hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbff064d020000005d0c000001000200
اینترنت در چالش با نهاد زیر ساخت حیات جمعی بشر
دکتر مجتبی عطارزاده
دکترای علوم سیاسی و عضو هیأت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه هنراصفهان
mattarzadeh @ yahoo
. com
کلید واژه ها : خانواده ، هویت، نظریه انتقادی، فمینیسم، اینترنت
چکیده
در بین صاحب نظرات علوم اجتماعی ، عناصر مشترک مورد قبول و مسائل مورد اختلافی
پیرامون نهاد خانواده (به عنوان زیر ساخت زیست جمعی بشر) وجود دارد اما تقریبا در
جهت تاکید بر نقش محوری زن و مرد به عنوان ارکان آن و فرزندانی که از پیوند آن دو
پدید میآیند، اشتراک نظر برقرار است . با این همه، تحولات اجتماعی به تدریج موجب
شده تا بسیاری از این امور مسلم به چالش طلبیده شود؛ به طوری که معرفی اصول ثابتی
برای خانواده در دوران پست مدرن مورد تشکیک و تردید واقع گردیده است.
انقلاب ارتباطات و در نور دیدن مرزهای جغرافیایی ، به گسترش روز افزون دامنه این
تردیدها در حوزه فرهنگی جوامع مختلف و از جمله کشورهای اسلامی کمک نموده است.
امروزه نهاد خانواده در جوامع اسلامی همچون ایران چونان ضرورتی برآمده از نیاز
فطری بشر که در آموزههای دینی نیز مورد تاکید فراوان قرار دارد، در معرض چالش فن
آوری نوین واقع شده و آموزههای مطرح در وسایل ارتباطی جدید همچون ماهواره و
اینترنت، ارزش های این نهاد زیر ساخت زیست جمعی بشر را متناسب با دوران سنتی و
ناهماهنگ با فضای کنونی حیات بشری جلوه میدهد.
استفاده مستمر از اینترنت و گذران بخش قابل ملاحظهای از اوقاتی که پیش از این می
توانست در جریان مصاحبت رو در رو با دیگران جهت تامین نیاز فطری و طبیعی انسان در
گرایش به جنس مخالف خود او را به تشکیل خانواده سوق دهد ، باعث انزوای او و تقویت
این باور می شود که تحول در فضای فن آوری، تغییر در ماهیت انسان مدرن را در پی
دارد و در نتیجه مواردی همچون گفتگوهای غیر مستقیم اینترنتی (چت) و دوست یابی از
این طریق می تواند نیاز انسان به عاطفه و محبتی که پیش از این در فضای صمیمی
خانواده تامین می گشت را برآورده سازد.
این نوشتار با استفاده از روش توصیفی و با مفروض انگاشتن عدم تحول و تغییر نیاز
عاطفی و ذاتی بشر به تشکیل خانواده ، در صدد تبیین ناکارآمدی فن آوری های نوین و
بویژه اینترنت در جایگزینی این نیاز اساسی که پیامد آن تشدید فردگرایی و تشکیل
اجتماعات بالقوه و زوال اجتماعات واقعی بشر است، می باشد .
مقدمه و طرح موضوع
از نیمههای قرن بیستم با بروز و شکلگیری تحولات پرشتاب علمی- تکنولوژیکی، جهان
وارد عصر جدیدی گردید. نخست با ورود رایانه به عرصه فنآوری، زندگی انسان دستخوش
تحول شد و در پی آن با تسهیل در روند ارتباطات، کوچکشدن دنیا شتاب گرفت که در این
روند هم شبکه جهانی اطلاعرسانی(اینترنت) سهم بسزایی داشت. در این تحول، فرصتها و
چالشها، بیمها و امیدها به موازات هم در برابر جوامع انسانی قرار گرفتند.
این محیط رسانهای جدید، بافت معنایی چند ساحتیای بوجود آورده که غالب جلوههای
فرهنگی و سیاسی را با همه تنوع و گوناگونی در خود جای میدهد. در حوزه فرهنگی و در
بافت" ابرمتنی"* که به وسیله رسانههای نوین شکل میگیرد جلوههای
گذشته، حال و آینده با یکدیگر پیوند مییابند و یک محیط نمادین جدید ایجاد میکنند
که در آن دنیای مجازی، به واقعیت محیط زندگی ما بدل میشود.
در این فضای ابرمتنی ، اینترنت یکی از فنآوریهای نوین و دستاوردهای مدرنیته است
که خیلی سریع مورد پذیرش و کاربرد قرار گرفته است. اینترنت هماکنون بیش از 30
میلیون نفر را در سراسر جهان گرد هم آورده که روزانه حدود 150 هزار نفر یا ثانیهای
حدود 2 نفر نیز به آن افزوده میشوند. طبق آمار، در سال 2004 میلادی 934 میلیون
کاربر اینترنت بودهاند و سهم جهان اسلام و عرب از این رقم، 25 میلیون نفر بوده
است.(1)
مدرنیته را با ویژگیهایی چون رمزگشایی رفتار و جایگزین شدن آزادی به جای اصول
اخلاقی و ارزشهای اخلاقی برابر میدانند. از اساسیترین ویژگیهای تفکر مدرن میتوان
اومانیسم( یعنی اینکه انسان منبع معنی و ارزش است و طبیعت فقط از آن جهت که برای
انسان مفید است، ارزش دارد)| عقلانیت ( یعنی انسان قدرت تعقل دارد، اعم از عقل
نظری و عملی و از اصول و قواعد جهانی و عام به سمت اصول و قواعد خاص حرکت میکند)،
اخلاقگرایی سکولاری و فردگرایی متدلوژیک** را نام برد. گرچه این ویژگیها باعث آن
میشود که امکان ورود بیهویت به یکی از مهمترین دستاوردهای مدرنیته یعنی اینترنت
فراهم آید و امکان ایفای نقشهای مختلف برای کاربران فراهم آید اما نباید از این
مهم غفلت نمود که به منظور حفظ و تداوم ارتباطات در شبکه روابط اجتماعی که اینترنت
تسهیل کننده آن است باید نیاز دو طرف تأمین گردد. به دیگر سخن یک فرد باید در
ارتباط با دیگری منبع قدرتی را مشاهده کند که خود فاقد است و برعکس. گرچه رسانههای
جدید و بویژه اینترنت منبع تأمینکننده برخی جهات قدرت از جمله اطلاعات و خدمات
هستند اما همه قدرت در این دو خلاصه نمیشود و جنبههای زیربنایی همچون عشق و کشش
درونی متقابل که مقدمه زیستی جمعی مبتنی بر عاطفه که مظهر و نماد آن خانواده است،
امکان تحقق و تبلور از این رهگذر ندارد. گرچه افرادی که در منزل از رایانه استفاده
میکنند، از خوداتکایی در مدیریت زمان و مکان لذت میبرند ولی از فقدان تمایز میان
کار و فراغت، خانواده و تجارت، شخصیت و کارکرد، ناراحت و ناخرسند هستند. این امر
بدان معناست که همسانی تجربه در یک رسانه، به نوعی تمایز میان حوزههای فعالیت
انسانی را مخدوش میکند و نوعی سردرگمی در شیوه رفتار را باعث میشود. این روند در
زنان بویژه چنانچه با اندیشههای فمینیستی که داعیه رهایی آنان از قید نهادهای
مردسالاری همچون خانواده را دارند همراه گردد، فروپاشی حیات معنادار انسان را سرعت
میبخشد.
این نوشتار در پی آن است تا ضمن اشاره به گسترش روزافزون اینترنت، خطر تهدید بنیان
زیستجمعی بشر در صورت تقویت فردگرایی ناشی از غفلت از بنیانهای عاطفی در این
فرآیند که در قالب اقدامات آزادسازی جنس زن و ارتقاء وی از منزلت کهتر نسبت به مرد
انجام میگیرد را خاطرنشان سازد.
درباره اینترنت
اینترنت را مادر شبکههای اطلاعاتی و ارتباطی نامیدهاند. این پدیده محصول تغییر و
تحول فنآوری شبکهسازی رایانهای است که سه دهه پیش اتفاق افتاد. سابقه این تحول
به آغاز دوران گذرا از آنالوگ به دیجیتال که به دنبال آن، گذر از شبکههای اینترنت
به شبکه دیگری که در سال 1969 م توسط آژانس پروژههای تحقیقاتی پیشرفته در وزارت
دفاع امریکا راهاندازی شد، بازمیگردد. در آن دوران امریکائیهاکه نگران حملات
احتمالی هستهای روسها بودند، در پی راهحلی بودند تا در صورت بروز چنین حملاتی
بتوانند اطلاعات خود را حفظ کنند. از نظر آنها در صورتی که هر یک از مجاری ارسال
پیامها به هر علت آسیب میدید، باید راههای دیگری باز میماند تا پیامهای
امنیتی به مقصدهای مورد نظر برسند. از این رو مطالعاتی به منظور ایجاد چنین راههای
جایگزینی در دانشگاه اکلا امریکا آغاز شد که به شکلگیری شبکه آرپانت* منجر گردید.
بخش نظامی این شبکه در سال 1983م از آن جدا شد و با عنوان شبکه " میل
نت" آغاز به کار کرد. شبکه آرپانت تا سال 1990 به کار خود ادامه داد و در این
سال جای خود را کاملاً به جانشینش اینترنت داد که در سال 1980 م با هدف متصل نمودن
شبکههای جهانی به وجود آمده بود.(2)
از آن سال تاکنون، این شبکه با سرعت چشمگیری از جهت شمار کاربران و حجم تبادل
اطلاعات، در حال گسترش است و از حالت یک ابزار ارتباطی صرف خارج گشته و به صورت
نماینده یک شبکه تعاملی ارتباط جهانی درآمده است. اینک شمار کاربران اینترنت در
سراسر جهان حدود 500 میلیون نفر برآورد میشود که این رقم نظر به مزایای بی شمار
این پدیده الکترونیک به سرعت در حال افزایش است. تا حدود 4 سال پیش در ایالات
متحده، 95 درصد مدارس و 30 درصد خانهها به اینترنت وصل بوده و شمار کاربران آن
حدود 150 میلیون نفر برآورد میشدند.(3)
افراد از طریق اینترنت با هم مکاتبه میکنند( پست الکترونیک)؛ به دنیایی از
اطلاعات دسترسی پیدا میکنند؛ پروندههای کامپیوتری در عرض چند ثانیه از یک سوی
دنیا به سوی دیگر منتقل میشود؛ اتحادیهها و گروههای تخصصی در شبکه اینترنت
عضوگیری میکنند و در زمینهها و مباحث علمی و تخصصی، کارشناسان مختلف به تبادل
نظر و اطلاعات میپردازند؛ امروزه از طریق این وسیله تجارت از حالت قدیم و سنتی
خود خارج و سبک الکترونیک رواج یافته است؛ افزون بر همه اینها هماکنون بر روی
اینترنت، صدها مجله و روزنامه الکترونیکی منتشر میشود و دورههای آموزشی از راه
دور برقرار میشود و ... به گونهای که به طور نمونه هر 53 روز یک بار، حجم تبادل
اطلاعات از طریق این شبکه دوبرابر میشود.(4)
به رغم همه آثار مثبت و دامنه وسیع اطلاعرسانی از طریق این شبکه گسترده
الکترونیکی، آسیبهایی نیز متوجه کاربران میباشد و بر افکار و حالات رفتاری آنان
تأثیر میگذارد. به عنوان نمونه گرچه از بین 60 میلیون پایگاه اطلاعاتی جهان در
اینترنت، 82 درصد تجاری، 6 درصد علوم دانشگاهی و تحقیقاتی، 10درصد مربوط به سایر
شاخهها و تنها 5/1 درصد مربوط به مسایل غیراخلاقی است(5)، میزان آسیب جدی ناشی از
همین درصد محدود سایتهای غیراخلاقی بر حوزه رفتاری چنان گسترده است که دولتها و
متولیان امر را واداشته تا در برابر آن به چارهجویی بپردازند. در امریکا به عنوان
پرشمارترین کاربران اینترنت،طبق اولین قوانین اینترنت در خصوص حفظ کودکان و
نوجوانان در مقابل جریان افکار و صور قبیحه، پخش کنندگانی که هر نوع مطلب و تصویر
آشکارا زننده* را در دسترس اشخاص کمتر از 18 سال قرار دهند، به 5 هزار دلار جریمه
و احتمالاً دو سال زندان محکوم میشوند.(6)
با این همه و به رغم وضع قوانینی در خصوص نحوه کاربری از اینترنت، رسانههای
الکترونیکی جدید از قوانین ملی کشورها پیروی نمیکنند و از این رو قانونمند و مرز
پذیر نیستند. عدم پیروی از مقررات دولتها سبب شده که این وسایل ماهیتی جهانی و
غیر متمرکز پیدا کرده و دستاندرکاران آنها مطابق میل و سلیقه خود عمل کنند. از
این رو آنها هر آنچه به میل و سلیقه خود تشخیص میدهند، میسازند و روی آنتن روانه
میکنند. فقدان سانسور در اینترنت نیز مانند تلویزیون های ماهوارهای، اطلاعات
طبقهبندی شده و حتی تصاویر مغایر شئون اخلاقی(پورنوگرافیک) را به راحتی در دسترس
استفادهکنندگان قرار میدهند.
از این گذشته، وسایل الکترونیکی جدید در مجموع سبب رشد فردگرایی و انزوای اجتماعی
اقشار استفاده کننده آن خواهد شد. این انسانها بعدها از نظر ارتباطاتی با دیگر
شهروندان مشکل پیدا خواهند کرد و جامعه را درگیر یک تضاد میان کنشی خواهند ساخت که
در ادامه این نوشتار و در بخشهای دیگر آن بدان خواهیم پرداخت.
آثار اینترنت بر ساختار فرهنگی و هویت اجتماعی
گروهی از نظریهپردازان علوم اجتماعی همچون نئومارکسیستها، دیویدهاروی، آنتونی
گیدنز و یورگن هابرماس، عصر جدید را سرآغاز کنترلهای بیرحمانه شهروندان معرفی
میکنند و در عین حال که به هیچ وجه اهمیت کلیدی اطلاعات را در دنیای جدید نفی نمیکنند
و حتی از پذیرش جامعه اطلاعاتی برای عصر رسانههای ارتباطی جدید بیمی به خود راه
نمیدهند، اما بر استمرار مناسبات حاکم بر جامعه و ثبات آن از گذشته تاکنون اصرار
میورزند.
در برابر گروه دیگر، عصر حاضر را طلیعه جامعهای سرشار از تخصص و مراقبت مطلوب از
همه چیز میدانند و مدعیاند نوع جدیدی از جامعه ظهور کرده است که با گذشته کاملاً
متفاوت است. دانیل بل و پیروان او با ارایه نظریه فراصنعتی، ژان بودیار و مارک
پاستر با ارائه نظریه پست مدرنیسم، میشل پیور و چارلز سیبل با ارائه نظریه تخصصیسازی
انعطافپذیر، امانوئل کاستلز با ارائه شیوه اطلاعاتی توسعه، بر این باورند که در
جامعه جدید حاکمیت اصلی با رسانههای الکترونیک است. این عده معتقدند ما اکنون در
حال پشتسرگذاردن عصر اول رسانهها و شاهد ظهور عصر دوم رسانهها هستیم.(7) عصر
اول که با تکنولوژیهای ارتباطی فیلم، رادیو و تلویزیون شناخته میشود، امتداد و
توسعه جریان ارتباطی تلفن است. در این عصر، گروه کوچکی از تولیدکنندگان میتوانستند
اطلاعات و آگاهیها و اخبار را برای اقشار وسیعی از مخاطبان بفرستند. به این معنی
که با انتشار دست اول اطلاعات و اخبار، یک ارتباط "برتر" و یک جانبه
برقرار میشد و به خصوص آن که نشردر انحصار تولیدکنندگان محدود و مصرفکنندگان
پیامها بیشمار بودند.
اما عصر دوم رسانهها که از دیدگاه نظریهپردازان با ظهور و شکلگیری نوع جدیدی از
جامعه همراه شده است، از طریق ادغام تکنولوژیهای جدید ارتباطی ماهوارهای با
رایانه، تلفن و تلویزیون ظاهر شده است و در اثر چنین ادغامی، جانشینهای تازهای
برای سیستم قبلی که محدودیت های فنی جدید داشت بوجود آمده و این احتمال بسیار قوت گرفت
که نظامی مشترک از تولیدکنندگان، توزیع کنندگان و مصرفکنندگان بوجود آید. از این
رو در این رسانههای الکترونیکی، عامل تازهای باعث شده که وضع کاملاً متفاوتی در
روابط قبلی و مرزهایی که میان هر یک از این گروهها( تولید کنندگان، توزیع کنندگان
و مصرف کنندگان) وجود داشت، پدیدار گردد.
مارشال مک لوهان بر این باور بود که رسانه یا خود پیام است و یا اصولاً برای پیامرسانی
بوجود آمده است. پیام نیز به همین تعبیر یا خود فرهنگ است و یا برای انتقال فرهنگ
انتشار یافته است. به عبارت دقیقتر، هر رسانهای خود حامل پیام و فرهنگ خاصی است.
از این رو،کارکرداصلی رسانههای الکترونیکی را باید در شکلدهی ذهنیت جدید دانست.
این ذهنیت خود| هویت جدیدی میسازد. در عصر اول رسانهها که فرهنگ چاپی در آن غلبه
دارد، فرد به مثابه یک ذهنیت تثبیت میشود؛ ذهنیتی که برتر از عینیات است و هویت
پایدار و معینی دارد. به دیگر بیان، انسان عهد مدرن، انسان معقول خودبسندهای است
که ذهنیت عاقل سودمند به عنوان ذات استوار در او متجلی میشود.(8) اگر در عصر اول
رسانهها، شیوه تولید به گونه ای است که هویتها را به صورت عاقل سودمند و
خودبسنده درمیآورد، عصر دوم رسانهها با شیوه جدید اطلاعرسانی حاکی از آن روشهای
ارتباطی است که ذهنیات را ناپایدار، چند لایه و پراکنده میسازند. مارک پاستر بر
این باور است که داده مبناها در اینترنت و رسانههای الکترونیکی جدید، هویت افراد
کاربر را میسازند. از نظر پاستر این هویت سازی حتی بدون آگاهی افراد از این امر
شکل میگیرد.(9)
ارتباطاتی که با اتکا به وسایل الکترونیکی جدید شکل میگیرد، راهگشای نگریستن به
انسان به عنوان پدیده ای چند لایه، تغییرپذیر، منفعل و تکهتکه است. پدیدهای که
خود شکل دادن خویش را به گونهای طراحی میکند که با هرگونه تثبیت هویت، بستیزد.
رسانههای الکترونیکی جدید با خدماتی که ارائه میدهند و ذهنیتهایی که میسازند،
نوع جدیدی از مناسبات اجتماعی را پیریزی میکنند که نه تنها از این پس ارتباطات
میان کنشی بین انسانها شخصی تر شده(10) بلکه انسانها بیش از پیش گوشهگیر ،
منزوی و کم تحرک شده و کمکم از زمینه عملی زندگی روزانه دور میشوند.(11)
مناسباتی که سبب مصرف زدگی، انفعال و کودنی و میانهروی میشود.
ابتدا رسانههای چاپی و سپس رسانههای پخش و اکنون رایانههای متصل به شبکه
اینترنت، صحنه را به گونهای طراحی میکنند که در آن" فرد" به
"خود" تبدیل شده و خود بودن را تمرین میکند ."خود" در نگاه
اریکسون همواره تحت نظر پراکندگی و یا از هم گسیختگی ، زندگی را به صورت یک رشته
بحران تجربه میکند.(12)
مسأله فرهنگ در ارتباط با اینترنت در بردارنده یک مخاطره، یعنی گام نهادن به درون
قلمرویی کاملاً ناآشنا در ارتباط به شکل"خود" است. اینترنت نه برای یک
گروه خاص بلکه برای کل کسانی که انسان شناخته میشوند، یک خطر تلقی میشود. به طور
مثال مارگات مورس میگوید در انسان نیازی اصولی به تقابل و قابلیت
جابجایی"من" و"تو" در گفتمان وجود دارد: دیدن و دیده شدن،
شناختن دیگران و شناخته شدن، گفتن و گوش دادن. و باز هم انسان نیاز شدیدی به آن
دارد که در گفتمان، به عنوان یک شریک شناخته شود و این نیاز حتی هنگامی که این
رابطه بر شبیهسازی مبتنی میشود که توسط ماشینها تغییر مییابد و یا با آنها
مبادله میشود، به قوت خود باقی است؛ چه آنکه انسان علاوه بر نیاز به این شناخته
شدن، از آن لذت هم میبرد.(13)
مورس میافزاید کیفیت واقعی اینترنت با وساطت ماشینی خود این نیازهای بشر را تضعیف
میکند و خصوصیت اجتماعی بودن یا گروه دوستی یک جامعه مطلوب را از بین میبرد.(14)
شبکه مراوداتی که در صفحه مجلات اینترنت پا به عرصه وجود میگذارد، اجتماعاتی
بالقوه* هستند که گسترش آنها به مثابه نشانه زوال اجتماعات"واقعی"
است.(15) در واقع، اینترنت و دیگر رسانههای الکترونیک جدید فراهمآور شق دیگر هر
آنچه واقعی است، هستند. بنابراین، اینترنت و ارتباط با آن امکان پیدایش انواع جدید
کنش متقابل را مطرح میسازند که به کلی با آنچه که در عصر اول رسانهها جاری بود،
متفاوت است. کنش متقابلی که عموماً به ارتباطات راه دور مرتبط است بوسیله رایانه
انجام میگیرد. افراد در این مناسبات جدید، پیامهای رمزداری برای مخاطبان خود میفرستند
و در همان حال میتوانند پاسخهای آنان را دریافت کنند. این افراد پس از این عضو
یک اجتماع متغیر و ناپایدار خواهند بود و هویت سیالی را به همراه خواهند داشت.
مناسبات جدیدی که متأثر از این شیوه ارتباطی شکل میگیرد، خرده دنیاهایی را به
وجود میآورد که در آن افراد جدا از دیگران هستند و هیچ کس نمیتواند بدون موافقت
صریح آن افراد، از آن خرده دنیا اطلاعات و شناختی بدست آورد. در این مناسبات، فرد
در گمنامی خود سیر خواهد کرد و به عنوان یک"ذره" در نقابی پنهان، اندیشه
مستقل خود را از"دیگری" مصون خواهد داشت.
پذیرش جهانی اینترنت، شکلگیری این خرده دنیاها را تسریع نموده است که در پی آن
نگرشها و عقاید متحول گردیده و هویت های فرهنگی جدیدی شکل گرفته است. در این فضا
که با داعیههای جهانی آمیخته شده، هویتها یک امر جهانی، عام و کلی است که کمکم
تمامی هویتهای محلی- ملی* را به هویتهای جهانی تبدیل میکند. هویتهای حاصل این
جریان را امروزه هویتهای دیجیتالی میدانند که از فراسوی مرزها به درون مرزها
توصیه شده و سپس به غلبه کامل بر هویتهای ملی-محلی منجر میشود. این هویتها چیزی
فراتر از هویت تکتک افراد اعم از زن و مرد است؛ چرا که در پست مدرنیسم و یا
مدرنیسم میتوان از هویت فردی سخن راند، ولی در ما بعد پست مدرنیسم هویت فردی رنگ
باخته و بیشتر به عنوان امری کلی؛ جمعی و فراتر از تفاوتهای زیستی- طبیعی و
عقلانی زن و مرد( مورد نظر مدرنیسم) و فراتر از ساخت قدرت و ملاحظات سیاسی( مورد
نظر پست مدرنیسم) قرار دارد و به عبارتی دیگر چیزی فراتر از طبقه، نژاد و... است.
تأثیر اینترنت بر ساختار فرهنگ از چشماندازی دیگری نیز قابل بررسی و واکاوی است:
تحلیلهای فرهنگ پسانوگرا و معاصر نشان میدهند اطلاعات بیش از حد، اغلب خود نوعی
زیان است؛ این ضرر خود را به شکل قلب ماهیت معنا و بافت، از هم پاشیدگی کلیت و
انسجام، ناتوانی در فهم و درک نشان می دهد. این ساختارهای مطلق و روایی که ما با
آنها دنیا را درک و با آن تعامل میکنیم به وسیله مقادیر هنگفت اطلاعات دچار تغییر
شده و ما را در حالت سرگردانی، سوگم کردگی و گم شدگی رها ساخته اند. دیوید شنک
اصطلاحی به نام مهآلودگی دادهها** ابداع کرده است که این حالت عرضه بیش از حد
اطلاعات را به خوبی توصیف میکند. به عقیده او مهآلودگی دادهها همه جا حضور
دارد، لحظههای آرام ما را به هم میریزد و راه تفکرات بسیار ضروری را سد میکند.
گفتگو، ادبیات و حتی سرگرمیها را خراب میکند. چوب ناباوری را لای چرخ زندگی ما
میگذارد و باعث میشود که فرهیختگی خود را تا سطح یک مشتری از دست بدهیم. سرعت و
شدت این توده عظیم اطلاعات مرکز حواس انسان را تحت کنترل خود درمیآورد: تقلید بیش
از حد باعث پدیدآمدن تقلید بیش از حد و همان گونه که شنک اشاره میکند سبب فشار
روانی میشود.(17) بدون شک نگرانی شنک در خصوص مهآلود بودن دادهها با این ترس
همراه است که ارزشهای انسانی در میان سیل اطلاعات گم شوند. در این صورت، انسانیت
نیز در معرض خطر نابودی و فنا قرار خواهد گرفت.
از سوی دیگر فرهنگ تراوش شده از رسانههای جمعی بر خلاف فرهنگ نخبگان دارای ویژگیهای
ناهمگنی، ناپیوستگی و بینظمی است و دادههای ناپایدار، جزئی و پراکنده بیشتری در
آن دخالت دارند، از این رو در قیاس با فرهنگ نخبگان که بیشتر متکی برسنت یا آموزشهای
رسمی است، فرهنگ رسانهای دامنههای گستردهتری از تغییرپذیری را طی میکند. نقش
رسانهها بر این اساس| نقشی است که به ایجاد فرهنگی آشفته و منشوری که مرکب از
عناصر فرهنگی گوناگون و متداخل از همه زمانها و مکانهاست، میانجامد. توماس مک
فیل در خصوص تأثیر اطلاعات گسترده منتشره توسط رسانههای الکترونیک بر فرهنگ میگوید:
اطلاعات خارجی هر چه عظیمتر باشد، خطر برای فرهنگ بومی یا محلی در آینده بیشتر
خواهد بود.(18) در بحث تأثیر فرهنگی گسترش رسانهها، ناپدید شدن حرمت زندگی خصوصی
نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است، چه آنکه امنیت و حریم خصوصی با
"هویت" آغاز میشود. در حقیقت، مهمترین مسأله این است که چه کسی چه
چیزی را میبیند. آنچه رسانههای الکترونیک عرضه میدارند انبوهی از دیدنیهای
گزینش ناشده است که هویت مشخصی در بر ندارد و چون فاقد ثبات هستند از اتکاء پذیری
کمتری برخوردار میباشند.
خانواده: زیر ساخت حیات جمعی بشر
یکی از نهادهای مهم اجتماعی، خانواده است. نهاد* عبارت است از نظام سازمان یافتهای
از روابط اجتماعی که دربرگیرنده برخی از ارزشها و فرآیندهای مشترک است و برای
پاسخگویی به بعضی از نیازهای اساسی پدید آمده است. منظور از نهاد، آن سلسله از
امور هستند که بر اثر نیازمندیهای افراد جامعه شکل میگیرند و چون ضرورتها سطوحی
دارند، نهادها نیز مراتبی دارند. بعضی نیازها اصلیاند و نهادهای مربوط به آن نیز
اصلی و اساسیاند که از جمله این نهادها، خانواده است.
در میان پنج نهاد بنیادین و اصلی جوامع بشری( آموزش، خانواده، حکومت، اقتصاد و
مذهب) خانواده از کهنترین، رایجترین و کارآمدترین نهادهای اجتماعی است. کمتر
جامعهای را میتوان در طول تاریخ یافت که از یکی از گونههای خانواده تهی بوده
باشد. از این رو، جامعهشناسان آن را شالوده اصلی تمدن و جوامع متمدن معرفی میکنند.
رویکرد همیشگی جوامع انسانی بر این پدیده اجتماعی، از تعدد و تنوع کارکردها و
پاسخگویی اساسی خانواده به نیازهای مختلف فردی و اجتماعی در ابعاد مادی و معنوی
پرده برمیدارد. توان و ظرفیت بالای کارکردی خانواده به اندازهای روشن و بدیهی
است که حتی جوامع بدوی و ابتدایی از درک و پذیرش آن عاجز نبودهاند. تنظیم رفتار
جنسی و زاد و ولد، تثبیت جایگاه و منزلت اجتماعی، فراهم آوردن امنیت اقتصادی،
آموزش و اجتماعی کردن فرزندان، مراقبت و محافظت از کودکان، ناتوانان و سالمندان و
تأمین نیازهای عاطفی، از جمله کارکردهایی است که هیچ نهاد و سازمانی نتوانسته است
تاکنون برای خانواده نقش جایگزین را ایفا کند. دقیقاً به همین علت، جامعهشناسان
آن را زیرساخت حیات جمعی بشر خواندهاند.
از مجموع مطالب فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که : اولا خانواده یک نهاد بشری است
نه یک نهاد دینی یا قومی خاص؛ ثانیا: خانواده، نهادی ضروری است و حیات بشر بدان
بستگی دارد و طبیعیترین راه ادامه نسل است؛ ثالثا: از جهت اجتماعی و اخلاقی نیز،
نهاد خانواده سازنده است. نگاه ادیان الهی و بویژه آئین اسلام به خانواده، جامع
ویژگیهای سهگانه بالا است. در مورد خانواده، قرآن میفرماید که برای نسل خاصی
نیست و اختصاص به زمان خاصی هم ندارد. خانواده از دو جنس مخالف زن و مرد تشکیل میشود
که راه طبیعی تکثیر نسل انسان از طریق رابطه و کشش متقابل بین این دو جنس و جذب
شدن از سوی یکدیگر انجام میگیرد. همین گرایش طبیعی و فطری که با رفع نیازهای
فیزیولوژیکی طرفین توأم است باعث میشود که مصلحت اجتماعی پدید آید یعنی واحدی به
نام خانواده شکل بگیرد و ارتباط آنها با یکدیگر به طور طبیعی، بدون تکلف، بدون
فشار و بدون یک عامل تحریک کننده خارجی انجام شود. میان روابط عاطفی خانواده و رشد
شخصیت نیز رابطه معناداری وجود دارد. از آنجا که یکی از مهمترین کارکردهای خانواده
امروزی صمیمیت و عواطف میباشد، به نظر میرسد این بعد نیز در امر جامعهپذیری
دارای تأثیر بسزایی باشد. چنانچه یافتهها نشان میدهد رابطه عاطفی در خانواده
بارشد ابعاد شخصیتی، ارتباط مثبت و معناداری دارد؛ به طوری که پرخاشگری، انزوای
اجتماعی، خودکشی، رفتارهای ناهنجار همگی از تزلزل بنیان خانواده و تغییر کارکرد
خانواده ناشی میشود. بدیهی است برای اصلاح این ناهنجاریها و تحکیم روابط عاطفی،
تقویت نقش اعضای اصلی خانواده و بویژه زن ضروری است. در خانواده هستهای، چون
تعاملات انسانی با محوریت زن کمرنگ یا بیرنگ است| اساساً حیات جریان ندارد. در
بیان ضرورت محور قرار گرفتن زن در فرآیند احیاء خانواده| جان گری معتقد است: از
دیرباز زنها به نقش زیستشناختی خود مباهات میکردند. زیرا مادری کردن، اقدامی
بسیار ارزشمند، محترم و حقی مقدس محسوب میشد. در بعضی از فرهنگها، زن را به خدا
نزدیکتر میدانند، زیرا به او توانایی زایمان داده شده است. زنها به خاطر
مادربودن، ارج و قرب داشتند و مردها شادمانه وظایف جنگ را پذیرا میشدند، با کمال
میل خود را به مخاطره میانداختند تا امنیت مادر فرزندانشان را تأمین و از او
حمایت کنند.(19)
با این توضیحات، قلمرو خانواده تحت عنوان کیفیت زندگی خانوادگی با شاخصهای جهانی
قابل اندازهگیری است. بر این اساس، فردریک لی پلی با استفاده از نظریه اکولوژی
انسانی و تئوری منبع و مبادله و با این فرض اساسی که خانواده یک منبع انرژی،
اطلاعاتی مهم و مادی و معنوی است و این دینامیکها برای درک کلی تجربه انسانی مهم
است، به شش گروه از منابع اشاره میکند که همه آنها برای تأمین عملکرد مناسب
خانواده مورد نیاز هستند. منبع، وسیله و یا سمبلی است که با رفتار بین فردی انتقال
مییابد و امکان برآورده شده نیازهای مثبت و منفی را فراهم مینماید. این منابع
خانوادگی که در نحوه اجتماعی کردن کودکان در خانواده تأثیر گذارند عبارتند از:
عشق، وضع اجتماعی، اطلاعات، پول، لوازم و خدمات.
لی پلی شرح میدهد که فرد در مبادله میان منابع به یک تعادل میرسد؛ یعنی زمانی که
در مورد منبعی با کمبود مواجه میشود، استفاده از منبع دیگر را به چند برابر میرساند.
انگیزه تبادل هر شخص تابعی از تجربیات گذشته و حال وی میباشد. برای این که یک شخص
انگیزه بالا برای دادن منابع یاد شده داشته است، باید این منابع را از حداقل
نیازهایش تأمین نماید. تنها در این صورت است که شخص ممکن است ظرفیت ارائه منابع به
دیگران و انگیزه کمتر برای گرفتن آنها از دیگران را داشته باشد. در واقع، خانواده
مرجعی است که در آن ظرفیتهای افراد به سطح قابل قبولی رسانده میشود. ظرفیتی که
یک فرد برای ارایه منابع دارد، شاخصی از سطح برخورداری بالقوهای است که خانواده
در هر یک از شش طبقه منابع، مالک آن است.(20)
قدرت(توانایی) به عنوان انتقال حجمی از یک منبع به یک عمل کننده خاص تعریف میشود.
قدرت واقعی یک رابطه دو طرفه میان دو عامل است و مربوط به تبادل نیاز بین یک نفر
با طرف مبادله خود، همراه با درخواست منابعی که عمل کننده به وفور نزد خود نگه میدارد،
میباشد. در واقع، تأثیر منابع خانوادگی بر شخصیت در تعیین نحوه این قدرت فردی
نهفته است.
در شبکه روابط اجتماعی، یک نفر باید قدرت را در یک منبعی که شخص دیگر احتیاج دارد
و تمایل دارد دریافت کند، تأمین نماید و دیگری نیز باید منابعی داشته باشد که این
قدرت را برگرداند. همچنین نیاز به منابع نیز وابسته به هم میباشند؛ یا مثلاً فردی
که از دست دادن عشق را نشان میدهد نیاز به وضع اجتماعی یا منزلت را به طور
شدیدتری احساس خواهد کرد؛ نداشتن قدرت در منابع مالی نیاز به وضع اجتماعی و عشق را
متأثر خواهد کرد.
محیط اجتماعی، سومین عامل مؤثر در تبادل میباشد. منبع سمبولیک عشق و روابط عاطفی
در مناسبات نزدیک و با دوام امکان مبادله مییابد و خانواده در این زمینه بیمانند
است، زیرا گستردهترین میزان منابع با توجه به وجود فضای خصوصی و برخوردهای مکرر
طی مدت زمان طولانی در آنجا مبادله میشود.(21)
چالش رسانههای الکترونیکی با نهاد خانواده
پس از رنسانس در قرن پانزده و شانزده میلادی و گذر از عصر سنتی و مذهبی قدیم، بینش
عقلی دکارتی در منطق حسابگر تحلیلی، جانشین عاطفه غریزی و احساس مذهبی شد و فردیت*
به معنی دورکیمی آن، یعنی استقلال فردی در برابر جامعه( خانواده، قبیله و...)
جانشین روح واحد جمعی، اصالت سود** جانشین اصالت ارزش، اصالت واقعیت(رئالیسم)
جانشین اصالت ایده(ایدهآلیسم)، اصالت غرایز عینی جانشین اصالت کششهای روحی،
اصالت رفاه و برخورداری زندگی جانشین کمالجویی، تقوا و استغنا شد و سرانجام طبیعت
جای ماوراالطبیعه وعلم جای الهام ولذت جای کمال وآسایش جای پارسایی را گرفت و در
یک کلام به تعبیر فرانسیس بیکن: قدرت، جانشین حقیقت شد. پیشرفتهای بشر در حوزه فنآوری
اطلاعات، آینه تمام نمای تحولات مذکور است.
در دهه 60 میلادی نوعی همگرایی میان رویدادهای اجتماعی خارجی و جریانهای معرفتشناختی
وجود داشت که ارزیابی دوباره تجربهگرایی مطلق را به عنوان الگوی اصلی تحقیق و
ادبیات ارتباطات بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم را ضروری ساخت. در دوران پس از
جنگ حداقل دو جریان معرفت شناسانه مطرح بود. در برابر تجربهگرایی غالب، نهضت
تجدید حیات تئوری نقادی از سوی دانشجویان و پیروان بنیانگذاران مکتب فرانکفورت در
آلمان و سپس در ایالات متحده برپا گردید.
همراه با تجدید حیات تئوری انتقادی، موضع تدافعی تجربهگرایی مطلق در آزمون انتقاد
از خود پیرامون ریشههای رفتارگرایانه آن و محدودیت جنبش علمی رفتارگرا، به منزله
پایهای برای شناخت، مطرح بود. پژوهش ارتباطات در ایالات متحده تحت نفوذ تجربهگرایی
مطلق با اشتغال ذهنی در مورد تأثیر پیامهای رسانههای جمعی بر مخاطبان، به عنوان
مصرفکنندگان بالقوه مشخص میگردید. این نوع تحقیق، کانون توجه پژوهش را از رسانهها(
هدف) دور نموده و متوجه مخاطبان (موضوع) نمود. هدف اصلی آن، فراگیری، ترغیب و
تعدیل به منظور تطبیق بود. علم بیطرف بود و رابطه علت و معلولی در مفهوم خطی آن
درک میشد. ارتباطات به عنوان فرآیندی فاقد محتوا مورد استفاده بود. آنچه رهیافتهای
نقادانه را از دیگر پژوهشهای ارتباطی متمایز میساخت، تعریف دوباره مفهوم علت و
معلول و توجه به ابزارها بود که کنترل دانش برای اعمال قدرت با این ابزارها، امری
ضروری به شمار میرفت. پژوهشگران انتقادی، تولید محصول اطلاعاتی را به جای توجه به
مصرف شخصی و تولیدات رسانهای مورد توجه قرار دادند و تلاش نمودند تا منابع و
اعمال قدرت را- به ویژه در ارتباط با فرآیندهای ارتباطی و جریان اطلاعات- درک
کنند.
سبب ساز پیدایش چارچوب تئوری های تجربی و نقادانه، آن چیزی است که پست مدرنیسم( یا
پست استراکچرالیسم)نامیده میشود. تکوین اندیشه پست مدرنیسم در نوشتارهای افرادی
چون لیوتار(1984) ، دریدا(1980)، هابرماس(1983) و فوکو(1979)، ناشی از ارزیابی
دوباره محدودیتهای اگزیستانسیالیسم و رفع توهم از پدیدهشناسی ساختار گرای تئوری
نقادی و محدودیتهای کمی هدفدار در تجربهگرایی است. پست مدرنیسم و
فراساختارگرایی، با الهام از آموزههای کانت اقتدار خرد را مورد حمله قرار دادند.
از دید کانت، روشنگری به این معنا بود که بشر دریافته است که توانایی فکر کردن
برای خود را دارد، یعنی خود را از" قیمومت خود ساخته" رها ساخته است.
منظور وی این بود که مردم قبل از عصر روشنگری، خود را تسلیم قدرتهای سنتی(دولت،
کلیسا و ساختارهای متداول اجتماع) میکردند و از فکر کردن برای خود* ابا داشتند.
بنابراین از دید کانت، فکر کردن برای خود، حداقل در سطح تصمیمگیری برای رهایی از
نمادهای قدرت سنتی، مترادف با انتقاد بود.(22) در این روند نه تنها جهان طبیعی و
دشواریهای روش شناختی غالب بر آن مورد انتقاد قرار میگیرد، بلکه مفهوم"
خود" به عنوان موجود صاحب حیات نیز زیر سؤال میرود. سخن
پیرامون"شدن" است و علاقهای به مطالعه ساختارهایی از قبیل قوانین،
قواعد یا الگوها ابراز نمیشود بلکه به آن نیروهای تاریخی در صحنه پرداخته میشود
که ساختار را تحمیل نموده و یا در برابر آن مقاومت میکنند.
در حوزه زنان بویژه این انتقاد از وضعیت موجود با هدف ساختن جهانی به دور از آنچه
قوانین مردانه معرفی میشود، خیزش نهضتی به نام فمینیسم را رقم زد. ارائه دهندگان
نظریه فمینیسم بر این باور بودند که زنان تا زمانی که فقط در یک اجتماع بومی و
نظامهای علمی محدود باشند نمیتوانند نیروی خود را در تکنولوژی مدرن متعادل
سازند. آنان تا زمانی که به بعضی سنتها محدود شده و مجبور به رعایت برخی عادات
رفتاری باشند، قدرت بسیار کمی برای تصمیمگیری دارند.
طرفداران فمینیسم، نظریه آزادیخواهانه انقلاب اطلاعات را ستایش میکنند چرا که به
زعم آنان در این انقلاب، زنان قدرت اجتماعی و استقلال لازم برای رهایی و نجات از
سنت های مستبدانه اجتماعی را از رهگذر دسترسی به تکنیکهای علمی و مهارتهای تجاری
بدست میآورند. از جمله سنت های مستبدانهای که به زعم آنان مانع از رهایی زن و
حضور گسترده وی در عرصه اجتماعی میشود، خانواده و بر دوش گرفتن وظیفه مادری است.
در نظر فمینیستهای رادیکال، فرودستی و استثمار زنان، از بچهدار شدن آنان ناشی میشود.
این واقعیت زیستی است که مردان را قادر ساخته تا زنان را فرودست سازند و از رهگذر
آن، زنان تحت حمایت مردان قرار گیرند. از این رو افرادی چون فایرستون معتقدند
رهایی زنان از سلطه مردان آنگاه امکانپذیر است که آنان از قید تولید مثل رها
شوند.(23) به اعتقاد سوزان آنتونی نیز ازدواج همیشه مسألهای یک جانبه بوده است،
مرد با ازدواج همه چیز را به دست میآورد و زن همه چیز را از دست میدهد. گلدمن هم
ازدواج را نوعی ترتیبات اقتصادی یا بیمهنامه دانسته که البته لازم الاجرا نیست و
میزان سرمایهگذرای زن و دستاورد او از محل قرارداد ازدواج، خیلی کمتر از بیمهنامههای
اقتصادی است و آزادی انصراف هم ندارد.(24)
بسیاری دیگر، خانه و خانواده را محل ظهور نابرابری های اجتماعی میدانستند که زنان
با دو نوع ساختار مواجهند، اول به عنوان همسر و مادر در معرض نابرابری قرار دارند
و دوم آنکه در فرآیند جامعهپذیری همراه با رشد و بلوغ فرزندان، ایده سلطه را
منتقل میکنند، این که دختران در جایگاه اجتماعی خود و پسران در همان قالب اجتماعی
مردانه رشد مییابند. بر این اساس علاوه بر جامعه شناسی کلاسیک، جامعه شناسی
خانواده نیز به چالش کشیده میشود.
این در حالی است که با نفی نهاد خانواده گرچه به ظاهر آزادی و فراغت بیشتری برای
زنان در عرصه فنآوری اطلاعات حاصل میشوداما در برابر، آزادی بزرگتری یعنی رهایی
روح و روان از دغدغه و اضطراب از کف میرود. بعضی از فیسلوفان اگزیستانسیالیست فصل
مقوم انسان را اضطراب میدانند و میگویند انسان، حیوان دلهرهدار است ولی از نظر
مکاتب الهی همچون اسلام چنین نیست، بلکه دلهره را یک امر عرضی میدانند که در اثر
یک سری عوامل پدید میآید. به طور طبیعی، انسان باید آرامش داشته باشد و تجربه
نشان میدهد که از هر قوم، نژاد و مذهب، بهترین عامل ایجاد کننده آرامش بین دو
انسان، ازدواج است و کسانی که ازدواج نمیکنند اگر از هزاران عامل دیگر بهرهمند
باشند، در نهایت وجود خود دچار اضطراب و دلهره هستند.
فمینیستها با امتناع از پذیرش استقلال دو عرصه خصوصی و عمومی و نفی ارتباط بین
تعهدات ایدئولوژیک و اعمال روزانه، درصدد کاهش این دلهره و اضطراب برآمدند. امروز
در اثر رواج این اندیشه، آمار تمام کشورهای غربی مبین کاهش ازدواج و نیز افزایش
میزان طلاق به خصوص از سوی زنان است. توسعه ازدواج آزاد، خانواده تک والدینی،
جستجوی زندگی عاشقانه بدون ازدواج، راههای جایگزین ازدواج سنتی هستند که فمینیستها
در نوشتهها و اعمال خود پیشنهاد کردهاند.(25)
با گسست زن از خانواده، وی به عنوان عنصری فعال در عرصه عمومی وارد فضایی میشود
که امواج اطلاعاتی از هر سو او را احاطه نموده است. در صورت توانایی بهرهوری از
این خیل عظیم اطلاعات، شاید آن گسست بتواند با این پیوند جایگزین شود اما فقدان
توانایی کافی انکارناپذیر و در نتیجه پیامدهای منفی به سرعت آشکار میگردد. به
اعتقاد پرفسور ریچارد هیکس از دانشگاه منچستر انگلیس، علاوه بر سواد خواندن، نوشتن
و حساب کردن که امری ضروری برای دسترسی به اطلاعات از طریق فنآوریهای مربوطه
است، کاربران فنآوریهای اطلاعات در کشورهای در حال توسعه اغلب از سایر عوامل
برای تعامل با سایر منابع اطلاعاتی خارج از جامعه خود برخوردار نیستند.(26) این
عوامل شامل مجاورت منبع* یا درک زمینهای که در آن اطلاعات از طریق اینترنت مبادله
میشود، اعتماد، دانش، اطمینان و امنیت میباشد. دانش در این زمینه نقش بنیادی
ایفا میکند زیرا به کاربران فنآوریهای اطلاعاتی کمک میکند تا اطلاعات مورد نظر
را ارزیابی و تعیین کنند که آیا این اطلاعات حقیقت دارند و با ارزش هستند یا دروغ
و بیارزش میباشند. این دانش است که به ما کمک میکند تا اطلاعات را از طریق
سازگار نمودن آنها با نیازها و شرایط خاص خود به کار گیریم.(27) اما پایین بودن
سطح بهرهوری زنان در کشورهای مختلف از گستردهترین رسانه الکترونیک به دلیل عدم
کفایت دانش لازم، نتیجهای جز تعمیق شکاف جنسیتی دیجیتال در پی نداشته است: (28)
سهم زنان از کاربران اینترنت
امریکای لاتین 38 درصد
اتحادیه اروپا (EU)
25 درصد
ژاپن 18 درصد
روسیه 11 درصد
خاورمیانه 4 درصد
در برابر عدم توانایی کافی زنان در بهرهوری بهینه از انقلاب ارتباطات، انگارههای
فمینیستی مبنی بر آزادی زن از قید و بندهای سنتی، بهانهای به دست سودجویان داده
تا از این رهگذر به سوءاستفاده از زنان در پهنه گسترده اینترنت بپردازند و آنان را
استثمار نمایند. میزان بالای مطالب جنسی و دسترسی آسان به آن در دنیای اینترنت
امری کاملاً شناخته شده است. بیشترین جستجوهای انجام شده بر هر یک از موتورهای
جستجو اینترنت با استفاده از واژه سکس صورت گرفته است.(29) در برزیل مشتریان، زنان
فاحشه را از طریق ایستگاههای اینترنتی سفارش داده یا رزرو میکنند. سندیکاهای
جنسی جهانی نیز از وب برای استخدام زنان از سراسر دنیا استفاده میکنند.
هر چند همه این امور به نام آزادی زن از قید و بند مردان صورت میگیرد اما به واقع
با خدشهدار شدن حیثیت زن، در عمل رکن و زیرساخت فرهنگی جوامع انسانی به چالش
کشیده میشود .در نتیجه| کشورهایی که به ارزشهای بومی و وفاداری خانوادگی باور
دارند، هجوم ناگهانی هرزه نگاری و ارائه سبکهای مختلف زندگی جایگزین(غربی) را
آشکارا برای نسل جوان مضر و آسیب زا میدانند و آن را خطری جدی علیه هویت ملی خود
میپندارند. تعمیق فردگرایی و انزوا در میان جوانان، یکی از دلایل منطقی این
نگرانی است. به گفته یک کارشناس در همایش تکنولوژی ارتباطات و بهداشت روان،
استفاده بیش از 4 ساعت از اینترنت در هر روز، منجر به انزوای اجتماعی جوانان و
نوجوانان میشود. این مسأله در تحقیقات دانشگاهی به اثبات رسیده که تکیه بیش از حد
به استفاده از اینترنت، کاهش ارتباطات خانوادگی جوانان را در پی دارد. یک کارشناس
روان پرستاری در این زمینه میگوید: بر اساس تحقیقات صورت گرفته روی یک جامعه
آماری از میان دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان مشخص شد که هر چه وابستگی به
اینترنت و میزان استفاده از آن بالاتر باشد، وضعیت خلقی افراد هم بدتر است.(30)
امروزه گرچه کشورهای در حال توسعه، سرمست از موج سرشار اطلاعات سرازیر شده از طریق
اینترنت از آسیبهای آن غافلند اما رواج فردگرایی و لذتجویی و نهادینه شدن در تار
و پود نظام سکولار جوامع صنعتی غرب، موجهای سهمگینی را در لایه های مختلف زندگی
برانگیخته است تا آنجا که در اثر آزادی روابط جنسی ( که از طریق اینترنت تقویت و
ترغیب میشود) امروزه ازدواج به یکی از آرزوهای بزرگ زنان در غرب تبدیل شده است.
در حالی که زنان واقعاً به دنبال عشق و ازدواج هستند، کمتر مردی پیدا میشود که
بتوانند به آن اعتماد کنند. مردان هم اگر چه به سهم خود از این وضعیت رنج میبرند،
اما رنج آنان هرگز به اندازه درد و عذاب زنان نیست.(31) این مسأله بسیاری از
رهبران جهان صنعتی را نگران کرده و دغدغهای به نام حل مسایل مربوط به خانواده را
پدید آورده، اما رویکردهای متفاوتی نسبت به این معضل وجود دارد: برخی تضعیف نقش و
کارکرد دین در جامعه را عامل اصلی زوال خانواده دانسته و برخی دیگر، آزادیها و بیبند
و باریهای جنسی و همجنس بازی و سقط جنین قانونی را از عوامل تضعیف نظام خانواده
در دوران جدید میدانند. در بین راهحلهای سلبی، همچون کنترل تکنولوژی و محدود
کردن دامنه خدمات اجتماعی که زنان را بیش از حد به خود متکی میکند، به نظر میرسد
کنترل رسانهها که روابط بیضابطه و آموزشهای جنسی را نمایش میدهند و سستی بنیان
خانواده را باعث میشود از اولویت برخوردار باشد. ضمن آنکه از راهکارهای ایجابی و
مثبت همچون ارایه توانمندیهای زنانی که در عین پایبندی به خانواده، در عرصه
عمومی نیز به موفقیتهای چشمگیر نایل گشتهاند میتواند از میزان مقهوریت در برابر
موج تبلیغات مروج فردگرایی بکاهد.
جمعبندی و نتیجهگیری
در حالی که در کشورهای پیشرفته، رشد شمار رایانهها و تقاضای اتصال به اینترنت
مراحل اولیه خود را پشت سرگذارده و رو به رکود میرود، در کشورهای در حال توسعه
این تقاضا رو به افزایش است. به عنوان نمونه در شش ماهه نخست سال 1995، درصد رشد
دامنه اینترنت در افریقا به 52% (35% آن در افریقای جنوبی) و در آسیا به 51% (44%
آن در چین و هند) رسیده بود، حال آنکه این آمار در اروپای غربی40% و در امریکا 35%
بیشتر نبود. از آنجا که بیشتر کاربران اینترنت را زنان و مردان جوان تشکیل میدهند،
شناخت واقعی و عملی نیازهای نسل جوان امروز، مستلزم بررسی ابعاد مختلف عوامل
تأثیرگذار و اثرپذیری از فنآوری نوین ارتباطی است.
اینترنت یک رسانه دو طرفه است یعنی مخاطبان آن هم تولید کنندهاند و هم شنونده؛
همه قدرت انتشار مطلب رادارند. اینترنت متعلق به دنیای دیالوگ و نه مونولوگ است و
کسانی که سخن گفتن در دنیای دیالوگ را فرا نگرفته باشند، قدرت ورود به این دنیای
جدید را ندارند و در صورت ورود، منفعل و مقهور و تأثیرپذیر صرف خواهند بود. در
گذشته هر فرد با صدها پیوند خویشاوندی و خانوادگی و آشنایی و قومی، ارتباط درونی
با دیگران برقرار نموده و فرآیند گفتگو را تجربه نموده بود. اما اینک با فربه شدن
عرصه خصوصی در اثر فرآیند مدرنیته و دستاوردهای صنعتی آن از جمله رسانههای جدید
الکترونیکی، جامعه به جای افراد پیرامون و به جای خانواده و همسایه و پدر و مادر و
فرزند و دوست و خویشاوند، بر فرد متمرکز گشته و پرورش وی را در کانون توجه خود
قرار داده است. رشد عقلی و منطق ریاضی و حسابی و روح مادی نیز به جای توجه به
پیوندهای سنتی جمع مدار، بر آنها یورش برده زمینه تضعیف و تزلزل آنها را فراهم میسازد.
فرد استقلال مییابد، خودگرا میشود، به دیگران بینیاز میشود و آنگاه تنها میگردد.
چون دیگران نیز چنین شدهاند و وقتی به او نیازی نداشتند از او کنده میشوند، هر
کسی برای مصلحتی و فایدهای سراغ او را میگیرد، فرد در جزیره مستقل خویش تنها میشود
و در این حال خود را به امواج خروشان اینترنت میسپارد باشد که در تنهایی او را
یار و یاور باشد. اما طبیعت سازنده اینترنت آنگاه بروز و ظهور مییابد که جنبه دو
طرفه ارتباط در آن لحاظ گردد وگرنه در حالت یک سویه بودن این ارتباط، تأثیر آن بر
اجتماعات انسانی از جمله خانواده منفی و بلکه بسیار ویرانگر است. چه آنکه با راهیابی
هرزهنگاریها به جمع خانواده| اعضاء از برقراری تمایل عاطفی و طبیعی با جنس مخالف
به منظور بنیاد نهادی کارآمد با هدف تربیت و پرورش فرزند یا فرزندانی که هر یک
سرمنشأ اثر در جامعه بزرگتر باشند، طفره رفته و تنها به ارضاء غریزه جنسی بسنده میکنند.
در واقع، اینترنت موجی است که آغاز شده و تنها میتوان بر آن سوار شد و موجسواری
کرد، ایستادن در مقابل این موج سهمگین نه تنها امکانپذیر نیست، بلکه ویرانگر و
مخرب نیز هست. باید به منظور کاهش میزان آسیب زایی آن، به جای محدود سازی به فکر
برنامهریزی و تولید و فرهنگسازی بر پایه اصول مشترک جمعی در این شبکه جهانی بود.
مذهب که با محور قرار دادن تأمین نیازهای عاطفی سرچشمه پیوند افراد به یکدیگر و در
نتیجه ایجاد یک روح مشترک بین پیروان خود است، منبعی قابل اعتنا و اعتماد برای
دستیابی به این مهم میتواند باشد.
منابع :
1. www.ayaran.com/archives
2. شبکه اطلاعاتی اینترنت، ویژگیها و تأثیرات اجتماعی- فرهنگی، فصلنامه رسانه،
سال 7، شماره 1( بهار75)، ص14.
3. مانوئل کاستلز. اطلاعات، شبکهها و هویتها. ترجمه علی کسمائی، فصلنامه رسانه،
سال 13، شماره 3،(پاییز 1381)، ص53.
4. فریبا برخوردار. تارو پود اینترنت.فصلنامه رسانه، سال6، شماره4، (زمستان 74)،
ص33.
5. مصاحبه روزنامه ایران با دکتر علی اکبر جلالی فوق دکترای برق و استاد دانشگاههای
امریکا، خرداد 80.
6. رسانههای نوین در خدمت تساوی جهانی یا تشدید کننده نابرابریها. فصلنامه
رسانه، سال7، شماره1( بهار 75)، ص21.
7. مارک پاستر. عصر دوم رسانهها.ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران: موسسه ایران،
1377، صص14و15.
8. پاستر. همان.صص112 و 113.
9. همان.ص128.
10. John
B.Thompson. Ideology and Modern Culture. Polity Press.1994.P.124.
11. Mark
Stillan.The Media and Modernity. Polity Press. 1997.P.196.
12. P.Gleason.
Identifying Identity: A Sematic History| in W.Sollors(ed) Theories of Ethnicity:A
classical Reader. New York:NewYork University Press.1996.P.460.
13. M.Morse.Virtualities:
Television| Media Art and
Cyberculture. Bloomington |In Indian University
Press.1998.P.10.
14. Ibid.P.35.
15. پاستر. پیشین.ص70.
16. سید مهدی سجادی. هویت زن از منظر مدرنیسم، پست مدرنیسم و مابعد پست مدرنیسم.
فصلنامه ریحانه سال اول، شماره 3، (تابستان 1382)، ص19.
17. رل روتسکی. تعامل فنآوری و فرهنگ و ترس از اطلاعات. ترجمه گودرز میرانی،
فصلنامه رسانه، سال 13، شماره 2، (تابستان 1381)، ص42.
18. T.L.Mc
Phail. Electronic Colonialism: The Future of International Broading and
Communication. Newbury Park
CA:Sage (1987)P.27.
19. جان گری. با هم برای همیشه. ترجمه مهدی قراچه داغی، تهران، نشر البرز، 1378،
ص29.
20. محمدحسین فرجاد.بررسی مسایل اجتماعی ایران.تهران، نشر اساطیر، 1377، ص44.
21. محمدامین قانعی راد.جامعهشناسی رشد و افول علم در ایران. تهران: انتشارات
مدینه، 1379، ص110.
22. مهرناز نقیبی. مکتب فرانکفورت.فصلنامه رسانه، سال6، شماره4(زمستان 76) ، ص84.
23. پاملاابوت، والاس کلر.درآمدی بر جامعه شناسی نگرشهای فمینیستی. ترجمه مریم
خراسانی و حمید احمدی، تهران: انتشارات دنیای مادر، 1376، ص181.
24. حمیرا مشیرزاده. از جنبش تا نظریه اجتماعی .تهران: نشر شیرازه، 1382، ص112.
25. مارلین فرنچ. جنگ علیه زنان. ترجمه توراندخت تمدن، تهران: انتشارات علمی،
1373، ص311.
26. بنابرتحقیقی با عنوان« مطالعه تأثیر فن آوری اطلاعات IT
بر پژوهش زنان» در سال تحصیلی 84-84 دردانشگاه تهران، حدود 70% دانشجویان و
کارمندان زن از اینترنت برای دریافت مدل لباس و مو، ارتباط با دوستان و یا سرگرمی
استفاده میکنند. فاطمه رسایی. مطالعه تأثیر فنآوری اطلاعات بر پژوهش زنان.مجموعه
مقالات جشنواره سراسری زن و پژوهش، تهران: گروه مطالعات زنان دانشگاه تربیت مدرس،
1384، ص84.
27. Richard
Heeks .Information & Communication
Technologies| Poverty & Development.U.K:UniversityofManchester|1999.www.man.ac.uk/idpm/diwpf5.htm
28.شهیندخت خوارزمی.ایران وانقلاب دیجیتال.به نقل ازگزارش توسعه انسانی.فصلنامه
رسانه.سال13|شماره4(زمستان1381)ص42
29.نانسی هافکین.تحلیلی بر جنسیت و فناوری اطلاعات در کشورهای در حال توسعه. ترجمه
حسین شعبانعلی فمی،تهران:دانشگاه الزهرا|1383.ص43
30.صولت فروتن. دیوونم کردی اینترنت.روزنامه جام جم، 25/4/85
31.Christain
Green. Marriage| Just A Piece of Paper. Chicago university
press. 2003. P.32.