مقاله ها

1400/11/07
نویسنده : عباسعلی رهبر
hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbff83bd020000002005000001000400
شیعه و فرهنگ توسعه
عباسعلی رهبر
 الف) طرح مسئله 
 ب) مفاهیم 
 1) فرهنگ 
 2) فرهنگ سیاسی 
 3) فرهنگ سیاسی شیعه 
 4) توسعه 
 5) توسعه سیاسی 
 سؤال اصلی و فرضیه مقاله 
 مفروضات 
 الف) فرهنگ و توسعه سیاسی 
 ویژگی های عمومی فرهنگ: 
 گذری بر توسعه سیاسی 
 ب) عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی 
 1) جزمیت: 
 2) فقدان انگیزه موفقیت طلبی در مردم یک فرهنگ 
 3) اسطوره گرایی 
 4) اصل و نسب 
 5) احساساتی بودن 
 6) وجود تفکر افراطی درباره هویت های فرهنگی جوامع؛ 
 6) ذهن گرایی و شایعه سازی 
 7) ریاضت فرهنگی 
 8) خشونت 
 9) محافظه کاری 
 10) سوء ظن در برابر ابتکار 
 11) غیرعلمی و خرافی بودن فرهنگ 
 12) رشد سرطانی ارزش ها و سیاست زده کردن فرهنگ 
 ج) فرهنگ سیاسی شیعه در مقابله با عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی 
 1) اجتهاد: کاربرد عقل در فهم صحیح دین 
 2) جایگاه تعقل در معارف و احکام اسلامی 
 3) عقل عرفی درفهم معانی الفاظ 
 4) مقتضیات زمان و مکان 
 5) مصلحت سنجی 
 6) اصولی گری در مقابل اخباری گری 
 7) احترام و اعتبار "آزادی" 
 د) نتیجه 
________________________________________


الف) طرح مسئله

نیل به توسعه سیاسی برای همه کشورها کمال مطلوب است. آگاهی از موانع 
توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک ضرورت است. این ضرورت برای کشورهایی 
که حیات سیاسی اجتماعی آن ها تابع ضوابط و قواعد ایدئولوژیک است، ملموس تر به 
نظرمی رسد، به ویژه اگر دین و یا ایدئولوژی داعیه اتمام و برتری داشته باشد، الزاماً 
می باید موضعی درباره توسعه سیاسی اتخاذ کرده باشد. 
عده ای براین باورند که ریشه توسعه نیافتگی سیاسی کشورهای اسلامی از نقص ِ 
عقاید اسلامی و فقدان قابلیت لازم برای توسعه نیست بلکه در انحراف از اعتقادهای 
اصیل است. از نظر این دیدگاه، ترقی و پیشرفت جز از راه تمسک به اعتقادهای اصیل 
اسلامی میسّر نخواهدشد. 
باید گفت نقش دین و مذهب در توسعه انکارناپذیراست. زیرا دین بررفتار و روابط 
افراد با یکدیگر و در حیات فردی و جمعی آنان نفوذ قابل ملاحظه ای دارد. حرکت روح ِ


 |235|  

فردی و جمعی به سوی "عقلانیت" مبنای توسعه سیاسی اقتصادی خواهدبود. 
طی چهاردهه تلاش برای توسعه، اهمیت خطیر فرهنگ نمایان گردیده است. در این 
مدت به جهت تأکید توسعه از آزادی سیاسی و مساوات اجتماعی و در نهایت استقلال 
فرهنگی و رشداقتصادی متحول شده است و تحقق این امر تنها از طریق تبیین صحیح و 
عملکرد مطلوب هویت فرهنگی امکان پذیرمی گردد. [1] 
فرهنگ هر جامعه با تمامی جلوه های زندگی، ارزش های انسانی و معرفت شناختی 
و هم چنین با تعاملات و تقابلات اجتماعی، در همه زمان ها و مکان ها ارتباط می یابد و به 
این جهت است که هویت فرهنگی جامعه می تواند هادی اهداف حکومتی و منادی 
توسعه سیاسی تلقی شود. [2] 
هر جامعه ای برهویت و شناس نامه فرهنگی خویش تاکیددارد و می کوشد که با تمام 
قدرت و غرورملی، مشخصه های چنین هویتی را زنده نگه دارد و از آن دفاع کند. باید 
محتوا و چهارچوب فرهنگی جوامع، عوامل و موانع توسعه را شناخت و منطبق با شرائط 
ویژه فرهنگ جوامع، الگو و نسخه ای ترتیب داد و در این حالت است که توسعه در 
چهارچوب هویت فرهنگی معنا پیدا می کند. 
جامعه، محتاج برنامه و ترتیب است و برای دست یابی به انسجام درونی باید روی 
اعضای آن کارشود. انسان باید ارزش پیداکند و تربیت او مبنای توسعه قرارگیرد. 
سرمایه های یک جامعه منحصر به منابع طبیعی، تکنولوژی و مالی آن نیست بلکه 
ارزش مند ترین سرمایه، انسان های بافرهنگ، آموزش دیده و با شخصیت آن جامعه 
هستند. در طول تاریخ هرجا تمدنی مادی - فرهنگی وجود داشته است از جنبه نظامی و نیز 
اجتماعی، فرهنگی و تربیتی، سرمایه گذاریهای جدی روی انسان ها انجام شده و یک 
سیستم اجتماعی برپا گردیده است. ساختن و پرداختن فرهنگ ِهمگون ِداخلی نیازمند 
سال ها تلاش و کار منظم و حساب شده تربیتی و آموزشی است. [3] 
بنابراین، توسعه سیاسی نیازمند فرهنگ است و چون ماهیت فرهنگ به طور تلویحی 
و مستمر شکل می گیرد، باید نقش فرهنگ و هویت فرهنگی را در چهارچوب نظامی ویژه 


 |236|  

و نیز در گذر تاریخ بررسی کرد و از شناخت عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی 
نباید غافل شود باید گفت: "با هرنوع فرهنگ در صورت دریافت محتوا و قالب روزآمد 
آن، می توان به توسعه رسید." [4] 
درهر جامعه سیاسی، عناصر مشترک فرهنگی توسعه را می توان باتلاش و کوشش 
استخراج کرد، وانگهی بایدگفت که الگوهای فرهنگی جوامع را به طور کلیشه ای و به دور 
از جرح و تعدیل نمی توان به یکدیگر تعمیم داد و تسری بخشید. بنابراین هویت فرهنگی 
جوامع از یکدیگر قابل تفکیک است. 


ب) مفاهیم



1) فرهنگ

فرهنگ لفظی است تکثیرالمعنی و همین تکثیر معنا گاه گاه تفهیم وتفاهم اذهان را در امور 
مربوط به این مسئله دچار اشکال می کند. لفظ فرهنگ از مصدر "فرهیختن" به معنای ادب 
و هنر و علم آموختن است. 
در "دائرة المعارف" لاروس در معنای فرهنگ آمده است که: 
"فرهنگ عبارت است از مجموعه اموری که به تمدن خاص یک گروه اجتماعی 
مربوط می شود به زبان دیگر فرهنگ به مجموعه ای اطلاق می شود که شامل 
معارف، اعتقادات، هنر، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و هرنوع مقررات و عادات 
دیگری باشد که انسان به عنوان عضوی از جامعه آن را کسب کرده است." [5] 
از دیدگاه توسعه، فرهنگ مجموعه سازگار ِافکار و اندیشه هانیست بلکه در بطن 
هویت فرهنگی نظام سیاسی، مجموعه متضادی از باورها وجوددارند که باعث 
"پارادوکسیکال" کردن فرهنگ می شوند. این باورها ناشی از آبشخورهای متفاوتی است و 
باتوجه به این که در هر دوره تاریخی باورهای فرهنگی حالتی محوریدارند، نظام های 
سیاسی گوناگونی شکل می گیرد. در واقع یکی از مهم ترین و اصلی ترین وسیله حفظ 
نظام ها فرهنگ است، چراکه عناصر متفاوت هراجتماع و نظام سیاسی از طریق بستر 


 |237|  

فرهنگ به یکدیگر پیوندمی خورند. [6] 


2) فرهنگ سیاسی

در بحث از فرهنگ سیاسی چنین فرض می شود که سیاست ، ما حصل ویژگی های 
بنیادین در فرهنگی کلی تر است. فرهنگ در این قلمرو مفهومی، بیش تر به باورهای 
مشترک و ارزش های جمعی مدام اطلاق می شود و شکل و صورت حکومت تا حد زیادی 
از همین عناصر تأثیر می پذیرد. برهمین اساس حتی نگرش های موجود به انسان، هستی و 
نظام اجتماعی آداب و سنن و عقاید دینی مردم برشکل حکومت آن ها تاثیر می گذارد. 
"هر نظام سیاسی شامل الگوی خاص از جهت گیریها به کنش سیاسی است. من 
فکر می کنم که بهتراست این الگو را فرهنگ سیاسی بنامیم" [7] 
شناخته شده ترین تحقیق تجربی در این زمینه کار آسموندوربا در کتاب فرهنگ مدنی 
(Civic Culture) است. در این کتاب نگرش های سیاسی پنج کشور آمریکا، انگلیس، 
آلمان غربی، ایتالیا و مکزیک مورد مطالعه قرار گرفته است. از نظر آن ها فرهنگ مدنی 
فرهنگی است که ساخت سیاسی و فرهنگ سیاسی در آن سازگار است. آن ها سه نوع 
فرهنگ مشارکتی، تابع و محلی را از هم تفکیک کرده اند. در عین حال چهار تعریف از 
فرهنگ سیاسی ارائه می شود: 
1) توجه به موضوع جهت گیری های ذهنی توده در سیاست؛ 
2) فرهنگ سیاسی به مفهوم بررسی اجزای ترکیب دهنده فرهنگ سیاسی، ارزش ها، 
تأثیرات دانش و عقاید درباره واقعیات سیاسی و احساسات با جنبه سیاسی و تعهدات مبتنی 
بر ارزش های سیاسی؛ 
3) فرهنگ سیاسی به مفهوم جامعه پذیری دوران کودکی، تحصیلات، تربیت 
عمومی، تجربیات گذشته با اثرات اجتماعی و حکومتی؛ 
4) فرهنگ سیاسی به مفهوم اجزای بازدارنده و مثبت بر ساختار سیاسی و حکومتی. 
بر اساس تعریف ِ"پای"، فرهنگ سیاسی، ساخت و معنای فضای سیاسی را به همان 
ترتیبی که فرهنگ به طور کلی معرف یکپارچگی حیات اجتماعی است به دست می دهد. [8] 



 |238|  


3) فرهنگ سیاسی شیعه

فرهنگ شیعه در وسیع ترین معنای خود به همهمحصولات ذهنی و فکری و ذوقی 
شیعیان و پیروان واقعی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و پیشوایان آنان در تمام 
ادوار تاریخی اسلام اطلاق می شود. 
فرهنگ سیاسی ِشیعه، منادی حضور همه جانبه دین اسلام براساس تفسیر 
امامان(ع) در عرصه زندگی و احیاگری نظری در پی تجدید روابط بین عقل و 
دین یاعلم وایمان است. 
در این نظر، دین را باید در زندگی جمعی واردکرد و آن را با تحولات نوین سازگار 
کرده و به دنبال شواهدی از رضایت، تشویق و اصرارآن نسبت به تحولات جدید باشند. 
به طور خلاصه، ارکان تفکر و منطق اصلی ِتجدید حیات شیعه عبارتند از: 
"بازگشت به اصول اولیه اسلام، تأکید بر حضور فراگیر دیانت در عرصه سیاست و 
اجتماع و تکیه بر یگانگی مذهب و دولت و تجدید مناسبات میان عقل و دین." 


4) توسعه

تعریف توسعه تحت تأثیر نظام فکری و ارزشی حاکم برذهنیت افراد، و بیش تر آن را 
عبارت از رشد کمی و کیفی امکانات مادی و رفاه جامعه می دانند. توسعه واقعیتی مادی و 
ذهنی است که در ابعاد مختلف زندگی اعم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی 
اثرات مشخصی بر جای می گذارد. [9] 
به طور کلی توسعه جریانی است که در خود، تجدید سازمان و سمت گیری متفاوت 
کل نظام اقتصادی اجتماعی را به همراه دارد. توسعه افزون بر بهبود در میزان تولید و 
درآمد، شامل دگرگونی اساسی در ساخت های نهادی، اجتماعی، اداری و هم چنین 
ایستارها و وحبه های نظر عمومی مردم است. توسعه در بسیاری موارد حتی عادات و 
رسوم و عقاید مردم را نیز دربر می گیرد. [10] 


5) توسعه سیاسی

توسعه سیاسی به مفهوم نهادینه شدن سیاست است. این توسعه زمانی حاصل میآید که 


 |239|  

برای تنوعات و پیچیدگی های جدیدی که در نتیجه نوسازی به وجود آمده اند، نهادهایی 
ساخته شوند که موجب انسجام و هم بستگی در درون جامعه سیاسی شوند. بدین ترتیب بحث 
توسعه معادل بحث وجدان جمعی "دورکهایم" است. توسعه سیاسی درواقع بعد درمانگر 
تحولات اجتماعی است در حالی که نوسازی موجب بیماری اجتماعی می شود. رابطه مفاهیم 
نوسازی - آنومی از یک سو و توسعه - ثبات از سوی دیگر در منحنی زیر نمایش داده می شود. 
 
توسعه سیاسی به دلایل چند بعدی، جامع و شدیداً کیفی بودن آن، پیچیده ترین سطح 
توسعه یک جامعه است. "رونالد چیکلوت" معتقداست که نظریات توسعه سیاسی را به سه 
قسمت می توان تقسیم کرد: 
1) آن دسته که توسعه سیاسی را با دموکراسی مترادف می دانند؛ 
2) آن دسته که بر تغییر و توسعه سیاسی تمرکز تحقیقاتی داشته اند؛ 
3) آن دسته که به تجزیه و تحلیل بحران هاو مراحل تسلسلی توسعه سیاسی 
پرداخته اند. [11] 
"بایندر" معتقداست که اگر کشوری بخواهد به رشد و توسعه برسد باید پنج 
بحران را پشت سر بگذارد. "این پنج بحران عبارتند از: بحران هویت(Identily) 
بحران مشارکت ( Ravticitation)بحران نفوذ (Renetvation) بحران مشروعیت 
(Legitimavy) و بحران توزیع (Distribution) او معتقد است که وجه تمایز کشورهای 
توسعه یافته صنعتی، از کشورهای در حال توسعه در آن توسعه است که آنان در گذشته به 
طریقی موفقیت آمیز بحران های فوق به ویژه بحران های هویت و مشروعیت را پشت سر 
نهاده اند. [12] 
"هانتینگتون" مفهوم توسعه سیاسی را بر اساس میزان صنعتی شدن، تحریک و تجهیز 


 |240|  
اجتماعی، رشد اقتصادی و مشارکت سیاسی مورد ارزیابی قرارداده و بر این اعتقاد است از 
آن جا که در فرآیند توسعه سیاسی تقاضاهای جدیدی به صورت مشارکت و ایفای نقش های 
جدیدتر ظهور می کنند، بنابراین نظام سیاسی باید از ظرفیت و توانایی های لازم برای تغییر 
وضعیت برخوردار باشد در غیر این صورت سیستم با بی ثباتی، هرج ومرج، اقتدارگرایی و 
زوال سیاسی روبه رو خواهدشد و امکان دارد پاسخ جامعه به این نابسامانی ها به شکل 
انقلاب تجلی کند. [13] 
"هانتینگتون" در نهایت نوسازی سیاسی را جریانی در جهت عقلانی شدن اقتدار 
تمایزی ساختارها و گسترش اشتراک سیاسی می داند. [14] 
"پای" در مجموع افزایش ظرفیت نظام را در پاسخ گویی به نیازها و خواسته های 
مردم، تنوع ساختاری، تخصصی شدن ساختارها و هم چنین افزایش مشارکت سیاسی را 
لازمه توسعه سیاسی می پندارد. [15] 


سؤال اصلی و فرضیه مقاله

تا چه حداصول بنیادین فرهنگ سیاسی شیعه می تواند باعث امحای عوامل فرهنگی 
تضعیف کننده توسعه سیاسی شود؟ 
- درون مایه فرهنگ سیاسی شیعه با کاربرد عقل در فهم متون دینی و احترام بر 
آزادیهای سیاسی اجتماعی و مصلحت سنجی در اجرای قوانین شریعت راه نیل به 
توسعه سیاسی را هموار می کند. 


مفروضات

- عقلانیت فزاینده به عنوان مهم ترین شاخص توسعه سیاسی قلمداد می گردد. 
- بین اخلاق اقتصادی مذاهب و توسعه و نوسازی چه در زمینه اقتصادی و چه در زمینه 
سیاسی ارتباطی مستقیم وجوددارد. 
- باورها و اعتقادات دینی بخش عمده ای از فرهنگ است و فرهنگ نیز به نوبه خود 


 |241|  

زمینه ساز تحول و نوگرایی است. 
- دین اسلام مجموعه ای از اصول عقلی است و توسعه یافتگی را نیز بحث عقلی 
می داند. 
این گفتار شامل چهار بخش است: 1 - ویژگی های عمومی فرهنگ و توسعه سیاسی 
2 - عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی 3 - اصول بنیادین فرهنگ سیاسی شیعه و 
نقش آن در امحای عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی بر پایه محور اصیل 
عقلانیت 4 - نتیجه گیری. 


الف) فرهنگ و توسعه سیاسی

دربررسی پدیده توسعه نیافتگی بسیاری بر این عقیده اند که ریشه عقب ماندگیِ 
سیاسی بسیاری از کشورها با فرهنگ سیاسی آن ها مرتبط است. بدین ترتیب که آن ها 
توانسته اند در بررسی های تاریخی جوامع شاخص های فرهنگی توسعه و شاخص های ضد 
توسعه را شناسایی کنند. 


ویژگی های عمومی فرهنگ:

1) فراگرفتنی: فرهنگ، غریزی نیست و از راه توارث نیز به فرد منتقل نمی شود؛ به 
عبارت دیگر، فرهنگ از عادت ها و تجربیاتی تشکیل یافته است که افراد در طول حیات 
خویش می‌آموزند. 
2) قابل انتقال: امور فرهنگی بر اثر تلاش و علاقه انسان ها از نسلی به نسل دیگر 
منتقل می شود. 
3) اجتماعی: عادت ها و تجربیاتی که فرهنگ را تشکیل می دهند جنبه انفرادی 
ندارند. شرائط اجتماعی مانند جنگ ها، حوادث بزرگ طبیعی و تحولات سیاسی در 
تحول فرهنگی مؤثّر واقع می شوند. 
4) پاسخ گوی نیازمندیهای اساسی حیات: فرهنگ چگونگی مقابله با حوادث و تحولات 
طبیعی و یا تغییرشکل طبیعت رابرای انطباق آن باخواسته های انسان را به او میآموزد. 


 |242|  

5) پایدار: اگرچه تحول پذیری یکی از ویژگی های فرهنگ است ولی این تحول به 
اندازه ای آرام و غیرمحسوس صورت می گیرد که به نظر می رسد جنبه "پایدار" و 
"دیرپا" بودن آن قویتر است. 
6) مشخص کننده معیارها و ارزش ها: هر فرهنگ با توجه به مجموعه خصوصیات و 
موقعیت خود نسبت به مسائل و موضوعات مختلف موضع گیری، مرزبندی و درنتیجه 
ارزش گذاری می کند. 
هر فرهنگ حاوی تعاریفی از مفاهیم اساسی موجود است و بر اساس آن نظام 
رفتاری، وضعیت زندگی فردی و اجتماعی را شکل می دهد. [16] 


گذری بر توسعه سیاسی

بحث توسعه سیاسی مقوله ای ویژه قرن بیستم است، اما می توان گفت که لوازم و ملزومات 
آن طی چندین قرن در گذر تحولات تاریخی، اجتماعی و سیاسی فراهم شده و الگوهای 
مطرح شده در این زمینه ماخوذ از غرب است؛ یعنی جریان فراگیری تحت عنوان رنسانس 
در قرن چهاردهم آغازشد که شاخصه های مهم آن فردگرایی، فهم جدید دینی و علم گرایی 
محسوب می شد. این حرکت اجتماعی - فرهنگی منجر به ورود عناصر جدیدی به منظومه 
فکری انسان شد و در عرصه اجتماع و سیاست، مفاهیم جدیدی چون حق حاکمیت، آزادی، حق 
آزادی و برابری مطرح شد که نشان ِتحول فرهنگ سیاسی سنتی به فرهنگ 
به اصطلاح دموکراتیک بود. رشد فرهنگ دنیاگرایی، شکل گیری مفهوم ملت، فردگرایی، 
تسامح و مدارای مذهبی و سیاسی به وجودآمدن مفهوم شهروندی، گسترش حوزه نفوذ 
آگاهی و انتخاب افراد نقش تازه ای برای فرد و نظام اجتماعی به بار آورد. البته به رغم 
تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در غرب، عمده نقاط جهان در نظم سنتی خود به 
حیات ادامه دادند که درواقع موانعی به لحاظ فرهنگی در سطح جامعه موجود بود که در 
مقابل تغییر مقاومت می کرد. 
در مورد شاخص های توسعه سیاسی می توان این دوازده اصل را بیان نمود: [17] 



 |243|  

1) فردگرایی مثبت باید تشویق گردد. 
2) تفکر از زمینه های استقرایی قوی برخوردار باشد. 
3) تفکر متاع عمومی و تخصص، متاع خاص باشد. 
4) آموزش، مهم ترین رکن برنامه ریزی جامعه باشد. 
5) عموم مردم، منطق و شیوه های کار جمعی را بیاموزند. 
6) هویت عمومی جامعه فوق العاده قوی و مستحکم باشد. 
7) علاقه به جامعه و به دنبال آن قانون پذیری در میان مردم بنیادی باشد. 
8) منافع هیئت حاکمه با منافع و مصالح عمومی مردم هم سو باشد. 
9) دولت تنها منبع فرهنگ اجتماعی نباشد و نهادهای غیردولتی در نظام اجتماعی 
موثر و فعال باشند. 
10) آرامش اقتصادی وجود داشته باشد. 
11) تصمیم گیری مبتنی بر اصلاح نگری و اصلاح پذیری باشد. 
12) انتخاب افراد بر اساس رقابت و لیاقت صورت گیرد. 
مقصود تلفیق نظریه با اصول و ارزش های انسانی است به گونه ای که معنای تئوریک 
توسعه سیاسی با آرمان های عام انسانی ادغام گردد و حرکت تکاملی جامعه را در مسیر 
توسعه اجتماعی و اقتصادی و نهایتاً توسعه سیاسی جلوه گر سازد. 


ب) عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی

عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی را می توان در موارد زیر مورد بحث و 
بررسی قرارداد: 


1) جزمیت:

این عامل مانع فرهنگ خلاق و پرورش ذهن مبتکر است. هر عقیده 
جازمی موجب می شود که مردم آگاهی ها و توانایی های خود را نادیده گیرند و آرامآرام از 
رفتار انسانی دوری گزینند در حالی که مردم باید باطناً خود را در اندیشه ها و اعتقاداتشان 
کاملاً آزاد احساس کنند و بر این باور باشند که هرگونه آموزش یا تأثیر خارجی، ساز و 


 |244|  

برگی است برای کمک به خود جهت بررسی اعتقاداتمان و تنهاابزاری که جامعه برای 
اصلاح افراد در اختیار دارد، آگاهی تکامل یافته باطنی آن هاست. این به منزله قطب نمایی 
است که حیات نقشه (دنیای واقعیات) را به روشنی و به گونه ای دقیق می نمایاند و 
بدین سبب توانایی تأثیر بر طریق توسعه را دارد. 
جزمیت ِدستگاه حاکمه نیز امکان استفاده مطلوب از نیروهای خلاق و سازنده اجتماع 
را به هدر می دهد و تاریخ بیان گر این واقعیت است که پیشرفت اجتماعی و توسعه 
سیاسی، محتاج همکاری مردم در امور دولتی است. 
ذکر این مطلب ضروری است که اعطای امتیاز در وجوه متفاوت به سود طبقه و قشری 
خاص از سوی دولت، خواه ناخواه بر عدم تمایل مشارکت سیاسی سایر اقشار اثر 
می گذارد، بنابراین باید به نیروی مردم اهمیت داد، چراکه پیشرفت همه جانبه 
نظام سیاسی، بدون تشریک مساعی مردم معنا و مفهومی نخواهدداشت. [18] 


2) فقدان انگیزه موفقیت طلبی در مردم یک فرهنگ

تحولاتی چون رنسانس اروپایی، تفکر ملی گرایی، انقلاب صنعتی و دیگر تحولات 
تأثیر چندانی در بعضی از ملل نگذاشته است. از ویژگی های بارز این ملل، اهمیت ندادن 
به وقت و زمان است. 
در مقابل، فقدان انگیزه موفقیت طلبی و اعتماد به نفس، دلبستگی به عوامل قهار 
طبیعت جایگزین شده است که تأثیر درجه اولش، انصراف از کار و استعفای از خود و 
انحراف به طرف تقدیر - البته به شکل منفی می باشد و برای فعالیت و فکر سهم و ارزش 
کم تری در زندگی قائل می شوند. درواقع رویارویی با مدرنیسم، تفکر ِ"کار -‌محور" (یا 
انگیزه موفقیت طلبی) به جای تفکر "مهر - محور" قرارمی گیرد. 


3) اسطوره گرایی

اسطوره نوعی آفرینش ذهنی ابتدایی است؛ تعبیر و تأویلی است از رونـد طبیعی و 
بیش از آن که علمی باشد جادویی و آیینی است. درواقع عدم تکامل دانش بشری و 


 |245|  

ناشناختگی پدیده ها و اشیای پیرامون، سبب می شود که سهم آدمی در زندگی کم 
انگاشته شود و عمل اجتماعی و طبیعی نسبت به عمل انسان وجه برتر یابد و آن را تابع 
خویش کند. از این رو، کاری را که آدمی در دوره های آگاهی، بر عهده خود می بیند در 
دوره های ناآگاهی بر عهده دیگران می نهد. [19] به نظر "هابرماس" در جامعه توسعه نیافته 
هراسهای ناشی از رویدادهای طبیعی سهمگین بر زندگی فردی و اجتماعی غلبه دارد، 
تفسیر این پدیده ها به یاری اسطوره صورت گیرد که دنیای طبیعت و فرهنگ را درهم 
میآمیزد و به نیروهای طبیعی، قدرتی برتر از قدرت انسان ها نسبت می دهد. بنابراین، 
شناخت علمی پایگاه و منزلت استواری در تبین امور پیچیده جهان ندارد و جهان بینی ها 
اغلب بر اسطوره، جادو و برداشت متافیزیکی تکیه دارد و همین امر خود ضرورت تکوین 
اسطوره را قویتر و محسوس تر می کند. [20] 
درواقع اسطوره خود زاده آرزوهای پنهانی و آرمان های سرکوب شده اجتماعی است 
که در شرایط اختناق جان می گیرد و در درون ذهن ها رشد می کند، که اوج این مرحله را 
باید در افول پیشرفت و ترقی جامعه جست و جو کرد. 


4) اصل و نسب

چهارمین زمینه ای که در این جا مورد نظر ماست، زمان می باشد. در جامعه 
توسعه یافته، ذهن افراد به حال و آینده بیش از گذشته توجه دارد. درحالی که در جوامع 
توسعه نیافته افراد بیش تر به گذشته علاقه مند می باشند و به آن افتخار می کنند. غافل از 
این که کسی را از فضل پدر حاصلی نیست و انسان باید مرد کار و همّت خود باشد و آدم 
شریف واقعی کسی است که بتواند با اطمینان بگوید دارای فرزند نیک سرشت و خردمند 
خواهد بود نه آن کسی که تنها به افتخار آباء و اجداد خود سر بلند کند. 


5) احساساتی بودن

مردم بیش تر کشورهای توسعه نیافته زود دست خوش هیجان شده، زود حکم صادر 
می کنند و در تصمیم گیریهای خود اغلب به صورت عجولانه عمل می کنند. در این جا 
چیزی به نام افکار عمومی مستقل وجودندارد بلکه فقط احساسات و شور سیاسی است نه 


 |246|  

شعور سیاسی. از همین رو سیاست مداران غالباً برای جلب، بسیج و به جنبش درآوردن 
مردم، به بهره برداری از احساسات خام، غرایز و عواطف و عقده های آنان رومیآورند و 
می کوشند به نحوی از انحا به این احساسات دامن بزنند و از آن به سود خویش بهره جویند 
و آن را در راستای اهداف خویش سمت وسو دهند. 


6) وجود تفکر افراطی درباره هویت های فرهنگی جوامع؛

این امر درباره هویت های فرهنگی جوامع در گذشته برای ستایش نژاد و ملت 
صورت می گرفت که می توان از آلمان هیتلری و ایتالیای زمان موسولینی نام برد و دانست 
که چگونه افراط بیش از حد و تأکید صرف بر نژاد و ملت و دولت، عواقب وخیمی به بار 
میآورد. اگر هویت فرهنگی جامعه ای چنین مشخصه ای به خود گیرد، تبیین و توسعه 
سیاسی در مفهوم واقعی آن غیرممکن است. 


6) ذهن گرایی و شایعه سازی

شایعه سازی و شایعه پردازی و به اصطلاح فرهنگ ارتباط شفاهی، در جهان سوم و 
کشورهایی که دارای فرهنگ سیاسی محدود هستند بسیار مرسوم است. مردم این کشورها 
به خاطر نگرش های احساسی و عدم اعتماد به دولت های خود اخبار رسانه های گروهی را 
باورنداشته و درواقع دانش اندکی درباره حوادث دارند وتنها از طریق گفتار مردم و 
شبکه های غیررسمی وارتباطات شفاهی، درباره حوادث به قضاوت می نشیند. [21] 


7) ریاضت فرهنگی

سخن از خودبندگی فرهنگی نابه جاست و نمی توان خود را در دنیا منزوی انگاشت. 
فرهنگ باید خصلت تقابلی و تعاملی داشته باشد یعنی هویت فرهنگی نظام سیاسی باید به 
گونه ای مورد تدقیق و تدبیر قرارگیرد که هم بر درون خویش نگریسته و خصلت پالایشی و 
ویرایشی داشته باشد و هم از ورای مرزهای فرضی و یا واقعی خویش مطلع باشد. 
مهم ترین شاخص فرهنگی توسعه، ارائه حدود و مرزهای فرهنگی منسجم از موقعیت و 
منزلت اجتماع است. اگر چنین امری محقّق شود ثمره مبادله فرهنگی معنا پیدامی کند. 
اگر هویت فرهنگی با فرهنگ های دیگر در ارتباط نباشد و به پذیرش فرهنگی در 


 |247|  

چهارچوب سیاست فرهنگی صحیح اقدام نکند نمی تواند در توسعه سیاسی اثرگذارد. 
اقتباس فرهنگی باید از طریق صافی ای انجام شود که هم به ماهیت و اصالت فرهنگی 
نظام سیاسی لطمه ای نزند و هم هویت فرهنگی و نظام سیاسی از دانش و علم و تکنولوژی 
و نوآور سیاسی عصر خویش عقب نماند. [22] 


8) خشونت

در کشورهای توسعه نیافته در فرهنگ سیاسی خشونت جای مهمی را باز 
کرده است.روشهای آموزش و پرورش و غیر دموکراتیک بودن محتوای بسیار از قانون ها و 
کاربست نادرست وغیراصولی مقررات وعدم احترام به قانون و... به سهم خود، 
درتقویت این پندار که گویا خشونت بهترین راه احقاق حق وبهترین راه برای دسترسی به 
اهداف اجتماعی و سیاسی می باشد، تاثیر فراوان داشته اند. فرهنگ باید متکی بر احترام و 
اعتبار به آزادی و برابری انسان ها باشد [23] "دورکهایم" می گوید: 
"آزادی در فرار از نیروها و قید بندهای اجتماعی نیست بلکه در استقلال علمی 
نهفته است که عضویت در جامعه را ممکن می سازد و چنین امری، در جوامع واجد 
وابستگی ارگانیک به چشم می خورد" [24] 
جوامعی که درصدد یکسان کردن انسان ها و یا طبقه بندی ساختگی بوده اند، به سوی 
دیکتاتوری و مطلقیت کشیده شده اند. 
وانگهی جوامعی که به برابری فرصت ها برای انسان ها اعتقاد داشته و در عمل به آن 
مبادرت ورزیده اند به نوعی از آزادی و برابری دست یافته اند . [25] منظور از اعتقاد به برابری 
انسان ها و لزوم اعتقاد به رعایت حقوق دیگران این است که وقتی در جامعه، اندیشه 
خلقت برابر انسان ها و نیز لزوم معتقدبودن به حقوق دیگران گسترش یافته باشد. دیگر هیچ 
فردی در فکر تخطی به حقوق دیگران نیست، بلکه آحاد نظام سیاسی از خصلت پسندیده 
واقع بینی و وظیفه شناسی برخوردار می شوند. در چنین فضایی است که در راه توسعه، 
مشارکت عمومی مردم به عنوان یکی از مهم ترین عوامل پیشرفت و پویایی و یکی از 
بزرگ ترین پشتوانه های قدرت ملی عینیت می یابد. آزادی، وجوهی دارد که یکی از 


 |248|  

مهم ترین وجوه آن آزادی اندیشه و بیان است. این آزادی موجب تلاقی اندیشه ها و افکار، 
خلاقیت و سازندگی می شود. در چنین فضایی آزادی سیاسی مجال ظهور می یابد و زمینه 
ایجاد فضای باز در جامعه و شکوفایی فرهنگ ملّی فراهم می شود. [26] 


9) محافظه کاری

محافظه کاری به واسطه وجود حکومت های ظالم و زورگو و تربیت اجتماعی و 
خانوادگی به وجودمیآید.پدر به پسر نصیحت می کند که در مقابل شخص بزرگ تر چه از 
حیث مقام وچه از لحاظ سن ازاظهارنظرمخالف خودداریکند و سکوت را دراین موارد 
قویاً توصیه می نماید. 
وابستگی ِغیراصولی و محافظه کاری سنتی درباره نیاکان، وجود دیدگاه محدود و 
بسته در زمینه طبیعت، انسان و محیط، روحیه بی اعتمادی و عدم تفکر استقرایی داشتن، 
از موانع فرهنگی توسعه به شمار میآید. 


10) سوء ظن در برابر ابتکار

التقاط فکری و عقیدتی، تهدید کننده سلامت و خلوص و اصالت یک فرهنگ 
است. این امر به بروز سستی و رخوت در اعتقاد به آن ایدئولوژی منجرمی شود و به نوبه 
خود تزلزل و رخنه ای بنیان سیاست و قدرت متکی بر آن را پدیدمیآورد. بی توجهی به 
لزوم بهره گیری صحیح و مناسب از تجارب و تلاش های عقلانی و علمی و معرفتی 
انسان، ابهام در شیوه بهره گیری از این تجربه و تلاش، پرهیز و پروای بسیاری از قدما در 
تبیین مسائل جدید و گریز از مواجهه مستقیم با جریانهای فکری و فرهنگی معاصر از 
موجبات بروز بیماری التقاط بوده است. 
فرهنگ باید مبتکر و خلاق و مبتنی بر شناخت و دانش باشد. دانش و شناخت، 
ستون فقرات فرهنگند و در صورتی که تحلیل روند، تمامیت ساختار سیاسی در معرض 
خطر قرار می گیرد. در نتیجه کارکرد باورهای فرهنگی، جامعه از حالت منفصل بودن و 
محافظه کاری و قبول وضعیت اسفبار خارج می شود و متقابلا به روحیه سازندگی و 
بالندگی جهت یافتن راه حل های مناسب متمایل می شود. 


 |249|  


11) غیرعلمی و خرافی بودن فرهنگ

مراد از غیرعلمی بودن این است که آحاد یک نظام سیاسی به صورت یک باور فرهنگی به 
علم اعتقاد ندارند و نمی دانند که برای هر پدیده علتی است و علتی مطمع نظر است که علمی و 
منطقی باشد فرهنگ غیرعلمی جامعه موجبات کاهش کارآیی نظام را فراهم میآورد. 
از طرفی باید هویت فرهنگی نظام سیاسی را از خرافات و باورهای ناپخته 
پیراسته کرد. باید زوایدی را که در طول تاریخ منتسب به آن ها شده است کنارگذاشت و 
سره را از ناسره تمیز داد تا بتوان راه نیل به توسعه سیاسی را هموارکرد. در این صورت 
عناصری چون دین، مذهب و ایدئولوژی را می توان به عنوان یک نظام ِمعرفت شناختی ِ 
منسجم و نیز عاملی برای حل تعارضات و رفع شبهات تلقی کرد. 


12) رشد سرطانی ارزش ها و سیاست زده کردن فرهنگ

خلط شئون و مراتب گوناگون مسائل و موضوعات فرهنگی و سیاسی بایکدیگر و از 
یادبردن حدود و ثغور آن ها در یک مجموعه پیوسته از آفات و موانع توسعه سیاسی است. 
غور درسیاست و خوض در امور سیاسی روزمره ممکن است آفت سیاست زدگی ویا 
سیاسی نگریستن در همه امور و همه شئون را پدیدآورد. [27] چنین روندی مانع اساسی 
توسعه سیاسی به شمارمی رود و در نهایت، به نوعی ابتذال و عوام پسندی از جمله نابودی 
ارزش های ناب و خلاقیت و ابتکار افزایش ناسازگاری، تضاد، خشونت و نابسامانی 
اجتماعی مبدل می شود. 
توسعه فرهنگی در قالب پیدایش و گسترش گرایش هایی چون علم گرایی در مقابل 
اسطوره سازی، عقل گرایی در مقابل سنت گرایی، انتقادگرایی در مقابل جزم گرایی، 
انسان گرایی در مقابل نفی انسان، دنیاگرایی در مقابل دنیاگریزی، فردگرایی ِمثبت در 
مقابل جامعه گرایی، اراده گرایی در مقابل قضا و قدرگرایی ِمنفی و... تجلی می یابد و در 
مقابل فرهنگهایی که از اجتماع خصلت های ثانویه خصایل فوق تشکیل یافته اند نمی توانند 
راه را برای نیل به توسعه سیاسی فراهم کنند. 
مجموعه ویژگی های فوق را می توان در قالب فکری کلی "شوم تقدیری" از لحاظ 


 |250|  

مردم شناسی و محدود تبعی از لحاظ فرهنگ سیاسی و "احساسی" از لحاظ ایستاری و 
"محافظه کاری" از لحاظ اقدام خلاصه کرد. 


ج) فرهنگ سیاسی شیعه در مقابله با عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی

فرهنگ، زمینه ساز توسعه بوده و از شاخص های توسعه در قلمرو فرهنگی، 
عقل گرایی آن است، در نتیجه فرهنگی می تواند راه نیل به توسعه را هموار سازد که 
عقل گرایی عنصری اساسی در آن تلقی شود. 
امروز عقلانیت فرهنگی از مباحث عمده توسعه سیاسی است و توسعه نیازمند توجه 
به عناصر مولد آفرینندگی ها و خلاقیت های درون زا و مبارزه پی گیر با خرده فرهنگ های 
منحط و تنبل پرور است که در تضاد واقعی با تفکر و باورهای علمی قراردارند. [28] 
ویژگی های توسعه سیاسی از دیدگاه فرهنگ سیاسی در بردارنده عنصر عقلانیت 
است، چه فرهنگ سیاسی پایدار و بادوام فرهنگی است که بر قضاوت های ادراکه و 
کنش های عقلانی معطوف به هدف مبتنی باشد نه بر قضاوت های احساسی و ارزشی. [29] 
نگارنده مدعی نیست که دین اسلام و فرهنگ اصیل شیعه کلیه ابعاد توسعه سیاسی 
غرب را می پذیرد اما ادعا دارد که اگر عقلانیت، شاخص توسعه سیاسی تلقی شود به 
دلایلی که به طور مشروح آورده می شود حیات دینی شیعه با تأکید مستمر آن نسبت به 
دخالت عقل در تصمیم گیریهای سیاسی و اجتناب از نیاکان گرایی، جزم اندیشی و مطلق 
انگاری با توسعه سیاسی منافات ندارد. کاربرد اصول صحیح شیعه می تواند نه تنها باعث 
امحای عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه گردد بلکه قادراست پایه گذار مدل نوین 
توسعه سیاسی دینی شود از جمله موضوعاتی که عنصر عقلانیت در آن ها حضور چشم گیر 
دارد می توان به موارد زیر اشاره کرد: 


1) اجتهاد: کاربرد عقل در فهم صحیح دین

نظر به این که بیانات دینی که در کتاب و سنت واقع است کلی و محدود وصور اعمال 
و حوادث واقعه که مسائل مورد ابتلاء را تشکیل می دهند غیرمتناهی و نامحصورند، برای 


 |251|  

به دستآوردن جزئیات احکام و تفاصیل آن ها راهی جز اعمال نظر و پیمودن طریق 
استدلال نیست [30]، بنابراین اجتهاد در فقه وسیله ای است برای استخراج احکام 
حوادث واقعه و رویدادهای نوین زندگی در بستر عقل و زمان از عناصر خاصه استنباط، تا 
فقه در طول زمان همگام با رویدادهای متحول زندگی و نیازهای جامعه متحول شود چه، 
بدون آن فقه هیچ گاه نمی تواند در برابر رویدادها پاسخ گو باشد. [31] پذیرش واردکردن عقل 
در حریم دین و معرفی آن به عنوان یکی از منابع استنباط قواعد شرعی و ایجاد رابطه ای 
ناگسستنی میان عقل و شرع نمایانگر آن است که اسلام به کوشش های عقلانی برای 
شناخت، تبیین و ارزیابی موضوعات در عرصه های مختلف حیات اجتماعی اهتمام 
ورزیده است و عقل را به عنوان عنصری می شناسد که می تواند کاشف قانون بوده، آن را 
تحدید نموده یا تعمیم دهد و نیز استنباط از سایر منابع و مدارک مددکارخوبی باشد. [32] 


2) جایگاه تعقل در معارف و احکام اسلامی

میزان دخالت عقل و شناخت بشری در تشخیص موضوعات و احکام دینی مبین میزان 
عقلانیت آن مذهب و دین است. در این قسمت درصدد آنیم تا میزان حضور عقل در احکام 
اسلامی را دریابیم. مجموعه معارف اسلامی به سه بخش قابل تقسیم است: 
معارف نظری یا اصول عقاید که اعتقاد و التزام به آن ها برای ورود در جرگه معتقدان 
دین ضروری است و جزء ارکان اسلام به حساب میآیند، می باید بر استقلال عقلی و 
استدلال مبتنی باشند. تقلید و تبعیت از دیگران در این ارکان و اصول مجازنیست. 
معارف ارزشی یا اخلاقیات بر چون وچرا مبتنی بوده و با برهان و استدلال ثابت می شوند. 
اما در فقه بسیاری از مباحث به بهانه اخلاقی بودن کنار گذاشته شده اند فزون بر این وضع معارف 
عملی که تصور می شود تعبدی محض هستند، بر مصالح و مفاسد معین مبتنی است. [33] 


3) عقل عرفی درفهم معانی الفاظ

علاوه بر دخالت فهم مردم در تشخیص موضوع، این فهم در تشخیص معانی الفاظ 
وارده در خطابات شرعی نیز دخالت دارد که معمولاً از آن به عنوان تبادر و ظهور عرفی یاد 
می شود؛ مثلاً لفظی که در کلام شارع آمده است که دارای معانی و صور مختلف است 


 |252|  

آن گاه در مقام استنباط بر فقیه مشکل می شود که کدامیک از این معانی مورد نظر شارع 
است در این صورت به فهم عرفی متوسل شده و از میان معانی احتمالی، معنایی را که در 
اولین وهله به ذهن مردمان سبقت گرفته و تبادر می نماید متعین می شود. [34] 
بدین ترتیب پیدایش موضوعات جدید و بروز انبوه مسائل مستحدثه نه تنها دامنه فقه را 
محدود نمی کند و آن را در تنگنا قرار نمی دهد که موجب بسط و گسترش آن نیز می شود، زیرا 
با افزایش و گسترش هرچه بیش تر موضوعات، احکام فقهی نیز متنوعتر شده و به تمامی 
شریان های جامعه تسری پیدامی کند. فزون بر این قاعده لاضرر [35] نیز روزنه دیگری برای 
حضور عقل در تعیین احکام دینی می گشاید. قاعده فقهی مزبور به این نکته اشاره دارد که 
مقتضای بروز مسائل جدید وضع احکام فقهی جدید است و این چنان که گفته شد به منزله 
تغییر فقه یا تغییر در حکم نیست؛ به عنوان مثال به مقتضای همین قاعده ممکن است از پرکردن 
حوض با آب لوله کشی شده و شستن اتومبیل که موجب اضرار به دیگران است منع شود. [36] 
موارد فوق گویای آن است که تعقل و استدلال در پیکره فقه امامیه نقش بارزی دارد و نظر 
به حضور عقل و پایبندی به اصول بالا است که ادعا می شود فقه هیچ گاه کهنه نشده و قدرت 
تطبیق با شرایط نوین و پاسخ گویی به نیازها و موضوعات جدید رااز دست نمی دهد. 


4) مقتضیات زمان و مکان

توجه به مقتضیات زمان و یافتن پاسخ برای آن از میان احکام الهی، نشانه دیگری 
است بر تکیه بر عنصر عقلانیت و وجود گرایش های نوگرایانه در دین. مسئله اسلام و 
مقتضیات زمان، بحث سازگارکردن ثبات و تغییر است زیرا سوال اساسی این است که: 
چگونه می توان نیازهای متغیر انسان را که محصول شکل جدید زندگی انسان است با 
تعالیمی که مخاطبان مستقیم آن گروهی از انسان ها با فرهنگ و تمدن مربوط به ده ها سده 
پیش بوده اند پاسخ گو بود؟ 
عده ای معتقدند که اسلام و مقتضیات زمان دو پدیده غیرموافق و ناسازگارند. 
استدلال این گروه این است که اسلام به دلیل آن که دستورهایش جنبه ثبات و جاودانگی 
دارد با زمان که در طبع خود متغیر است، ناسازگار است. این عده جاودانگی قوانین اسلام 


 |253|  

را با قابلیت انعطاف آن یکی فرض کرده و معتقدند که گذشت زمان تغییردهنده حقایق 
است. در حالی که آن چه عوض می شود ماده و ترکیبات مادی و وسایل نیل به اهداف 
است نه حقایق ثابت جهان. [37] برای بیان موضع دین نسبت به مقتضیات زمان نخست باید 
آن را تعریف کرد. منظور از مقتضیات زمان به معنای تبعیت از ذوق و سلیقه اکثریت مردم 
نیست بلکه منظور این است که نیازهای بشر در طول زمان تغییرکرده و انسان برای تأمین 
همین احتیاجات به ابزار و وسایل نیازمند است و چون وسایل در ابتکار بشر است، در 
زمان های مختلف فرق می کند. بدیهی است که عقل با پیشرفت زمان وسایل بهتری 
انتخاب می کند. اگر آن چه در زمان پیداشده محصول علم و خرد بشری و در جهت 
پیشرفت (و نه انحطاط) است. اسلام نسبت به آن نظر موافق دارد [38]. 
زمان و مکان با کتاب و سنت برابری نمی کنند. زمان و مکان مستقیماً در مقام اجتهاد 
در ناحیه مشخص کردن معیارهای احکام و موضوعات و ویژگی های آن ها دارای نقش 
هستند به عبارت دیگر، از راه زمان و مکان می توان ملاک حکم و ویژگی های درونی و 
بیرونی موضوع آن را در بستر زمان که قابل تغییر و تبدیل است و حکم آن نیز تحول و تغییر 
را می پذیرد مشخص کرد، از این رو می توان تصورکرد که موضوعی در زمانی خاص 
دارای حکمی بوده و در زمانی دیگر حکمی برخلاف حکم اول پیداکند. [39] 
درواقع باید گفت که این حکم شریعت نیست که با تحول زمان و مکان و شرایط آن ها 
تغییر می کند بلکه در حقیقت موضوع است که با تحول زمان و شرایط آن شکل باخته و 
تغییر ماهیت می دهد و درنتیجه حکم آن نیز تغییر می کند. [40] 
علما و فقهای امامیه که در تقلید از مجتهد، شرط زنده بودن را اعتبار کرده اند، به این 
استدلال پایبندند که وی با حضور در جامعه، اوضاع ویژگی ها و شرایط آن را که در بستر 
زمان در حال تحول و دگرگونی است همواره مورد بررسی و کاوش قراردهد تا حکم مناسب 
هر موضوع تحول یافته درونی یا بیرونی را از راه مایه های اصلی استنباط استخراج کنند. 


5) مصلحت سنجی

تحول جامعه ها، مکتب مقبول هر جامعه را با سؤال های گوناگون مواجه می کند. اگر 


 |254|  

دیانت نقش تئوریکی در قدرت سیاسی پیداکند مسئله پاسخ گویی از اهمیت بیش تری 
برخوردار خواهدبود. 
به گواهی تاریخ کارگزاران مسلمان در عصر نبوت و خلافت در اخذ تجارب و فنون 
بشری بی تلاش نبوده اند، چه مصلحت امت اسلامی آنان را به این اخذ و تعلیم 
فراخوانده است. تفاوت مقدار، تنوع نوع مالیات و نقدی یا جنسی بودن آن نشان توجه 
دولت اسلامی در عصر نبوت به نوع درآمد و اشتغال جامعه مالیات پرداز است. 
شرایط و مصالح در تسریع و یا تأخیر حالت جنگ تأثیری اساسی داشتند. تنظیم 
پیمان نامه های صلح در شرایط یکسانی صورت نگرفت. شرایط عمومی، قوت یا ضعف 
مسلمانان اهرم های اصلی تعیین مفاد قراردادها بودند. به عنوان نمونه، صلح حدیبیه 
علی رغم منافع آتی آن ظاهری تحقیرکننده برای مسلمانان داشت4، بنابراین قاطعیت ها و 
یا ملایمت ها در تعیین شرایط معاهده بر اساس مصلحت دینی و ملاحظه اوضاع امت 
مسلمان انجام می گرفتند. [42] توجه به مصلحت را نمی توان در انحصار مقام عصمت 
قلمدادکرد. با این تلقی شاید بتوان گفت که احکام حکومتی پیامبر(ص) و امام (ع) به اعتبار 
منصب حکومت و دریافت مصلحت بوده است نه مقام نبوت و عصمت. [43] 


6) اصولی گری در مقابل اخباری گری

اصولی گری به عنوان یکی از نحله های فکری شیعه به مثابه گرایش متکی بر تعقل و 
خردمندی، در مقابل اخباریگری به منزله نگرش مبتنی بر ظاهر حدیث، کتاب و سنت، 
پیآمدهای بنیادینی در نگرش علمای شیعه به تحولات سیاسی اجتماعی به دنبال داشت. 
درحالی که اصولی گری بر کاربرد عقل و کاوش عقلانی در مسائل کلی موجود در 
اخبار تأکید داشته و بر عدم منافات آن با دین پای می فشرد، اخباریگری با توصیه به 
مراجعه مستقیم مردم به اخبار و اخذ دستور دینی از آن و نفی تفکر و تجزیه و تحلیل، به 
صورت مظهر کامل جمود درآمده است. [44] 
از پیآمدهای اندیشه اصولی گری تاکید بر نقش عقل در استنباط از متون دین، بحدی 
که قاعده ملازمه از آن استنباط شد، ارزیابی عقلانی به هنگام تعارض احکام، تلاش برای 


 |255|  

مصالحه بین حاکمیت الهی و مادّی، صحه گذاشتن بر نهادسازی سیاسی و دخالت دادن 
عنصر عقلانیت و مصلحت در تصمیم گیری سیاسی و جز آن بود که اگر با شاخص هایی 
عقلی و فرهنگی توسعه سیاسی تطبیق داده شود بر ظرفیت و قابلیت مکتب اصولی گری 
برای پذیرش توسعه سیاسی می افزاید. 


7) احترام و اعتبار "آزادی"

یکی از نکاتی که ذکر آن لازم و ضروری به نظر می رسد مقوله ای است راجع به 
آزادی: آزادی در اسلام و نقش آن در توسعه یافتگی. 
- آزادی و توسعه یافتگی 
بحث آزادی در یک جامعه، معرف تعریفی است که آن جامعه و نخبگان و مردم آن از 
انسان، حکومت، از گذشته و از آینده و توسعه یافتگی دارند، بحث آزادی معرف 
چهارچوبی است که در آن فضای فرهنگی و فکری یک جامعه شکل گرفته است. 
شاخص های مطرح در حلقه پیچیده آزادی و توسعه یافتگی عبارتند از: 
1) عموم مردم جامعه امید به زندگی داشته باشند. 
2) عموم مردم با سیستم دولتی و نخبگان خود احساس راحتی کنند. 
3) عموم مردم در یک جامعه سطوح مختلف انتخاب را داشته باشند. 
4) دولت نباید تنها شکل دهنده فرهنگ اجتماعی باشد. 
5) مملکت داری در یک جامعه می بایستی مبتنی بر یک نگرش جامعه شناختی باشد 
(از جانب نخبگان). 
6) شاخص ششم اصل پاسخ گویی است. 
7) اصل تفکر استقرایی. 
اصل آزادی یک نوع تربیت است و فعلیت بخشیدن تدریجی به آن زیربنای تحول 
فرهنگ اجتماعی و فرهنگ اقتصادی است. [45] 
بعد از ذکر این مقدمه مختصر اشاره به آزادی سیاسی در اسلام خواهم داشت. 


 |256|  

- اسلام و آزادی سیاسی 
در قرآن کریم با اندکی دقت می توان دریافت که آزادی از مفاهیمی است که بارها در 
آیات و داستان های قرآنی بر آن تأکید شده است. خداوند متعال می فرماید: 
"فَبَشّر عِباد الّذینَ یستمعون القول فیتبّعُون اَحْسنه اولئک الّذینَ هَدیهمُ الله واولئکَ همُ 
اولوالالباب" [46] 
بشارت هدایت خداوند به بندگانی است که ضمن شنیدن اقوال مختلف، قول برتر را 
می گزینند. البته واضح است که شرط انتخاب قول حسن و احسن وجود اقوال مختلف در 
جامعه، یعنی آزادی بیان و ابراز عقیده است. 
این که اسلام طرفدار آزادی عقیده است نیز با شواهد قرآنی بسیاری آشکار می گردد: 
لااکراهَ فِی الدین قد تَبیَّن الرُشد مِن الغَیّ [47] 
مرحوم استاد شهید مطهری(ره) [48] با تفکیک فکر و عقیده می گوید: 
در اسلام آزادی تفکر است و آزادی عقیده ای که بر مبنای تفکر درست شده باشد اما 
آزادی عقیده ای که مبنایش فکر نیست هرگز در اسلام وجود ندارد. آن آزادی معنایش 
آزادی بردگی است." 
تحدی قرآن [49] و دعوت به اقامه برهان توسط مخالفان [50] و دعوت به تفکر و جدال 
احسن، همگی دلالت بر اهمیت آزادی بیان، آزادی تفکر و آزادی عقیده در اسلام دارد 
حضرت علی(ع)وقتی که یکی از افسرانش او را بسیار می ستاید و می گوید: "من در 
برابر تو سرتاپا گوش و چشم هستم" می فرماید [51]: 
"من هرگز این ستایش ها را نمی پذیرم بلکه دوست دارم آن چه را که حق می بینید 
آزادانه به من بگویید، زیرا خود را برتر از آن که به خطایی دچارشوم نمی بینم. 
حضرت علی(ع)سمبل حکومت آزادانه اسلامی است. او هنگامی که طلحه و زبیر، 
قدرت مندترین شخصیت های بانفوذی که علیه او توطئه کرده بودند، نزدش آمدند و بر 
خروج از قلمرو حکومت اجازه خواستند و قصدشان رفتن برای الحاق به دشمن بود به 
آن ها اجازه داد، زیرا نمی خواست که به خاطر سیاست، آزادی انسان را پایمال کند. 


 |257|  

اگرچه آزادی در اسلام مفهوم عمیق و ژرف و دربرگیرنده فلاح و رستگاری را 
داراست ولی اسلام هرگز مخالف آزادیهای سیاسی مشروع نبوده است. [52] 


د) نتیجه

تحقق اصول توسعه سیاسی بدون درنظر گرفتن فرهنگ ممکن نیست، از طرفی 
دیررس ترین درخت میوه خلقت، درخت فرهنگ است. جامعه فرهنگی، جامعه ای عقلی 
است. مهم ترین محتوای تربیت فرهنگی، واردکردن عقل و منطق، تدبیر و بزرگ منشی، 
وقار و تحمل و احترام در نظام آموزشی، نظام دولتی و نظام اجتماعی یک جامعه است. 
جوامعی که خواسته اند انسان ها را یکسان کنند و یا جوامعی که آنان را مثلاً به نجبا و 
عامه تقسیم بندی کرده اند هردو به سمت دیکتاتوری کشیده شده اند، از آن گذشته جامعه 
می تواند به توسعه سیاسی برسد که شاخص های فرهنگی خاص خویش را جهت نیل به 
توسعه سیاسی تبیین و تعیین کند. مهم ترین شاخص فرهنگی توسعه سیاسی ارائه حدود و 
ثغور و مرزهای فرهنگی منسجم است که در غیر این صورت عوامل فرهنگی تضعیف کننده 
توسعه سیاسی از قبیل: وجود تفکر افراطی در زمینه هویت فرهنگی جوامع، سیاسی کردن 
فرهنگ و اعتماد به دگماتیزم و ریاضت فرهنگی، بر عوامل فرهنگی تقویت کننده توسعه 
سیاسی که ریشه در عقلانیت فزاینده دارند چیرگی می یابند و آن را به تعویق می اندازند. 
همان گونه که اشاره شد فرهنگ سیاسی شیعه و تجدیدحیات آن با کاربرد عقل در فهم متون 
دینی و مصلحت سنجی در اجرای قوانین شریعت، احترام و اعتبار بر آزادی، علم، عزّت و 
استقلال با تسهیل ورود عناصر عقلانیت ممانعتی برای توسعه سیاسی ایجاد نمی کند و بلکه در 
امحای عوامل فرهنگی توسعه سیاسی که باعث تضعیف مقوله موردنظر هستند، نقش اساسی دارد. 
علاقه به تمدن سازی مادی یک بحث ضددینی نیست. ایجاد یک تمدن فرهنگی، 
تمدن مذهبی، محتاج یک تمدن مادی و دنیوی نیز هست؛ یعنی یک تمدن دو بال دارد: 
فرهنگی و مادی. البته بایدگفت که در عمل و در یک فرآیند سعی و خطا است که یک 
الگوی خاصی بین توسعه یافتگی و دین استخراج می شود. 


 |258|  
________________________________________

پی نوشت ها: 
[1] . س.ک.دیوب، "ابعاد فرهنگی توسعه"،ترجمه بهروز گرانپایه، نشریه نامه فرهنگ، سال دوم، شماره 
یک و دو، پاییز و زمستان1370، ص34. 
[2] . محمود روح الامینی، زمینه فرهنگ شناسی (چاپ اول: تهران، عطار، 1365) ص120-118 . 
[3] . دکتر محمود سریع القلم، عقل و توسعه یافتگی (چاپ اول: نشر سفید، 1372) ص127-126. 
[4] . فرهنگ رجایی، "توسعه و فرهنگ"، نشریهنامه فرهنگ، سال دوم، شمارهو2، پاییز و 
زمستان1370، ص18. 
[5] . جلال رفیع، فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولّد،(چاپ اول:تهران،انتشارات اطلاعات،1373) 
ص266. 
[6] . حسین عظیمی، "توسعه و فرهنگ"، نشریه نامه فرهنگ، سال دوم، شماره یک و دو، پاییز و 
زمستان1370، ص13-14. 
[7] 
G.Almond G|Powel;Comparatile Arevelopmental Approach Little Brown and co. 
[8] . "مقدمه ای بر مطالعه فرهنگ سیاسی ایران فرهنگ توسعه،شماره3، مهر1370. 
[9] . جواد منصوری، فرهنگ استقلال و توسعه (تهران، وزارت امورخارجه، موسسه چاپ و 
انتشارات1374) ص152-153. 
[10] . مصطفی ازکیا، جامعه شناسی توسعه و توسعه یافتگی روستایی ایران، (تهران، انتشارات 
اطلاعات، 1369) ص7-8 . 
[11] . دکتر محمد سریع القلم، همان، ص94و96. 
[12] . حسن سیف زاده، نوسازی و دگرگونی سیاسی (تهران، نشر سفید، 1368) ص173. 
[13] . عبدالعلی قوام، توسعه سیاسی و تحول اداری، (تهران، نشر فومن،1371)، ص10-11. 
[14] . ساموئل هانتیگتون، سامان سیاسی وجوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی ( تهران، 
نشر علم، 1370) ص135. 


 |259|  
[15] . همان، ص11-12. 
[16] . جواد منصوری، همان، ص7-10. 
[17] . دکتر محمود سریع القلم، ص94-95. 
[18] . حمید عنایت، شش گفتار درباره دین و جامعه (تهران، نشر موج، 1352) ص65. 
[19] . محمد مختاری، اسطوره زال (تهران، آگه، 1369) ص33. 
[20] . فخرالدین عظیمی، "عالمی و آدمی از نو"، مجله نگاه نو، شماره9 (مرداد و شهریور1371) 
ص19-20. 
[21] . علی حافظیه، علل سقوط شاه (لوسآنجلس، موسسه مطالعات و تحقیقات خاورمیانه 1990)، 
ص248-249. 
[22] . رضا اسراری، جامعه شناسی جهان سوم، (چاپ دوم: تهران، خرد 1358) ص168. 
[23] . حسین عظیمی ، همان 
[24] . آنتونی گیدنز، "دورکهایم"، ترجمه یوسف اباذری . (چاپ اول: تهران، خوارزمی، 1363) ص28 
[25] . حسین عظیمی، همان، ص21. 
[26 [ . یوسف نراقی، "فرهنگ ملی و توسعه اجتماعی(2)"، مجله فرجاد، سال دوم، شماره نهم، 
مهر1370، ص9. 
[27] . جلال رفیع، همان، ص338-339. 
[28] . مهران سراب زاده، "نقش سنت در توسعه"، مجله فرهنگ توسعه، سال اول،مهروآبان1371، 
شماره2، ص29. 
[29] . حسین بشیریه، "توسعه و فرهنگ" مجله نامه فرهنگ، سال دوم، شماره و2، 1370، ص21. 
[30] . گروهی از نویسندگان، بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، مقاله اجتهاد و تقلید در اسلام و 
شیعه، علامه طباطبائی (چاپ اول: تهران، شرکت سهامی انتشار، 1342) ص15. 
[31] . همان، ص6. 
[32] . مرتضی مطهری، شش مقاله (چاپ چهارم: تهران، انتشارات صدرا، 1368) ص121. 
[33] . محمدتقی جعفری، "جایگاه تعقل و تعبد در معارف اسلامی"، مجله حوزه، فروردین و 
اردیبهشت1371، شماره49، ص69. 


 |260|  
[34] . سیدعباس حسینی قائم مقامی، "نقش دو عنصر زمانی و مکانی در استنباط"، مجله کیهان اندیشه، 
مهروآبان1369،ص47. 
[35] . قاعده "لاضرر ولاضرار فی الاسلام". 
[36] . همان، ص94. 
[37] . مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج1 (چاپ پنجم: تهران، انتشارات صدرا، 1368) 
ص15. 
[38] . همان، ص59. 
[39] . محمدابراهیم جناتی، "نقش زمان و مکان در اجتهاد"، مجله کیهان اندیشه، مهر و آبان1372، 
شماره50، ص6. 
[40] . همان، ص7. 
[41] . اختلاف محرز در پناهندگی قریش و مسلمانان. 
[42] . مصلحت از نگاه مکتب، مجله حوزه، شماره28، مهر و آبان1367، ص152. 
[43] . همان، ص158. 
[44] . مرتضی مطهری، همان، ص156. 
[45] . دکتر محمود سریع القلم، همان، ص81 -90. 
[46] . زمر(39) آیه18. 
[47] . بقره(2) آیه256. 
[48] . مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی (تهران: انتشارات صدرا، 1366) ص109. 
[49] . بقره(2) آیه23. 
[50] . انبیا(21) آیه24. 
[51] . نهج البلاغه، تصحیح عبده، خطبه176، ص274. 
[52] . سیدامیر مسعود شهرام نیا، آزادی سیاسی در اسلام و غرب، دانشگاه امام صادق(ع) 



طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

جدیدترین مقاله ها

نام : *

پیغام : *