکند ولی به هم میریزد. در سینما برای تولید فیلم جنگ و انقلاب، وام میدهیم و امکاناتی را در اختیار سینمادار میگذاریم، تربیت بدنی متولی دارد ولی به نظر میرسد در درون وزارت ارشاد یا هر سازمانی باید مدیریتی باشد که اسناد و مدارک و تولیدات فرهنگی درباره انقلاب اسلامی را راهبری و مدیریت کند و بودجه داشته باشد. باید مرکز اسنادی تشکیل شود که وظیفهاش ارائه خدمات باشد نه اینکه مثل سازمان اسناد بگوید من پول دادهام و این سندها را جمع کردهام، حالا مفتی در اختیار مردم قرار دهم؟ این گرایش غلط است چون هیچ کس نگفته اگر تو خدمات دادی، من بودجه میدهم، این سیاست مهم باید پیگیری شود که هر کس راجع به انقلاب اسلامی خدماتی به جامعه ارائه دهد، به موازات آن خدمات بودجه بیشتری دریافت کند. باید به سمت خدمات بروند اما کسی به خدمات ارج نمینهد.
لازم است یک سازمانی وجود داشته باشد که خدماتدهنده و نه تولیدکننده باشد، مثل همین سازمان اسناد ملی ایران. من بر خلاف این تصور که میگویند فلان کارگردان میآید اسناد را مفت میبرد و سود میکند، معتقدم که باید زمینه سود کردن را فراهم کنیم. چرا فکر میکنیم کسی که در زمینه انقلاب اسلامی کار میکند باید در فقر و سختی باشد. باید منابع را حاضر کنند و او ببرد کتاب کند؛ در کتاب هم سود است. نویسندهای داشتیم که راجع به انقلاب کار میکرد و شبها در آژانس بود، یعنی در جامعه ما متولی در این زمینه وجود ندارد. بعضی از آدمهایی که اینجا کار میکنند، با این رقمها نمیتوانند ادامه دهند. چقدر با تاکسی این طرف و آن طرف برود و وقت بگذارد؟ بنابراین اول باید سازمانی باشد که سند جمعآوری کند، به سازمانها بگوید پروژهها را حمایت میکنم، منابع را در اختیار همگان بگذارد و بعد نشستها را برگزار کنند. حتی به دنبال این بودم که آنهایی که مدعیاند رضاشاه خدماتی برای ایران انجام داده و بعضی پیرمردها راجع به او با احترام صحبت میکنند بگذاریم آنها حرف بزنند، اگر جواب داریم و ادعا داریم او خیانت کرده، از این حرفها نترسیم. گفتوگوهایی را برگزار کنیم و بگذاریم آدمهای مدافع شاه و پهلوی، که به بهضی رفتارهای انقلاب اعتراض دارند، حرفهایشان را بزنند، پاسخها را به عنوان منبعی در اختیار جوانان بگذارید تا برای پاسخدهی مسلط باشند. آن وقت نسل خودمان را قانع کردهایم. ما راجع به تسخیر لانه جاسوسی برای ملت آمریکا خیلی حرفها داریم و حق با ماست. این اتفاقی نیست که در مراسمی دو ساعته و یک سخنرانی خلاصه شود، این در شأن انقلاب نیست. تسخیر لانه جاسوسی انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بوده؛ این را امام میگوید و واقعیت هم دارد، پس چرا در عمل نشان داده نمیشود؟ یک دهه برای انقلاب میگذاریم، به نظر برای انقلاب هم کار مناسبی نمیکنیم، اندیشهای باید کرد. برای بزرگداشت تسخیر لانه جاسوسی یک نصفه روز، آن هم یک عده بچه مدرسهای را میآوریم، این نوع عملکرد و رفتار شایسته نیست و اگر هم میبینید در ذهن جوان ما پاسخی برای بعضی سؤالاتش وجود ندارد و با طرح پرسشهایی که در گوشی و از طریق ماهوارهها و شبکههای بیگانه مطرح میشود، عقببنشینی میکند و اگر تزلزل به وجود آید، پیش خودش میگوید راست است همینها زمان شاه هم وجود داشت؛ فساد، فحشا، مواد مخدر. اگر آن موقع میگفتیم همه زیر نظر اشراف است، الآن زیر نظر کیست؟ اندازهها را مقایسه نمیکند، ریشهیابی نمیشود، اینکه داستانها چه تفاوتی دارد و جامعه چه تغییراتی کرده؟ هیچ کدام را باز نکردیم، مقایسه خیلی راحت صورت میگیرد، لازم است کار اساسی بشود.
این را چه کسی باید انجام دهد؟
زمانی که این صحبتها مطرح میشود، همه میگویند یک سازمان بیاید، در صورتی که همین سازمانهای موجود اگر رویه کاری خود را تغییر دهند، میتوانند دغدغههای امام را پیگیری کنند.
به عنوان مثال سال گذشته 10 میلیون بودجه داشتیم. با این پول چه انتظاری می توان داشت؟
سه نفر آدم در دفتر تاریخنگاری شفاهی انقلاب، بقیهاش را باید محقق از بیرون بیاورید. یکی از موانع محدودیت بودجه است. معتقدم منابعی که با بودجه دولت جمعآوری میشود باید در اختیار همه مردم باشد؛ الآن محصور این سازمان است. پژوهشگاه امام خمینی وجود دارد. موضوع دانشجویان انقلاب اسلامی است. با دانشجویان آنجا صحبت کردیم، سوژهها، پایاننامههای دانشجویی وجود داشت. همینها به اسناد و مدارک توسعه نشر آثار امام دسترسی ندارند. یک سری اسناد و مدارک و مصاحبهها دارد؛ آنها را در اختیار دانشجویان پژوهشگاهش قرار نمیدهند. با دانشگاه اصفهان صحبت میکردم، استادان دوره دکترای تاریخ میگفتند که ما میخواهیم سوژه و تحقیق بدهیم، دغدعهمان هم موضوع انقلاب است، در اصفهان منبع و حتی بدیهیترین کتابخانه عمومی هم کتابهای انقلاب را ندارند. پیگیری کردم، با شورای هماهنگی تبلیغات هماهنگ کردم که حداقل در مراکز استانها یک کتابخانه تخصصی بزنید تا مطالعات کتابخانهای باشد. دانشجویان بسیاری از استادان دوست دارند به انقلاب بپردازند. چه ارگان یا مؤسسهای حاضر است به اینها اسناد و مدارک بدهد؟ من هم نمیتوانم چون اگر بدهم، هویت سازمانی خودم را از دست میدهم. من وظیفه ارائه خدمات به جامعه به این معنا را ندارم. وظیفه دارم تولید کنم چون شرح وظیفه من این است. حدود 10 فیلم ساخته اما اگر قرار باشد فیلم تهیه کند و بدهد دیگران بسازند، آیا به حوزه هنری مثبت نگاه میکند؟ چرا به دیگران بدهم که بیلان کاری من حساب نشود. این عیبی است که الآن وجود دارد. به نظر من همین الآن باید سازمانی تشکیل شود که وظیفهاش جمعآوری اسناد و ارائه خدمات به جامعه باشد. آیا الآن یک سایت راجع به انقلاب اسلامی دارید؟ دهه فجر نزدیک است. معلم میگوید که برای موضوع انشاء راجع به موضوع انقلاب تحقیق کنید. این دانشآموز که به اینترنت و ماهواره دسترسی دارد، کجا برود که اطلاعات اولیه راجع به انقلاب را به دست بیاورد؟ سایتی معرفی کنیم که او اطلاعاتش را از آنجا کسب کند. گاهی بچه من چند تا اطلاعات از من میگیرد، ولی چند پدر به منابع دسترسی دارند؟ اگر بخواهید وام بگیرید 100 سایت راجع به آن هست؛ درباره انقلاب اسلامی چطور؟ آن زمان که در سازمان فرهنگی هنری بودم همیشه این دغدغه را داشتم که در فرهنگسرای انقلاب یک سایت بزنیم، خیلی دنبالش رفتم، پول ندادند. حداقل در شهرستانها از آن استفاده میکنند. کتاب احمد احمد را در روزنامه کیهان پاورقی کردیم، یک نفر از روستایی در شمال زنگ زده و گفته بود یک بار روزنامه کیهان را اتفاقی گرفته، باز کرده و احمد احمد با اسم و فامیلیاش را خوانده، بعد دیده چقدر جالب است. روزنامه کیهان را خریده و سلسه آن را خوانده بود، میگفت تازه فهمیدم که در انقلاب چه حوادثی رخ داده، دادم خانمم خواند، بچهام و مدیر مدرسه روستا هم همینطور. نمیخواهید به این مردمی که پا برهنگان انقلاب بودند، راجع به انقلاب اطلاعات بدهید؟ نمیخواهید امکاناتی فراهم کنید که از انقلاب و نظام در مقابل تهاجمات ماهواره و اینترنت دفاع کند؟ الحمدلله روز به روز هم به برنامههای تلویزیونی شبکههای فارسیزبان اضافه میشود. هر کدام هم انتقادی بر انقلاب دارند، ما نمیخواهیم امکانات فراهم کنیم؟ از شهرستان آباده زنگ میزند که میخواهد راجع به سینما رکس آبادان اطلاعاتی بگیرد، ما وظیفه نداریم اطلاعاتی بدهیم، ما اصلاً امکان آن را نداریم. یا کس دیگری زنگ زده بود راجع به اندرزگو اطلاعات میخواست. کارمند حوزه اصفهان بود. منابع را لیست کردم و زنگ زدم و گفتم این مقالهها و مطالب هست، آدرس را بده برایت ارسال کنم، کتابهایی هم وجود دارد که اگر آنجا نیست، بخرم و بفرستم. گفت تا حالا چنین برخوردی ندیده و خیلی خوشحال شده بود. آیا سازمانی وجود دارد که اگر یک محقق یا پژوهشگر بخواهد کار کند، از او حمایت کند؟ جای چنین سازمانی خالی است. اگر ادعا داریم که میخواهیم به خارج از کشور هم انقلاب را صادر کنیم، اول باید بتوانیم برای خودمان ثابت کنیم، خیلی حرفها داریم، ما دوستداران زیادی در خارج از کشور داریم که منتظرند حرفهایی از ما برسد و هیچ نداریم به آنها بگوییم. اصلاً مطلبی آماده نکردهایم که در داخل تست کنیم و بعد به خارج بفرستیم. حالا اگر از مؤسسات حمایت هم کنید، به من به جای 10 میلیون 100 میلیون هم بدهید، دو سه تا کتاب بیشتر چاپ میکنم اما این مشکل را حل نمیکند. نیاز به یک بسیج عمومی است. تمام دانشجویان، دانشآموزان و مردمی که به نوعی در انقلاب حضور داشتند، همه اینهابایستی با هم از انقلاب دفاع کنند، برای دفاع هم باید امکانات و منابع در اختیار داشته باشند. سازمانی باید تشکیل شود که وظیفهاش ارائه اطلاعات به مردم باشد. آن وقت در آموزش و پرورش به معلمان بگویید این هم کتابخانههای تخصصیتان در شهرها و روستاها، سایتها و سیدیهای مورد نیاز که تمام این کتابها در آن هست. اطلاعات باید موضوعبندی شده باشد. الآن در مورد مسائل دینی این اتفاق افتاده، یعنی آن جنبش نرم افزاری در بحث دینی هست، سیدیهایی برای آشنایی با قرآن، ترجمه آن، تفسیر، واژهشناسی، راجع به ائمه و احادیث کارهایی صورت گرفته، اما راجع به انقلاب اسلامی نیست. چند مؤسسه به تنهایی کار میکنند و نتیجه هم همین کارهاست. بنابراین وقتی فیلمساز ما میخواهد فیلم بسازد هزینه تحقیقات کم است و با آن نمیتواند با مؤسسات وارد معامله شود، تنها میتواند یک آدم را مشاور خود کند، او هم چیزهایی را در میآورد و بر اساس آن فیلم انقلاب را میسازد لذا کار خیلی قوی و مستدل نیست. خاطرات عزت شاهی که واقعاً جالب است، تا حالا 12 میلیون هزینه کردهایم. اگر سریالی قرار باشد ساخته شود، هزینه تحقیقات 12 میلیون نمیشود. مثلاً فیلمی که راجع به اندرزگو ساختند، تحقیقاتی درباره آن صورت گرفت. تحقیقات کو؟ نباید جایی برود که دیگران هم استفاده کنند؟ الآن در صدا و سیما فلان شبکه برنامه میسازد، تحقیقات در اختیار شبکه دیگر قرار نمیگیرد، این قدر ارتباطات ضعیف است. اینها باید جایی سازماندهی شوند که محقق و نویسنده در زمینه فیلم، موسیقی یا تئاتر از آنها استفاده کند. اگر زمینه برای تجمیع اینها فراهم نشود، نمیتوان بسیج عمومی داد.
تازه جلوههای داخلی را میبینیم، جلوههای خارج از کشور که الی ماشاالله، آدمهایی را میشناسیم که خارج از کشور زندگی میکردند، میگویند شما در قله زندگی میکنید، ما از بیرون عظمت کوه را میبینیم، نمیدانید انقلاب چه عظمتی دارد. هر نهضت یا جنبشی که اسم انقلاب داشته، در قرن 20 به بلوک شرق یا غرب وصل بود، شما به کجا وصل بودید؟ اولین بار است که نهضتی آن هم در جایی که آمریکا پایگاه نظامی کرده بود و تمام مراکز اطلاعاتی در آنجا قرار داشت، پیروز شده و مردم ایران زیر چنین فشاری او را شکست دادند و فقط به خدا اتکا داشتند. این باور اگر در دنیا جا بیفتد، کاری میکنند که آمریکا از بین برود.
تازه خارجیها این همه راجع به انقلاب ما حرف دارند، نه نویسندگان و محققانی که میشناسیم و مقاله میدهند، آدمهایی که حلقههایی نسبت به انقلاب دارند و جزء مردمانی هستند که هیچ تریبونی در اختیارشان نیست که حرف بزنند. یکی از آنهایی که برای ما خاطره تعریف میکرد، میگفت از فروشگاهی خرید میکردم. مسئول فروشنده یک سیاهپوست بود، گفت کجایی هستی؟ گفتم ایرانیام. من را بغل کرد و گفت بعد از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی که سفارت آمریکا را گرفتید، احساس کردیم ایران حرفهایی برای گفتن دارد، چون نمیگذارند این اتفاقات لابهلای حوادث به گوش آنها برسد. یک دفعه دیدیم شما سیاهان جاسوس را آزاد کردید و خمینی پیام داد که به احترام این سیاهها و ظلمی که به آنها شده آزادشان میکنیم. گفتیم اینها حتماً میفهمند چه ظلمی به ما شده، آن طرف دنیا چه حرفهایی زدهاند، ما شنیدیم مؤذن دین شما یک سیاه پوست بوده. گشتیم یک الجزایری مسلمان پیدا کردیم و بر اثر ارتباط با او تعدادی از بچههای ما مسلمان شدند. آن آدم هنوز تریبون پیدا نکرده که حرفش را بزند. یا مردم مسلمانی که در چین عاشق انقلاب بودند، ما باید حرفهای آنها را بگیریم، چه برداشتی از انقلاب دارند؟ حرفهای آنها را بیاوریم. انقلاب ما یک مسئله داخلی نیست؛ یک حرکت یا پیام جهانی است. هر چند ممکن است حالا نتوانیم مدیریت جهانی داشته باشیم. اما پیام رهایی همه انسانها را داده است. این انقلاب در عین حال که به سمت خداگرایی و دینگرایی است، رهایی از تمام بتهای موجود در جهان را بشارت میدهد، آزادی انسانی را. این شعارها را مارکیسستها هم دادند ولی عملاً دیدیم خودشان زنجیر دیگری بر دست انسانها زدند. آنها پیامی را که متکی به خداوند متعال است، درک کردهاند، منتظرند و ما باید بتوانیم اطلاعات آنها را بگیریم. چند محقق و نویسنده هستند که در دفاع از انقلاب مقالاتی مینویسند، آنها را هم تعدادی از پژوهشگران میشناسند نه همه مردم. باید با بدنه مردمی که حرفهایی برای انقلاب دارند، ارتباط برقرار کرد. ما هم حرفهایمان را انتقال میدهیم. آیا ما اصلاً آنها را میشناسیم؟ باید نشریه در خانههایشان برود، نمیخواهد نشریه کاغذی باشد که هزینه بردارد، با ایمیل بفرستید. اگر بتوانید به زبانهای مختلف ارائه دهید، مشتریان خاص خود را دارد، یعنی برای برقراری ارتباط با همه مردم جهان که به نوعی میخواهند نظر ما را بدانند، سایتی راهاندازی کنیم. این هم جزء واجبات است، الآن میلیاردها سایت طراحی شده که اهداف، تبلیغات، ارزشها و دیدگاههای خود را ارائه میکنند. فقط میلیونها سایت سکس وجود دارد. سایتی که پیام انقلاب اسلامی را بدهد، وجود ندارد.
ابتدا باید ماهیت رژیم پهلوی را از ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و بینالمللی بررسی کنیم و بعد به انقلاب بپردازیم.
یک بحث دیگر، نقش صدا و سیما در فرهنگسازی است. امام میگویند صدا و سیمای جمهوری اسلامی باید دانشگاه آدمسازی برای عموم مردم ایران باشد. این رسانه در حال حاضر دو وظیفه دارد، ترویج فرهنگ انقلاب و دفاع مقدس.
فرهنگ دینی هم هست، فقدان مدیریت به نبود سیستم مناسب تبدیل شده، بودن امکانات به تنهایی کفایت نمیکند. برای مراکزی که خودجوش شکل گرفتند و الآن در حالت خارج قرار دارند و سیستم ساختاریشان به راحتی کار نمیکند، آن مدیریت دو کار انجام میدهد: یکی امکانات را در اختیارشان میگذارد و یکی هم سیستم را طوری طراحی میکند که بتوان حرکت کرد. این دو باید کنار هم باشند. مدیریت میتواند برای راهبری قضیه طراحی سیستم کند.
یک عضو لاینفک مورد اعتماد خانوادههای ایرانی رادیو و تلویزیون است. خیلیها با اینکه اعتراض دارند، حاضر نیستند بعضی سریالهایش را ترک کنند و نمیتوانند تلویزیون را خاموش کنند. خواسته یا ناخواسته صدا و سیمای ما با همه خانوادههای ایرانی سراسر کشور در ارتباط است، حتی در خارج از کشور هم بینندگان فراوانی دارد. به ما گفتند و آمار دارند بعضی از ایرانیان خارج از کشور فقط به دلیل ارتباط با ایران -شاید برای ارتباط با انقلاب هم نباشد- برای اینکه گوشهای از تهران یا اصفهان را ببینند، بعضی سریالهای ما را در شبکههای جهانیمان دنبال میکنند. تلویزیون حالا با هر کیفیتی حضور دارد. بنابراین نمیتوانید بگویید مخاطب ندارد. حتی علما و طلبهها و شخصیتهای مدیریت فرهنگی هم گاهی در برخی جلسات تکیه کلامهای بعضی سریالها را به کار میبرند، یعنی وقت دارند که تماشا کنند؛ در حالی که تصور میشود وقت سر خاراندن نداشته باشند. پس جذابیت خاص خودش را دارد. البته بعضی سریالها و فیلمها واقعاً خیلی ضعیف است. گاهی خود انتقاد میکند به این که یک سریال میخواهد همه اسرار زندگی را بگوید. این کار مخاطب را آزار میدهد و طبیعی نیست، هیچ استدلالی هم ندارد، در کجای جامعه ما تصادفات اینقدر نقش دارد که این همه فیلم تصادفی ساخته میشود؟ با این حال بستر مناسبی است. یکسری برنامههای دینی موفق هم پخش میشود، نه به این دلیل که مدیریت خوبی دارد یا سخنرانی قابلی است. آقای مجتهدی یا آقای قرائتی کاری انجام نمیدهد؛ ایدهای، طرحی به آن معنا ندارد، فقط به عنوان آنتن انتقال داده است. این موفقیت مرهون مدیریت صدا و سیما نیست. اما درباره انقلاب و جنگ، به مناسبتهای مختلف، کارهایی صورت گرفته، همان آرشیو مستندات صدا و سیما را ملاحظه کنید نمیتواند از آن آرشیو مطلب دربیاورد. بچههای گروه شاهد برنامهای راجع به انقلاب میساختند.5 ثانیه محاکمه یکی از شکنجهگران ساواک - آرش و تهرانی، که بعد از انقلاب دستگیر شدند، جنایتکارترین آدمها که مصاحبه تلویزیونی داشتند، به زور 5 ثانیه دادند، به راحتی اطلاعات نمیدهند، آرشیو تصویری منحصر به فردی هم هست، آن وقت من هم به عنوان کسی که نسبت به جامعه احساس وظیفه میکنم، اگر هم تصویری دارم به صدا و سیما نمیدهم، چه خدماتی به من میدهد؟ مراکز دیگر با صدا و سیما از نظر ایجاد منابع تعامل نمیکنند. از این طرف هم صدا و سیما میگوید سازمانها که به من کمک نمیدهند، بروم تولید کنم؟ اگر آن مرکز اسناد وجود داشته باشد، دیگر صدا و سیما دغدغهای برای حمایت و مشکلی برای تولید برنامه ندارد، مهم این است که تولیدکننده دنبال برنامههایی برود که به وی اعلام میشود. درباره تولید خیلی از برنامههای مرتبط با موضوع انقلاب دقیقه 90 به فکر افتادهاند. خودم سالها اینجا بوده و مورد هجوم واقع شدهام، اول بهمن از مطبوعات و صدا و سیما شروع میکنند که میخواهیم ویژهنامه بزنیم، یا برنامه تولید کنیم. مشاوره و راهنمایی کنید. میگویم الآن که موقع آن نیست. قرار است در خصوص انقلاب چه را انتقال دهیم؟ باید برنامهریزی درازمدت شود. فرض برای دو سال دیگر 13 آبان باید برنامهای داشته باشیم، از حالا کارگردان و بودجه را مشخص کنیم. یکی از مشکلات سال به سال بودن است. اول سال که تا چند ماه بودجه نیست، آخر سال هم که تعطیل است، بعد آن قدر موضوعات روز وجود دارد که مدیریت شبکه، ممکن است بتواند فقط به اینها پاسخ دهد، برای همین نمیتوانند کار اساسی کنند. باید خاطرات کوچک انتخاب و گزینش شود، بعد بازسازی کنند، مثلاً برای 100 برنامه از دوسال قبل کار کنند تا زمان تولید برسد. چون مدیریت وجود ندارد، جایگاه صدا و سیما را در این جریان مشخص نمیکند؛ ضمن آنکه منبع و سندی در اختیارشان نیست. به نظر میرسد آن فقدان هم در صدا و سیما وجود دارد. شنیدهام معاونت پژوهشی روزشمارهایی را تهیه میکند که حداقل برنامهریز بداند وقتی میگویند روز انتخابات است، یعنی چه و اطلاعاتی در این خصوص به دست بیاورد و بر مبنای آن کارش را انجام دهد ولی اینها کافی نیست. هزینه تحیقات بسیار پایین است بنابراین برنامه چندان عمق پیدا نمیکند. خیلی از برنامههایی که به شکل مستند تولید میکنند -خود من به آنها علاقه دارم- تأثیر ندارد، فقط میگوید رژیم شاه این کار و آن کار را میکرد. از این شاخه به آن شاخه میپرد. دست شاه را ماچ میکنند و با فرح میرود، همینها تکرار میشود، آخرش چه نتیجهای دارد؟ بسیاری از همایشهای جدی در زمینه تحقیقاتی و پژوهشی برگزار شده اما صدا و سیما اصلاً پوشش مناسبی نداده. میگویند نصف هزینهاش را بدهید تا ما پوشش بدهیم. او باید زمینه را فراهم کند که چنین همایشی برگزار شود، یا این که برنامهمان پر است. اگر تشکیلاتی بتواند اینها را کنار هم جمع کند. اگر در اول هر سال گفته شود که چه کارهایی میخواهد انجام شود، تعامل سازنده برقرار میشود، مثلاً ما راجع به تسخیر لانه جاسوسی کار میکنیم، آیا خوب نبود که موظف بودیم این را در مدیریتی مطرح کنیم و صدا و سیما در جریان باشد و تهیهکنندهای در کنار بگذارد و سریالی آماده شود تا در کار مشترک از پتانسیل هم استفاده کنیم و در نهایت مجموعهای تدوین شود؟ راجع به عزت شاهی و احمد احمد کار کردیم، اگر فیلمنامهنویس در کنار محقق ما بود و ماه به ماه طی جلسهای در جریان کار قرار میگرفت، آن وقت در پایان کار هم آن تحقیق در اختیارش بود و میتوانست کار مناسبی را ارائه دهد. حالا من احساس وظیفه نمیکنم به صدا و سیما بگویم، وانگهی به کجای صدا و سیما بگویم؟ اگر مدیریت باشد و احساس کند باید انعکاس داده شود، فکری میکند. مثلاً دیدم الآن راجع به 15 خرداد در صدا و سیما کاری در حال پیگیری است، در عین حال حوزه هنری درباره 15 خرداد، 500 ساعت مصاحبه تصویری انجام داده، به آنها گفتم. آن وقت این منبع در حوزه هنری در حال از بین رفتن است، چون استفاده نمیشود و اصولی هم نگهداری نشده، مصاحبه با علمایی است که تعدادی از ایشان فوت کردهاند، مستند بینظیری است، 100 میلیون تومان با پول آن موقع هزینه شده. مدیریت که نیست نمیتوانند آنها را با هم مربوط کنند، طبیعی است تولیدکنندهای هم که در فضا نبوده، نمیتواند کاری کند.
چقدر مخاطبشناسی کردهایم؛ با این معنا که اطلاعات افراد جامعه را اندازه گرفتیم که بدانیم چه میخواهیم ارائه بدهیم. میخواستند فیلمی راجع به حجاب تولید کنند. گفتیم نروید فیلمی درباره زنان بیحجاب در دوران رضاشاه بسازید، مخاطب جامعهاش را نمیشناسد و نمیفهمد که چه باید تولید کند که اثر معکوس نگذارد. وقتی نشان میدهد شاه اسکیبازی میکند، طرف خوشش میآید. خارجی وقتی هیتلر را نشان میدهد خشم او را نشان میدهد، آرامش او را نشان نمیدهد. این مشکلی است که باید در صدا و سیما حل شود که همه چیز را به تهیهکننده واگذار نکنیم، باید گروههای کارشناسی باشند که به او کمک کنند، الآن کلی NGO راجع به مواد مخدر هست، اگر بخواهد برنامهای در این زمینه تهیه کند، او را راهنمایی کند ولی درباره انقلاب میگویند او میخواهد بخورد...
ارزیابی شما از کارهای هنری که تا به حال درباره انقلاب انجام شده، چیست؛ کتاب، فیلم...
فیلم تیرباران که راجع به اندرزگو ساختند، روحیه انقلاب را نشان میداد. خاک سرخ که به جنگ میپرداخت هم خوب بود. کتابهایی هم که چاپ شده، خوب است، مثل خاطرات احمد احمد که بارها چاپ شد و نشان داد که توانسته با مخاطب رابطه برقرار کند، چون مردم آن را از دکههای فروش کتاب خریدند. خاطرات خانم دباغ کشش خوبی داشت. مرکز اسناد هم کتابهای خوبی راجع به مخاطبان جوان تولید کرده که فروش خوبی داشته، بچهها خریدند، با زبان معمولی و نه با اسناد و مدارک با جوانان حرف زده. در ذهنم نیست که الآن ارزیابی کنم کدام بهتر است، کم و زیاد خوب دارند. اما اینکه کدام موفقیت چشمگیری داشتند، چیزی را سراغ ندارم، مثلاً رمان مناسبی راجع به انقلاب که اطلاعات مناسبی داشته باشد و مردم استفاده کنند، تهیه نکردیم، ولی به صورت پراکنده در بعضی کتابهایی که ما چاپ کردیم یا مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ کرده یا گاهی وزرات اطلاعات، چیزهایی پیدا میشود که عموم مردم بهره گرفتند، والا غالب کتابهایی که چاپ میشود، کارهای کتابخانهای با پشتوانه تحقیق است و برای مردم خیلی قابل ملاحظه نیست. شاید در این زمینه مطبوعات بهتر و موفقتر بودند و ارتباط برقرار کردند.
شما برای کارهایی در زمینه اطلاعرسانی و توزیع چه نظری دارید؟
در بعضی کشورهای خارجی وقتی طرف وارد کتابخانه میشود و مثلاً درباره جغرافیای خراسان میخواهد تحقیق کند، کارشناسی که آنجا نشسته و کتابدار کتابشناس هم هست یعنی میداند باید چطور اطلاعات را جستجو کند، به او کمک میکند. در کتابخانههای ما این حالت وجود ندارد. یک کتاب راجع به انقلاب میخواهیم، کتابی میآورد که کلمه انقلاب دارد. پس این سیستم و ساختار در کتابخانههای ما نیست که بتوانیم از آنجا به خواستههای خود برسیم. جای دیگری هم که منبع مرکزی باشد، وجود ندارد، که پاسخگو باشد. بنابراین طرف وقتی نیاز پیدا کرد، از دو یا سه معلم به او میگویند میرود میخرد، یک نفر بخواند و به دیگران بگوید، این امکان دارد.
آن زمان که در فرهنگسرا بودم، یک پیشنهاد داشتم که مثلاً در 100 خانه فرهنگ و 20 فرهنگسرا و تعدادی کتابخانه، باکسهایی درست کنیم و از هر کتابی که راجع به جنگ و انقلاب است، خلاصهای تهیه کنیم و با عکس و محل تولید و موضوع به شکل بروشور عرضه کنیم. این بروشورها را طبقهبندی کنیم در دوازده ماه و طرف اگر خوشش آمد استفاده کند، آشنا هم میشود. الآن در داروخانهها یک عالمه بروشور راجع به مسواک و خمیردندان و شامپو هست. به این ترتیب اطلاعاتی به دست میآورید و تشویق میشوید آن را بخرید. بروشورهایی در کتابخانههای سراسر کشور داشته باشیم، حتی به تناسب مدارس برای آموزش و پرورش در بخش تربیتی هم می شود از آنها استفاده کرد. کتابهای جدید تولیدی در این باکسها معرفی شود. این سیستم را نداریم و الآن به شدت سنتی اطلاعرسانی میکنیم. یکی از روشها میتواند آدم به آدم باشد. ولی باید فراتر از این قضایا رفت. هیچ کدام از کتابهای ما در کتابفروشی عَلَم و مطرح نمیشود. یک کتابی بود “بیگناهی به دار آویخته شد” روی جلد عکس دار و آدمی روی صندلی بود، جلب نظر میکرد، طرح زیبایی داشت. در نمایشگاه کتاب که غرفهای داشتیم، شاید صد در صد کسانی که به غرفه ما میآمدند، اولین کتابی که بر میداشتند آن بود، یعنی شیوه طراحی و نوع تیتر انتخابی مخاطب را تحریک میکرد. خود اسم و طرح میتواند مؤثر باشد تا شیوه اطلاعرسانی؛ مثلاً مرکز اسناد انقلاب اسلامی از طریق تلویزیون توانسته باکس مجانی پیدا کند. کتابها را تبلیغ میکند اما این امکان برای مراکز دیگر فراهم نیست. یک عده از این طریق با کتاب آشنا میشوند ولی باز هم کافی نیست. اگر بروشور پالتویی تولید شود، بهتر است. هر کتاب حدود 30 هزار تومان هزینه دارد که حتی خود ناشر هم حاضر است برای تبلیغ کتابش در سطح سازمان این هزینه را بپردازد. اصلاً کتابهایی را که احساس میکند به درد جامعه میخورد، خودش خلاصه و حروفچینی کند، ما تکثیر کنیم.
میتوان از اینترنت برای معرفی کتابها بهره گرفت. همین نمایههای آخر کتاب که فهرست اعلام است، همینها در سایتی داده شود که از طریق آن هم بتوانند به موضوع برسند. چنین کاری نکردیم. به تبع آن، وقتی جامعه اطلاع نداشته باشد، برای جذب آن تحریک نمیشود. این مشکل هم وجود دارد.
فکر میکنید کدام مجموعه باید متولی آن باشد؟ در ضمن صحبتها اشاره کردید که مدیریت فرهنگی باید باشد.
آن مجموعه میتواند تصمیم بگیرد که هماهنگ کند؛ ستادی که تشکیل میشود.
به اندازه کافی ستاد در کشور هست.
ستادی که عملیاتی شود، الآن مدیریت مطبوعات در جامعه ما خیلی نزدیک به روز است، یعنی همه کاره است، خوب هم حضور دارد و سازمان میدهد و موفق است، مدیریت موسیقی و سینمایی حمایت میکند، ولی مدیریت انقلاب اسلامی نداریم.
حالا بنیاد حفظ آثار کارهایی در ارتباط با جنگ میکند، الحمدلله الآن بهتر عمل میکند و رقیب نیست، مادر همه سازمانهاست ولی بالاخره چنین چیزی هست و دارد به آن سمت میرود. یکی از ایراداتی که به بنیاد حفظ آثار وارد است این است که به سازمانهای نظامی وصل است، اصلاً نباید باشد. این ستاد برای انقلاب اسلامی وجود ندارد. شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ستاد دهه فجر دارد، وظیفهاش هم برگزاری مراسم است. گروهی هستند که خیلیهایشان از سازمانها و ادارات دیگرند، جلسه تشکیل میدهند، من خودم یکی از آنها هستم، ده آدم ثابت دارد، تمام مراسم سراسر کشور را هدایت میکند.برنامهریزی و هماهنگی انجام میشود که اگر نباشد، برنامهای اجرا نمیشود، اینطور نیست که ستادها ناموفق باشند. باید ستادها با بدنه ارتباط داشته باشند. باید سازمانی تشکیل شود و همه سازمانهای دولتی موظف باشند تحت امر آن عمل کنند.
یک باکس هم برای نهادهای غیردولتی داشته باشند که آنها را هم هدایت کنند. این ستاد در بودجههای دولت با مدیریت صدا و سیما برای بخش مدیریت انقلاب اسلامی چانه بزند و فقط دغدغه سازماندهی و هدایت و ارائه خدمات را داشته باشد، وظیفه تولید نباید داشته باشد. وقتی سراغ تولید برود، رقیب مراکز میشود، باید مدیریت و تجمیع اطلاعات و اسناد و ایجاد فضا برای دیگران کند و به مردم خدمات ارائه دهد. این خلأ هست اما متولی طرحی که من خدمت شما دادم کیست؟سازمانی که وظیفهاش این باشد، وجود ندارد؛ سازمانی که اطلاعرسانی، هدایت و حمایت کند. اگر باشد، خیلی از مشکلات حل میشود.
این طرحها و ایدهها به آنجا میرود، به آقای احمدی نژاد به عنوان رئیسجمهور چقدر طرح ارائه میشود. چنین جایگاهی نیست که ما طرح بدهیم.
در پایان اگر درباره موضوع نکتهای باقی مانده بفرمایید.
فکر میکنم موضوعات انقلاب اسلامی نباید فقط در دهه فجر دنبال شود، اهداف انقلاب باید به طور دائم گفته و بازخوانی شود، بعد به گونهای تبیین شود که من تکلیف و وظیفهام نسبت به انقلاب چیست. شما دوست دارید چکاره شود؟ مهندس، دکتر. ولی اوایل انقلاب، انقلابیون وقتی میخواستند شغل انتخاب کنند، بر اساس علاقه و نیاز انقلاب این کار را میکردند، پاسدار نیاز داشت، دانشجو بود ولی پاسداری میکرد. برای توزیع اقلام مورد نیاز مردم و نفت وانت میآوردند و پخش میکردند. ازدواج بر اساس معیارهای انقلاب بود. فرزندشان با اسامی همچون روحالله نامگذاری میشد و با فرهنگ انقلاب تناسب داشت. کار با انگیزه انقلاب بود، ارزیابی آدمها با ارزشهای انقلاب صورت میگرفت. الآن کم کم این حادثه دارد از بین میرود. میخواهد ازدواج کند، دختری که بتواند زندگی را تغییر دهد، پول داشته باشد، زیبا باشد و ... میخواهد شغل انتخاب کند، مهندس، دکتر. فکر میکنید الآن در جامعه به دکتر نیاز دارد یا به نیروی فرهنگی یا روحانی؟ روحانی؛ حالمان را میگیری، اذیت میشویم، طلبگی خیلی سخت است ولی بالاخره چه چیزی نیاز است؟ نمیگویم طلبه شوید، کارگردان و تهیهکننده خوبی شوید، مدیر خوبی شوید. اگر آن روح انقلابی و فرهنگ انقلابی را ترویج کنیم و فرد بتواند در جامعه این روح و دیده را پیدا کند و دریابد که وظیفهاش چیست، آن وقت معیارش در زندگی، راه، کار و همه و همه متناسب با معیارهای دینی انقلابی خواهد شد.
یک موقع همه خجالتزده بودند، میگفتند که ما برای انقلاب چه کردهایم. الآن میگویند انقلاب برای ما چه کرده؛ این غلط است. باید آن روح انقلابی دوباره بیاید که آدمها احساس کنند آنها باید برای اسلام و انقلاب باشند نه اسلام برای آنها. اگر اسلام و انقلاب برای من شد، سلیقهای میشود، نیازهای من برطرف میشود؛ در حالی که قرار نبود انقلاب شود تا معیارهای من اصل باشد، قرار بود معیارها و ارزشهای اسلامی و دینی جواب داده شود.