مقاله ها

1400/10/28
نویسنده : مجید مجیدی
hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbff5f48020000002d0c000001000300
اشاره:


مجید مجیدی: اگر حضرتعالی اجازه بدهید ما رشته سخن را به شما بسپاریم دوستان دوست دارند که از بیانات شما مستفیض بشوند من فقط فهرست‌وار عرض می‌کنم که دوستانی که قرار بود که صحبت بکنند وقت نرسید من فکر می‌کنم دوستان هم با من هم عقیده باشند که بیشتر از بیانات رهبر معظم انقلاب بیشتر بتوانیم استفاده بکنیم من با عذرخواهی از دوستانی که به‌هرحال فرصت نشد که صحبت بکنند آقای ضیاءالدین دری - آقای اسدی - محمدرضا اعلامی - سیروس الوند - رهبر قنبری - اکبر حر - خانم فریال بهزاد - احمد درویش و آقای کمال تبریزی من عذرخواهی می‌کنم از دوستان. برای اینکه از بیانات رهبر معظم انقلاب استفاده بکنیم با ذکر یک صلوات معطر کنیم فضای جلسه را.

بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم‏. برای من این جلسه، جلسه‏ی خیلی مفید و مطلوبی بود و از جهات متعددی استفاده کردم؛ هم از محتوای بیانات دوستان - که البته اینها باید جمع‏بندی بشود؛ ضبط شد، ثبت شد؛ من هم رئوس مطالب را یادداشت برداشتم؛ لیکن بر عهده‏ی دوستان است که این مباحث را جمع‏بندی کنند تا علاوه‏ی بر آن معرفتی که ما به برکت این جلسه و مسائل سینما پیدا می‏کنیم، یک گامی هم در جهت پیشرفت برداشته شود و ان‏شاءاللَّه برخی از موانع برطرف گردد - و هم از این اختلاف‏نظرهایی که می‏بینم در عرصه‏ی سینما وجود دارد. نه، این را من دلیل مظلومیت سینما نمی‏بینم - که آقای رئیسیان فرمودند - این را نشانه‏ی این می‏بینم که در فضای سینماگریِ کشور ما، یک عرصه‏ی بازی هست که گاهی صدوهشتاد درجه بین نظرات متفاوت است، در عین حال همه خودشان را فرزند سینما و بلکه صاحب سینما می‏دانند و مطالبه‏ی حقوق سینما را می‏کنند؛ این برای من چیز مطلوب و جالبی است. البته می‏دانستم و از سالها پیش شنیده بودم که اختلاف‏نظرها در نگاه و جهتگیری، در این محیط هست؛ از آثار هم پیداست. لیکن آنچه که در مجموعِ این نظرات مورد اتفاق همه است، لزوم اعتلای سینمای کشور است؛ این را همه می‏خواهند و من هم به همین معنا کاملاً معتقدم.
از اول که خواستیم این جلسه تشکیل بشود، من دو هدف را دنبال می‏کردم؛ یکی اینکه خواستم به سینماگران کشور احترام کنم؛ در واقع به سینمای کشور. من این نشست و انعکاس بیرونی این را به معنای تکریم هنر سینما و هنرمندان سینما تلقی کرده‏ام و دوست دارم این احساس در کشور گسترش پیدا کند و اهمیت سینما برای همه آشکار شود. هر کسی داعیه‏ای دارد، جهتگیری‏ای دارد و توقعی دارد؛ اما بالأخره همه بر این معنا اتفاق‏نظر داشته باشند که این هنر بسیار پیچیده و برجسته‏ی سینما، برای کشور یک ضرورت و یک نیاز است. هدف دوم هم شنیدن بود که بحمداللَّه تا حدود زیادی حاصل شد و از شماها شنیدیم. البته من واقعاً ترجیح می‏دادم که همین مقدار باقیمانده‏ی از این وقت را هم باز شما صحبت بکنید و بیشتر بشنوم.
قبل از این جلسه، امروز پیش از ظهر خوشبختانه فرصت پیدا کردم دو، سه ساعت برخی از نوشته‏هایی که بعضی از دوستان از جمع حاضر - مثل آقای مجیدی و بعضی دوستان دیگر - و مسئولان، برای من تهیه کرده بودند، نگاه کردم و یادداشتهای مفصلی را هم از اینها برداشته‏ام، که حالا نمی‏دانم از اینها چقدر خواهم توانست ان‏شاءاللَّه استفاده کنم. به‏هرحال، نظرات دوستان را خواندم.
یک نکته را اول بگویم، که دیدم دغدغه‏ی بسیاری از دوستان است؛ و آن، یک نوع احساس ناامنی یا دغدغه‏ی ناامنی یا توهّم ناامنی است که می‏بینم در برخی از دوستان وجود دارد؛ حتّی آدم می‏بیند در دو سرِ این طیف وسیع، این دغدغه هست. من واقعاً جایی برای این دغدغه نمی‏بینم. درست است، ممکن است ما نسبت به برخی از فیلمها معترض باشیم - خود من در آن حدی که حالا می‏فهمم و از تماشای فیلم لذت می‏برم، ممکن است ایرادی به یک فیلم داشته باشم؛ چه آن فیلمی که در تلویزیون پخش می‏شود، چه آنچه که در سینماست که گاهی برای ما می‏آورند و ما بعضی از فیلمها را می‏بینیم - لیکن من کارگردان را متهم نمی‏کنم. عوامل گوناگونی برای خطا در جهتگیری یک فیلم هست؛ یکی‏اش هم ممکن است نقش کارگردان باشد - که حالا من بعداً راجع به مسئله‏ی کارگردان، یک مقداری بیشتر عرض خواهم کرد - لیکن عوامل گوناگونی هست. ما اگر احساس می‏کنیم که به‏وسیله‏ی یک کارگردان یک معرفت عمیق صحیحی در یک فیلم منعکس نمی‏شود، باید ببینیم این معرفت عمیق، چگونه می‏توانست به دل این کارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت درونی خودش را منعکس کند. هر کسی باید آنچه را که خودش می‏فهمد، خودش ادراک می‏کند و خودش احساس می‏کند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والّا هنر یک چیز مصنوعی خواهد شد. طبیعت قضیه هم همین است که آن سازنده‏ی فیلم و عنصر کارگردان، بالخصوص در این میان، یک معرفت درونی را منعکس می‏کند. چگونه می‏شد این معرفت درونی، آن‏چنانی که منِ بیننده می‏پسندم، به این کارگردان منعکس بشود و چرا نشده؟ این جای سؤال دارد.
یادم هست قبل از انقلاب، قرار بود شعرایی در یک مراسم شرکت کنند و شعر بگویند. یکی از شعرای جوانِ آن روزِ ما - که استعداد خوبی هم داشت - درباره‏ی آن موضوع حقیقتاً چیزی نمی‏دانست. یکی از دوستان ما، پنج، شش ساعت نشست و برای او یک شرح مبسوطی از این موضوع را بیان کرد. آن شاعر هم جوانِ گیرنده و بااستعدادی بود و توانست آن مطلب را در یک قصیده‏ی بسیار بلند و قوی منعکس کند. آیا در زمینه‏ی انعکاس آن معارف ارزشیِ اسلامی - که من معتقدم در سینمای ما نشان زیادی از آنها وجود ندارد - به آن سازنده‏ی فیلم، به آن کارگردان و حتّی به آن بازیگر، کاری انجام گرفته و منعکس نشده است؟! من به خودم نگاه می‏کنم، به حوزه‏ی علمیه‏مان نگاه می‏کنم و به دستگاههای مدیریت فرهنگی‏مان نگاه می‏کنم، می‏بینم نه، ما در این زمینه کم‏کاری داشته‏ایم. بنابراین به قول معروف گفت: «هر بلایی کز آسمان آید/ گرچه بر دیگری قضا باشد _ به زمین نارسیده می‏گویند/ خانه‏ی انوری کجا باشد» نمی‏شود رفت سراغ کارگردان و یقه‏ی او را گرفت که شما چرا؟ خوب، من یک مقدار وزارت ارشاد را، یک مقدار سازمان تبلیغات را، یک مقدار حوزه‏ی علمیه را، یک مقدار آن کسانی که صاحبان اندیشه‏ی دینی هستند، همین اندیشه‏های عرفانی، حکمت متعالیه و این چیزهایی که آقایان گفتید، اینها را مخاطب قرار می‏دهم و می‏گویم شما برای برخورداری کشور از این هنر فاخر - که در این جمع هست - چه کرده‏اید؟ «شما» چه کرده‏اید؟ چنانچه در آن زمینه کاری انجام نگرفته باشد، من از یک کارگردان خیلی توقع نمی‏کنم. هنرمند بااستعدادِ ما که اثرش یا خالی است یا حداقل نسبت به این ارزشهای مورد نظر ما خیلی پُربار نیست، از او توقع نمی‏کنم که چرا این اثر آن‏چنانی که من می‏پسندم، نیست. بنابراین من نمی‏توانم قبول کنم که آماج این ناامنی، کارگردانهای ما باشند و اگر چنین واقعیتی وجود داشته باشد، واقعیت نابحق و نابجایی است.
لیکن با شما دوستان عزیز - برادران و خواهران - من از موضع یک روحانی، مطالبی را دارم؛ طبعاً نه شما توقع دارید و نه من چنین اشتباهی خواهم کرد که از موضع یک کارشناس سینمایی حرف بزنم. امثال بنده، حداکثر آنچه که می‏توانند در رابطه‏ی با سینما داشته باشند، این است که یک تماشاگر و مستمع خوب باشند و لذت ببرند؛ این حداکثر چیزی است که امثال بنده داریم. لذا نمی‏توانم از جهت کارشناسی با شما اظهارنظری بکنم؛ این به عهده‏ی خود شماها و دوستان مدیریت فرهنگی است. اما به عنوان یک روحانی و یک طلبه، چرا، می‏توانم مطالبی را به شما عرض بکنم.
هنر سینما - همان‏طور که گفتید - بلاشک یک هنر برتر است؛ یک روایتگر کاملاً مسلط - که هیچ روایتگری تاکنون در بین این شیوه‏های هنریِ روایت یک واقعیت و یک حقیقت، تا امروز به این کارآمدی نیامده - و یک هنر پیچیده و پیشرفته و متعالی. شما این دریچه را دمِ دست دارید؛ یعنی دریچه‏ی سینما به سوی معارف و پرتوی که از این دریچه به داخل افکنده می‏شود. این دریچه در اختیار شماست.
اهمیت این هنر، مسئولیت شما را هم بالا می‏برد. من این را می‏خواهم عرض بکنم؛ یعنی شماها یک مسئولیت سنگینی دارید. همان‏طور که دوستان گفتند، هیچ‏کس به شماها دستور نداده که بروید کارگردان یا سینماگر بشوید، این میل، استعداد و شوق شما بوده که وارد این میدان شده‏اید؛ اما حالا که وارد شده‏اید، این مسئولیت را بپذیرید. شما می‏توانید خیلی اثر بگذارید. ببینید! من وقتی به یک واعظ، یک روحانی و یک نویسنده‏ی کتاب دینی - که او هم یک روایتگر حقایق و معارف محسوب می‏شود - خطاب می‏کنم و می‏گویم آقا شما مواظب حرف زدنت، مواظب لغتی که به کار می‏بری و مطلبی که متناسب با زمان انتخاب می‏کنی، باش؛ اگر حرفی را که اینجا نباید بزنی، زدی، یا باید بزنی، نزدی، و به خاطر حرف تو یک جوانی به دین بی‏اعتقاد شد یا یک حقیقتی از حقایق دینی را به خاطر گفتار تو کج فهمید؛ تو پیش خدای متعال مسئولی؛ من می‏خواهم به شما بگویم، این تذکر به شما که برادر و خواهر عزیز ما هستید و این ابزار هنری بسیار کارآمد در اختیار شماست، طبعاً با یک ضریب خیلی بالایی مضاعف می‏شود؛ بگویم ده برابر؛ یقیناً بیشتر؛ یعنی شما ببینید تأثیر یک فیلم هنریِ کارآمد در مقایسه‏ی با یک منبر چقدر فاصله دارد! 
خوب، شما می‏توانید سازنده‏ی اخلاق باشید؛ عکسش هم ممکن است. شما می‏توانید در نسل جوان این کشور صبر، امید، شوق، انگیزش، سلامت، نجابت و همه‏ی چیزهایی که یک جامعه‏ی پیشرفته نیاز دارد، القاء کنید. می‏شود هم به جای امید، نومیدی القاء کرد؛ می‏شود به جای شوق، رکود القاء کرد. «انتقاد» که دوستان ذکر می‏کنند و به تعبیر این دوستمان می‏گویند انتقادگری «نق نقو» تلقی نشود؛ نه، انتقاد، نق‏نق نیست؛ انتقاد - معنای لغوی انتقاد را نمی‏خواهیم بگوییم - یعنی همان عیب‏جویی. منظور از انتقادی که ممکن است نق‏نقو بودن از آن تلقی شود؛ یعنی عیب‏جویی کردن. دو نوع عیب‏جویی ممکن است؛ الان من و شما روبه‏روی هم نشسته‏ایم، خیلی آزادانه می‏توانیم از هم عیب‏جویی کنیم؛ شما هم از من عیب‏جویی کنید، من هم از شما عیب‏جویی کنم. منتها این عیب‏جویی دو نوع است؛ یک وقت عیب‏جویی جنبه‏ی تحقیر، اهانت، طرف را به خاک سیاه نشاندن، از طرف انتقام گرفتن و چهره‏ی او را در نظر دیگران زشت کردن است و این کار در هیچ عرف نجیبانه‏ای - نمی‏گویم اسلامی - ممدوح نیست. یک وقت هم نه، هدف از انتقاد، دلسوزی است، تکمیل است، برطرف کردن عیب است و آیینه‏وار نمودن عیب شخص یا نظام یا مدیر یا مردم به خود آنهاست و این ممدوح است. ممکن است این هم به نظر شنونده تلخ باشد؛ اما این تلخی، تلخی گوارایی است. این هیچ ایرادی ندارد. حالا من ادعا می‏کنم از نظر دستگاه هم ایرادی ندارد؛ اگر شما در این تردیدی دارید، من به شما صادقانه می‏گویم، لااقل از نظر شخص من، هیچ ایرادی ندارد. ببینید! این هدف و این جهتگیری در کیفیت کار معلوم می‏شود؛ یعنی اینکه ما توقع داشته باشیم یک جوری انتقاد کنیم که آن جهتگیریِ اول در آن وجود داشته باشد، اما مردم یا مخاطبین خیال کنند که ما داریم دلسوزی می‏کنیم، این هم نمی‏شود. همین‏طور که چند نفر از دوستان گفتید، مخاطبین ما هوشمندند و می‏فهمند. این معلوم می‏شود. بعضی از فیلمها انتقادی است، انتقاد آنها برای من - که الان هر تلنگری به این نظام مثل مشت به من است؛ یعنی من احساسم نسبت به نظام این است که هر گوشه‏ی نظام را شما یک تلنگر بزنید، مثل اینکه یک مشت به من زده‏اید - ممکن است رنج‏آور باشد؛ اما از نفس انتقاد مطلقاً رنج نمی‏برم و خوشم می‏آید، و من احساسم این است که این، روحیه‏ی مجموعه‏ی دستگاه است؛ حالا گیرم بعضی کم یا زیاد. بنابراین انتقاد ایرادی ندارد که بعضی از دوستان مطرح کردید؛ آن چیزی که مهم است، این است که احساس مسئولیت بشود. 
ببینید! واقعیتی که امروز در جامعه‏ی ما هست - خارج از تبلیغات و شعار و نمی‏دانم بزرگنماییهای گوناگون - این است که ما یک کشوری هستیم که بر اثر تکیه‏ی بر باورهای خودمان و اظهار شجاعت در میدان - شجاعت نشان داده‏ایم؛ اینها را که دیگر نمی‏توان منکر شد - در دنیا یک ملت شاخص شده‏ایم؛ نمی‏گویم شاخص‏ترین، اما یک ملت شاخصیم. این ایرانی که امروز شما دارید می‏بینید، این ایرانِ دوره‏ی رژیم گذشته نیست؛ وقتی محاسبه می‏کنیم، در دنیا، در بین ملتها و دولتها، در محافل سیاسی دنیا، در تعاملات بین‏المللی و در موازنه‏ی بین قدرتهای بزرگ دنیا، این ایران، این ملت و این مجموعه‏ی حکومت، یک مجموعه‏ی درخور احترام یا مجموعه‏ای که ناگزیر باید آن را جدی گرفت و آن را احترام کرد، تلقی می‏شود. امروز وضع کشور ما این است. پیشرفتهای زیادی هم داشته‏ایم. یعنی من اگر بخواهم مقایسه بکنم، باید با این تعبیرِ بی‏اغراق بگویم که، واقعاً قابل مقایسه نیست آنچه که ما بعد از انقلاب به عنوان یک ملت و یک کشور به دست آورده‏ایم، با آنچه که قبل از انقلاب بوده است. ما به خودمان اعتقاد پیدا کرده‏ایم، استعدادهای خودمان را شناخته‏ایم و این استعدادها را به میزان بسیار زیادی به فعلیت رسانده‏ایم؛ در زمینه‏ی علم، در زمینه‏ی صنعت، در زمینه‏ی مسائل اجتماعی و در زمینه‏ی کارکردهای عمومی، پیشرفتهای زیادی پیدا کرده‏ایم. نمی‏شود بین دوگونه نظام، یک نظام وابسته‏ی حذف‏شده‏ی در تعاملهای بین‏المللی و بی‏اعتقاد به خود و توسری زن به مردم خود را - که رؤسای کشور، مملکت را مال خودشان می‏دانستند؛ دوره‏ی طاغوت این است دیگر! حالا خیلی از شماها هم یادتان هست، من هم یادم هست؛ ما هم در آن دوره تنفس و زندگی کردیم. دستگاه حکومت، کشور را مال خودش می‏دانست؛ برای مردم شأنی قائل نبودند، مگر از روی اجبار - با یک تشکیلات و نظامی که مسئولان کشور را نوکر مردم می‏داند، نه صاحب مملکت و صاحب مردم - این احساس واقعی مسئولان است، واقعاً خودشان را خدمتگزار و نوکر مردم و فلسفه‏ی وجودی خودشان را، کار برای مردم می‏دانند - مقایسه کنید. اصلاً تقابل بین این دو شکل، تفاضل بین این دو شکل، قابل کیل و اندازه‏گیری کردن با پول و درآمد ماهانه‏ی فلان آدم و اینها نیست؛ یعنی تفاوت وجود و عدم است، فاصله‏ی وجود و عدم است؛ این همان چیزی است که اسلام از ما می‏خواهد و به ما می‏دهد. حالا نمی‏خواهم وارد مقوله‏ی ارزشهای اسلامی بشوم، اگر انسان بخواهد راجع به آنها فکر و بحث کند، مقوله‏ی بسیار باشکوه و دلنوازی است. 
خوب، این کشور، در یک چنین شرایطی است؛ این کشور می‏خواهد پیش برود، این کشور می‏خواهد حرکت بکند؛ ما این چیزهایی که حالا شما در زمینه‏ی فناوری هسته‏ای و پیشرفتهای علمی می‏شنوید، اینها فقط بخشی از بسیارِ آن چیزی است که در کشور اتفاق افتاده. بحمداللَّه جوان و استعداد هم که زیاد داریم، ما احتیاج داریم به امید، به شوق، به کار، به اعتماد به نفس، به کم کردن تکیه‏ی بر بیگانگان - به فرهنگشان، به رفتارشان، به بخشنامه‏های فکری و فرهنگی‏شان - ما به اینها احتیاج داریم؛ به جوشیدن از درون، به استخراج گنجینه‏هایی که در میراث فرهنگی ما هست. این جوان اگر بخواهد این‏طور تربیت شود، به حضور شما در صحنه احتیاج دارد؛ یعنی شما باید وارد میدان بشوید تا این اتفاق بیفتد؛ من این را می‏گویم. من می‏گویم الان کلید دست شماست. من شأن سینما را این می‏دانم. من می‏گویم امروز کلید پیشرفت این کشور، به میزان زیادی دست شماست؛ شما می‏توانید این نسل را یک نسل پیشرونده، امیدوار، پُرشوق، معتقد به خود و معتقد به ارزشهای اسلامی و ملیِ خود بار بیاورید؛ و همین‏طور می‏توانید این نسل را شرمنده، پشیمان، زیر سؤال برنده‏ی افتخارات گذشته و زیر سؤال برنده‏ی افتخار انقلاب و دفاع مقدس بار بیاورید. 
من یک‏بار دیگر دو، سه سال پیش در یک جلسه‏ی مجموعه‏ای از دوستان هنرمند - سینماگر و نقاش و مجسمه‏ساز و ... - این را گفتم، شما به عنوان یک هنرمند، دنبال زیباییها و ظرافتهای عالم وجود می‏گردید تا اینها را بشناسید، بیرون بکشید، برجسته کنید و نشان بدهید؛ کار هنرمند این است؛ یعنی ظرافتها، زیباییها، ریزه‏کاریها، دقایق و حقایق غیر قابل دید با چشم غیرمسلحِ به هنر را با سلاح هنر و نگاه هنرمندانه، بیرون می‏کِشد و نشان می‏دهد. اینکه می‏گویم زیبایی، معنایش این نیست که زشتیها را نمی‏تواند بیرون بکشد و نشان دهد؛ چرا، آن هم جزو ظرافتهاست. به آن جمع گفتم، شما به عنوان کسی که دنبال زیباییها می‏گردید، چطور می‏توانید زیباییهای دفاع هشت ساله‏ی یک ملتِ دست خالی را از میهن خودش، از کشور خودش، از ملت خودش و از نظام خودش، در آن میدان دشوار نادیده بگیرد. الان چند سالی است که کتابهایی درباره‏ی سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و می‏نویسند و بنده هم مشتری این کتابهایم و می‏خوانم. با اینکه بعضی از اینها را من خودم از نزدیک می‏شناختم و آنچه را هم که نوشته، روایتهای صادقانه است - این هم حالا آدم می‏تواند کم و بیش تشخیص دهد که کدام مبالغه‏آمیز است و کدام صادقانه است - بسیار تکان‏دهنده است؛ آدم می‏بیند این شخصیتهای برجسته، حتّی در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمده‏اند؛ این اوستا عبدالحسین بُرُنسی، یک جوان مشهدی بنّا، که قبل از انقلاب یک بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته‏اند و من توصیه می‏کنم و واقعاً دوست می‏دارم شماها بخوانید. من می‏ترسم این کتابها اصلاً دست شماها نرسد. اسم این کتاب «خاکهای نرم کوشک» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبری نداشتم. بعد از شهادتش، بعضی از دوستان ما که به مجموعه‏های دانشگاهی و بسیج رفته بودند و با این جوان بی‏سواد - بی‏سواد به معنای مصطلح؛ البته سه، چهار سالی درس طلبگی خوانده بوده، مختصری هم مقدمات و ابتدایی و اینها را هم خوانده بوده - صحبت کرده بودند، می‏گفتند آن‏چنان برای اینها صحبت می‏کرده و حرف می‏زده که دلهای همه‏ی اینها را در مشت می‏گرفته؛ به خاطر همین که گفتم، یک معرفت درونی را، یک ادراک را، یک احساس صادقانه را و یک فهم از عالم وجود را منعکس می‏کرده؛ بعد هم بعد از شجاعتهای بسیار و حضور در میدانهای دشوار، به شهادت می‏رسد؛ که حالا کاری به جزئیات آن ندارم. این زیباییهایی که آدم در زندگی یک چنین آدمی یا شهید همت و شهید خرازی می‏تواند پیدا کند و یا اینهایی که حالا هستند، نظیرش را شما کجا می‏توانید پیدا کنید؟ کجا می‏شود پیدا کرد؟ 
سینمای معناگرا؛ خوب کدام معنا شیواتر و عمیق‏تر از احساس فداکاری و ایثار و گذشت یک جوان هجده، نوزده ساله، که از خانواده‏ی مرفهی بلند می‏شود می‏آید اهواز - که من دیدم از این قبیل جوانها؛ حالا چند موردش یادم هست، بالخصوص خودم با اینها معاشرت داشته‏ام و دیدم - خانواده‏ی مرفه، زندگی راحت، پدر و مادر مهربان، نه دچار عقده است و نه دچار کمبود است، می‏آید در میدان جنگ، آن‏چنان فداکارانه حرکت می‏کند که انسان مبهوت می‏ماند. حالا خیلی از این جوانها با توصیه‏ی امثال بنده وارد این میدان شده بودند. من نگاه می‏کردم و می‏دیدم، ما کجا، اینها کجا! اصلاً انسان به گَرد اینها نمی‏رسد. خوب، اینها زیبایی است، اینها را توصیف کنید، اینها را استخراج کنید. آقای حاتمی‏کیا می‏گویند، من نمی‏دانم راجع به جنگ چه بگویم. خیلی حرف دارید برای گفتن؛ شما سینماگران جنگ، پشت صحنه‏ی جنگ را چقدر تصویر کردید؟ چه شد که این جنگ شروع شد؟ کدام فیلم سیاسیِ بین‏المللیِ پلیسی، می‏تواند شیرین‏تر از این در بیاید که شما تصویر کنید - اسناد هم الان وجود دارد - چطور شد که صدام حسین به خودش جرئت داد و این گستاخی را کرد که به قصد تسلط بر ایران، به ایران حمله کند؟ نه اینکه همه‏ی ایران را بگیرد، بدون شک، قصد او این بود که خوزستان و یکی، دو استان دور و بر را بگیرد و به عنوان یک همسایه‏ی مقتدر بر حکومت مرکزی ایران - هر که باشد آن حکومت؛ یا جمهوری اسلامی یا هر کس دیگر - مسلط بشود، که می‏شد؛ یعنی اگر این دفاع جانانه نبود و اگر آن تسلط بر خوزستان انجام می‏گرفت، مگر ممکن بود یک حکومت مرکزی اینجا سر کار باشد و به آن کسی که بخشی از کشور را قدرتمندانه تصرف کرده، باج ندهد؟! خوب، چه شد که این را وادار کردند که این حمله را انجام بدهد و او حمله کرد؟ و چگونه به او کمک کردند؟ و کدام کارخانجات به او سلاح شیمیایی فروختند؟ آنهایی که آن سنگرهای هشت‏ضلعی و پنج‏ضلعی را درست کردند، چه کسانی بودند؟ کدام کشورها آن هواپیماها را به او دادند؟ آن مأمورین عالی‏رتبه‏ی سیاسی، امنیتی و نظامی‏ای که از کشورهای مختلف - از جمله امریکا - به بغداد آمدند و با او و مردان او ملاقات کردند، چه کسانی بودند؟ شما به اینها نپرداختید. اصلاً شخصیت صدام کیست؟ اینها برای قصه‏نویسی جا دارد.
دوستان به مسئله‏ی قصه‏نویسی اشاره کردند. بله، من عقیده‏ام این است ما ضعیفیم. البته روح داستان‏سرایی در ایران ضعیف نیست؛ دلیلش هم داستانهای فردوسی و مولوی است. البته رمان به این شکلی که در اروپا و روسیه متداول بوده - به‏خصوص در قرنهای نوزدهم و اینها که رمانهای برجسته و بزرگ نوشته شده - چنین چیزی را ما در ایران نداریم؛ اما استعدادش را داریم. من عقیده‏ام این است؛ این‏طور نیست که ما استعدادش را نداشته باشیم. البته ما در شعر برجستگی داشته‏ایم؛ اما به این شکل در رمان، نه؛ لیکن به نظر من می‏شود. بعد از انقلاب هم یک کارهایی شده است؛ حالا در آن حدِّ از اعتلا نیست که آدم توقع دارد؛ اما اگر دنبال گرفته شود و واقعاً وزارت ارشاد روی این زمینه کار کند و بنویسند، می‏شود. حالا بعضی از دوستان گفتند که قصه را برای سینما بنویسند. من نمی‏دانم، بیشتر از من شما واردید؛ آیا واقعاً باید قصه را برای سینما نوشت؟ خیلی از آثار بزرگ سینمایی که وجود دارد، از آثار کلاسیک و قصه‏های قدیمی گرفته شده است؛ معلوم نیست رمانی برای این خصوص نوشته شده باشد. حالا گیرم که آن هم باشد، ما اگر در مسئله‏ی داستان و رمان و داستان‏سرایی پیشرفت کنیم، این کار انجام می‏گیرد. آن وقت بیایید این موضوعات را به سینما بکشانید؛ خیلی برجستگی پیدا خواهد کرد. ما در زمینه‏ی جنگ هنوز خیلی کارهای نکرده داریم.
حالا من یک چیز دیگر هم به شما دوستان عرض بکنم؛ اینکه گفتیم شما مسئولیت دارید - که البته همه‏تان این مسئولیت را دارید؛ چون کار شما می‏تواند خیلی اثرگذار باشد - این مسئولیت پیش خدا اجر هم دارد؛ یعنی شما واقعاً نیت‏تان را خدایی کنید. این خانم گفتند که من دنبال احساسات شخصی خودم هستم، خیلی خوب، عیب ندارد، تشخیص شخصی خودتان را بسازید؛ اما با همین کار، نیت خدایی بکنید. نیت کنید که خدا را از خودتان راضی کنید و اجر ببرید. کار مهمی دارید انجام می‏دهید؛ چرا خودتان را از اجر محروم می‏کنید؟ با این کار اجر ببرید و می‏شود. اجر فقط این نیست که شما فیلم نماز و روزه درست کنید؛ نه، آن چیزی که اخلاق جوانها، رفتارهای اجتماعی، انضباط اجتماعی، جدیت در کار، ایمان قوی و احساس مسئولیت را در نسلهای جوان زنده می‏کند، این پیش خدا اجر دارد. امیرالمؤمنین (علیه‏السّلام) به امام حسن و امام حسین می‏گوید: «اعملا للأجر» برای مزد کار کنید. این مزد درهم و دینار دنیا نیست که برای امیرالمؤمنین میلیاردهایش به قدر یک ذره خاک ارزش ندارد؛ این مزد، مزد خدایی و مزد الهی است. این را به شما عرض بکنم، هیچ‏کدام از شماها هم از مزد الهی بی‏نیاز نیستید. از این مرز که ما عبور کردیم - مرز مردن - این اول نیاز ماست به این مزد؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم، از این مرز عبور می‏کنیم و آنجا احتیاج داریم؛ آنجا تنها هستیم و به اجر الهی احتیاج داریم؛ شما در این میدان دارید حرکت می‏کنید، کار کنید برای خدای متعال. البته به عنوان یک انسان نخبه، یک هنرمند و یک نگاه نافذ به جامعه و کشور و انسانها، می‏توانید احساس مسئولیت کنید و اجر انسانی و وجدانی هم می‏توانید ببرید.
به‏هرحال، من یادداشتهای زیادی نوشته‏ام که برای خودم ان‏شاءاللَّه مفید خواهد بود. این یادداشتهایی که از بیانات، گزارشها و تحلیلهای دوستان نوشتم، برای من مفید خواهد بود. به اعتقاد من، آنچه که محصول این جلسه باید باشد، در درجه‏ی اول این است که ما همه در اهمیت سینما اتفاق‏نظر داریم؛ این مورد قبول همه است. اهمیت به معنای شأن والای هنری و قدرت تأثیرگذاری آن، و مسئولیتی که از این ناحیه متوجه کسانی می‏شود که در سلسله‏مراتب سینما قرار دارند. ممکن است در این سلسله‏مراتب، من هم به عنوان یک آدمی که مسئولیتی در نظام دارد، قرار بگیرم؛ آقای وزیر مسلّماً در این سلسله‏مراتب قرار می‏گیرند. به‏هرحال، همه احساس مسئولیت کنیم؛ این مورد اتفاق ماست که اهمیت سینماست. و دوم اینکه بالاخره مضمون سینما باید در جهت اصلاح کشور و جامعه باشد؛ اگر انتقاد هم انجام می‏گیرد، این انتقاد با این نگاه باشد و آن وقت من تصور می‏کنم اختلافات بر سر اینکه «آیا انتقاد بکنیم؟ اسم این انتقاد سیاه‏نمایی است یا نق‏نقوگری است یا نیست؟» کم خواهد شد؛ به خاطر اینکه وقتی نیت، نیت اصلاح و پیشرفت بود، این نیت خودش را در اثر نشان خواهد داد. بنابراین، این فاصله کم خواهد شد.
آقای حاتمی‏کیا می‏گویند به ما درجه بدهید؛ خدا به شماها درجه داده، بنده چه درجه‏ای را به شما بدهم! درجه‏ی شما، درجه‏ی خدایی است. این ذوق و استعداد هنری که شماها دارید، این همان درجه‏ای است که به شماها داده. ما اگر بخواهیم این را با ابزارهای مادی مدرجش کنیم، ضایعش کرده‏ایم. البته ما از شما قدردانی می‏کنیم؛ هم قدردانی می‏کنیم، هم انتظار داریم. یعنی من رودربایستی نمی‏کنم، بنده به عنوان یک روحانی، حقیقتاً از شما مجموعه‏ی کارگردانها انتظار دارم. شما باید ارزشهای دینی و ملی را تقویت کنید. وقتی ارزش ملی می‏گوییم، نباید فوراً ذهن به سمت چهارشنبه‏سوری برود؛ ارزش ملی یعنی احساس استقلال یک ملت؛ استقلال فرهنگی. در مقابل این القای دویست ساله‏ی فرهنگیِ غرب، یک ملتی بیاید به فرنگ خودش تکیه بکند، این خیلی ارزش دارد؛ این را تقویت کنید. حالا گاهی با رفتن به جشنواره، ممکن است این تقویت بشود، گاهی با نرفتن به جشنواره این تقویت می‏شود. آنجایی که لازم است نروید، نروید؛ آنجایی که لازم است به جشنواره‏های بین‏المللی بروید، بروید؛ با این نیت بروید - حالا آقای عیاری به دوستان «کَن» لطف کردند و از آنها دفاع کردند که به ایشان گفته‏اند، شما چرا این‏قدر سیاه‏نمایی می‏کنید که فیلم شما را ما نتوانیم نشان بدهیم؛ باید دید آقای عیاری چه کار کرده بوده که آنها دلشان به حال ملت ایران سوخته - بالأخره من حرفی ندارم که شما از آنها دفاع کنید؛ اما این را واقعاً من هم خبر دارم. من با اینکه نه سینمایی هستم و نه با این چیزها ارتباط دارم؛ اما بالأخره می‏دانید طبعاً اطلاعات ما محدود به راههای اطلاع‏گیری شماها نمی‏شود؛ ما اطلاعات وسیع‏تری داریم. ما خبر داریم که همین مجموعه‏های جهانی، از جمله کَن - حالا که اسمش را آوردید - و بعضی از جشنواره‏های دیگر، واقعاً دارند کار می‏کنند؛ اینها هدف دارند. اینها دوست می‏دارند که از حضور هنرمند برجسته‏ی ایرانی در آنجا، در جهت سیاسی، یک استفاده‏ای ببرند. حالا من نمی‏دانم فیلم آقای مجیدی را چقدر اکران می‏کنند، چقدر در جلو چشم مردم می‏گذارند. بله، در جشنواره احترام می‏کنند. من آن وقتی علاقه‏ی آنها را به هنرمند خودمان باور می‏کنم که این فیلم را ترویج کنند؛ جلو چشم مردمشان بگذارند و در تلویزیونشان نشان بدهند، در سینماهایشان نمایش بدهند؛ این کارها را یا نمی‏کنند و یا خیلی کم می‏کنند. لذا وقتی که تشویق و تقدیر فقط به سالن جشنواره و سکوی جایزه‏ی جشنواره منحصر است، آدم خیلی باورش نمی‏آید که نیتشان - به قول ماها - زیاد خدایی باشد. بالأخره نیات سیاسی هست. عجیب هم نیست؛ ما هم در برخی از مسایل فرهنگی بین‏المللی، نیات سیاسی داریم، پنهان هم نمی‏کنیم. ما در رابطه‏ی با خیلی از کشورها با جهتگیری سیاسی کار فرهنگی می‏کنیم. آنها هم همین کار را دارند با ما می‏کنند. ما باید حواسمان جمع باشد و هوشیار باشیم.
مرحوم حاج احمد آقا به من گفت، حاضر شدند بابت یک اعلامیه‏ی حج امام هشتاد هزار دلارِ آن روز بدهند که در یکی از روزنامه‏های امریکا - همین روزنامه‏های معروفی که هست - چاپ بشود، ولو به صورت آگهی؛ اما نکردند. این را حاج احمد آقا خودش به من گفت، گفت ما تلاش کردیم؛ اما حاضر نشدند چاپ کنند.
همین خانم ابتکار که در گذشته معاون رئیس جمهور بودند، یک کتابی در باب قضیه‏ی سفارت امریکا، به اصطلاح این لانه‏ی جاسوسی نوشتند. خود ایشان جزوِ آن دانشجوهایی بوده که در آن کار شرکت کرده بودند. ایشان دوره‏ی کودکی‏اش را در امریکا گذرانده است؛ مرحوم دکتر ابتکار - که از دوستان ما بود - سالها در امریکا بوده و این خانم خیلی به زبان مسلط است و نگارش و تکلمش خیلی خوب است. این کتاب را به انگلیسی نوشته و بعد یک نفر آن را به فارسی ترجمه کرده بود. خود ایشان به من گفت، پیش هر ناشر امریکایی که رفته بود، حاضر نشده بود این کتاب را چاپ کند! در حالی که آنها اصرار دارند که مسئله‏ی اشغال سفارت را به عنوان یک زخم التیام نیافتنی، دائماً تکرار کنند. من زمان ریاست جمهوری، سفر سازمان ملل که رفته بودم، یک مصاحبه‏گر خیلی معروفی آمد و با من یک مصاحبه‏ای کرد که خیلی هم به صورت گسترده پخش شد. اولین سؤالش این بود که، شما چرا سفارت را گرفتید؟ گفتم بابا! حالا ما آمده‏ایم سازمان ملل و تو می‏خواهی با ما مصاحبه کنی؛ اولین سؤال را این قرار می‏دهی؟! حاضر نیستند رها کنند. از دیدگاه خودشان، آن را به عنوان یک حرکت تروریستی و وحشیانه و تلقی می‏کنند. حالا یک دختر خانمِ دانشجوی روشنفکری که نه اُمّل است، نه عقب‏افتاده است، نه تحصیل‏نکرده است، نه سابقه‏ی تروریستی دارد و خودش در آن قضیه بوده، ایشان قضیه را تشریح می‏کند؛ حاضر نیستند این را چاپ کنند. ببینید مسئله این است. خوب، او ملاحظه‏ی سیاست خودش را می‏کند. در امریکا این نمایش بی‏سانسوری فقط در مورد آن جاهایی است که به اصول امریکایی اصطکاک نداشته باشد. آنجایی که اصطکاک پیدا می‏کند، چه به اصول امریکایی و چه به مصالح فوری امریکایی - مثل مسئله‏ی جنگ خلیج‏فارس که زمان بوش پدر انجام گرفت - سانسور وجود دارد؛ خیلی کامل و خیلی رسمی و علنی؛ بدون پرده‏پوشی.
خوب، آنها مصالح فرهنگی‏شان را رعایت می‏کنند، ما هم باید مصالح فرهنگی خودمان را رعایت کنیم. ما که از او توقع نداریم که مصالح ما را رعایت کند؛ ما از خودمان توقع داریم که مصالح خودمان را رعایت کنیم. بنابراین شما اگر جشنواره هم می‏روید، آن وقتی بروید و آن‏طوری بروید که مصالح فرهنگی کشورتان را مراعات بکنید. اگر طوری شد که او بناست مصالح خودش را علیه مصالح کشور شما رعایت کند، بله، ترجیح با نرفتن است، ترجیح با حضور پیدا نکردن است؛ این چیز روشن و واضحی است.
خوب، حرف که زیاد است؛ ما هم حالا اگر بخواهیم این یادداشتها را بگوییم، خیلی طول می‏کشد. الان سه ساعت و پنج دقیقه شده است که ما خدمت شما رسیده‏ایم. الحمدللَّه جلسه‏ی خوبی بود. من از برگزاری این جلسه خوشوقت و خوشحالم؛ از کسانی که این جلسه را روبراه کردند، از همه‏ی شرکت‏کنندگان عزیز که اینجا شرکت کردید، از آقای مجیدی عزیز که زحمت کشیدند و اینجا هم در واقع کارگردانی کردند، از دوستانی که نظرات خودشان را خوب و روشن‏بیان کردند و نقطه‏نظرهایشان را گفتند و از مسئولان محترم وزارت ارشاد که دعوتها را فراهم کردند و در واقع تشکیل‏دهنده‏ی جلسه آنها بودند، از همه صمیمانه تشکر می‏کنم. اگر وقت اذان نزدیک نبود، باز هم پهلوی شما می‏نشستم، لیکن دیگر وقت نماز است، باید بروم. 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏ 

جوزانی: با ابراز خرسندی از فرصتی که پیش آمده تا بی‌واسطه حرفهایمان را به گوش رهبر معظم انقلاب برسانیم لازم دیدم بی‌پرده و موجز و بدور از ریا مطالبی را به‌عرض برسانم. امام خمینی با آگاهی و علم به این واقعیت که در جهان امروز فیلم قادر است بیشتر از هر رسانه دیگر بطور مستقیم سطح فکر سلیقه گرایش‌های اعتقادی سیاسی اقتصادی اجتماعی و تمایلات پنهانی روحی روانی ملتی را به نمایش بگذارد و به‌همین دلیل امروزه بعنوان شاخص فرهنگی و شخصیت ملی کشورها محسوب می‌شود پس از ورودشان به ایران در اولین سخنرانی به چیزی که مستقیم اشاره کردند این بود که ما با سینما مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم.
حاصل این تدبیر در کمتر از یک دهه سینمای اندیشمند ایران را بوجود آورد که انعکاس تمایلات گرایشها و شخصیت نوین ملت اندیشناکی بود که برای جهانیان به نمایش گذاشت. [...] ما درباره سینمای ملی صحبت میکنم یعنی شخصیت ملتی را این سینما باید انعکاس بدهد بجهانیان نشان بدهد [...] فیلمساز تحقیر شده که برای هر ابزار کوچکی را که بدست بیاورد باید ماهها بدود و پشت اتاق بایستد نمتواند جوابگوی ملت غیرتمند و بزرگ ایران باشد این ملت با این عظمت سینماگری مخواهد که بتواند آینة او باشد [...] این ملت سینماگری را می‌خواهد که با شهامت حقوق خودش را دریافت بکند حقوق من معنی ریالی اینکه شخصی حقوق بگیرد نیست به اینکه حق داشته باشد از امکانات این مملکت استفاده بکند از مکانهای این مملکت استفاده بکند برای یک لقمه نان بنده چند خدا باید بود از چند نفر ما باید اجازه بگیریم که فیلم بسازیم این حرفهای موجز و کوتاهی بود که خدا کمک کرد من مستقیم به گوش مقام معظم رهبری برسانم تا ایشان چه تدبیر کنند.[...]

تهمینه میلانی:‌ من واقعا می‌‌بینم کارگردانهایی را که بخاطر یک امضای کوچک ماهها می‌‌دوند یا خود من از مسؤولین من که دیگر کارگردان شناخته شده‌ای هستم دهها جایزه بین‌المللی گرفتم فیلمهایم در اکران موفق بوده و الحمد لله گفتند فیلمهایم فرهنگی است. بارها برای دیدن یک مسئول دویدم سه بار چهار بار تقاضای ملاقات کردم و جواب رد بوده. حالا دلایلش خیلی جالب است. اغلب دلایلش این است که مثلا یا به‌ لحاظ فکری من را قبول ندارد یا چون من زن هستم با من مشکل دارد دوست ندارند با زن حرف بزنند و حالا هزاران دلیل و این عدم ارتباط واقعا گاهی کشنده است گاهی بوده که من اینجا نوشتم از درد به خودم می‌ پیچیدم و نمی‌توانستم حرفهایم را به مسئولین برسانم و هزاران اتفاق دیگر به‌هر حال چیزی که برای من مهم است این است که با کمک شما فضای فرهنگی بازتر بشود و آنهایی که احساس تعهد می‌کنند حرفی برای گفتن دارند دردی از جامعه می‌بینند واقعا دستشان باز باشد برای بیان عقیدشان اینطور نمی‌شود که من بخواهم یک معلم را انتقاد کنم جامعه معلمین به من اعتراض کند می‌خواهم راجع به یک پزشک داستان دارم راجع به یک پزشکی که خطا کرده جامعه پزشکی می‌خواهم راجع به یک موضوع می‌گویم فلان وزارتخانه حساس است اینها واقعا از نظر من واقعا به‌لحاظ محتوا و هم به‌لحاظ محتوایی اجتماعی کشنده است و می‌کشد هنر را. 
دومین مسئله‌ای را که اگر اجازه بدهید من مطرح کنم من آن موقعی که آقای خاتمی رئیس جمهور بودند از صمیم قلب به ایشان ارادت داشتم و احترام قائل بودم نامه‌ای هم خدمتشان فرستادم ایشان مسئله‌ای را مطرح کردند به اسم گفتگوی تمدنها. ببینید این فوق‌العاده بود گفتگوی تمدنها ولی گفتگوی تمدنها یعنی چه؟ یعنی ما در سلول باید متمدن باشیم تا بتوانیم در یک سطح بالا متمدن گفتگو کنیم من در نامه‌ای از ایشان خواهش کردم الان از شما هم خواهش می‌کنم اول گفتگو را بکشانیم به خانواده، خانواده سلول اصلی این جامعه است و واقعا در خطر است به‌نظر من که برای کسی که دائم توی جامعه هست من به شما میگویم فاصله نسلها تا نسل پیشین آنها به‌شدت زیاد شده است گفتگویی اتفاق نمی‌افتد فقط زور تحکم می‌کند یا تمرد یعنی در کنار این بودجه‌هایی که برای جنگ گذاشته می‌شود که واقعا خوب ضروری است برای سینمای معناگرها واقعا مسئله خانواده و توجه ویژه به اینکه ما بتوانیم با هم حرف بزنیم آن وقت من مطئنم این سلول بتواند با هم حرف بزند این به مجلس ما هم تسری پیدا می‌کند به مقامات ما و در سطح بالا ما گفتگوی تمدنها خواهیم داشت. اشتباهی که میشود تا میگویند معنا واقعا من بعضی مواقع متحیر می‌مانم فوری فکر میکنند معناگرایی و معنا یعنی یک فیلم مذهبی ساختن در حالی که مذهب حتی جایی رشد می‌کند که حال افراد یک خانواده خوب باشد اگر ما سلامت روانی نداشته باشیم مطمئنا این فیلم هم اثرش را نخواهد داشت. 
واقعا من را ببخشید اگر اینقدر سریع حرف زدم چون دائما فکر می‌کنم وقت شما با ارزش است وقت دوستان هم همین طور و این چیزی بود که درد دلم بود و دغدغه ام بود و بخاطر گفتن همین‌ها هم خدمت شما رسیدم. باز هم متشکرم و ممنون از همه که گوش دادند.

شهریار بحرانی: ذکر نعمتی را عرضه می‌کنم که در یک کشور خدایی با مردمی مؤمن و شجاع و تحت ولایت ولی آگاه با افتخار رو به جلو می‌رویم. شرایط پر افتخار ولی حساسی را می‌گذرانیم. بنظر می‌رسد که مشکل اصلی‌ای که در زمینه فرهنگ و هنر گریبان گیر ماست نه در زمینه اجرا که ما مسئولینی واقعا متعهد دلسوز مدیر و فدا کار داریم مشکل از آنجاست که ما عادت کرده بودیم در یک فضای ارزشی و رو به رشدی پرورش پیدا بکنیم در این فضا ما غوطه می‌خوردیم رشد پیدا می‌کردیم به معنویت می‌رسیدیم الان سالهاست که چنین فضایی را از دست داده‌ایم ما نیاز به رشد ارزشها داریم ما نیاز به این داریم که دو مرتبه به سرچشمه جوشان تعالی و فرهنگ و ارزشهای اولیه اسلامی تغذیه بشویم.
درخواست ما و نیاز ما این است که انشاءلله این فضا و این بستر دوباره توسط بزرگان معرفت و فرهنگ ایجاد بشود یک رودخانه عظیمی که همه جامعه را در‌بر بگیرد و ما را هم که سربازان جبهه فرهنگی و سینما هستیم تغذیه بکند.
از آن طرف هم به امثال خودم و به خودم تذکر می‌دهم که در این شرایط خطیر چقدر نیاز به پالایش و تطهیر روحی دارم. از کوزه همان طراود که در اوست و چقدر غفلت ورزیدم و آنطور که باید و شاید از پیشرفت و رشد فکری و معنوی خودمان غافل ماندیم. دشمن هم از بیرون و درون به ما هجمه آورده و در این دو مورد تصور می‌کنم که بصورت کلان نیاز به یک بازنگری و حرکت وسیعی داریم. 

محمدرضا اصلانی: [...] من خوشبختم که همه جمع فرهنگ سینما را اینجا در حضور شخصیتی می‌بینم که خود نماینده و نماد فرهنگ این ملک هست و وقت مقتضی است که ما بیش از آن که به مسائل جزئی بپردازیم حدود و ثغور یک مسئله اساسی را با ایشان در میان بگذاریم و ببینیم که شأنیت یک ملت تاریخی بزرگ در کجا قرار دارد و ما چقدر می‌توانیم در این شأنیت وظیفه‌مند و نقش‌مند باشیم. [...] اگر ما ادبیات ملی داریم و زبان ملی داریم این موضوع هنوز در سینمای ما شکل نگرفته است من تقاضای منجزم این است که ما بحث نظری را در مورد سینمای ما در جمع خودمان با حمایت واقعا بزرگ شخصی که می‌تواند این حمایت را از ما بکند و نه به دلیل اینکه قدرت دارند بلکه به دلیل اینکه فهم گسترده ای در چنین شخصی وجود دارد و ما باید این تقاضا را داشته باشیم از این فهم کمک بگیریم برای اینکه پشتیبان ما باشند برای اینکه گسترش مسائل نظری درسینما. سینما سی نماست ما را فرو برده ما احتیاج داریم به اینکه کمک بشویم برای اینکه به سینما به فلسفه سینما به فلسفه زبان و به زبان گشایی در واقع فکر کنیم نه اینکه بصورت حجم عظیمی ... کشوری مثل انگلستان در سال بیش از 6 فیلم تولید نمیکند اما هر فیلمش نماینده ... آن سینما یا ملتی است که شکسپیر در آن هست ما باید هر فیلمی که تولید می‌کنیم نماینده ملتی باشد که مولوی در آن هست. که هر غزلش یک روایت دراماتیک هست از عشق و از ایثار و از رسیدن به وحدت با خداوندی که ما را می‌تواند به ما معنا بدهد متأسفانه بدلیل اغتشاشی که در چندگانگی مدیریتها هست این فرصت کم پیش آمده این فرصت برای اینکه ما جستجو کنیم زبان سینمای ملی ما کجاست من واقعا تقاضا می‌کنم این مشارکت را از تمام دوستان و این ریاست و این حمایت را از مقام رهبری که به ما فرصت بدهند که ما تفکر کنیم فرصت بدهند که ما به‌جای آنکه در مشکلات اقتصادی که نمی شود گفت اقتصادی ... مشکلات مالی درگیر باشیم بلکه جمعی داشته باشیم برای فرهنگ این مملکت فکر کنیم. کم برای فرهنگ این مملکت فکر شده فقط این هستش که ما را وادار میکنند با خستگی بسیار در لابرنتهای مختلف تکنوکراتیک یا بروکراتیک فقط در آخر به این برسیم که فیلمی ساخته بشود. ما ناگذیر نشویم که فقط موجودیت خودمان را اثبات کنیم ما ناگذیر بشویم که ماهیت و وجود را همچنان که در حضرت قدس یکی است در خودمان هم یکی کنیم این تقاضای نمی‌دانم امیدوارم که این تقاضای روشنی باشد. 
من تقاضا دارم که مجمعی تشکیل بشود و این مجمع آنقدر قدرت داشته باشد و زمان دشته باشد تا اینکه کشورهایی که انقلاب کردند هر کدام واقعا گروهی را گذاشتند که نزدیک به هفت تا ده سال در یک خونه بنشیند و هیچ تولیدی را بیرون ندهند اما فکر کنند که چکار باید کرد و بعد از ده سال واقعا آنها با یک فرمول خیلی کوچک بیرون آمدند اما این فرمول جهان سینما را عوض کرد. ما قدرت داریم که جهان سینما را عوض کنیم.
ما ملتی هستیم که یک کفه ترازوی فرهنگ جهانیم. یک کفه اگر ماهستیم بعنوان شرق یعنی ایران و یک کفه دیگر بعنوان غرب هست یعنی یونان. ما یک کفه نیمه جهانیم و این نیمه جهان می‌تواند برای جهان حتی تعیین تکلیف کند بشرط اینکه به ما وقت داده بشود. ما این وقت را کم داریم به ما این وقت داده نشده است متأسفانه ما در موضوع‌گرایی غرقه شده ایم در حالی که ساختار هست که معنازایی می‌کنند به ما اجازه بدهید که به ساختارها برسیم و معنا را تولید کنیم.

جواد اردکانی: خیلی خوشحالم که امروز میتوانم از نزدیک با رهبر عزیزم دیدار بکنم و چند کلمه ای را صحبت بکنم و اجازه میخواهم یک کمی غیر متعارف وارد موضوع بشوم و پیشاپیش هم اگر در صحبتهایم خدای نکرده نکته نامناسبی هست عذر می‌خواهم.
من یک موقعی در زمان حیات حضرت امام(رض) در یک مقطعی یک مطلب در روزنامه نوشتم که موضوعش این بود که خیلی جای تعجب استکه رهنمودهایی که حضرت امام میدهند و مصرند به اجرای آنها غالبا بازخوردهایش میشود سرمقاله ها و نوشته و سخنرانی ها و همه اش با شعارهای تأیید باید گردد تأکید باید گردد اجرا باید گردد و وجه کمدی اش هم این استکه یک وقتهایی خود مسئولینی هم که باید اجرا میکردند هم می‌گفتند تأیید باید گردد تأکید باید گردد معلوم نبود چه کسی باید اجرا بکند و بسیاری از آنچه که خواستند اجرا نشد.
اما آن تأیید گرددها و هیاهو یک جوی را ایجاد کرد که انگار” دارد خیلی کار میشود بله آقا فرمودند و ما داریم خیلی کار میکنیم” که بعد به ذهنم زد که شاید آن خطاب قرآن «لم تقولون ما لا تفعلون» اصلا مال این است که آقا کار نمیکنید اینقدر حرف نزنید بگذارید حس بشود که کار نمی شود. [...] ببینید ما الان یک مشکل بزرگ که در بخش فرهنگ داریم اینکه همه دارند جزئی عمل می‌کنند و جای خالی یک عده ای یک آدمهایی که بنشینند کلی طراحی کنند یک پازل فرهنگی را طراحی کنند حالا اجرای جزئی اش را به بخشها واگذار بکنند خالی است یعنی ما توی این مملکت هنوزبعد این همه سال پازل فرهنگی انقلاب اسلامی را نداریم یا حداقل من تا به حال با آن روبرو نشدم میگوییم حالا این اجزا را یک کاری میکنیم کنار هم بگذاریم یک شکلی انشاءالله درست میشود ولی درست نمیشود طی اینهمه سال درست نشده. 
مدیران ارشد فرهنگی هم اینقدر گرفتار این جزئیات و این جلسه و آن جلسه و جایزه بده به این توی آن شورا شرکت کن اینجوری کن و آن جوری کن میشوند که آنوقت اصلا نمیشینند به این فکر بکنند که اصلا شاید این راهی که داریم میرویم غلط است.[...] یک پولی میآید دست من بعنوان فلان مقام که این را باید هزینه بکنم هزینه میکنم یک جوری بعد هم آخرش معلوم نمیشود پول کجا رفت و چه شد؟ [...] امیدوارم که در صورت صلاحدید حضرتعالی ما در یک قدم جدی برویم به سمت ساختار اجرایی بخش فرهنگ و این ساختار را ابتدا اصلاح کنیم هر چند که آقای بحرانی فرمودند من شخصا و فکر میکنم تک تک ما بعنوان یک فرد موظف هستیم این اصلاح را از خودمان شروع بکنیم اما دولت باید اصلاح را از جاهای کلان تری شروع بکند خیلی عذر می‌خواهم.

فریدون جیرانی: خیلی متشکر سلام عرض میکنم با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید من به نکته ای اشاره میکنم که وزیر محترم در سخنرانی ابتدایشان در واقع به آن اشاره کردند. میدانم موضوعی است که شما اشراف کامل به آن دارید و رهنمودهای شما میتواند برای ما بسیار مؤثر باشد.
سینمای ایران در حال حاضر از نظر کارگردان مسلط و با شعور متخصصین توانا بازیگران شایسته فیلمنامه نویس حرفه ای با کمبود زیادی روبرو نیست. کمبود فعلی سینمای ایران داستان برای فیلم است و داستان نویس. یک دلیل این کمبود برمیگردیم به عدم ارتباط ادبیات داستانی با سینمای ایران. در گذشته قبل از انقلاب ابتذال و کم سوادی در سینمای ایران و ... حاکم بر فضای روشنفکری ادبیات داستانی مانع این ارتباط بود اما بعد از انقلاب برغم تغییر در فضای ادبیات داستانی و حضور نویسندگان جوان در این عرصه و دگرگونی کیفی در سینمای ایران هنوز این ارتباط ایجاد نشده و این دو حوزه باهم بیگانه اند.
هنوز در عرصه ادبیات داستانی نویسندگان سینما را جدی نگرفته اند تا ما مثل کشورهای اروپایی و آمریکایی رمان برای سینما با مقتضیات سینما بنویسند. هنوز بخش خصوصی سینمای ایران از رفت به سمت خرید امتیاز رمانها و داستانهای ایرانی واهمه دارند که این واهمه ریشه در نبیه اقتصادی ضعیف سینمای ایران و ترس تهیه کننده از شرایط ناشناخته اجتماعی و گاها سیاسی دارند. گرچه فارابی اخیرا و با تصویب کتابها و داستانهایی قدمهایی را برای ایجاد ادبیات داستانی و سینما برداشته اما من فکر میکنم این کافی نیست باید فضا و شرایطی ایجاد شود که ادبیات داستانی و بخش خصوصی بطور خود جوش باهم ارتباط برقرار کنند شاید در ایجاد این فضا دولت مؤثر باشد اما قبل از آن نیاز به تفکری است که باید بداند چگونه این فضا را ایجاد کند. تفکری که مسلما باید از رهنمودهای شما تغذیه کند. رهنمودهایی که میتواند در بازگشایی این فضا بسیار مؤثر باشد. متشکرم

محمد درمنش: [...] دیوار مصلحت ها در بعضی از قسمتها آنچنان دارد رشد میکند که امکان ورود به بعضی از حوزه دیگر امکان پذیر ممکن است نباشد. هنوز هست ولی ممکن است نباشد. باز بجهت اینکه بنده اندکی با فضای رسانه صدا و سیما و اندکی با سینما آشنا هستم احساس میکنم این نوع ممیزی و این نوع نگاه و این نوع مواظبت و این نوع دیوارهای مصلحتها خیلی مربوط به این دو قسمت نیست یعنی وزارتخانه توی این قصه زیاد نقش ندارد سازمان صدا و سیما زیاد توی این قصه نقش ندارد بلکه قطبهای دیگری قطبهای اتفاقا فکری و دلسوز هم هستند و از سر تقرب و از سر مصلحت و از سر نجات جامعه دغدغه دارند آنچنان دلسوزانه برخورد می‌کنند که امکان حرکت و برای حرکت فیلم‌سازان در بسیاری از حوزه می‌گرند. من اجازه می‌خواهم با مثال نزدیک بشوم. ببینید بهرحال یکی از قوای مهم کشور قوة قضائیه است ما در طول سالهای گذشته چند تا فیلم داریم که در مورد قوة قضائیه کار شده باشد و مثلا پرونده اختلاس جدی را بررسی کرده باشد. تصویر بنده این است که ورود به این حوزه یک خورده مشکل است. شاید بعضی وقتها غیر ممکن. چند تا فیلم در سالهای گذشته ساخته شده که در ارتباط یک عزیزی که در مسندی قرار دارد اجازه داشته نقد بکند آن عزیز را شاید آن عزیز نماینده مجلس نماینده شورای شهر خیلی پایین تر یک مدیر کل. شاید از میان این همه مدیرانی که ما داشتیم یک مدیری بوده که از فرصتها استفاده کرده و براساس منافع شخصی امکاناتی را فراهم کرده واقعا سینمای امروز ما که تعریف ... آئین جامعه است خیلی امکان ورود به این حوزه ها را ندارد.[...] بسط سیاسی برایمان پدید آمده پس شاید لازم باشد با کمک پیر فرزانه امان خود حضرت آقا کمک بشود این بسط فرهنگی نیز پدید بیاید و امکان ورود فیلمسازان آنهم فیلمسازانی که مقداری برادریشان برای نظام ثابت شده یعنی جمعی که امروز من در خدمتشان هستم کوچک همه اشان هستم احساس میکنم یک همچین جمعی کاملا قابل اعتماد است که در بسیاری از حوزه ها ورود پیدا بکنند و ارتباط با بسیاری مسائل جدی کشور کار بکنند. البته طبیعی است که ما آفت هم خواهم داشت. یک باغچه را هم که ما آبیاری بکنیم و بهش آفتاب برسانیم نور برسانیم و غیره و ذالک آنجا حتما علف هرز هم خواهد بود. مدیریت فرهنگی هم کارش همین است که اینجاها ... مواظب باشد تا به انحراف ما نرویم عرایضم را جمع میکنم در یک کلام نگرانی حقیر این هست که اگر این اتفاق نیافتد ما دو طیف فیلم حتما خواهیم داشت فیلمهایی که آنقدر ماورایی است که هیچ جا برنمیخورد و دائم ساخته میشود ولی هیچ کمکی به جریان اجتماعی جامعه و اصلاحات جامعه نخواهد کرد. دوم فیلمسازان دیگری که بسیاریشان توی این جمع نیستند و اصلا نیستند که از این فرصت استفاده میکنند و به پایین ترین لایه های نیاز بیننده و ساده ترین غرایض بیننده اعتنا میکنند و سعی میکنند آن جنس فیلمها را بسازند که طبیعتا فیلمهای بی بهایی هم هست. 
در نتیجه ما یک طیف گسترده ای از فیلمسازانی که میتوانند به حوزه های مهمی ورود پیدا بکنند و فیلمهایی بسازند که این فیلمها برای جامعه کارکرد میتواند داشته باشد اینها را از دست خواهیم داد. [...] ببخشید از اطاله کلام

رسول صدر عاملی: [...] من به عنوان کسی که دوازده فروردین 1358 چراغ سینمای ایران را روشن کردم و اولین فیلم سینمای ایران را تهیه کردم به اسم خونبارش [...] اجازه میخواهم که بگویم در طول این سی سال فیلمهای زیادی ما ساختیم . ما و دوستانی که اینجا نیستند فیلمهای خوب فیلمهای خیلی خوب فیلمهای متوسط فیلمهای بد بابت فیلمهای بد عذر خواهی میکنیم بابت فیلمهای خوبمان هم وظیفه امان بوده هیچ کس ما را مجبور نکرد که وارد عرصه سینما بشویم هر کدام از ما رنجهای زیادی کشیده ایم به تنهایی و در تنهایی تا به این موقعیت رسیدیم یعنی اینجوری نبوده که مثلا کسی ما را دعوت کند لطفا بیایید اندیشه های خودتان را تصویر بکنید یا بیایید وارد عرصه سینما بشوید بنابراین این صنف از هیچ کس طلبکار نبوده و نخواهد بود جز اینکه همیشه فکرمیکند توی تنهایی خودمان فکر میکنیم خیلی بدهکار هستیم من برخلاف دوستان فکر میکنم بابت همه فیلمهایی که در طول این سی سال برای آنچه رونق بود در این جامعه رونقهای اقتصادی رونقهای صنعتی و ما فیلم نساختیم و مردم را آگاه نکردیم باید پوزش بخواهیم و چقدر تأثیر گذار میشد اگر میتوانستیم موفقیتهای درواقع علمی امان را موفقیتهای صنعتی امان را موفقیتهای اقتصادی امان را به تصویر در میآوردیم کاری که همه جای دنیا دارد انجام میشود.
این چند تا دلیل دارد آقا و آن این است که تعریف سینما در طول این سی سال تعریف مظلومی بوده نه فقط سینماگران مسئولان سینمایی هم مظلوم بوده اند. و تنها بوده اند. یک مروری بکنم در طول این سی سال از مجلس شورای اسلامی در سخنرانی علما و آقایان غیر خود شما که این را بارها توی چند مصاحبه گفته‌ام چند بار به صراحت از سینما صحبت کرده اید و کلمه سینما را بکار برده اید بقیه هنوز پرهیز میکنند از نام سینما را بکار بردن و هنوز این پس ماندهای ذهنی قبل از انقلاب هست که این سینما مبادا که دارند کار عبثی می‌کنند. در حالی که هیچ کدام از آن جذابیتهای را که فیلمسازهای ما بازیگران ما مجموع خانواده سینما در قبل از انقلاب برایشان بود برای هیچ کدام از ما نبود جز رنج و سختی و کار مداوم پرتلاش و بعد چیز. من بعنوان فیلمسازی که هر وقت فیلم می‌ساختم در زمان خودش تکفیر شده ولی یک سال بعد همان کسانی که تکفیرش کردند همان فیلم را تکریم کردند عرض میکنم خدمتان ما نیاز به اعتماد داریم اعتمادی که قرار است فیلمساز دوسال سه سال زمانی از جامعه جلوتر باشد قرار است من اگر یک معضل اجتماعی را امروز احساس میکنم الزاما مسئول نظامی کشور یا مسئول فرمانده های کشور آن ممکن است حس نکند. [...] من امیدوارم که بتوانیم کمبودهایی را که بابتش شرمنده هستیم جبران کنیم و در ادامه راه فیلمهای مهمی باید می‌ساختیم در طول این سی سال که نساختیم و همه ما مقصریم اول ما مقصریم بعنوان نویسنده و کارگردان و بعد هم حالا کسانی که اصلا سراغش را نگرفتند و اینکه چرا شما این کارها را نکردید؟ چرا شما این همه پیشرفت را این همه در واقع عظمت را این همه شکوه را به تصویر نکشیدید فقط دنبال قصه های ساده بودید. من سپاسگزار مجدد بابت این وقتی که به من دادید. خیلی متشکرم.

جواد شمقدری: [...] از دو موضع به خواست و سلیقه مردم ایران توهین شد. یکی از موضع روشنفکری بادفاع از فیلمهای مخاطب خاص و یکی از موضع مقدس مآبان مدرن که دین را در حوزه های فردی و اخلاقی و عبادی حبس کرده اند و ساحت دین را از حضور در حوزه های سیاسی اجتماعی و اقتصادی مبرا دانستند و در این آشفتگی سینمای دینی و بعدا سینمای معناگرا خلق میشود و این مجوزی میگردد برای حرمت شکنی اعتقادی اخلاقی تربیتی و رفتاری در دیگر تولیداتی که قرار نیست در ... تعریف شوند. جریان حاکم بر سینمای ایران توسط دو مافیای قدرتمند داخلی و خارجی هدایت و ساماندهی میشوند. مافیای داخلی بی توجه به آرمانها و خواست مردم پول نفت را میگیرد و فیلمهایی میسازد که گاه کمترین فصل مشترک را با آنچه در جامعه میگذرد ندارد. حوزه این سیاست از موضوعات بعضا ارزشی تا فیلمهای مبتذل و فاقد نجابت و شرافت ایرانی را در بر میگیرد. نقطه مشترک این فیلمها آن هست که مردم خود و هویت خود را درون این فیلمها نمی یابند.
براستی چند فیلم سراغ دارید که بتواند حداقل گزارشی ساده ای از انقلاب عظیم ملت ایران را به مخاطب ارائه دهد. تنها تجربه موفق سینمای ایران فیلمهای دفاع مقدس در بغض و کج سلیقگی نابود شد و در رویکردی جدید دفاع مقدس در همین سینما محاکمه میشود. اما مافیای خارجی چه بر سر سینمای این کشور آورده ؟ مدیران و صاحبان سیاستگزاری جشنواره های جهانی فیلم ساز ایرانی را وادشتند به تحقیر ملت خود بپردازد و البته بهای این تحقیر را با جوایز رنگارنگ و متعدد و دهها هزار دلاری پرداختند و کار به جایی رسیده ک سفیر یک کشور غربی به فیلمساز ایرانی راه چاه موفقیت و ربودن جوایز را با تکبر هر چه تمام نشان میدهد و عجیب است این واقعیت برونفتاده از پرده را هنوز بعضی اصرار دارند جزو افتخارات ملی تلقی کنند و بعد اعتراض میکنند که چرا در بازگشت از فستیوالهای خارجی مانند ورزشکاران و دانشمندان جوان کشورمان مورد استقبال مردم قرار نمیگیرند. باید گفت شما که با فیلمهایتان را یک بیغوله دهشتناک نشان داده اید چطور انتظار دارید ملت بزرگوار ایران با حلقه گل به استقبال شما بیاید مگر شما درک درستی از افتخار و عزت و غرور ملی ندارید؟ یکی از همین فیلمسازان جشنواره خودش به من گفت در بعضی از صحنه های فیلم من وقتی در میان تماشاچیان همین جشنوارها نشسته ام دوست دارم سرم را به زیر صندلی ببرم و دیده نشوم. ببینید عمق تخریب و حقارت را البته هیچ کس منکر نیست این فیلمها در سالن نمایش جشنواره ها با استقبال و تشویق هم همراه میشود اما این استقبال از جنس خود مردم غرب هم نیست. بلکه همان مخاطبان خاص است که از زور رفاه و بی دردی دوست دارند فقر و محرومیت دیگران را تجربه کنند تا از لذائذ خود بیشتر لذت ببرند. امروز نیازمند یک تحول و انقلاب در شیوه های مدیریتی و سیاستگذاری و تغییر نگاه در حوزة فیلم و سینما هستیم. [....] در پایان باید گفت راه طولانی است و مشقات زیادی دارد اما با همت و همراهی دلسوزان و هنرمندان عزیز شدنی است و پس از سه سال می‌توان ثمرات شیرین آنها را چشید. والسلام

مجید مجیدی: ببخشید من فقط یک نقد خیلی دو دقیقه ای البته بحث چیز ندارم تشکر می‌کنم از آقای شمقدری من فقط من باب اینکه فقط از سینمای بخش هویت دار سینما دفاعی کرده باشم عرض می‌کنم مطالبی که آقای شمقدری می‌فرمایند بسیار مطالب درستی است ولی حرفهایی است که در طول این سالها زده شده و بعضاً هم متأسفانه شکلش نگاه ژورنالیستی پیدا کرده [...] اساساً زبان سینما بخاطر بردی که دارد و بخاطر تأثیرگذاری وسیعی که دارد اتفاقا برد جهانیش بسیار می‌تواند مطلوب باشد اینکه اساساً ما فکر کنیم که سینما در جشنواره ها حضور داشته باشد و همیشه با دیده نگاه شرمندگی و خفت بخواهیم نگاه کنیم این به نظر من خیلی فضیلت نیست بله با تکیه بر هویتهای ملی خودمان با تکیه بر هویتهای اعتقادی و بومی مملکت خودمان قطعاً باید کار کنیم و تلاش بکنیم من می‌گویم که هرکداممان یک سهمی داریم [...] بحث مسؤولین به کنار بحث مدیریت سینمایی به کنار که خوب خیلی چالش جدی هم هست بنده هم خیلی مطلب دارم راجع به همان مسئله ولی واقعاً بحث تک تک خود سینما گرها که چقدر خود ما مسؤول بودیم که یک جوری تصحیح بکنیم این نگاه را متأسفانه ما بیش از اینکه تصحیح کنیم هی نقد کردیم هی نقد کردیم بعضاً هم متأسفانه شکلهای ژورنالیستی نقدها پیدا کرد و تأثیر و عمق نهایی خودش را نگذاشت بهرحال اعتقاد من این هستش غایت من این هستش که سینمای ما استحقاق این را دارد با توجه به پشتوانه های اعتقادی و فرهنگی جهانی بشود الان سینمای ما که جهانی نیست جشنواره ای است بهرحال باید از این فرصت طلایی سینمای ما اگر بخواهیم نقد کنیم اینگونه باید نقد کرد که سینمای ما باید از مرز جشنواره ها عبور می‌کرد و به ملتها ختم می‌شد و اگر به ملتها ختم می‌شد آن وقت می‌شد سینمای ما به نوعی سینمای جهانی بشود و ما باید در این اندیشه باشیم هم ما و هم مسؤولین که سینمای ما با توجه به پشتوانه های اعتقادی و فرهنگی و غنای در واقع باورهایی که اینجا هست به راحتی بضاعتش را دارد ما نه تنها در آسیا بلکه در کل جهان اسلام بهرحال ما قطعا در حوزه های مختلف هنری حرف اول را میزنیم و دنیای امروز قطعاً تشنه حرفهای ما تشنه در واقع آن حقیقت است و قطعاً حقیقت هم به دست کلیدش و رمزش هم قطعاً به دست در واقع هنر بزرگی به اسم سینما هستش من ببخشید بنا نداشتم صحبت کنم ولی احساس کردم مطلب مهمی است که باید یک کمی ورود بکنم برای اینکه این مسئله همیشه یک جوری مسئله بغرنجی بوده و من خواهشم از جناب وزیر این هستش که این مسئله را بعنوان یک نگاه کارشناسی یک ستادی تشکیل داده بشود که این یک جوری آسیب شناسی بشود که واقعاً اساساً حضور سینمای ایران و استراتژی در واقع سینمای ایران این را بعنوان یک چالش خیلی جدی در طول سالیان آینده روی این کار بشود و از نخبگان و سینماگران و از متفکرین دعوت بشود و روی این مسئله کار کنند ببخشید من مصدع اوقات نمی خواستم بشوم [...]

حسین فرخی: من هم سلام عرض می‌‌کنم خدمت جنابعالی و همه عزیزان کارگردان سینما. من یادم است 16 یا 17 سالم بود که سال 57 بحبوحه انقلاب و درگیری ها و تظاهرات و این جور چیزها بود باز آن موقع یادم است که همیشه بزرگترین آرزوی ما این بودش که انقلاب دنبال عدالت و عدالت جویی و برادری و برابری هست اما نکته‌ای که می‌خواهم بهتان بگویم این است که تو سینمای ما هیچ فرصت برابری برای استعدادهای سینمایی وجود ندارد اینکه می گویم الان ممکن است آقای مجیدی بگوید که خوب مسئله شخصی هست و مطرحش نکنید ولی فکر می‌کنم امثال من خیلی زیاد باشند بچه هایی که ده سال یازده سال می گذرد شاید بتوانند یک کار سینمایی انجام بدهند [...] سینمای ما اساساً هنر ما تلویزیون ما به شدت و تئاتر ما همینطور قبیله‌ای است متأسفانه یعنی یک قبیله ای حاکم می‌شود و سالهای زیادی آن قبیله حاکم است بدون هیچگونه دلیل منطقی و مستدل بدون اینکه اصلا به این مسئله فکر کند که آدمهای خیلی با استعدادتری از مجید مجیدی هم ممکن وجود داشته باشند که بتوانند کارهای خیلی بزرگتری انجام بدهند یا از آقای حاتمی کیا و خیلی از دوستان دیگر ببخشید اسم می برم قصدم شما نیستید این بزرگترین معضل جامعه مدیریت فرهنگی ماست من اینجا واقعا باید اعتراف بکنم که خیلی از هنرمندهای ما خیلی از سینماگرهای ما خیلی از بچه هایی که کار سینمایی می کردند و می کنند دچار این بحران روحی روانی خواهند شد. [...] اگر این معضل حل بشود شاید آن پدربزرگهای خانواده هم گاه گاهی یک نگاهی بکنند ببینند که چرا این بچه اش کار نمی کند شاید اگر این آدم فرصتی برایش ایجاد بشود فیلم خیلی خوبی بسازد شاید بتواند راجع به انقلاب کار بکند راجع به دفاع مقدس و خیلی از مضامین دیگری که توی جامعه راجع بهش کار نشده به نظر من این هم یکی از منهای بحثهای دیگری که دوستان مطرح کردند بحث سیاستگذاری بحث ادبیات که خیلی واقعا ما نیاز داریم بهش توی آن فرصتهایی که ایجاد شده برای آدمهایی که کار می کنند حالا این واژه سینمای مبتذل واژه قشنگی نیست ولی حاکمیت مطلق سینمای ما دست فیلمسازهایی هست یا تهیه کننده هایی هستش که خیلی دورند از فرهنگ ارزشی جامعه ما و این به نظر من یکی از مهمترین مسائلی هست که باید بهش پرداخته بشود. ببخشید

حاتمی کیا: بسم الله الرحمن الرحیم من حقیقتش قصدم صحبت نبود فکر می‌کردم که وارد این بحث می شوند بچه ها اگر شدند دیگر من وارد این بحث نشوم ولی ظاهرا جز آقای شمقدری کسی اشاره به این موضوع نکرد به گواه اهالی سینما و آنهایی که اهل نظرند تو حوزه سینما معتقدند که یکی از نهل های اصیل سینمای ایران سینمای جنگ است سینمایی که به ظاهر اینجور هستش که اتفاقا خیلی هم داعیه دارد خیلی ها بهش اعتقاد دارند حمایت می شود کار می شود ولی آن چیزی که بعنوان نتیجه از درون این سینمای جنگ برمی آید نشان از یک نوع خمودگی و باصطلاح کهنگی و نای از این فضا احساس می شود این واقعاً یکی از خطراتی است که من بعنوان کسی که نگران شترهای خودش است من هم از زاویه خودم می گویم من کاری به بحثهای دیگر ندارم راستش را بخواهید خودم را ذی‌صلاح نمی دانم که وارد حوزه های اجتماعی دیگر بشوم ولی بحث سینمای جنگ سینمایی که سال به سال که پیش می رود الان بنده حرف می زنم که نزدیک چهل و پنج سالم است دیگر سن جوانی ازمان گذشته و کاملا احساس می کنم که نسبت به ورود به حوزه های سینمای جنگ حالت خسته ای دارم و هر وقت می خواهم بهش فکر کنم به سرعت عقب نشینی می کنم و رها می کنم این چراییش اینقدر هست که با دوستان صحبت می کردم که راستی الان اگر قرار باشد حرفی برای گفتن باشد چی را باید بگویم یک کرختی دچار شدم و نمی دانم اصلاً چی را باید بحث بکنم و در حالی که تو سینمای جنگ بهرحال حرفهایی برای گفتن هست فضایی ساخته شده برای سینمای جنگ که به نظر می آید که گفتن از این سینما یعنی رفتن رجعت به گذشته رجعت به یک سرای دیگر الان دیگر لزوم جامعه نیست حرفی برای گفتن شاید نداشته باشد [...]
وقتی از سینمای جنگ می خواهیم حرف بزنیم تازه الان دارد یواش یواش حوزه سینمای جنگ این جرأت را پیدا کرده که از سینمای ضد جنگ حرف بزند این مدت اصلاً گفتن از این انگار کفر بود و بنظر می آمد که انگار می خواهیم با خون شهدای این جنگ می خواهیم بازی بکنیم خوب الان الحمدلله این بحث باز شده منتها خوب وقتی می خواهیم فیلم جنگی بسازیم نیاز به وسیله داریم نیاز به ورود به این حوزه ها نیاز به اینکه با این دوستان حرف بزنیم خوب ضربه پذیری ما خیلی بالاست من مطمئنم دوستانی اینجا هستند که در ذهن خودشان یا حتی بیرون از اینجا اینکه سینمای جنگ یک جور نازپرورده هایی هستند که راحت می توانند هر حرکتی بخواهند انجام بدهند کارت بلانژهایی دارند که می توانند استفاده کنند خیلی دلم می خواهد که این دوستان با ما همراه بشوند تو این اردوهای فیلمهای جنگی تا متوجه بشوند که چقدر حوزه حوزه سختی است برای ساختن و من فقط می توانم این اخطار را بدهم این خطر را احساس کردم که این نوع نگاه نگاه رسمی نگاه افرادی که اصلاً در این حوزه نبودند و وقتی من نوعی می خواهم با اینها برخورد کنم احساس می کنم که دوباره باید سی سال عقب برگردم بیست سال عقب برگردم تا توضیح بدهم که اصلا «ت» تبلیغات «س» سینما را اصلاً با چی می نویسند خوب این فرق جلوی من قرار می گیرد راحت می تواند من را به بازی بگیرد راحت می تواند که اجازه عمل ندهد و حالا در یک کلام ما درجه می خواهیم آقا اگر ممکن است درجه های ما را مشخص بکنید که اگر با این افراد روبرو شدیم ما هم با درجه مان حرف بزنیم.

محمدعلی نجفی: بسم الله الرحمن الرحیم افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد سلام عرض می‌کنم خدمت رهبر معظم انقلاب و دوستان و همکاران عزیزم [...] امیدواریم در آینده سینما بعنوان صنعت شناخته بشود و ما بتوانیم از همه مواهب صنعت در شرایط تولیدی صنعتی استفاده کنیم یکی از مقدماتش هم همین شکل گرفتن صنوف سینماست که خوشبختانه الان شکل گرفته و امیدوارم که با همت قولی هم که دادیم به جناب آقای مهندس جلوه که در خدمت ایشان این مسئله را حل کنیم و با قوام گرفتن صنوف سینمایی من مطمئنم که بخش فرهنگی و اقتصادی آن هم شکل می گیرد و اگر این صنوف شکل نگیرد آن هم متزلزل می شود و ما هم داریم همین تلاش را می کنیم پریشب هم در خدمت آقای مهندس جلوه تا پاسی از شب در مورد همین مسائل بحث و گفتگو می کردیم بسیار امیدواریم و اگر که از حمایتهای خاص حضرتعالی هم که همیشه حامی مسائل فرهنگی و هنری و ادبی بودید همچنان مستفیض بشویم و همچنان این عنایت باشد بر مسئله فرهنگ و هنر کشور عزیزمان ایران تصور می کنم که سینمای خوبی خواهیم داشت در آینده بدلیل اینکه سینماگران هنرمندان با ارزشی داریم.

کیانوش عیاری: متشکرم و سلام عرض می کنم خدمتتان البته قرار نبود من صحبت کنم واقعا غافلگیر شدم اما اجازه بفرمایید فقط یک واریته ای از چند مقطع از صحبت دوستانی باشد که اینجا مطرح فرمودند خانم میلانی اشاره به نکته ای کردند راجع به اینکه ضمن البته تایید جسارت ایشان و نوع نگاهشان اشاره به یک نکته ای کردند که این می تواند آبشخور بسیاری از خفقانها باشد و آن اینکه مثلاً صنوفی مثل پزشکان یا معلمین یا پرستارها ما نگرانشان هستیم اگر بخواهیم راجع به آنها فیلم بسازیم و این باعث اعتراض آن صنوف بشود باید عرض کنم که اتفاقاً من همیشه قند تو دلم آب می شد از چنین مواردی که می بینم یک صنفی اعتراض می کند اگر یک فیلمی بر علیه یک فیلمی بر علیه شان ساخته شده یا آنها را به زیر سؤال کشانده یا نقد کرده این را من واقعا گوشه ای از بتن مدنیت می دانم فکر می‌کنم که اگر ما به یک صنفی اجازه ندهیم که اعتراض بکنند به محصولی که آنها را نقد کرده دقیقا آب در هاون کوبیدن خواهد بود گمان می کنم اینجا آن چیزی را که احتمالاً خانم میلانی و دیگر دوستان از جمله خود بنده نگرانش هستیم شاید واهمه ای باشد که از نگاه مثلاً قوه قضاییه در ارتباط با قضاوت راجع به یک فیلمسازی که پیش از انقلاب مطرب تلقی می‌شد بعد از انقلاب بعضاً البته بعنوان نق‌نقوهایی که فقط و فقط بلدند جامعه را نقد کنند و هیچ نگاه خیر آلوده‌ای ندارند و به نظر می رسد که شاید در یک چنین داوری ممکن است قوه قضاییه بدون هیچگونه تردیدی حق را به صنوفی بدهد که فیلمساز ناچار هست که در مقابل آنها سر تعظیم فرود بیاورد و دیگر بار جرأت نکند از این آزادی مشروع خودش استفاده بکند بله واقعاً اگر ما هم این جسارت را داشته باشیم که ضمن اینکه یک صنفی را به حق نقد می‌کنیم این انتظار را هم داشته باشیم که در قضاوت نهایی مظلوم واقع نخواهیم شد به‌عنوان فرزندان نق نقوی یک جامعه نکته بعدی را عرض کنم خدمتتان حدود دو دهه پیش آقای کیمیایی نمی‌دانم تو این جلسه هستند یا نه یک صحبتی را کردند که بد نیست من تکرار کنم ایشان می گفتند فیلمسازان ایرانی بسیار کوتاه قد‌تر از فیلمهای خودشان از محصولاتشان هستند معنای صحبت آقای کیمیایی همکار پیش‌کسوت بنده این بود که شرایط فیلمسازی در این کشور بصورت طبیعی این امکان را نمی‌دهد تمام استعدادهای بالقوه یک هنرمند یک فیلمساز به بهره برسد و بالعکس ایشان اشاره می‌کردندکه یک فیلمساز امریکایی فیلمهایی را که عرضه می کند بسیار قد بلندتر از تمام بضاعت و تواناییهای خودش هست این درست است این تعبیر مشمول مثلا فوتبالیستهای ما هم هست این حتی گسترده تر از این هم می تواند مورد توجه واقع بشود که حتی مثلاً خاک زرخیز خوزستان هم به درستی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد خاکی که در نوبت سوم کاشت سالانه‌اش مثلا ممکن است یونجه در آن کاشته بشود در حالیکه خوب واقعا امکان بهره وری بیشتر از آن هست وقتی از یک چنین خاکی امکان بهره‌وری هست از فیلمسازی با دانش و تجربه بسیار حتماً انتظار بیشتری هست از دیگر سو باز به واریته خودم ادامه بدهم عرض می‌کنم خدمتتان که از دوران نوجوانی یاد گرفته بودم که اگر من یک اثری را از یک نویسنده بزرگی مثل مارکز اگر می خوانم قرار نیست که به عقبه آن به مسائل خصوصی و زندگی خصوصیش بپردازم و ببینم که ایشان در زندگی خصوصیش شیطنتهای فراوانی داشته پس بنابراین می بایستی آثار این آدم هم به زیر نقد کشیده بشود و براساس یک چنین نگرشی رشد کردم و در این سن بالای پنجاه سال هم بر این باور هستم که حق دخالت در زندگی خصوصی کسی را ندارم ولی چیزی که من را وادار می کند که قبل از اینکه من براساس آثار همکارانم باهاشون آشنا بشوم بهشان بپردازم متأسفانه مسائل خصوصیشان هست یعنی اینکه این همکاران بزرگوار بنده طبق گفته آقای کیمیایی آثاری را که دارند عرضه می کنند خلق می کنند مطلقاً در حد و قواره های بضاعتشان نیست عمدتاً زندگی‌های نابسامانی دارند و این دقیقا برمی‌گردد به شرایط و نوع نگاهی که ممکن است به یک هنرمندی که پیش از انقلاب چندان خوشنام نبوده باشد که خوب خوشبختانه دوستانی که صحبتهای زمینی در این جلسه داشتند عمدتا به این مسئله اشاره داشتند و ضمن تأیید فرمایشات آقای شمقدری به یک نکته ای هم عرض کنم که صرفاً به دلیل رعایت عدالت در ارتباط با برخی از فیلمسازانی که فیلمهایشان در فستیوالهای خارجی مورد تقدیر واقع شده که خوب آقای مجیدی هم اشاره ای به یک شکلی به این مسئله داشتند من هم باید عرض کنم اگر ناچار هستم اشاره ای به خودم داشته باشم استدعا می کنم فقط و فقط برای رعایت عدالت این را بهش توجه کنید حدود دوازده سال پیش سال 1372 فیلم آبادانی های بنده برای فستیوال کن انتخاب شد مسؤول فستیوال مستقیما به منزل ما زنگ زد و گفت که شما بایستی بخشی از صحنه های فیلم بسیار سیاه و تیره خودتان را کم کنید تا این فیلم قابل نمایش در فستیوال کن باشد خوب دانستن یک چنین مطلبی در یک چنین جمعی که و اصولاً در فضایی که عمدتا بر این مبنا طراحی شده که هر فیلمی که از ایران در خارج از کشور پذیرفته می شود و احتمالا مورد تقدیر واقع می شود می بایستی فیلمی خودفروخته باشد که متأسفانه در مواردی من این را می پذیرم ولی شگفت انگیز خواهد بود که این حرف مطرح بشود که در یک مورد حداقل آن هم یکی از مسؤولین فستیوال معتبر مستقیما به من گفتند که ما نمی خواهیم انتخاب فیلم شما صرفا به دلیل نمایش سیاهی ها و تیرگی های کشورت باشد من اگر اینجا ممکن است خودم را زیر سؤال برده باشم فقط و فقط خواهشم این است که بنوعی یک عدالتی هم رعایت بشود برخی از کارهای بزرگ برخی از فیلمسازان ما مثلا آقای کیارستمی حتما می بایستی مورد تقدیر واقع بشود بدلیل اینکه ایشان هم بعنوان یک ایرانی بعنوان یک سفیر ایرانی برای کشور ما اعتباری کسب کردند که این اعتبار فکر می کنم آقای شمقدری حتی برای خود حضرتعالی هم محترم خواهد بود شکی ندارم بهرحال متشکرم که این فرصت به من داده شد و دوست داشتم در یک فرصت بیشتر درباره حق جوانانی که دارند پا به عرصه فیلمسازی می گذارند و یک مقداری هم با تنگ نظری هایی از جانب ما پا به سن گذاشته ها برخورد می کنند روبرو هستند مطرح کنم ولی روی هم رفته دغدغه و نگرانی است که مطمئن هستم خود حضرتعالی هم در این ارتباط چون همیشه در ارتباط با جوانها داشتید هست. متشکرم.

محمد نوری زاد: [...] تریلی تریلی پول اگر پشت در اتاق مدیری که منفعل است و دور خود می‌چرخد انبار کنیم جز هدر دادن پول کاری نکردیم مثل کوهی از کتابها و فیلمها و سریالهای بی‌ربط با تعلقات جامعه که با حمایت بی دریغ مدیران ما چاپ و تولید می شوند و بر قامت مردمان ما فرو می‌ریزند اما با کمترین فصل مشترک با مخاطبان خود مواجهند و رغبتی بر نمی‌انگیزند من روزمرگی در سینمای کشورمان را مهمترین عامل رکودها و کج رویها و هدر دادن فرصتها و سرمایه‌ها میدانم روزمرگی بختکی نیست که از آسمان فرود آید و برخی از دارایی فکری و پولی ما را فلج کند بلکه قرار گرفتن آدمهای کم بنیه کم هوش کم رمق کم انگیزه ترسو و البته پرمدعا بر برخی از منصبهای مدیریتی است به همین دلیل است که در طول این سالها بخصوص در حوزه فرهنگ و با توجه به کوهی از کارهای صورت گرفته کمترین ابتکار عمل نفوذ تأثیر و کارآمدی را شاهد بوده ایم شاید علت اصلی این همه ناکارآمدی و احتیاط فراوان و ترس و مراقبت بیرون از حد مدیران ما که سانسوری وسیع و همسنگ اختیار کرده اند حساسیت فراوان حاکم بر حوزه فرهنگ است که یعنی ما در هیچ یک از حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کشورمان به اندازه حوزه فرهنگ متولی و کارشناس و خبره و صاحب نظر نداریم کسانی که با کوچکترین لغزش قابل اغماض دست اندرکاران فرهنگی سخت برمی افروزند و فرد خاطی را به تب ولرز می اندازند
بهرحال عزیز ما حساسیت فراوان کارشناسان دینی بخصوص باعث شده است که فیلمسازان و هنرمندان صاحب نام ما عطای کار کردن در این وادی را به لقایش ببخشند و در عوض به موضوعات کم ضرر و بی‌ضرری بپردازند که سی سال پیش هم می‌شد به آنها پرداخت و زبانم لال اگر رژیم نیز برگردد کسی متعرضشان نشود [...]
روزی به یکی از مدیران ارشد صدا و سیما برخوردم که نشسته بود و از سر دلسوزی سخنان خود شما را سانسور میکرد به او گفتم دوست عزیز این سخنان جامع الاطراف مولای ما مجوز پخش غلیظ ترین و تندترین برنامه هایی است که مردم حسرت تماشای یک دقیقه اش را دارند چرا نباید سرتیتر بخشهایی از برنامه های شما مثلا مبارزه با فقر و فساد و فحشا باشد چرا کاری نمی کنید که مدیر دلسوز و کارآمد احساس سرافرازی کند و نابکاران و کلاشان هرکه هستند تن و بدنشان بلرزد چرا مردم را با توصیه های مکرر از روزه خواری نهی می کنید اما بی تفاوت از کنار میلیارد خواری عده ای می گذرید به او گفتم سربازی مگر جز این است که سر نخی از اشارات فرمانده ات را بگیری و سرت را به آستان حضرت دوست بسپری و حالا آنکه رهبر تو شفاف ترین طوفانی ترین آگاهانه ترین و مشفقانه و دلسوزانه ترین رهنمودها را به من و تو و آحاد جامعه می دهد این یعنی مجوز پخش نترس خودت را فهمیده تر و داناتر ندان مولای ما عزیز ما همه اینها که گفتم مانع از این نمی شود که قدر نعمتها را ندانیم و سپاسگزار زحمتها و رنجها و دلشوره گی مدیران و هنرمندانی نباشیم که بی ادعا و غیرتمندانه سر به خدمتی مؤثر و صادقانه فرو برده اند اینان غواصان غریب و بندگان شاکر دستگاه خداوندی هستند سپاس اینان را. [...]

رئیسیان: سلام عرض می کنم خدمت حضرتعالی ودوستان محترم بسم الله الرحمن الرحیم من احساسم این است که در همین جلسه هم بر حضرتعالی و مستمعین روشن شد که سینمای ایران چقدر مظلوم است و چطور کسانی که با تمام وجود در سالهایی که دانش اندیشه جوانی و عمرشان را صرف اعتلای فرهنگ اعتقادی و ملی خودشان کردند به این راحتی تمام آورده های سینما مورد نقد جدی قرار می گیرد که نقد اصلا چیز بدی نیست ولی انصاف در نقد مقدم بر خود نقد هستش من شک ندارم که کشورهای زیادی در حوزه تمدن اسلامی نیستند که مثل ما هم فلسفه قوی داشته باشند هم حکمت متعالی را در کارنامه شان داشته باشند هم عرفان بزرگ و اندیشه های والا را و هم ترکیب همه اینها را که شاید تجسم همه اینها در دوران حاضر هم خود شخصیت امام راحل بودند من شک ندارم چنین فرهنگی که زمینه ساز تمدن بزرگی بود در دوره های گذشته می تواند زمینه ساز ساخت تمدن جدید هم باشد اما موانعی بر سر راه این ساختار وجود دارد در دورانی که باورهای اعتقادی براساس فطرت انسانی ترکیب شد و تلفیق شد با ظرافت روح ایرانی تمدنی پدید آمد که همه را شگفت زده کرد از جهات مختلف چه در منظر هنرهای تجسمی اش چه در شعر چه در داستان چه در خط چه در نگارگری و این پشتوانه اسان و ارزان به دست نیامد و من شک ندارم که اگر امروز بزرگانی مثل حافظ مولانا سعدی عطار بوعلی شیخ اشراق قرار بود سخن بگویند حتماً با زبان سینما سخن می گفتند بهرحال سینما مولود مدرنیته هستش و به صورت صنعتی ریشه ای در سنت ندارد ولی می شود این مدرنیته را هم ملی کرد بومی کرد و باهاش حرفهایی را زد که خیلی از جانها تشنه اش هستند و زده شده هزار جایزه بین المللی ظرف بیست سال یعنی متوسط در هر هفته یک جایزه بین المللی که بر سر عناد هستند و ما این همه تولیدات داشتیم که معاند فرهنگ خودشان باشند من خیلی خیلی رنج می‌برم از اینکه می بینم ما در روبروی همدیگر به این راحتی همه این دستاوردها را به باد نقد بدون پشتوانه تخصصی می گیریم اگر ما بخواهیم با زبان سینما دیگران را تحت تأثیر قرار بدهیم چاره ای نداریم جز اینکه مسلط به این زبان باشیم چاره ای نداریم جز اینکه این زبان را گسترش بدهیم بله هر موقعیتی و هر موفقیتی حتما عوارض و فرصت طلبی هم در دل خودش دارد ولی سینمای ایران در داخل هم نقطه تابناک هنر بعد از انقلاب هست در این هم هیچ کس شک ندارد من فقط متوجه نشدم اگر ما از دردها و رنجها و ناهنجاریهای اجتماعی بگوییم سیاه نمایی کردیم و اگر از آنها نگوییم مردم را و مخاطبین خودمان را نشناختیم چگونه این دوتا را می شود با هم جمع کرد در کلام حداقل من مطمئن هستم که کانون کارگردانان سینما یعنی کارگردانان سینمای ایران پاسدار حرمت اندیشه هستند ولی به شدت تنها هستند و به شدت مظلوم در عرصه ای که سعی های وافر کردند که نشانه هایی از این فرهنگ تمدن بزرگ را نشان بدهند قلبهای زیادی را در دنیا تسخیر کردند نوشته های منتقدین بزرگ دنیا حاکی از این نشانه هست و عقلهای زیادی را نسبت به ما برگرداندند تصورشان را من فقط این نقل قول را از یکی از دیپلماتهای بزرگ کشور در سال گذشته در فستیوال کن عرض می کنم که گفتند ما هر وقت با هر در بسته‌ای در سیاست برخورد می کنیم کلید باز کردن آن قفل سینمای ایران است یعنی بسیار بسیار زیاد نامهای کسانی مثل مجیدی و دیگران توانسته برخی از موانع سیاسی را حتی از سر راه بردارد در مورد مباحث فرهنگی بسیار قدرتمند بوده من شک ندارم که عرصه فعلی سینمای ایران که ناشی از تمایلات انسانی و محجوب و کاملاً شرافتمندانه کارگردانان ایرانی هست با آن پشتوانه غنی و عرفانی و ایرانی راههای جدید را هم فتح خواهد کرد. چند تا از سرتیترهایی بود بعنوان مشکلات که دیگر عرض نمی کنم اینها کاربردی هست بعدا خدمت حضرتعالی تقدیم خواهم کرد. متشکرم.


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

جدیدترین مقاله ها

نام : *

پیغام : *