hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbff09bf02000000ed18000001000200
نقش حکومت در دگرگونی اجتماعی
سید محمد باقر حکیم
ترجمه سید محسن حکیم
انسان محور فرآیند تغییر
دگرگونی مردم یا حکومت، کدام یک؟
نقش حکومت، نقشی کنشی است نه واکنشی
دولت، مسئول تکاملِ انسان
دولت، پدیده ای پیامبرانه
تجربه و نقش حکومت در دگرگونیِ اجتماعی
پشتوانه عطا کردن این نقش به حکومت
________________________________________
انسان محور فرآیند تغییر
اسلام برای ابعاد عقلی، علمی، روحی و
اخلاقی انسان اهمیت ویژه ای در فرآیند
دگرگونی جامعه قائل است، به گونه ای که
وی را محور اساسی در این روند قرار
داده، کلیه اوضاع اجتماعی دیگر متأثر از
آن است.
بنابراین فرآیند دگرگونی از انسان
آغاز می گردد و این برخلاف تصور مارکسیسم است که در فرآیند دگرگونی
نقش اساسی را به ابزار تولید می دهد، یا
دیگر آموزه هایی که نقش اساسی را از
طبیعت می دانند به گونه ای که انسان
ویژگی های خاص را در جریان زندگی که
طبیعت آن را بر شخص تحمل می نماید- تحصیل می کند؛ این مفهوم به خوبی از
نظریه داروین استنباط می گردد.
یا این که گاهی"نژاد" نقش ویژه ای در
تغییر و پیشرفت اجتماعی داشته باشد،
همان طور که در رهیافت نازیسم این
مطلب به چشم می خورد.
ییا این که نقش اساسی به وسیله غریزه
جنسی صورت می گیرد، به نحوی که
فروید به آن معتقد بود. یا سایر غرایز(غیر
از غریزه جنسی) همانند غریزه تملک یا
سلطه جویی ِبر غیر، این نقش را بر عهده
می گیرند.
همه این رهیافت ها از دیدگاه اسلامی
به عنوان شاخص منحصر به فرد در فرآیند
|3|
دگردیسی، مردودند. اگرچه برخی از این
ویژگی ها - سلباً یا ایجاباً - در تغییر و
پیشرفتِ اجتماعی دارای نقش اند، اما همه
اینان در رتبه دوم قرار دارند و مرتبط با
محور اساسی که همانا محتوای روحی و
اخلاقی انسان است، می باشند. هر مقدار
که این عوامل در فرآیند مذکور مؤثر
باشند، تأثیر شاخص های مذکور به
صورتی محدود در این زمینه باقی می ماند
و ارتباط آن را با روند تغییر به طور صوری
و شکلی نمایان می سازد. البته غرض از
طرح این مطلب، فهم صحیح ِنگرش
اسلام در قبال این موضوع است. اکنون
بدون این که خواسته باشیم برای این مطلب
استدلالی بیاوریم فقط به برخی از آیات
قرآنی در این زمینه اشاره ای گذرا خواهیم
نمود:
"ولو أنَّ اهل القری آمنوا واتقوا
لَفَتحنا علیهم برکاتٍ من السماء
والارض ِولکن کذبوا فَأخذناهم بما
کانوا یَکْسبون [1]؛ و اگر مردم شهرها
ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند،
قطعاً برکاتی از آسمان و زمین
برای شان می گشودیم ولی تکذیب کردندپس به کیفر دست آوردشان
گریبان آنان را گرفتیم."
"و ان لو استقاموا علی الطریقة
لأسقیناهم ماءً غدقاً [2]؛ و اگر مردم
در راه درست، پایداری ورزند،
قطعاً آب گوارایی بدانان نوشانیم."
در این جا آیات متعددی است که
بسیاری از ظواهر پیشرفت و دگرگونی را
مرتبط با شخصیت انسان یا جامعه یا
سرنوشت وی در دنیا و آخرت به وسیله
پرهیزگاری که مرتبط با محتوای روحی و
اخلاقی و حالات وجدانی و نفسانی انسان
است می داند. [3]
این نقشی که قرآن کریم به انسان عطا
می نماید، هم ساز با سه نکته اساسی در
نگرش اسلامی است:
1- محتوای داخلی یا جنبه روحی و
نفسانی، عنصر اساسی در تعیین سرنوشت
انسان و زندگانی ابدی و جاودانه وی
می باشد که زندگانی این جهانی جنبه
هوس رانی آن را هویدا می سازد:
ـ "اعلموا انماالحیاةُ الدنیا لعب و لهو
و زینة و تفاخر بینکم و}4}5؛ بدانید
که زندگی دنیا در حقیقت، بازی و
|4|
سرگرمی و آرایش و فخرفروشی
شما به یکدیگر و فزون جویی در
اموال و فرزندان است."
- "وما هذه الحیاة الدنیا الا لهوولعب
و ان الدار الاخرة لهی الحیوان لو
کانوا یعلمون [5]؛ این زندگی دنیا جز
سرگرمی و بازیچه نیست و زندگی
حقیقی همانا در سرای آخرت
است؛ ای کاش می دانستند."
2- خداوند تبارک و تعالی زمین و آن چه
که در آن است را برای انسان آفرید تا بدین
وسیله از آن بهره ببرد و آسمان ها و زمین را
برای وی خلق نمود تا اراده او را در اختیار
حق و صواب یا انتخاب گمراهی و ضلال
بیازماید و از طریق این امتحان است که
تکامل انسان به ظهور می رسد:
- "هو الذی خلق لکم ما فی الارض
جمیعاً ثم استوی الی السماء
فسواهن سبع سمواتٍ و هو بکل
شیء علیم [6]؛ اوست آن کسی که
آن چه در زمین است همه را برای
شما آفرید، سپس به آفرینش آسمان
پرداخت و هفت آسمان را استوار
کرد و او به هر چیزی داناست." - "الم تروا أنَّ اللّه سخَّر لکم ما فی
السموات و ما فی الارض و أسْبَغَ
علیکم ن ِعَمَهُ ظاهرةً و باطنهً [7] و…؛
آیا ندانسته اید که خدا آن چه را که
در آسمان ها و آن چه را که در زمین
است مسخر شما ساخته و نعمت
های ظاهر و باطن خود را بر شما
تمام کرده است."
ـ "الذی خلق الموت والحیاة لِیَبْلُوکم
أیُّکم أحسَنُ عملاً وهو العزیز
الغفور [8]؛ همان که مرگ و زندگی را
پدید آورد تا شما را بیازماید که
کدامتان نیکوکارترید او است
ارجمند ِآمرزنده."
3- انسان نماینده خداوند در زمین است،
البته این مقام در زمانی برای انسان تحقق پیدا
کرد که خداوند تبارک و تعالی اسماء خود را
به او تعلیم داد و قدرت و لیاقت لازم را برای
فرآیند جانشینی به وی عطا نمود، بنابراین
انسان می تواند به فرمان خداوند بر این جهان
چیره و مسلط گردد، همان گونه که لازم
است آن چه را که مقام جانشینی و استخلاف
بر او لازم می سازد انجام دهد.
"و اذ قال ربُّک للملائکة انی جاعل
|5|
فی الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها
من یفسد فیها و یسفک الدماء و
نحن نسبح بحمدک و نقدس لک
قال انی اعلم ما لاتعلمون [9]؛ و
چون پروردگار تو به فرشتگان
گفت: من در زمین جانشینی
خواهم گماشت، گفتند: آیا در
آن، کسی را می گماری که در آن
فساد انگیزد و خون ها بریزد و حال
آن که ما با ستایش ات، تو را تنزیه
می کنیم و به تقدیس ات می پردازیم،
فرمود: من چیزی می دانم که شما
نمی دانید."
دگرگونی مردم یا حکومت، کدام یک؟
در فرآیند دگرگونی، مبنا و اساس چیست؟
انسان یا جامعه، و نقش حکومت در این
روند چیست؟
آن چه که از آموزه اسلامی استنباط
می شود این است که روند دگرگونی از
افراد آغاز می گردد و هدف رسمی آن نیز
خود فرد است. این مطلب را می توان از
رویه و عملکرد پیامبران(ع) در انجام و
اجرای این فرآیند به خوبی استنباط نمود. بدین نحو که آنان برای انجام دگرگونی کار
خود را از افراد آغاز می کردند و کم کم با
توسعه کار خود به سایر افراد جامعه،
اثرات این دگردیسی و تغییر را به جامعه
بشری و ساختار حکومت که اداره امور
جامعه را بر عهده دارد تسری می داند.
پیامبران هیچ گاه از ابتدا برای در دست
گرفتن حکومت جهت دگرگونی جامعه
برنامه ریزی نمی کردند و آن چه که این
مطلب را مورد تأکید قرار می دهد، این
است که هر فرد در روز قیامت خود مسئول
اعمال خویش است و اگر مسئولیتی در
قبال دیگران دارد، فقط در محدوده
واجباتی است که بر گردن وی برای هدایت
و ارشاد دیگران است، بلکه حتی پیامبران
و انبیا در این مورد بیش تر از ابلاغ رسالت
و رساندن پیام، مسئولیت دیگری ندارند:
"قل اغیر اللّه أَبغی رَبّاً و هو ربُّ کل
شیء و لاتَکسِبُ کل نفسٍ الاعلیها
ولاتزرُ وازرةٌ وزرَ اخری ثم إلی
رَبِّکم مَرْجِعُکُم فَیُنَبّئکم بما کنتم فیه
تَخْتِلفون [10]؛ بگو جز خدا،
پروردگاری بجویم، با این که او
پروردگار هر چیزی است و
|6|
هیچ کس جز بر زیان ِخود گناهی
انجام نمی دهد و هیچ بار برداری،
بار ِگناه دیگری را بر نمی دارد،
آن گاه بازگشت شما به سوی
پروردگارتان خواهد بود، پس شما
را به آن چه در آن اختلاف می کردید
آگاه خواهد کرد."
حال این سؤال باقی می ماند که آیا
ساختار حکومت بیان کننده مقدار
دگرگونی در شخصیت فرد می باشد؟ به
این معنا که دگرگونی افراد در جامعه
هنگامی که به میزان بالایی می رسد به
شکل تغییر در ساختار حکومت بر جامعه
تأثیر می گذارد یا این که حکومت از دیدگاه
اسلامی دارای تأثیر عمیق تری در فرآیند
دگرگونی است؟
آن چه که به نظر می رسد وجود دو نوع
رابطه است که اسلام در خصوص
حکومت آن را در نظر می گیرد: رابطه
طبیعی و رابطه تشریعی.
نقش حکومت، نقشی کنشی است نه واکنشی
اول - رابطه طبیعی صحیح بین حکومت و
ملت: در این شیوه حکومت، بیان گر ِ واکنشی صرف از وضعیت اجتماعی
- همان گونه که در گفتمان ِمردم سالاری یا
سوسیالیستی است - نمی باشد. زیرا
گفتمان ِمردم سالاری وضعیتی را مدنظر
قرار می دهد که نشان گرِ اراده اکثریتی از
افراد که بر مبنای آزادی فردی آنان استوار
است، می باشد. در گفتمان ِسوسیالیستی
نیز بر انعکاس اراده و منافع طبقه کارگر و
نیز عوامل تولید تأکید می شود. اما در
گفتمان ِاسلامی - همان گونه که رویه
اجتماعی و نیز نصوص اسلامی(قرآن کریم
و سنت نبوی) این مطلب را به اثبات
می رساند - حکومت دارای نقش مهم و
درخور شایانی در تأثیرگذاری بر مردم و
خط دهی به آنان است.
در رهیافت اسلامی، جدایی بین
وضعیت انسان و حکومت قابل تصور
نیست، با این توضیح که: حکومت به
شکلی از ره آوردهای طبیعی و تکوینی و
وضعیت بشری حکایت می کند، و حتی
اگر از دیدگاه تشریعی، صرف نظر کنیم در
عین حال در وضعیت بشری تأثیرگذاری
خود را خواهد داشت و بر این پایه است که
قرآن کریم به حکومت اهمیت ویژه ای عطا
|7|
کرده است.
آیات قرآنی که در قبل به آن اشاره شد،
هرچند که پی آمدهای اجتماعی تکوینی را
به اوضاع روحی و روانی مردم مرتبط
می نمود که حکومت نیز یکی از این
پی آمدها است، اما با این وصف مشاهده
می کنیم که قرآن کریم و هم چنین سنت
نبوی، رابطه ای بین برخی از این ره آوردها
و ساختار حکومت به شکلی متضاد برقرار
می کند که این مطلب دال بر این حقیقت
است که حکومت دارای نقشی تأثیرگذار بر
وضعیت بشری می باشد، و این گونه که
فقط به صورت ِواکنشی و آیینه وار برای
انعکاس وضعیت بشری باشد، نیست.
بنابراین می توانیم از نکات زیر
دریابیم:
1- قرآن کریم این مطلب را بیان
می دارد، که حکومت ِمنحرف که در
پادشاهان مستبد و گمراه متبلور می شود،
علت ِایجاد انحراف در بسیاری از گروه
های مستضعف مردم بوده است، زیرا اینان
نظر به ترس از مجازات های دهشتناک و به
جهت پیروی از این گمراهان به انحراف و
کج راهی دچار گردیده اند. البته هر چند که این اعمال وحشیانه حکومت های ظالم
نمی تواند اراده انسان را متزلزل کند و
قدرت وی را در مقابله با دشمن سست
گرداند و هم چنین وظیفه شرعی و انسانی
مقاومت را از او سلب نماید، اما به هر
ترتیب نقش بنیادینی در پدید آمدن انحراف
و یا استمرار آن داشته است.
"ولو تری اذ الظالمونَ موقوفونَ عند
ربهم یَرْجع بعضُهُم الی بعضٍ القول
یقول الذین استضعفوا للذین
استکبروا لولا انتم لکنامؤمنین
قال الذین استکبروا للذین استضعفوا
أنحن صددناکم عن الهدی بعد اذ
جاءکم بل کنتم مجرمین [11]؛ ای
کاش بیدادگران را هنگامی که در
پیش گاه پروردگارشان بازداشت
شده اند می دیدی که چگونه برخی
از آنان با برخی دیگر، جدل و
گفت و گو می کنند؛ کسانی که زیر
دست بودند به کسانی که ریاست و
برتری داشتند، می گویند: اگر شما
نبودید قطعاً ما مؤمن بودیم. کسانی
که ریاست و برتری داشتند به کسانی
که زیر دست بودند می گویند: مگر
|8|
ما بودیم که شما را از هدایت - پس از
آن که به سوی شما آمد - باز داشتیم؟
نه، بلکه خودتان گناه کار بودید."
2- قرآن کریم، نقش اساسی را برای
رهبری و حکومت در هدایت و اصلاح یا
گمراهی و انحراف و فساد قائل است،
همان گونه که پیامبران نظر به جای گاه
واقعی آنان و نقش فعالی که در تاریخ
داشته اند، الگوی کامل رهبران هدایت و
اصلاح بوده اندو برای تحقق عدالت و
سعادت بشر تلاش می نموده اند. در مقابل
مجرمان و مستکبران و سرکشان و شیاطین
نماینده رهبران فساد و انحراف و گمراهی
قلمداد می شدند، از این رو قرآن کریم به
این حقیقت اشاره دارد که خداوند سبحان
مردم را در روز قیامت با رهبرانشان
محشور می گرداند، زیرا این رهبران،
نماینده این مردمان اند.
- "وجعلناهم ائمة یدعون الی النار و
یوم القیامة لایُنصرون [12]؛ و آنان را
پیشوایانی که به سوی آتش
می خوانند گردانیدیم و روز
رستاخیز یاری نخواهند شد."
- "یوم ندعوا کل أُناسٍ بامامهم فَمَنْ أُوتِی کتابَهُ بیمینه فاولئک یقرؤن
کتابهم و لایُظْلمون فتیلا [13]؛[یاد
کن] روزی را که هر گروهی را با
پیشوای آنان فرا می خوانیم. پس
هر کس کارنامه اش را به دست
راست اش دهند، آنان کارنامه خود
را می خوانند و به قدر نخ هسته
خرمایی به آن ها ستم نمی شود."
و به این دلیل است که مشاهده می کنیم
قرآن کریم، جانشینی خداوند را در زمین،
که آن را به بندگان صالحش وعده داده
است، مقرون به حکومت و رهبری دانسته
است، زیرا بدون این حکومت و رهبری،
جانشینی در زمین تحقق نخواهد یافت.
"و لقد کتبنا فی الزبور ِمِنْ بعد الذکر
أنَّ الارضَ یَرِثُها عبادی الصالحون [14]؛
و در حقیقت، در زبور پس از تورات
نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما
به ارث خواهند برد."
به وضوح مشاهده می کنیم که دگرگونی
حقیقی فقط از طریق این رهبری و حکومت
به منصه ظهور خواهد رسید.
3- قرآن کریم به این نکته اشاره می کند
که اگر اراده الهی به از بین بردن شهر یا
|9|
روستایی در این زمین تعلق گیرد، علتی
جز وجود حکومت منحرف و فاسد در این
اماکن ندارد:
(و اذا اَرَدنا أنْ نُهلک قریةً أَمَرنا
مُترفیها فَفَسقوا فیها فَحَقَّ
علیها القول فَدَمَّرناها تدمیرا [15]؛ و
چون بخواهیم شهری را هلاک
کنیم، خوش گذرانان اش را وا
می داریم تا در آن به انحراف و فساد
بپردازند و در نتیجه، عذاب بر آن
شهر لازم گردد، پس آن را زیر و
زبر می کنیم.)
4- همانا تشریع جنگ و جهاد در
اسلام، برای سرنگونی طاغوت ها و از
بین بردن زنجیرهای رقیّت، که نظام های
حاکم بر گردن مردم افکنده اند، است. این
موضوع به قدری مهم است که قرآن کریم
بیان می دارد، در صورت عدم وجود چنین
تشریعی در اسلام که هدف اساسی از آن
سرنگونی حکومت های طاغوت و از بین
بردن زنجیرهای بندگی می باشد، اجرای
شعائر الهی و اصلاح اجتماعی امکان پذیر
نمی بود.
"و قاتلوهم حتی لاتکون فتنةٌ و یکونَ الدینُ للّه فَإن ِانْتَهوا فلا عُدْوانَ
الاّ علی الظالمین [16]؛ با آنان بجنگید
تا دیگر فتنه ای نباشد و دین،
مخصوص خدا شود. پس اگر
دست برداشتید، تجاوز جز بر
ستم کاران روا نیست."
دولت، مسئول تکامل ِانسان
دوم - رابطه تشریعی: یعنی رابطه بین
حکومت و وضعیت بشری، که با نوع
اول، تصور همگونی داشته و از سه نکته
مهم مذکور سرچشمه می گیرد. این نگرش
بر اساس هم آهنگی تشریع با حقایق
تکوینی و فطری بشر است بنابراین اسلام
پس از این که این حقیقت را در القای بینش ِ
صحیح ِتشریعی برای حکومت در نظر
گرفت به حاکم و دولت، وظیفه نظارت،
تربیت، تزکیه و پیشرفت ملت به سوی
اهداف متعالی و کمالات الهی را تفویض
نموده است. بر پایه این دیدگاه، حکومت
ناچار است که جهت تحقق ارزش ها و
هنجارها در چهارچوب شریعت اسلامی
گام بردارد و رهبری این حکومت را"انسان
صالح" که مرتبط با عالم غیب
|10|
است(پیامبران و اولیا و اصفیا) بر عهده
دارد که لازم است روابط خویش را با ملت
بیش از پیش مستحکم تر نماید. بدین گونه
است که نقش حکومت به مثابه حلقه وصل
و وسیله ارتباط بین زمین و آسمان و بین
انسان و پروردگار نمایان می شود. بر این
اساس، اهمیت اطاعت از حاکم اسلامی
بیش از هر موضوع دیگر به منصه ظهور
می رسد.
دولت، پدیده ای پیامبرانه
در نگرش اسلامی ِتفسیر تاریخ، دولت،
پدیده ای پیامبرانه است که به وسیله انبیا
ایجاد شده است. آنان برای برپایی و
شکل دهی به دولت تلاش نموده و اهمیت
ویژه ای جهت تحقق آن مبذول داشته اند.
البته پدیده دولت از نظر تئوریک پدیده ای
الهی است، زیرا نمایان گر ِخلافت و
جانشینی خداوندی در زمین می باشد و
اراده الهی بر آن تعلق گرفته که به وسیله
عملکرد ویژه و تأثیرگذاری ِاین پدیده در
زندگانی انسان جهت تحقق عدالت و
هدایت وی به سوی کمالات الهی باشد و
به گونه ای که یکی از اهداف راهبردی بعثت انبیا و پیامبران برپایی و ایجاد دولت
و قضاوت نمودن میان مردم جهت حل و
فصل اختلافات آنان است. این پدیده به
قدری مهم است که انسان به تنهایی در
صورتی که خواستار حرکت به سمت
تکامل الهی خویش باشد، نمی تواند از
عهده آن برآید، به این دلیل که انسان تحت
تأثیر فشارهای هوا و هوس و شهوات
داخلی خود یا فشارهای ظالمان و
مستکبران خارجی از درک حقایق الهی و
ارزش ها و باورهای ربوبی یا در پیدا نمودن
راهی برای حل این اختلاف عاجز است.
به علاوه این که طبیعت ِاهداف متعالی که
انسان لازم است جهت دست یابی به آن ها
تلاش نماید و در کمالات ِمطلق ِآخرت
نمایان گر می شود، درک آن ها یا راه رسیدن
به آن ها برای انسان به جز به وسیله کمال
مطلق که همانا خداوند تبارک و تعالی
است، میسر نمی باشد، زیرا همانا این
کمالات در حقیقت ِعالم غیب می باشد، و
حتی تمام ابعاد تکامل بشری در خط مشی
انسانی نیز به وسیله انسان قابل درک
نیست، زیرا برخی از این ابعاد به آینده بشر
که از فرایافت های عالم غیب که انسان
|11|
توانایی درک یا پیش بینی آن را ندارد، می
باشد. به این دلیل که اگر فرضاً انسان
توانایی احاطه به گذشته و حاضر را داشته
باشد بدون تردید توانایی احاطه به آینده را
برای سامان دهی ِزندگانی دنیوی خود
ندارد، گذشته از این که بتواند برای آینده
اخروی خود برنامه ای طرح ریزی نماید.
هنگامی که انسان مبادرت به ایجاد
حکومت می نماید، باید این حکومت،
تحقق بخش منطق جانشینی خداوندی در
عینیت بخشیدن به عدالت و رحمت و
تکامل روحی و اجتماعی باشد.
- "کان الناسُ امةً واحدةً فبعث اللّه
النبیینَ مبشرینَ ومنذرین وأنزلَ
معهم الکتابَ بالحق لیحکُمَ بین
الناس ِفیما اختلفوا فیه [17]…؛
مردم، امتی یگانه بودند، پس
خداوند پیامبران را نویدآور و
بیم دهنده برانگیخت و با آنان،
کتاب ِخود را به حق فرو فرستاد تا
میان مردم در آن چه با هم اختلاف
داشتند داوری کند…."
- "یاداود انا جعلناک خلیفةَ فی
الارض ِفاحکم بین الناس بالحق ِو لا تتبع الهوی [18]…؛ ای داود، ما تو
را در زمین، خلیفه و جانشین
گردانیدیم پس میان مردم به حق
داوری کن و زنهار از هوس پیروی
مکن…"
تجربه و نقش حکومت در دگرگونی ِاجتماعی
تجربه تاریخی در فرآیند خط سیر بشریت و
نیز سیره پیامبراکرم(ص) مؤید سخنان
پیشین ما است. پیامبراکرم(ص) زمانی
قادر به نشر رسالت خود در جزیرةالعرب و
سپس در سرتاسر گیتی گردید که دولت
اسلامی را برپا نمود و برای گسستن ِ
زنجیرهایی که نظام های مستکبر بر دستان
بشریت بسته بودند جهاد کرده، خواهان
رهایی از آنان گردید. ایشان پس از برپایی
دولت ِاسلامی، توانایی نشر اسلام و
پیشبرد اهداف آن را در سرتاسر شبه جزیره
عربستان طی ده سال اول هجرت به دست
آورد، در حالی که در مقابل شاهد هستیم
که در طول سیزده سال اول بعثت، رسالت
پیامبراکرم اسلام(ص) علی رغم تلاش های
فراوانی که جهت نشر و گستردگی مبانی
اسلام در مکه مکرمه شد فقط محدود به
|12|
تعداد و گروهی خاص از مسلمانان شده
بود.
نقش حکومت در استحکام مبانی ایمان
و اسلام در طول تاریخ بشر را می توان در
عملکرد پیامبران و دشمنان آنان به روشنی
یافت، در حالی که در بررسی تاریخ مشاهده
می کنیم که نقش حکومت در نشر رسالت و
گرویدن مردم به آرمان های الهی و امیال، از
اهمیت بسزایی برخوردار می باشد. مثلاً
زمانی دین یهود و مسیحیت به شکل جامعه
و همه گیر میان مردم منتشر شد که حکومت
در دست آنها قرار گرفت. دلیل این امر
آن است که با وجود این که همواره رسالت
الهی با فطرت بشری همساز و همگون بوده
اما به علت جلوگیری طاغوت ها و
مستکبران از گرایش مردم به ایمان این روند
با رکود مواجه بوده است. بنابراین برپایی
حکومت اسلامی باعث نشر رسالت الهی
در زمین و مانعِ تأثیرگذاری هوا و هوس بر
مردم خواهد شد.
"فأقم وجْهَک للدین ِحنیفاً
فطرَة اللّه ِالتی فطر الناسَ علیها
لاتبدیلَ لخلق اللّه ذلک الدین
القیّم ولکن اکثر الناس ِلا یعلمونَ [19]؛ پس روی خود را با
گرایش تمام به حق، به سوی
دین کن با همان سرشتی که
خدا مردم را بر آن سرشته
است. آفرینش خدا تغییرپذیر
نیست. این است همان دین
پایدار، ولی بیش تر مردم
نمی دانند."
در حدیث شریف آمده است: هر
انسانی بر فطرت پاک به دنیا می آید مگر
این که بعداً والدین اش او را یهودی یا
مسیحی کنند. [20]
پشتوانه عطا کردن این نقش به حکومت
می توان علل عطا کردن این نقش مهم به
حکومت در نگرش اسلامی و در زندگانی
بشری را در نکات ذیل خلاصه نمود:
1- حکومت، کانون اصلی در زندگانی
اجتماعی به شمار می رود که توانایی
خط دهی و ترسیم خط مشی انسان را
دارد. حکومت، بشر را از انحراف مصون
می دارد یا این که در صورت ظالم و فاسد
بودنش وی را به گمراهی و ضلال سوق
می دهد. از حضرت علی(ع) منقول است
|13|
که فرمود:"رعیت درست کار به وسیله
وجود امام عادل نجات می یابد و رعیت
بدکار به وسیله وجود امام فاجر هلاک
می گردد." [21]
در حدیثی از امام صادق(ع) آمده
است:"مردم هدایت نمی شوند مگر به
وسیله امام و زمین نیز جز بدین وسیله به
خیر و صلاح نمی گرود." [22]
2- در آموزه الهی، انسان تنها موجودی
است که به وسیله اراده و اختیار خویش
توانایی پیشرفت و تکامل به سوی کمال
مطلق که همان خداوند است را با در پیش
گرفتن اخلاق الهی دارد و این همان ویژگی
است که انسان را از سایر موجودات دیگر
متمایز می کند. هم چنین تنها موجودی
است که می تواند از قیود مادی گری و
ماده پرستی رهایی یافته تا بدین وسیله
مدارج ِکمال ِروحی و نفسانی را در مسیر
الهی طی نماید. البته پیمودن این روند
بدون از بین بردن قیودی که نظام های
طاغوتی بر جامعه تحمیل می کنند
امکان پذیر نیست و فقط در این صورت
است که شاهد تحقق حکومت درست کار
و صالح، خواهیم بود که در صورت عدم تحقیق این ایده، شاهد ایجاد جوی آکنده از
ترس و وحشت و فشارهای روانی و
روحی متضاد که به وسیله حکومت های
طاغوت خلق شده است خواهیم بود. از
امام باقر نقل شده است که:"اسلام بر پنج
چیز بنا شده است: نماز، زکات، روزه،
حج و ولایت، و به هیچ چیز همانند ولایت
سفارش نشده است." [23]
از امیرالمؤمنین(ع) منقول است که:"و
اما آن چیزی که خداوند از واجبات در
کتابش واجب گردانیده پایه های اسلام
است که پنج چیز می باشد و اسلام بر آن ها
بنا شده و خداوند برای هر یک از این
واجبات چهار حد قرار داده است که
هیچ کس نمی تواند جاهل به آن باشد:
نماز، زکات، روزه، حج و ولایت که
پایان دهنده آنان و نگهبان و محافظت کننده
از همه واجبات و سنن می باشد." [24]
از زراره از ابی جعفر صادق(ع) منقول
است که فرمود:"اسلام بر پنج چیز بنا شده
است: نماز، روزه، زکات، حج و
ولایت. زراره می گوید: پرسیدم، کدام
یک از آنان افضل است؟ فرمود: ولایت
فضیلت ترین آنان است، زیرا ولایت کلید
|14|
آنان است و شخص والی، دلالت کننده بر
آن ها می باشد." [25]
3- حکومت از دیدگاه اسلامی و با
جمیع ِشرایط آن می تواند اسوه ای نیک که
در خط مقدم پیمودن راه وصول به خداوند
قرار می گیرد، باشد و بهترین نمونه های
اسوه را در خویش متبلور می سازد، زیرا
حاکم در اسلام و به علت دارا بودن
ویژگی های عصمت یا عدالت برتر،
رفتارش می تواند بهترین ضرب المثل
اخلاقی ربانی به شمار رود. انسانی که راه
صحیح را به دیگران نشان می دهد که در
این صورت حاکم نه تنها فقط هدایت و
رهبری صرف جامعه در پیدا نمودن راه
صحیح را نمایان می سازد بلکه به عنوان
نمونه ای واقعی از صراط مستقیم الهی
جهت وصول به خداوند برای مردم
نمایان گر می شود و شاید همین مطلب یکی از رازهای لزوم عصمت برای انبیا و
ائمه اطهار و لزوم عدالت برتر برای فقیه
ولی باشد و بدین گونه شناخت حاکم
ضرورتی از ضروریات دینی محسوب
می گردد، زیرا این نوع از هدایت بشری را
متبلور می سازد.
از رسول خدا(ص) نقل شده است که
فرمود:"هر کس که بمیرد و امام زمانش را
نشناسد، به صورت مرگ جاهلی مرده
است." [26]، در نهج البلاغه می خوانیم:
"هان برای هر مأمومی، امامی است که
الگوی او است و به آن اقتدا می کند و از
نور علمش بهره می برد و امام شما به مقدار
لباس کهنه اش به دنیای خویش بسنده کرده
است و از خوراکش دو قرص نان را
برگزیده و البته شما توانایی انجام آن را
ندارید، اما مرا به تقوا و تلاش و عفت و
کارهای صواب خود یاری دهید." [27]
|15|
________________________________________
پی نوشت ها:
[1] . اعراف(7) آیه96.
[2] . جن(72) آیه16؛ هم چنین ر.ک: مائده،
آیه65 - 66؛ روم، آیه41.
[3] . ر.ک: آل عمران(3) آیه های 120 و 186؛ طلاق(65) آیه های 2، 4، 5، 10 و 11؛یونس(10) آیه های 63 و 64.
[4] .حدید(57) آیه20.
[5] . عنکبوت(29)آیه64.
[6] . بقره(2) آیه29.
[7] . لقمان(31) آیه20.
[8] . ملک(67) آیه2.
[9] . بقره(2) آیه30.
[10] . انعام(6) آیه164. هم چنین ر.ک: اسراء،
آیه164؛ فاطر، آیه18؛ آل عمران، آیه20؛
رعد، آیه40؛ نور، آیه54.
[11] . سبأ (34) آیه31 - 32. هم چنین ر.ک:
نساء، آیه97؛ احزاب، آیه67 - 68.
[12] . قصص(28) آیه41.
[13] . اسراء(17) آیه71.
[14] . انبیاء(21) آیه105. هم چنین ر.ک: نور،
آیه55؛ قصص، آیه4 - 5.
[15] . اسراء(17) آیه16.
[16] . بقره(2) آیه193. هم چنین ر.ک: انفال،
آیه73، حج، آیه های 39 - 41.
[17] . بقره(2) آیه213.
[18] . ص(38) آیه26. هم چنین ر.ک: مائده،
آیه49 و 44؛ جمعه، آیه2؛ نساء، آیه های
58، 64 و 65.
[19] . روم(30) آیه30.
[20] . الانسان یولد علی الفطرة و انما ابواه یهودانه
او ینصرانه.
[21] . بحارالانوار، ج8، ص742.
[22] . همان، ج23، ص22.
[23] . وسائل الشیعه، 1/10/ حدیث10.
[24] . همان، حدیث35.
[25] . الکافی 2/18/حدیث5.
[26] . بحارالانوار، ج8، ص12.
[27] . نهج البلاغه، نامه45، ص417