hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbff57bd02000000a216000001000700
بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی
محمد فاکر میبدی
بیعت نزد لغویان
بیعت در کلام دانش مندان
ابن خلدون:
آیت الله سبحانی:
آیت الله مکارم شیرازی:
اقسام بیعت
اقسام بیعت از جهت اهداف و محتوا:
تقسیم بیعت از جهت گستردگی یا ضیق دایره
مراتب بیعت
کیفیت بیعت و شیوه های آن
بیعت در نزد شیعه و سنی
بیعت در قرآن
بیعت در اخبار و روایات
بیعت در تاریخ اسلام
بیعت های عقبه اول و دوم
مفهوم بیعت ها
بیعت های نبوی
بیعت خلفا
بیعت با علی(ع)
بررسی
نقش بیعت
نقض و نکث بیعت
حضور همگان یا فقط گروهی از مردم
تجدید نظر در بیعت
آزادی یا اجبار؟
بیعت در روزگار معاصر
بررسی
نقش غیرمستقیم مردم در معرفی رهبر
نقش بیعت در تحکیم ولایت فقیه
نمود بیعت در عصر غیبت
________________________________________
یکی از مسائل مهم در حکومت اسلامی بیعت مردم با امام و رهبر است، این مسئله با
توجّه به برد مفهومی آن می تواند از مشروعیت حاکم تا لزوم اطاعت و پیروی، ایفای
نقش نماید، در این مقال، بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی مورد بررسی ِاجمالی قرار
گرفته است.
بیعت نزد لغویان
الف) خلیل بن احمد فراهیدی: بیعت دست به دست هم دادن بر ایجاب بیع و معامله
است، هم چنین به معنای دست به هم دادن برای اطاعت نیز به کار می رود. [1]
ب) فیومی: البیعة الصفقة علی ایجاب البیع و تطلق ایضاً علی المبایعة والطاعة ومنه
ایمان البیعة. [2] وی دقیقاً همان معنارا می گوید که خلیل گفته است.
ج) راغب اصفهانی: بایع السلطان (با سلطان بیعت کرد) یعنی این که فرد به ازای
خدماتی که سلطان انجام می دهد پیروی و اطاعت از وی را پذیرفته و تضمین نموده است
که بدان مبایعه و بیعت می گویند. [3]
|181|
د) ابن اثیر: وی با ذکر حدیث "الا تبایعونی علی الاسلام" می نویسد: بیعت
عبارت است از معاقده و معاهده. [4]
از آن چه گذشت ملاحظه شد که بیعت و بیع افزون بر آن که از یک ریشه و ماده هستند،
دارای معنای نزدیک به هم نیز می باشند.
در سرّ این ارتباط معنوی، ارباب لغت می گویند: اصل این واژه (ب،ی،ع) دلالت
بر معاقده و مبادله مال به مال دارد، و بیعت نیز چون در حقیقت نوعی مبادله و معامله است
از همین ریشه گرفته شده است. ابن اثیر در ادامه معنای بیعت می افزاید: گویا هریک از
آن دو [مبایعان] آن چه در اختیار دارد به طرف مقابل می فروشد و جان و اطاعت و اختیار
کار خویش را به دست او می دهد.
بیعت در کلام دانش مندان
از گفته های ارباب لغت معلوم شد که بیعت در مجموع نوعی تعهد در مقابل بیعت شونده
مبنی بر اطاعت از وی است.
به جز لُغویان، دیگران نیز همین معنا را با حذف و یا افزودن جمله ای بیان کرده اند که
در این جا به آن ها اشاره می کنیم:
ابن خلدون:
بیعت پیمان بستن برای فرمان بری و اطاعت است. بیعت کننده با امیر خویش پیمان
می بندد که در امور مربوط به خود و مسلمانان، تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امور
مزبور با او به ستیز برنخیزد و تکالیفی که بر عهده وی می گذارد و وی را به انجام دادن آن
مکلّف می سازد اطاعت کند؛ خواه تکالیف به دل خواه او باشد یا مخالف میلش. [5]
آیت الله منتظرى:
آن چه متبادر به ذهن است این که بیعت ماهیتا عبارت است از وسیله انشاى ولایت بعد
از تحقق مقاوله و رضایت. وهمان گونه که در بیع| با تصافق دست ها انشاى بیع مى شود
در انشاى ولایت نیز چنین است.[6]
|182|
این نظر صراحت دارد که ولایت به وسیله بیعت انشا مى شود. ولى باید گفت اگر
واقعا بیعت به تمام معنا و به تعبیر صاحب نظریه (طابق النعل بالنعل) همانند بیع است| باید
تمام احکام فسخ و خیارات نیز بر بیعت جارى باشد| در حالى که طبق روایات علوى بیعت قابل فسخ نیست.
آیت الله سبحانی:
بیعت این است که بیعت کننده خود را در اختیار بیعت شونده قرار می دهد و
بیعت شونده سعی می کند امور او را به صورت صحیح تدبیر کند؛ گویا بیعت کننده و
بیعت شونده به کاری تجاری اقدام می کنند، زیرا هرکدام از آن ها در مقابل دیگری متعهد بر
کاری می شود. [7]
سخنان آیت الله سبحانی از یک سو شبیه سخن ابن خلدون است، چنان که خود بدان
اعتراف دارد و از سوی دیگر مانند سخن صاحب دراسات است. از این رو همان اِشکال بر
آن وارد است.
آیت الله مکارم شیرازی:
بیعت عبارت است از تعهدی که از ناحیه بیعت کننده صورت می گیرد بر این که از
بیعت شونده اطاعت کند و مخالفت امر وی نکند، و گویا چیزی به او فروخته است. [8]
آن چه همه این دانش مندان بدان توافق دارند این است که بیعت از مقوله "تعهد" است
و طبعاً مشمول "اوفوا با العقود" و لازم الاجراست اما در این که به وسیله انشا، انعقاد
ولایت و امامت می شود یا خیر، دو نظریه اول جواب مثبت می دهد و دو نظریه اخیر
جواب منفی می دهد.
اقسام بیعت
اگر چه ابتدائاً چنین به نظر می رسد که بیعت فقط یک نوع است اما با مراجعه به قرآن کریم،
روایات و تاریخ، و کاربرد این واژه به خوبی روشن می شود که بیعت خود تقسیماتی دارد.
|183|
اقسام بیعت از جهت اهداف و محتوا:
از این جهت می توان بیعت را به سه نوع تقسیم کرد:
الف) بیعة الاتباع : این همان بیعتی است که در عقبه منا و نیز بعد از فتح مکه و اعلان
اسلام، بر متابعت از خدا و رسول انجام شد. قرآن می فرماید: "یا ایها النبی اذا جاءک
الم-ؤمنات یبایعنک علی ان لایشرکن بالله شیئاً ولایسرقن و لایزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یاتین
ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فی معروف فبایعهن واستغفر لهن" [9].
مفاد این بیعت، اطاعت از خدا و رسول است که در قالب امور اعتقادی، اخلاقی و
حقوقی جلوه کرده است. این امور عبارت اند از:
شرک نورزیدن به خدا، دزدی نکردن، مرتکب فحشا نشدن، نکشتن فرزندان خود،
تهمت نزدن و بالاخره نافرمانی پیامبر نکردن.
در روایتی نیز آمده که عبادة بن صامت گفت: بایعنا رسول الله علی السمع والطاعه فی
العسر والیسر.)) [10]
ب) بیعة الجهاد : این همان بیعتی است که معمولاً فرمانده سپاه از نیروهای تحت امر
خود می گیرد تا در میدان جنگ تا آخرین قطره خون با وی باشند. قرآن کریم به این نوع
بیعت اشاره کرده و می فرماید: "ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم فمن
نکث فانما ینکث علی نفسه..." [11] این بیعت به قرینه آیات بعد، که در آن سخن از مغانم
کثیره، مخلفون و... است، معلوم می شود که، بیعت ِجهاد است و مفاد و اسم پیمان
صلحی هم که بسته شد خود مؤید این حقیقت است. در روایتی نیز پیامبر صریحاً فرمود:
"ابایعه علی الجهاد." [12]
ج) بیعة الخلافة و الامامة: این همان بیعتی است ِکه از عصر پیامبر و خلفا و ائمه با
کیفیت مخصوص آن زمان بوده است و در امروز نیز ممکن است به اشکال دیگر خودنمایی
کند. و ویژگی آن، ملاک تشخیص موافق از مخالف بودن آن است. و انجام این بیعت به
معنای پذیرش ولایت امر در تمام امور و به تمام معنا است.
باید توجه داشت که بیعت متابعت و بیعت ِجهاد، خود بخشی از بیعت خلافت و
|184|
امامت است که ممکن است در برخی از موارد از نوع اخیر منفک شود و آن زمانی است که
شخص امام و خلیفه به عنوان ولی امر، بیعت جهاد را از فردی بردارد، اما بیعت امامت
قابل برداشتن نیست.
تقسیم بیعت از جهت گستردگی یا ضیق دایره
الف) بیعت عام و بیعت خاص: بیعت، از این جهت می تواند شکل عام و یا خاص به
خود بگیرد که در طول تاریخ اسلام مکرر مشاهده شده است. از جمله بیعت اولیه با ابوبکر
در سقیفه که بیعت خاص بود و بیعت مردم با وی در مسجد پیامبر که بیعت عام بود.
بیهقی می نویسد: "قدکانت طائفة منهم بایعوه قبل ذلک فی سقیفه بنی ساعده و کانت
بیعته علی المنبر بیعة العامة؛ گروهی از مردم قبلاً در سقیفه با ابوبکر بیعت کرده بودند ولی
بیعتی که روی منبر در مسجد صورت گرفت. بیعت عمومی بود." [13]
علی(ع) بیعتی را که با وی انجام شد به "بیعت عمومی" توصیف می کند و
می فرماید: وهذه بیعة عامة؛ این بیعتی عمومی است." [14] "و أن العامة لم تبایعنی لسلطان
غالب؛ عموم مردم با من با زور بیعت نکردند." [15]
ب) بیعت آغازین و بیعت مجدد: از سوی دیگر بیعت ممکن است بیعت اولیه تلقی شود
چنان که افراد و قبایلی به حضور پیامبر میآمدند و بر اسلام و اطاعت با وی بیعت می کردند،
و در فرصتی دیگر، مخصوصاً در مواقع بحرانی برای تأکید وفاداری، مجدداً بیعت می کردند
که عنوان تجدیدبیعت به خود می گیرد که پس از این بدان اشارت خواهیم کرد.
مراتب بیعت
بامراجعه به تاریخ و روایات به روشنی درمی یابیم که بیعت دارای مراتبی است وشخص
بیعت کننده به هنگام بیعت کردن می تواند حدود آن را مشخص کند.
الف) بیعت تمام معیار: در روایتی عبادة بن صامت می گوید: "بایعنا رسول الله علی
السمع والطاعه فی النشاط والکس وعلی النفقه فی العسر والیسر وعلی الامر بالمعروف
|185|
والنهی عن المنکر وعلی ان نقول: فی الله تأخذنا لومة لائم و علی أن ننصره اذا قدم علینا
یثرب فنمنعه مما نمنع منه انفسنا وازواجنا وابناءنا؛ [16] با پیامبر این گونه بیعت کردیم که
هرچه بگوید بشنویم و اطاعت کنیم (سمعه وطاعه) چه در حال نشاط و خوشی و چه در
حال ناخوشی، و او را کمک مالی کنیم چه در سختی و چه در آسایش، امربه معروف و
نهی ازمنکر کنیم، تحت تأثیر تبلیغات و شماتت ها قرار نگیریم، به هنگام ورود پیامبر به
مدینه او را یاری و حمایت کنیم؛ چنان که زن و فرزند خود را حمایت می کنیم.
سیوطی این روایت را زیر بیعت رضوان و حدیبیه نقل می کند، اما قرائن و شواهد
حکایت از آن دارد که این بیعت مربوط به بیعت عقبه دوم می باشد.
ب) بیعت تا پای جان: در روایتی سلمة بن اکوع می گوید: "بایعت رسول الله تحت
الشجره. قیل علی أی شیء کنتم تبایعون؟ قال: علی الموت در بیعت رضوان با پیامبر
بیعت کردم. پرسیده شد بر چه چیز بیعت کردی؟ گفت: تا پای جان." [17]
ج) بیعت در حد فرارنکردن از جنگ: در روایتی معقل بن یسار می گوید: "بایعناه
علی عن لانفر؛ با پیامبر بیعت کردیم که فرارنکنیم." [18]
از این رو برخی از مفسران و فقها می نویسند: گاه در ضمن بیعت شرایط و حدودی
برای آن قرار می دادند؛ مثلاً:
بیعت تا حد فرارنکردن، بیعت تا پای مال، بیعت تا پای جان و بیعت تا سرحد همه
چیز حتی ازدست دادن زن و فرزند. [19]
نسائی با ذکر روایاتی به یازده قسم از بیعت اشارت کرده است که عبارتند از: البیعة
علی السمع والطاعه، البیعة علی أن لاتنازع، البیعة علی القول بالحق، البیعة علی القول
بالعدل، البیعة علی الاثرة، البیعة علی النضح، البیعة علی ان لانفر، البیعة علی الموت،
البیعة علی الجهاد، البیعه علی الهجره، البیعه علی فراق المشرک. [20]
کیفیت بیعت و شیوه های آن
از بیان اهل لغت و تعبیر به "صفقه" و این که می گویند: "صفقت له بالبیعة ای ضربت بیدی
|186|
علی یده" و نیزاز تعبیر قرآن به "یدالله فوق ایدیهم"، این گونه برداشت می شود که در اعلان
بیعت و پیروی، دست نقش اساسی داشته است، چون با نهادن دست در دست یکدیگر
پذیرش مفاد بیعت را اعلام می کردند که به اشکال مختلفی بروز می کرده است.
الف) بیعت مستقیم: این که هرکسی دست خود را در دست پیامبر، خلیفه و یا امام
قرار می داد و یا این که دست خود را به دست او می زد. چنان که در جریان بیعت عقبه
می گویند: اول من ضرب علی ید رسول الله البراءبن معرور ثم تتابع القوم. [21]
ب) وساطت نماینده اعزامی به سوی مردم: اگر مردم به دلیل بعد مسافت و یا دلیل
دیگری نمی توانستند به طور مستقیم با فرد مورد نظر بیعت کنند، با فرستاده وی بیعت
می کردند. چنان که با حضرت مسلم، نماینده حضرت امام حسین(ع) در کوفه بیعت کردند.
ج) وساطت نماینده اعزامی از سوی مردم: در برخی از موارد بیعت اهالی، این گونه
صورت می گرفت که جمعیت منطقه یا قبیله ای نماینده خود را به سوی پیامبر، خلیفه و امام
اعزام می کردند تا وفاداری مردم آن شهر را اعلام نمایند. این دو شیوه، مخصوصاً بعد از
گسترش اسلام و فزونی جمعیت مسلمانان و پراکندگی آن ها، رواج داشته است.
هیئت های نمایندگی از قبایل، بیان گر این نوع از بیعت است.
د) وساطت ابزار: در برخی از موارد بنا به دلایلی غیر از بعد مسافت و امثال آن که امکان
"تصافق مستقیم" نبود، اموری دیگر نقش واسطه را برعهده می گرفت چنان که بعد از فتح
مکه و گرفتن بیعت از زنان، عملی شد که به روایات آن پس از این اشارت خواهد شد.
ه) ابزار کنونی: اگر بناباشد امروزه نیز بیعت گرفته شود بدیهی است که تحت تأثیر
زمان و تحول در ابزار، این شیوه ها نیز متحول خواهدشد و دست کم
اخذ بیعت به صورت اخذ رأی انجام می گردد که پس از این شرح خواهیم داد.
بیعت در نزد شیعه و سنی
بیعت و اهل سنت: شاید چنین به نظر رسد که با توجه به بینش های موجود در میان
فرقه های اسلامی، گرفتن بیعت تنها در میان اهل سنت رواج داشته و این امر در فرهنگ
|187|
شیعه جایگاهی ندارد، اما با بررسی تاریخ به وضوح آشکار می شود که این مسئله نیز
همانند بسیاری از امور دیگر، جزء مشترکات است و از ویژگی مذهب خاصی نیست
اگرچه در حوزه اهل سنت به صورت چشم گیرتر خودنمایی کرده تا بدان حد که مورخان
می نویسند: چون فلانی (خلیفه قبلی) از دنیا رفت، با فلان کس (خلیفه بعدی)
بیعت کردند. و این امر از بیعت با خلفای راشدین گرفته تا بیعت با خلفای اموی و عباسی
هم چنان ادامه داشته است.
بیعت و شیعه: در شیعه نیز مسئله بیعت - با فرض ِبی تأثیری آن در نصب امام خواه به
صورت مثبت (بیعت نمودن) و یا به صورت منفی (بیعت نکردن) بوده است، و ائمه
معصومین و نمایندگان آن ها نقش قابل توجهی برای آن قائل بوده اند و روی آن تکیه
می کردند که به مواردی از آن اشارت می شود.
1- بیعت گرفتن پیامبر(ص) برای علی(ع): در روایت احتجاج آمده که: "... کذلک
اخذ رسول الله(ص) البیعه لعلی بالخلافه علی عدد اصحاب موسی فنکثوا البیعه
الاوانی قد بایعت الله وعلی قدبایعنی وانا آخذکم بالبیعه له عن الله عزوجل. [22]؛ پیامبر
برای خلافت علی به تعداد اصحاب موسی بیعت گرفت، ولی آن ها آن را نکث (نقض)
کردند... و نیز فرمود: بدانید من با خدا بیعت کردم و علی با من بیعت کرده، و من از سوی
خدا از شما برای علی بیعت می گیرم".
2- بیعت علی(ع) با خلفای سه گانه: خواه به فوریت ویا کندی و خواه از روی میل و
رغبت و یا علی رغم میل باطنی آن حضرت.
3- نپذیرفتن بیعت ابوسفیان از سوی علی(ع): قال: اباحسن! ابسط یدک حتی ابایعک
فابی علی علیه [23]؛ ابوسفیان گفت: ای ابوالحسن! دستت را بده تا با تو بیعت کنم که علی
نپذیرفت."
4- بیعت مردم با علی( ع ) : بعد از قتل عثمان مردم با میل خود با علی بیعت کردند و او
نیز بیعت آن ها را پذیرفت. خود می فرماید: "انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر وعمر و
عثمان؛ [24] همان مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من هم بیعت کردند".
|188|
5- حساسیت علی(ع) نسبت به بیعت شکنی اصحاب جمل: علی(ع) از بیعت شکنان
جمل ناراحت بود، به ویژه از برخورد طلحه وزبیر که بعداً به روایات آن اشاره خواهدشد.
6- بیعت مردم با امام حسن مجتبی (ع) : در تاریخ آمده است که : "فبایعه الناس علی انه
الخلیفه والامام؛ [25] مردم با آن حضرت به عنوان خلیفه و امام بیعت کردند." خود امام
مجتبی(ع) نیز در نامه ای به معاویه می نویسد: "... وادخل فیما دخل فیه الناس من بیعتی
فانک تعلم أنی أحق بهذا الامر منک؛ [26] در بیعت من - که مردم در آن وارد شده اند
واردشو، زیرا تو خود می دانی که من به این امر از تو سزاوارترم."
7- بیعت نکردن امام حسین(ع) با یزید: فرمود: "مثلی لایبایع مثله؛ چون منی با مثل
او بیعت نمی کند".
8- بیعت گرفتن مسلم از مردم کوفه برای امام حسین(ع): تاریخ می نویسد: "و اخذه
البیعه للحسین بن علی [27] مسلم برای حسین بن علی بیعت گرفت". وبایع الناس حتی
بایعه منهم ثمانیه عشر الفاً؛ [28] هجده هزار نفر با او بیعت کردند."
9- برداشتن بیعت امام حسین از اصحابش در شب عاشورا: فرمود: "قد عزمت لکم
فانطلقوا جمیعا فی حل لیس لکم من ذمام" البته بیعت جهاد را از آن ها برداشت نه بیعت
امامت و اطاعت را [29].
10- بیعت مردم کوفه با زیدبن علی برای خون خواهی از امام حسین: مورخان درباره
وی می نویسند: "فلما وصل الی الکوفه اجتمع الیه اهلها فلم یزالوا له حتی بایعوه علی
الحرب؛ چون زید به کوفه رسید مردم آن شهر اطرافش را گرفتند و از او جدا نشدند تا
این که برای جنگیدن با او بیعت کردند." [30]
11- بیعت مردم برای ولایتعهدی حضرت رضا(ع): خود حضرت در جریان اخذ
بیعت فرمود: "کل من بایعنا بایع بفسخ البیعه غیر هذا الفتی فانه بایعنا بعقدها؛ همه کسانی
که با من بیعت کردند؛ به جای عقد بیعت، بیعت را فسخ کردند مگر این جوان که عقد
بیعت نمود. [31] حضرت با این سخن به کیفیت بیعت اشاره می کند.
12- بیعت مردم با حضرت مهدی(عج) به هنگام ظهور: امام باقر(ع) در این باره
|189|
می فرماید: "فوالله لکانّی انظر الیه بین الرکن و المقام یبایع الناس بأمر جدید؛ گویی او را
می بینم در بین رکن و مقام که مردم با وی در کاری جدید بیعت می کنند." [32] امام
صادق(ع) نیز می فرماید: "ینادی باسم القائم... فیؤتی وهو خلف القائم ثم یؤخذ بیده
فیبایع؛ قائم را به نام صدا می زند و او به پشت مقام آورده می شود، سپس مردم شروع به
بیعت با وی می کنند." [33]
اگرچه مفهوم بیعت در بینش شیعه و سنی متفاوت است، اما اجمالاً در بین هردو
وجود دارد که نمونه های آن بیان شد.
بیعت در قرآن
در این مبحث به اختصار به تبیین اهمیت بیعت از دیدگاه قرآن و سنت و تاریخ
می پردازیم. اگرچه به بعضی از انحا در مباحث دیگر نیز اشاره شده است، ولی در این جا
از زاویه دیگری بدان نگریسته می شود.
قرآن کریم درسه آیه به بیعت مردم با پیامبر اشارت دارد:
الف) سوره فتح: می فرماید: "ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم فمن
نکث فانما ینکث علی نفسه ومن اوفی بما عاهد علیه الله فسیؤتیه اجراً عظیماً [34] [ای پیامبر]
آن ها که با تو بیعت می کنند درحقیقت با خدا بیعت می کنند. دست خدا بالای دست
آن هاست. پس هرکس پیمان شکنی کند، به زیان خود پیمان شکنی کرده است و آن کس که
نسبت به عهدی که با خدا بسته وفاکند، به زودی به پاداش بزرگی خواهدرسید".
در آیه دیگر همین سوره می فرماید: "لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت
الشجره؛ [34] خداوند از مؤمنان راضی شد، هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت می کردند".
در این دو آیه این نکته ها وجوددارد:
1. بیعت با پیامبر، بیعت با خداست چراکه اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست.
2. بیعت با پیامبر حمایت و نصرت الهی را جلب می کند.
3. زیان پیمان شکنی به خود ناکث و ناقض برمی گردد.
|190|
4. وفای به بیعت نه تنها ثمره دنیوی دارد، بلکه اجر عظیم اخروی نیز دارد.
5. این بیعت با توجه به قرائن و شواهد، بیعت جهاد است نه بیعت زعامت و امامت.
6. با توجه به عبارت "لقد رضی الله" این بیعت به بیعت ِ"رضوان" مشهورشد.
7. مسلماً اطلاق و عموم آیه، تخصیص خورده است و همه بیعت کنندگان در
رضایت خدا باقی نماندند. بارزترین نمونه آن عبدالله بن ابی، رئیس منافقان مدینه، است
که او نیز در این بیعت شرکت داشته و حال آن که مشمول "ولاتقم علی قبره" [36] گردید.
تعبیر به "اذ یبایعونک" به جای "بایعونک" نیز مؤید همین معناست؛ یعنی به هنگام بیعت،
از آن ها به خاطر آن عمل خاص راضی بود اما در همه اوقات و با هر شرایطی، خیر.
ب) سوره ممتحنه: "یاایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی أن لایشرکن بالله شیئاً
ولا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یأتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن وارجلهن
ولایعصینک فی معروف فبایِعْهُنَّ؛ [37] ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو
بیعت کنند که چیزی را شریک خدا قرارندهند، دزدی نکنند، آلوده به زنا نشوند، فرزندان
خود را نکشند، تهمت و افترا نیاورند و در هیچ کار ناشایسته ای مخالفت فرمان تو نکنند،
با آن ها بیعت کن.
دو نکته:
1- این بیعت از نوع بیعت اطاعت است واموری ازاعتقادات،اخلاق و حقوق را
در برمی گیرد.
2- ازاین بیعت به خوبی روشن می شود که اسلام همان گونه که برای مردان، حقوق و
شخصیت قائل است برای زنان نیز به عنوان نیمی از جامعه انسانی ارزش قائل است و این
بدان معنا است که در جامعه اسلامی زنان دوشادوش مردان در امور سیاسی، اجتماعی
و... نقش دارند.
بیعت در اخبار و روایات
روایاتی که متعرض ِبیعت و فروعات آن شده است، زیاد است که در این جا به برخی
|191|
از آن ها اشاره می شود:
1- در روایتی امام صادق(ع) می فرماید: " لما فتح رسول الله مکه بایع رجال ثم جاءت
النساء یبایعنه فانزل الله عزوجل "یا أیها النبی..." قالت ام حکیم یارسول الله کیف نبایعک
قال اننی لااصافح النساء فدعا بقدح من ماء فدخل یده ثم اخرجها فقال ادخلن ایدیکن فی
هذا الماء"؛ [38] هنگامی که پیامبر مکه را فتح کرد ابتدا مردان با آن حضرت بیعت نمودند، پس
از آن زنان برای بیعت آمدند که آیه یا أیها النبی..." نازل شد. ام حکیم، همسر عکرمه پسر
ابوجهل، گفت: ای رسول خدا! چگونه بیعت کنیم؟ پیامبر فرمود: من با زنان مصافحه
(دست دادن) نمی کنم و بعد دستورداد ظرف آبی آوردند و دست خود را در آن فروبردند و
بیرون آوردند و به زنان دستورداد دست خود را در آن آب فروبرند."
2- در روایتی امام کاظم(ع) از پدر بزرگوارش نقل می کند که: "لما هاجر النبی الی
المدینه وحضر الخروج الی بدر دعا الناس الی البیعه فبایع کلهم علی السمع والطاعه؛ [39]
بعد از هجرت پیامبر به مدینه، وقتی می خواست به سوی جنگ بدر برود همگان را به بیعت
دعوت کرد و آن ها نیز سمعا و طاعتاً بیعت کردند."
3- سیوطی در تفسیر الدر المنثور در خصوص بیعت زنان بعد از فتح مکه می نویسد:
سلیمی بنت قیس گفت: "جئت رسول الله ابایعه علی الاسلام فی نسوه من الانصار" [40] و
نیز می نویسد: "جاءت امیمیه بنت رقیقه الی رسول الله(ص) فبایع علی الاسلام فقال
ابایعک علی ان لاتشرکی...". [41]
4- یعلی بن امیه می گوید: روز فتح مکه همراه پدرم به حضور پیامبر رسیدیم و
عرض کردم یا رسول الله با پدرم بر هجرت بیعت کن، فرمود: "ابایعه علی الجهاد
و قد انقطعت الهجره" بر جهاد با او بیعت می کنم [یعنی بیعت او را می پذیرم] زیرا هجرت
پایان یافت." [42]
5- شخصی به نام جریر می گوید: به هنگام بیعت کردن مردم با پیامبر به حضور آن
حضرت رسیدم و گفتم:دستت را بده تابا تو بیعت کنم و هر شرطی که می خواهی
قرار بده. فرمود: "ابایعک علی ان تعبدالله وتقیم الصلوة وتوتی الزکاة وتناصح المسلمین
|192|
و تفارق المشرکین؛ [43] با تو بیعت می کنم (بیعتت را می پذیرم) بر این که خدا را عبادت کنی،
نماز را برپا داری، زکات بدهی، رفیق مسلمانان باشی و از کفار دوری گزینی."
6- آن چه در نهج البلاغه درباره بیعت با حضرت علی(ع) و مکاتبات آن حضرت با
معاویه و طلحه و زبیر آمده است؛ از جمله این که حضرت به معاویه نوشت: انه بایعنی
القوم الذین بایعوا ابابکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه؛ [44] ای معاویه! همان هایی که با
ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من هم بیعت کردند."
بیعت در تاریخ اسلام
با مروری در صفحات تاریخ نیز می توان به اهمیت بیعت پی برد.بیعت هایی که در
تاریخ ثبت شده بیش از آن است که خواسته باشیم و یا بتوانیم آن را در این جا بیاوریم،
چراکه در طول تاریخ خلافت، از عصر خلفای راشدین تا خلفای اموی(سفیانی و مروانی)
و عباسی، هر خلیفه ای که از دنیا می رفت و خلیفه دیگری روی کار میآمد اولین برنامه،
بیعت با خلیفه جدید بود که مهم ترین آن هابیعت باخلفای راشدین و بعداز آن بیعت با
مروان بن حکم بود که حکومت را از آل ابوسفیان به آل مروان منتقل کرد، هم چنین بیعت
مردم با ابوالعباس سفاح که موجب انتقال قدرت از بنی امیه به بنی عباس گردید.
در عصر نبوی نیز بیعت های سرنوشت سازی به وقوع پیوست که از همه مهم تر دو
بیعت انصار است.
بیعت های عقبه اول و دوم
در سال دوازدهم بعثت بود که حدود دوازده نفر از اهالی مدینه در موسم حج در عقبه
منا با پیامبر بیعت کردند و درست یک سال بعد نیز جمعی دیگر که تعدادشان به 75نفر
می رسید در مراسم حج در همان محل با پیامبر بیعت کردند. [45]
ابن هشام می نویسد: مفاد بیعت عقبه اول این بود که به خدا شرک نورزند، دزدی
نکنند، مرتکب فحشا نشوند، اما در بیعت دوم برنامه فراتر از این بود، زیرا از آن ها بیعت
|193|
گرفته شد تا از پیامبر آن گونه دفاع کنند که از خودشان دفاع می کنند [46]. آقای دکتر آیتی به
نقل از سیره ابن اسحاق می نویسد: پیامبر در بیعت عقبه دوم فرمود: "ابایعکم علی ان
تمنعونی مما تمنعون منه نساءکم وابناءکم؛ [47] با شما بیعت می کنم تا چنان که زنان و فرزندان
خویش را حمایت می کنید، مرا نیز حمایت کنید."
این دو بیعت آن چنان سرنوشت ساز بود که زمینه ساز هجرت پیامبر و اصحاب را به
یثرب فراهم کرد و باعث شد که این شهر به عنوان مدینة النبی و مرکز حکومت پیامبر و محل
نزول نیمی از قرآن درآید.
هم چنین هیئت هایی از قبایل برای بیعت میآمدند که برخی از آن ها به خاطر شرایط
غیرمقدور، بیعت انجام نمی گرفت. [48]
مفهوم بیعت ها
بیعت ها اگرچه درمعنای اصطلاحی یکسان اند،اما با توجه به وجود اقسام واختلاف
مراحل و نوع بینش ها، نمی توانند به یک مفهوم باشند . از این رو می بایست بیعت های
نبوی و بیعت خلفا و بیعت های ائمه راجداگانه موردبررسی قرارداد .
بیعت های نبوی
بیعت هایی که با نبی اکرم صورت می گرفت بی تردید برای زعامت و رهبری آن
حضرت نبود، چراکه آن ها نمی خواستند با این بیعت ها به ریاست و زعامت پیامبر
اعتراف کنند و به طریق اولی قصد نصب آن حضرت را به عنوان رهبر نداشتند؛ تنها نقشی
که این بیعت ها می تواند داشته باشد، اظهار علامت و نشانه اعتراف به زعامت آن حضرت
و تأکید عملی به التزام به لوازم ایمان است. چراکه نبوت و همه مقامات ناشی از آن، از
ناحیه ذات حضرت حق بدو افاضه شده بود و مردم موظف به اطاعت از آن حضرت بودند.
"اطیعوا الله واطیعوا الرسول" از این رو هر کسی که به وی ایمان میآورد به همه
مسئولیت ها و مقامات وی نیز معترف می شود و هیچ نیازی به بیعت ندارد.
|194|
بیعت خلفا
بیعت های عصر خلفا به حسب ظاهر برای امامت و خلافت است، زیرا هر خلیفه ای
با بیعتی که از مردم می گرفت، به زعم خود سند مشروعیت حکومت خود را نیز دریافت
می کرده است.
اما حقیقت این است که بیعت نمی تواند تنها دلیل تعیین و نصب رهبر و امام باشد،
زیرا اگر چنین بود می بایست در احادیث نبوی بدان تصریح و یا دست کم بدان اشاره
می شد؛ یعنی به فرض که پیامبر(ص)، امامان بعد از خود را معرفی نکرده بود می بایست
می فرمود که خلیفه بعد از من به وسیله بیعت مردم معیّن می شود.
افزون بر آن این شیوه انتخاب نسبت به همه خلفای چهارگانه صدر اول اعمال نشد. [49]
از سوی دیگر در اوراق تاریخ به چشم می خورد که برخی از خلفای اموی و عباسی به زور
از مردم بیعت می گرفتند، مگر نه این است که بیعت همان بستن پیمان ِبر اطاعت و
فرمان بری است، آیا می شود کسی را در بستن پیمان اطاعت مجبورکرد؟ - اگرچه بر اصل
اطاعت، اجبار متصور است - و همه می دانیم که خلفای اموی و عباسی و بلکه دیگران
حتی با مخالفت صریح بسیاری از مردم به حکومت و ریاست خود ادامه می دادند.
بنابراین باید گفت این گونه بیعت ها برای گزینش امام، تنها در سیستم های اکثریتی
قابل قبول است، چرا که اجماع و اتفاق کل ممکن نیست و اقدام برخی اجماع نخواهدبود.
بیعت با علی(ع)
بعد از قتل عثمان، مردم با میل و رغبت با علی(ع) بیعت کردند و خود آن حضرت نیز
در مقابل ناکثین و قاسطین بدان استناد و احتجاج می کرد. وی در نامه ای به معاویه
می نویسد: "انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه فلم یکن
للشاهدان ان یختار ولا للغایب ان یرد؛ [50] همان کسانی که با ابوبکر، عمر و عثمان
بیعت کردند با همان شرایط و کیفیت با من بیعت کردند. بنابراین نه آن که حاضر بود، اختیار
فسخ دارد و نه آن که غایب بود، اجازه ردکردن دارد." و در جای دیگر درباره زبیر
|195|
می فرماید: "یزعم انه قد بایع بیده ولم یبایع بقلبه فقد اقر بالبیعه وادعی الولیجة فلیأت علیها
بامرمعروف والا فلیدخل فیما خرج منه؛ [51] زبیر خیال می کند که بیعتش تنها با دست بوده نه
با دل، پس او اقرار به بیعت کرده ولی مدعی است که با قلب نبوده است. بنابراین بر او
لازم است دلیل روشن بیاورد والا باید به بیعت خود بازگردد."
در جای سومی خطاب به طلحه و زبیر می نویسد: "فقد علمتما وان کتمتما انی لم ارد
الناس حتی ارادونی ولم ابایعهم حتی بایعونی وانکما ممّن ارادنی وبایعنی وان العامة
لم تبایعنی لسلطان غالب؛ [52] شما خود می دانید، اگرچه کتمان می کنید، که من به دنبال
مردم نرفتم، آن ها به سراغ من آمدند، من دست بیعت را به سوی آن ها نگشودم، آن ها با
اصرار زیاد با من بیعت کردند. شما دو نفر از کسانی بودید که مرا خواستید و با من
بیعت کردید، عموم مردم با من با زور یا به خاطر متاع دنیا بیعت ننمودند."
و بالاخره خطاب به کسانی که به او رأی دادند و عده ای مخالفت کردند می فرماید:
"ایها الناس انکم بایعتمونی علی ما بویع علیه من کان قبلی... و هذه بیعه عامه من رغب عنها
عن دین الاسلام واتبع غیر سبیل اهله؛ [53] ای مردم! شما با من بیعت کردید بر آن چه با پیش
از من نمودید... و این بیعتی است عمومی که هرکس از آن سرباز زند، از دین اسلام
سرباززده و راه دیگری جز راه مسلمانان پیموده است."
بررسی
از ظاهر این کلمات ودیگر جملات حضرت علی(ع) در خصوص بیعت استفاده
می شود که بیعت در تعیین آن حضرت به عنوان خلیفه حاکم،نقش اساسی داشته است و
حتی چنین برداشت می شود که دلیل منحصربه فرد است، لکن با توجه به بینش شیعی مبنی
بر لزوم تعیین تنصیصی ِامام که خود آن حضرت نیز بدان اشاره دارد و می فرماید: "والله لقد
تقمصها فلان وانه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی... فرایت ان الصبر علی هاتا
احجی فصبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجی"؛ [54] به خدا سوگند فلانی ( ابوبکر ) ردای
خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب می دانست که جایگاه من نسبت به آن (حکومت و
|196|
خلافت) همانند محور سنگ های آسیایم... عاقبت دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد
نزدیک تر است، لذا شکیبایی پیشه کردم؛ ولی به کسی می مانم که خاشاک در چشمش و
استخوان در گلویش باشد."
چنان که در جای دیگر از گزینش و بیعتی که صورت گرفته بود و امر خلافت در جای
دیگر قرار داده بود گلایه می کند و می فرماید: "فوالله ما کان یلقی فی روعی ولا یخطر
ببالی ان العرب تزعج هذا الامرمن بعد(ص) عن اهل بیته ولا انهم منحوه عنی من بعده فما
راعنی الا انثیال الناس علی فلان یبایعون..."؛ [54] به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم و به
ذهن ام خطور نمی کرد که عرب، بعد از پیامبر، امر امامت را از اهل بیت او بگردانند؛
آن ها آن را از من دور سازند، تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم اطراف فلان بود که با
او بیعت کنند..."
از همه این ها به خوبی روشن می شود که حضرت(ع) با استدلال به بیعت های مردم
با وی نمی خواهد خلافت خود را با بیعت اثبات کند، بلکه در مقام جدال با خصم، و
استدلال به همان منطقی است که مقبول اوست، چراکه آن ها بر بیعت مردم تکیه
می کردند و حضرت نیز به همان ملاک و معیار تمسک می کند؛ به ویژه که مخاطب این
استنادها یا معاویه است که در شام بود و به بیعت با علی(ع) اشکال تراشی می کرد، یا
طلحه و زبیر که پیمان شکستند و جزء ناکثین شدند و یا عبدالله بن عمر، سعدبن
ابی وقاص، محمدبن مسلمه، حسان بن ثابت، اسامة بن زید و زید ابن ثابت و... که با آن
حضرت اصلا بیعت نکردند.
نقش بیعت
دراین جا ممکن است این سوال مطرح شود که بیعت های انجام شده با پیامبر(ص) و
علی(ع) چه نقشی داشتند؟ در پاسخ این سوال باید گفت: این مسئله مبنایی است؛ یعنی
نزد اهل سنت، بیعت تا تعیین و نصب خلیفه و امام نقش دارد، اما بر مبنای شیعه (تعیین
تنصیصی) نظریات چندی ارائه شده که به برخی از آن ها اشاره می شود:
|197|
1- بیعت های نبوی و علوی برای نبوت و امامت نبوده بلکه برای حکومت بوده است.
2- این بیعت ها برای تأکید و دل پذیری و اطاعت بیش تر صورت گرفته است.
3- گرفتن بیعت برای رعایت شیوه متعارف مردم بوده، چرا که در عرف و عادت های
مردم این معنا وجودداشته که ریاست و رهبری باید با انتخاب و اخذ بیعت مسلم شود، از
این رو پیامبر و علی نیز برای تحکیم ولایت ظاهری چنین کردند. [56]
4- تنصیص بر نبوت و امامت در مرحله اقتضا است ولی بیعت برای مرحله فعلیت
است. [57]
5- این بیعت ها تنها علامت اعتراف و پذیرش نبوت و امامت است. [58]
6- این بیعت ها تنها ملاک برای اعمال ولایت و حکومت است نه اثبات و تعیین
امام. [59]
به نظر می رسد این سخن امام علی(ع) که می فرماید: لولا حضور الحاضر وقیام
الحجة بوجود الناصر... لالقیت حبلها علی غاربها؛ [60] اگر نه این بود که جمعیت بسیاری
اطراف ام را گرفته و به یاریم قیام کرده اند و از این جهت حجت تمام شده است... مهار شتر
خلافت را رها می ساختم." مؤید نظراخیر است، یعنی حضور مردم و بیعت با آن
حضرت زمینه را فراهم کرد تا حضرت بتواند امامتی که حق اوست و ولایتی که دارد
اعمال نماید.
نقض و نکث بیعت
وقتی بناشد، انعقاد بیعت از سنخ عهد و پیمان باشد، طبعاً موجب اثبات حق برای
بیعت شونده می شود که علی(ع) فرمود: "واما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة...؛ [61] حق من
بر شما این است که در بیعت خود وفادار باشید." بنابراین روشن است که نقض بیعت جایز
نیست، به ویژه این که در خصوص نقض بیعت و یا به دیگر سخن، نکث آن نکوهش زیاد
واردشده که فرمود: "انما الخیار قبل ان یبایعوا فاذا بایعوا فلا خیار لهم؛ [62] تا مردم بیعت
نکرده اند اختیاردار و آزادند، و چون بیعت کردند اختیاری ندارند." افزون بر آن،
|198|
امیرالمؤمنین علی(ع) نکث بیعت توسط طلحه و زبیر را مورد نکوهش قرار داد که متن
سخن حضرت را پیش از این آوردیم.
و در روایتی از پیامبر می خوانیم که فرمود: "ثلاث موبقات نکث الصفقه" [63] سه گناه
موجب هلاکت انسان است یکی از آن ها بیعت شکنی است."
حضور همگان یا فقط گروهی از مردم
بیعت را به هر معنایی که بپذیریم این س-ؤال را در خود دارد که آیا شرکت همه مردم
شهرها در مشروعیت مسئولیت بیعت شونده لازم است و یا مردم ِمرکز کشور کافی است و
به فرض ِکفایت مردم مرکز آیا حضور کل، شرط است و یا اکثریت کافی است؟
در لابه لای سخنان امیرالمؤمنین(ع) که مظهر بارز اخذ بیعت است به این دو سؤال
پاسخ داده شده است.
درباره مورد اول می فرماید: "فلم یکن للشاهد ان یختار ولا للغائب ان یردّ؛ [64]
حاضران حق فسخ ندارند و غائبان حق رد ندارند." غایب اعم از این اهل آن شهر باشد و
حضور نداشته باشد و یا این که اصلاً ساکن شهر دیگری باشد؛ به ویژه این که این سخن امام
خطاب به معاویه است که در شام بود و به بهانه عدم حضور در مراسم بیعت از فرمان علی
سرباز می زد.
و درباره مورد دوم فرمود: "هذه بیعة عامة من رغب عنها رغب عن دین الاسلام واتبع
غیر سبیل اهله؛ [65] این بیعتی است عمومی، هرکس از آن سرباز زند از دین اسلام خارج
شده است و راه دیگری غیر از راه مسلمین پیموده است."
ملاحظه می شود که امام در حالی بیعت خود را بیعت عمومی توصیف می کند و
همگان را ملزم به مفاد آن می داند، که افرادی چون عبدالله بن عمر، سعدبن ابی وقاص،
حسان بن ثابت، محمدبن مسلمة، اسامه بن زید، زیدبن ثابت و... در این بیعت شرکت
نداشتند.
|199|
تجدید نظر در بیعت
مطلب دیگر این است که: آیا بیعت قابل تجدید نظر است؛ بدین معنا که اگر مردم
روزی گرد هم آمدند و از روی میل و رغبت با کسی بیعت کردند آیا می توانند پس از آن در
بیعتی دوباره فردی دیگر را برگزینند؟ علی(ع) در پاسخ نامه معاویه کلماتی دارد که پاسخ
این سؤال نیز در آن داده شده است، آن حضرت می فرماید: "لانها بیعة واحدة لایثنی فیها
النظر ولا یستأنف فیها الخیار؛ [66] بیعت یک بار بیش نیست و تجدیدنظر در آن راه ندارد."
سر این امر روشن است، چراکه هر روز ممکن است عده ای به بهانه ای مردم را بدبین
و خواهان تجدیدنظر شوند. بلی اگر بیعت شونده فاقد شرایط لازم برای خلافت و امامت
باشد و یا بشود، مسئله شکل دیگری به خود می گیرد.
نکته ای را که نباید از نظر دور داشت این است که تجدیدنظر به معنای بیعت دوباره و
تغییر رهبر، صحیح نیست، اما به معنای تقویت رهبر برگزیده نه تنها جایز است که در
مواقع حساس و بحرانی لازم است، و اثرات روانی شایان توجهی دربر خواهد داشت.
آزادی یا اجبار؟
نکته دیگری که قابل توجه است این که آیا اخذ بیعت به هر نحوی که باشد هرچند از
روی اجبار و یا اغفال ارزش مند است، یا این که لازم است بیعت با اراده و آزادی و از روی
آگاهی باشد.
برای دست یابی به جواب سؤال فوق هم چنان به سراغ نهج البلاغه و کلام علی(ع)
می رویم و پاسخ خود را از آن می یابیم.
امام(ع) می فرماید: "با یعنی الناس غیر مستکرهین ولامجبرین بل طائعین مخیرین؛ [67]
مردم بدون اکراه و اجبار و با میل و رغبت با من بیعت کردند."
از این سخن علی(ع) معلوم می شود که اگر مردم به زور با آن حضرت بیعت
کرده بودند مخالفان می توانستند علیه وی استدلال و احتجاج کنند.
و در جای دیگر می فرماید: "لم تکن بیعتکم ایای فتلة؛ [68] بیعت شما با من ناگهانی
|200|
( بدون تفکر و مشورت) نبود. یعنی اگر چنین بود ارزشی نداشت حال آن که بیعت با برخی
دیگر "فتلة" صورت گرفت." [69]
بیعت در روزگار معاصر
انتخاب رهبر در عصر ما یکی از جنجالی ترین مباحث حکومتی این دوره است و مسائل
مهمی نیز در پی دارد که سزاوار است با دقت مورد بررسی قرارگیرد، ولی از آن جا که در
این مختصر مجال بررسی همه جانبه آن نیست به ناچار با توجه به مبانی ارائه شده به کلیاتی
اشاره می شود.
مبنای اهل سنت: روشن است بر مبنای اهل سنت که رهبر و خلیفه در هر زمان
جانشینی پیامبر(ص) را بر عهده دارد و تعیین آن با اخذ بیعت ممکن بلکه متعین است،
می توانند با انجام بیعت عمومی همانند دیگر زمان ها اقدام کنند، البته لازم است این برنامه
قانون مند و طبق ضوابط صورت گیرد و برای بیعت کننده و بیعت شونده شرایط و صفاتی
درنظر گرفته شود. شرایطی که در منابع حدیثی خود اهل سنت وجوددارد که از جمله آن ها
می توان به علم، عدالت، شجاعت؛... اشاره کرد. به این صورت نیز می توان عمل کرد
که مردم عده ای از اهل حل و عقد را گزینش نمایند تا آن ها با بینش بیش تر در معرفی رهبر و
اولوالامر اقدام نمایند تا افزون بر حمایت ضمنی فرهیختگان جامعه، گزینش ولی امر نیز با
آرای کیفی صورت پذیرد.
مبنای انتخاب: برخی عقیده دارند که تعیین رهبر در اصل باید تنصیصی باشد ولی اگر
نصی در بین نبود همانند دوران غیبت در نزد شیعه و بعد از پیامبر نزد اهل سنت، تعیین رهبر
با انتخابات انجام می شود. [70]
طبق این نظر در عصر کنونی، انتخابات می تواند جای بیعت را بگیرد و همه آثار آن را
در بر داشته باشد. و کاملاً روشن است که این امر مبتنی است بر مشروعیت اصل انتخابات
و این که انتخابات امروز همان بیعت عصر گذشته است، و نیز قانون مندشدن انتخابات و
حل فروعات آن نظیر لزوم نامزدشدن در صورت تعدد، ترجیح برخی بر بعض دیگر در
|201|
صورت توزیع شرایط، پذیرش سیستم اکثریتی و جزآن.
آیا انتخابات امروز همان بیعت است: باید یادآور شد که انتخاباتی که امروزه صورت
می گیرد نمی تواند همان بیعت عصر اول باشد چراکه آن گونه که پیش از این نیز گفته شد:
بیعت به معنای پذیرش طاعت است و بیعت کننده متعهد می شود طبق رأی و نظر بیعت شونده
عمل کند و حال آن که ماهیت انتخابات عکس بیعت است و شخص منتخب باید بر اساس
توکیل و اراده موکل اقدام کند. افزون بر آن بیعت قابل فسخ و عزل نیست ولی در انتخابات و
توکیل این امر متصور است. و اگر بنا باشد در آیات و روایات دلیل بر صحت انتخاب
پیداکرد می بایست این امر را در دیگر عناوین نظیر "شورا" جستجو نمود.
مبنای بیعت بعد از شورا: بعضی عقیده دارند در این زمان که دسترسی به امام منصوب
ممکن نیست می بایست به طریقه بیعت بعد از شورا مسئله را حل کرد؛ بدین معنا که ابتدا
اهل حل و عقد با بررسی های لازم نامزد ولایت را تعیین می کنند و سپس با مراجعه به آرای
عمومی (بیعت به مفهوم سیاسی) و بیعت عمومی، مردم بر این انتخاب صحه
می گذارند. [71] قبول این نظر در این روزگار مبتنی بر پذیرش شیوه گزینش اهل سنت بعد از
پیامبر است که در شورا و با بیعت خاص تعیین و سپس در مسجد پیامبر و با بیعت عمومی
صورت گرفت.
مبنای تعیین توصیفی: مطابق این مبنا، انتخاب رهبر و ولی امر، در عصر غیبت که به
نیابت از حضرت حجه ابن الحسن(عج)است به نحو تعیین از سوی آن حضرت می باشد.
لکن این تعیین به شکل تنصیصی و آن گونه که در عصرائمه و نواب خاصه انجام شده نیست
بلکه تعیین توصیفی است؛ بدین معنا که منوب عنه (امام معصوم) با بیان شرایطی مردم را
در شناخت ولیّ و رهبر راهنمایی کرده است و این خود مردم هستند که باید با تحقیق و
تفحص و یا مراجعه به خبره و اهل نظر و تشخیص به رهبر واقعی دست یابند. [72]
تفاوت این دو مبنای اخیر در این است که بر مبنای اول، مردم رهبر را انتخاب می کنند
و یا بر انتخاب اهل حل و عقد صحه می گذارند، ولی بر مبنای دوم مردم نقشی در انتخاب
رهبر ندارند، چراکه اصلاً رهبر انتخابی نیست بلکه انتصابی است.
|202|
بررسی
با ملاحظه در ادله نقلی ولایت فقیه می توان گفت حق با نظر اخیر است چراکه از
تعابیری چون: "مَن کان مِن الفقِهاء... فللعوام ان یقلِّدُوه"، "هو حجتی
علیکم"، "جعلته علیکم قاضیاً"، "جعلته علیکم حاکماً" آن چه به ذهن متبادر است نصب بر شیوه غیرمعین
است.
بر این اساس نه بیعت و نه انتخاب نقش مستقیم در تعیین رهبر ندارد، بلی بعد از تعیین
می توان با بیعت به مفهوم اصلی و یا مفهوم جایگزینی، رهبر را در اعمال ولایت یاری داد
و به او دل گرمی بخشید.
نقش غیرمستقیم مردم در معرفی رهبر
در سیستم تعیین توصیفی، وظیفه ای که بر عهده مردم گذارده شده است شناخت
مصداق موجود در میان واجدان شرایط رهبری است، ولی از آن جا که بسیاری از مردم قادر
به تشخیص نیستند و یا نمی خواهند خود اقدام نمایند و یا به هر دلیل دیگر در این تشخیص
دخالت نمی کنند، می توانند این حق را به خبره و اهل تشخیص واگذارکنند تا آنان این کار
را انجام دهند، این واگذاری و گزینش می بایست به صورت انتخابات قانون مند انجام شود
و بر اساس پذیرش اصل شورا و قبول سیستم اکثریتی که در خلال کلمات امام
امیرالمؤمنین(ع) وجوددارد انجام شود، از این رو می توان گفت مردم رهبر منصوب را با
واسطه خبرگان شناسایی می کنند که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بدان
اشاره شده است که می گوید: تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است [73] "تعبیر به
تعیین" در این جا و "معرفی" در پایان اصل مربوط گواه این است که حتی خبرگان نیز، در
نصب رهبر دخالتی ندارند، زیرا کسی حق ندارد برای "منوب عنه" تعیین تکلیف کند و
کسی را به عنوان نماینده وی منصوب نماید.
|203|
نقش بیعت در تحکیم ولایت فقیه
نقشی که بیعت به طور کلی در حکومت اسلامی - قطع نظر از مصداق های آن - ایفا
می کند، همان تحکیم ارکان حکومت و ایجاد هم دلی بین رهبر و رهرو - نه به عنوان دلیل
برنصب -است که از عصر نبوی و عهد علوی بوده و در زمان ظهور حضرت
ولی عصر(عج) نیز طبق روایات (یبایع الناس) خواهدبود.
در عصر غیبت نیز که حاکمیت با فقیه جامع الشرایط است همین نقش بر عهده بیعت
است و به عنوان عاملی برای تحکیم پایه های ولایت و هم دلی و هم سویی بین ولیّ ِامر و
امت اسلام خواهدبود، چراکه این سنت و سیره ای که از آغاز بوده و در انجام نیز
خواهد بود دلیلی ندارد که در عصر میانی وجود نداشته باشد و ایفای نقش ننماید.
درنتیجه اگر بیعت برای امام زمینه ساز اعمال امامت است برای فقیه نیز زمینه ساز
اعمال ولایت و اعلام پذیرش از سوی مردم خواهد بود.
نمود بیعت در عصر غیبت
در این جا ممکن است این سؤال مطرح شود که در عصر حاضر بیعت چگونه می تواند
نمود پیداکند، به شیوه تصافق و دست دادن و یا به شیوه دیگر؟
اگر بپذیریم تصافق تنها به عنوان شیوه ای رایج در هر برهه ای از زمانِ، نشان اعلام
حمایت و وفاداری و پذیرش اطاعت بوده است همان معنا امروز نیز در قالب دیگر نظیر اخذ
رأی و بیان آری یا خیر، می تواند صورت داد.
توجه به این نکته لازم است که نمیگوییم بیعت همان انتخابات است و یا این که همه
انتخابات تأیید و اعلام پشتیبانی است بلکه می گوییم تأیید و پذیرش را می توان از طریق انجام
اخذ آرا تحصیل کرد؛ به عبارت دیگر، تصافق، که خود نوعی ابزار اعلان بوده، با دگرگونی
زمان، دست خوش تحول و دگرگونی شده و به شکل اخذ رای جلوه گر شده است. بنا بر این
اگر روزی بنا باشد بیعت مصطلح از مردم گرفته شود این شیوه، بهترین خواهدبود، افزون بر
این که تصافق و دست دادن همه امت با رهبر برای مردم امکان ندارد.
|204|
________________________________________
پی نوشت ها:
[1] . ترتیب کتاب العین، بیع.
[2] . مفردات، بیع.
[3] . النهایة فی غریب الحدیث والاثر، بیع.
[4] . همان.
[5] . مقدمه ابن خلدون (مترجم)، ج1، ص400.
[6] . دراسات فی ولایة الفقیة، ج1، ص523.
[7] . معالم الحکومة الاسلامیه، ص260.
[8] . انوار الفقاهة، ج1، ص517.
[9] . ممتحنه(60) آیه12.
[10] . سنن النسائی، ج7، ص38.
[11] . فتح(48) آیه10.
[12] . سنن النسائی، ج7، ص141.
[13] . الاعتقاد والهدایه الی سبیل الرشاد، ص275.
[14] . ارشاد مفید، ج1، ص235.
[15] . نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه54.
[16] . تفسیر الدرالمنثور، ج7، ص517.
[17] . همان، ص522.
[18] . همان، ص522.
[19] . همان.
[20] . سنن النسائی، ج7، ص137-143.
[21] . تاریخ طبری، ج2، ص94.
[22] . طبرسی، احتجاج، ص56و64.
[23] . تاریخ طبری، ج2، ص449 فروع ولایت، ص155.
[24] . نهج البلاغه فیض، ص840.
[25] . کشف الغمه، ج2، ص158.
|205|
[26] . مقاتل الطالبین، ص35، به نقل از دراسات فی ولایة الفقیه، ج1، ص506.
[27] . کشف الغمه، ج2، ص254.
[28] . ارشاد مفید،ج2، ص38.
[29] . همان، ص94.
[30] . همان، ص168.
[31] . عیون الاخبار، ج2، ص238.
[32] . غیبت نعمانی، ص262.
[33] . همان، ص263.
[34] . فتح(48) آیه10.
[35] . همان، آیه18.
[36] . توبه(9) آیه84.
[37] . ممتحنه(60) آیه12.
[38] . نورالثقلین، ج5، ص307؛ وسائل الشیعه، ابواب مقدمات نکاح، باب117، ح4.
[39] . بحارالانوار، ج68، ص395.
[40] . الدر المنثور، ج8، ص139.
[41] . همان، ص139؛ موطا، ص651.
[42] . سنن النسائی، ج7، ص141.
[43] . همان، ص139.
[44] . نهج البلاغه صبحی صالح، نامه6، و نیز ر.ک: نامه 7و9و54 و خطبه 8و34.
[45] . تاریخ طبری، ج2، ص87و94؛ تاریخ پیامبر اسلام، ص181 و 189.
[46] . سیره ابن هشام (دار احیاء التراث العربی)، ج2، ص75 و 97.
[47] . تاریخ پیامبر اسلام، ص190.
[48] . همان، ص663.
[49] . خلیفه اول با بیعت دو مرحله ای (بیعت خاص در سقیفه و بیعت عام در مسجد) ، خلیفه دوم به
وصیت خلیفه اول، خلیفه سوم با رأی اکثریت شورای تعیینی و بالاخره خلیفه چهارم با بیعت مردم
معرفی شدند.
[50] . نهج البلاغه صبحی صالح، نامه6.
|206|
[51] . همان، خطبه8.
[52] . همان، نامه54.
[53] . ارشاد مفید، ج1، ص237.
[54] . نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه3.
[55] . همان، نامه62.
[56] . دراسات فی ولایة الفقیه، ج1، ص523.
[57] . انوارالفقاهه، بیع، ج1، ص526.
[58] . معالم الحکومه الاسلامیة، ص262.
[59] . انوارالفقاهه، بیع، ج1، ص516.
[60] . نهج البلاغه، خطبه3؛ انوارالفقاهه، بیع، ج1، ص526.
[61] . نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه34.
[62] . ارشاد مفید، ج1، ص237.
[63] . بحارالانوار، ج27، ص68.
[64] . نهج البلاغه صبحی صالح، نامه6.
[65] . ارشاد مفید، ج1، ص237.
[66] . نهج البلاغه صبحی صالح، نامه7.
[67] . همان، نامه1.
[68] . همان، خطبه136.
[69] . ر.ک: الاسکانی، المعیار والموازنه، ص38.
[70] . دراسات فی ولایة الفقیه، ج1، ص493.
[71] . معالم الحکومة الاسلامیة، ص258.
[72] . محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، ص134؛ انوارالفقاهه (بیع)، ج1، ص519.
[73] . ر.ک: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب 1368، اصل107.