hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbff21bf02000000251a000001000400
سیری در اندیشه سیاسی عبدالرحمان کواکبی
محمد نصر
عصر کواکبی
منحنی اندیشه سیاسی کواکبی
نظریه سیاسی کواکبی
تجدید خلافت
کواکبی و سکولاریسم
حکومت مردم
حاکمیت عمومی
قانون گرایی
نظارت عمومی
شعور سیاسی ضامن حاکمیت سیاسی
آزادی سیاسی
مبارزات سیاسی
بهشت دنیوی کواکبی "جامعه مدنی کواکبی"
تأثیر پذیری کواکبی
تأثیر گذاری کواکبی
________________________________________
کواکبی از سلسله مصلحان و احیاگران دینی مشهور تاریخ معاصر اسلام است. او از
پیروان برجسته سید جمال الدین اسدآبادی و از شاگردان محمد عبده و همراهان رشید
رضا است.
اهمیت کواکبی در این سلسله بیش تر از جهت اندیشه های سیاسی بوده است که کم تر
گذشتگان به این سبک بیان کرده اند و تأیید آرمان های سید جمال الدین در لزوم حکومت
قانون، اتحاد اسلامی و احساس نگرانی از عقب ماندگی جوامع اسلامی است. فهم اندیشه
سیاسی کواکبی منوط به فهم حداقل از زمینه و شرایطی است که او در آن میزیسته است.
عصر کواکبی
کواکبی در عصر پادشاهان مطلق العنانی می زیسته است که "حکومت خود را موهبتی الهی
میدانستند و بر خود القابی هم چون "ظل اللّه الاکرم، خلیفة الاعظم و وارث الانبیا میگذاشتند." [1]
شکست های پی در پی دولت عثمانی از حکومت های غربی، وقوع انقلاب کبیر
فرانسه، اشغال مصر توسط ناپلئون، باعث بیداری و آگاهی عثمانی ها به ضعف خویش در
|122|
برابر غرب گردید و آن ها را به فکر اصلاحات در ساختار نظامی و تقویت مجدد امپراتوری
عثمانی انداخت، به همین منظور، جریان روی کرد به غرب، به سرعت پی گرفته شد. [2]
رقابت های استعماری بین کشورهای اتریش، روسیه، فرانسه و انگلیس، که هر یک به
نحوی به امپراتوری عثمانی چشم دوخته بودند، جریان ارتباط و آشنایی با غرب را شدت
بخشید.
"سلطان سلیم سوم (1807-1789م.) راه ورود عناصر غربی در سیستم جنگی،
اداری و آموزشی را فراهم ساخت و مقدمات ظهور طبقات تحصیل کرده در غرب را هموار
ساخت، جانشینان او محمود دوم (1839-1807م.) با ادامه راه وی، دست به بازسازی
کلی زد و فرمان مشروطیت را صادر نمود. سلطان عبدالمجید - جانشین محمود دوم -
(1839-1876م.) نیز با یک قانون اساسی به سبک قانون های اساسی اروپایی اصلاحات
سیاسی گسترده ای را رقم زد و مدارسی با مدرسان غربی، برای تربیت جوانان مسلمان
تأسیس نمود، جریان غرب گرایی در دوران زمامداری سلطان عبدالحمید دوم
(1876- 1908م.) نیز تا مدتی ادامه پیدا کرد." [3]
سراسر دوران زندگی کواکبی با حکومت عبدالحمید همراه بود، عبدالحمید
دیکتاتوری مستبد و خشن بود که مانع اصلاحات اجتماعی و سیاسی شد. مجلس را منحل
نمود و قانون اساسی را ملغا کرد، مخالفین و روشن فکران را تحت تعقیب قرار داد [4].
"نمایندگانی که در انتقاد از خودکامگی سلطان، آشکاره گویی و دلیری بیش تر از خود
نموده بودند دستور داده شد که استانبول را ترک گویند، در میان آنان گروهی از نمایندگان
برجسته عرب بودند، این اهانت در میان خود ترکان، مایه هیچ گونه اعتراضی نشد، ولی
با سوادان عرب را در شهرهایی مانند بیروت و دمشق سخت برآشفت. از آن تاریخ به بعد
موج احساسات ضد ترکی در میان عرب ها بالا گرفت. مخصوصاً که سیاست عمومی
عبدالحمید در منع آزادی های سیاسی، سبب شده بود که جنبش های مخالف حکومت،
راه پیکار "زیرزمینی"، را در پیش گیرند. در سال 1880 شعارنامه هایی به زبان عربی بر
روی دیوارهای بیروت و دمشق و طرابلس و صیدا نمودار شد که در آن ها از عرب ها
|123|
خواسته شده بود تا بر ضد ترکان بشورند و آنان را از سرزمین های عرب بیرون رانند. این
نخستین بار بود که رایت قومیت عرب بر ضد سلطه ترک برافراشته میشد." [5]
بی مهری حاکمیت با روشن فکران سوری و مصری باعث شد که بسیاری از اعضا و
انبوه روشن فکران آن زمان، به دلایل سیاسی یا اقتصادی مجبور به ترک میهن خود شدند.
آنان به ناحیه های گوناگون امپراتوری عثمانی و اروپا سفر کردند. سوریان به مصر گریختند
و مصریان به قسطنطنیه (استانبول) پناه بردند و دیر یا زود بسیاری خود را در پاریس، لندن یا
ژنو یافتند و به دور یک دیگر جمع شده، گروه های مختلفی را تشکیل و به فعالیت های ضد
استعماری و ضد استبدادی خویش ادامه دادند. گروهی که در قاهره پیرامون جمال الدین
الافغانی [اسدآبادی] (1839-1897م.) در دهه 1870 گردآمده، برجسته ترین این
گروه هاست. همین محفل که بعداً توسط محمد عبده (1849-1905م.) شاگرد برجسته
افغانی تشکیل شد، برخی از اعضای آن چهره های برجسته زندگی سیاسی و فکری مصر
شدند. [6]
به قول آقای محیط طباطبائی: یکی از برجسته ترین فرد برآمده در مکتب "عروة
الوثقی" را باید در خاندان کواکبی در شهر حلب سوریه جست. سید عبدالرحمن کواکبی از
نبیره های "شیخ صفی الدین اردبیلی" و بنی اعمام "شاه اسماعیل صفوی" ظاهراً بی آن که
درک حضور سید را کرده باشد فوق العاده تحت تأثیر هدف های اجتماعی و سیاسی او قرار
گرفت. [7]
"این مکتب موضوع های گوناگونی را مورد توجه قرار دادند، اما مایه اصلی این
موضوع ها دینی و سیاسی بود: اسلام را چگونه باید زنده کرد؟ با خطر تمدن اروپا چگونه
باید مقابله کرد؟ پیوند میان ملت های مسلمان را چگونه باید تقویت کرد؟ و وحدت یگانگی
اسلامی (پان اسلامیسم) را چگونه باید به وجود آورد؟" [8]
"کواکبی در پنج سالگی بی مادر شد. کودکی ِتلخ و رنج باری را گذراند، پدرش او را
به "انطاکیه" فرستاد تا زیر نظر خاله اش، "سیده صفیه"، پرورش یابد. کواکبی از همان
اوان، در کار تحصیل از خود استعداد نشان داد، در مدت سه سال اقامت در انطاکیه قدری
|124|
زبان ترکی یاد گرفت و پس از بازگشت به حلب آموختن فارسی را آغاز کرد، تحصیلات
عالیه خود را در مدرسه کواکبیه حلب که پدرش مدیر آن بود به انجام رساند، علوم جدید را
از "استاد خورشید" که از ادیبان برجسته ترک بود فراگرفت و پس از چندی معلومات خود را
در زبان های ترکی و فارسی تکمیل کرد، از آن پس با خواندن روزنامه های ترکی چاپ
استانبول که حاوی ترجمه مقاله های روزنامه های غربی بود تا اندازه ای با اندیشه های غربی
آشنا شد.
کواکبی از بیست سالگی با عضویت در هیئت تحریریه روزنامه رسمی "فرات" که به
دو زبان ترکی و عربی منتشر میشد، در سلک روزنامه نگاران درآمد، چندی بعد نخستین
مجله عربی شهر حلب را به نام "الشهباء" منتشر کرد. انتقادهای تندش در مجله از
خودکامگی های سلطان "عبدالحمید" و دفاع از حقوق سیاسی مردم سوریه، حاکم ترک
حلب را واداشت تا "الشهباء" را پس از انتشار پانزدهمین شماره توقیف کند. چندی بعد
کواکبی مجله "الاعتدال" را منتشر نمود.
چون دولتیان فشار خود را بر او سخت تر کردند از همه مناصب خود کناره گرفت و به
کار وکالت پرداخت تا کسانی را که ترکان در پی آزار و تعقیبشان بودند در پناه خویش گیرد
و از جانب ایشان به دادگاه شکایت کند. در سال 1886م. سوء قصد یک وکیل دعاوی
ارمنی به جان حاکم حلب، به ترکان بهانه ای داد تا جمع انبوهی از سوریان، از جمله
کواکبی را، دستگیر کنند، ولی کواکبی پس از چندی از زندان آزاد شد و این بار محبوبیتش
در میان مردم فزونی گرفته بود. او در همه مناصب با زورگویی ِترکان و فساد توان گران
سوری مبارزه کرد و شاید چون در این مبارزه ناکام شد در سن چهل و هفت سالگی سوریه
را ترک کرد و رهسپار مصر گشت [9]. شرح مبارزات وی در این عصر، توسط مرحوم آیة اللّه
طالقانی در مقاله ایشان با نام "کواکبی و استبداد" آمده است. [10]
کواکبی در مصر به زودی به محافل آزادی خواهان و روشن فکران مصری پیوست و
برای روزنامه "الموید" مقاله مینوشت. وی دو کتاب اصلی خود به نام "طبایع الاستبداد"
و "ام القری" را در آن جا به پایان برد.
|125|
او پیوند خود را از وطن پرستان سوری نگسست، هر روز عصر با جمعی از رهبران
سوری مقیم قاهره هم چون محمد رشید رضا و محمد کرد علی و طاهر الزهراوی دیدار
میکرد. وی در سال 1900م. به خاطر نگارش یک اعلامیه کوتاه علیه استبداد ترکی به
اوج شهرت خود رسید و در سال 1901م. به نمایندگی از طرف عباس دوم، خدیو مصر،
مأمور شد تا به برخی از کشورهای اسلامی سفر کند و برپای بیانیه ای دایر بر لزوم انتخاب
عباس دوم به مقام خلافت مسلمانان سنی، امضا گردآورد.
در این مأموریت از عربستان و یمن و سودان و زنگبار و هند دیدن کرد و با اوضاع
سیاسی و اقتصادی مسلمانان از نزدیک آشنا شد. پس از بازگشت به مصر به جمعیت
"المنار" پیوست و به سبب مقاله ها و کتاب هایش همگان او را به نام یکی از پیشروان تجدید
فکر دینی میشناختند. در اوج شهرت بود که در سال 1902م. (1320ه.ق) در قاهره
درگذشت. [11]
منحنی اندیشه سیاسی کواکبی
اندیشه سیاسی کواکبی دارای سیر جالبی است. او ابتدا در مجله "الشهباء" به عنوان یک
منتقد سیاسی از حاکمیت ترکان سیاسی مطرح بود. وی در آن مجله به کمک دولت، در
صیانت از حقوق شهروندان و بیان حاجت ها و نیازهای مردم و شرح ِحوادث سیاسی،
دعوت به عدالت، آزادی، ترویج الفت و اتحاد میپردازد [12]. کواکبی در شماره اول
مجله، انگیزه انتشار مجله اش را منحصراً غیرت و حمیت عربی میداند. [13]
پس از توقیف آن مجله و انتشار "الاعتدال" وی اظهار می کند، "الاعتدال" عیناً همان
"الشهباء" خواهد بود. [14]
مشی کواکبی در هر دو مجله اجتناب از مدح حکام و مأمورین دولتی، انتقاد از
استبداد، ظلم و ستم مأمورین حکومتی، کنار گذاشتن اعراب از مناصب دولت عثمانی،
رشوه و تجمل و ظاهر گرایی ادارات دولتی و فساد اخلاق بود که به قول او طبیعت ادارات
شده بود. [15]
|126|
مرحله دوم اندیشه کواکبی را در "ام القری" میبینیم، بر خلاف گفته کسانی که
"ام القری" را بعد از "طبایع الاستبداد" دانسته اند، مقایسه مندرجات دو کتاب و منحنی فکر
سیاسی کواکبی گویای این است که "ام القری" مقدم بر طبایع نوشته شده است.
پژوهش های محققانی چون "اسعد الکواکبی، سامی الدهان، قدری قلعجی، نور بیر
تابییرو، محمود السمرة، محمد عبدالرحمن برج، محمد عمارة، فهمی جدعان، محمود
مصطفی حلاوی و محمد جمال صحان" [16] نیز این مطلب را تأیید میکند.
کواکبی در "ام القری" از دردهایی که گریبان گیر ملت های اسلامی به ویژه عرب شده
است و منشأ ضعف و فساد آن ها گردیده،سخن می گوید و راه حل های آن را مورد بررسی
قرار می دهد. وی در این کتاب "تخیل" می کند که کنفرانسی در مکه بین همه اقشار
مسلمان تحت شعار "لاتعبد اِلا الله" برگزار شده است. وی خود را در این کتاب به عنوان
"سید فراتی" معرفی کرده است و از زبان نمایندگان مختلف کشورهای اسلامی دردهای
جهان اسلام را بر شمرده و آن را ثبت مینماید.
در جلسه اول، کنفرانس صحبت از عقب افتادن از قافله تمدن و پیش تازی غرب در
پیش رفت است. سستی و تنبلی و جهل ملت های مسلمان نیز مورد بحث قرار میگیرد.
در جلسه دوم، علت این سستی و عقب افتادگی سیاسی را جهل و خوش گذرانی امرا
و از بین رفتن آزادی مطبوعات، سخن، آموزش و ترک وظیفه امر به معروف و نهی از منکر
دانسته اند شده است. در همین جلسه از قول سید بن طاووس فتوایی نقل میشود به این
مضمون که: "عادل کافر بهتر از مسلم جائر است." [17]
در جلسه سوم، مشکلات مردم را بی اعتنایی به آن ها، جهل، فساد اخلاق، اطاعت
کورکورانه، خرافات و به وجود آمدن طبقات فقیر و غنی معرفی میکنند.
جلسه چهارم، به بزرگ داشتن امرا و ضرورت ترک این شرک بزرگ میپردازند.
جلسه پنجم، ضرورت تمسک به کتاب و سنت تأکید میشود.
جلسه هفتم، اختلافات مذهبی و مشاجرات تفرقه انگیز سیاسی امت را، از دردهای
بزرگ جامعه اسلامی معرفی میکنند.
|127|
در جلسه هشتم، کواکبی به جمع بندی دیدگاه ها پرداخته: 23 دلیل دینی، شانزده
دلیل سیاسی، هفده دلیل اخلاقی، 21 دلیل اداری مربوط به حکومت عثمانی و نُه دلیل
متفرقه را، از دلایل عقب ماندگی کشورهای مسلمان اعلام میکند و در جلسه های بعد در
سخنرانی خود به نقش زنان و تأثیر جهل آنان بر امت اسلامی می پردازد و بالاخره در جلسه
آخر نتیجه مذاکرات را به شرح زیر اعلام میکند:
1- مسلمانان در حال سستی عمیقی به سر میبرند.
2ـ باید این سستی را سریعاً معالجه کرد در غیر این صورت غیرت دینی به کلی از
جامعه رخت بر میبندد.
3- علت عقب ماندگی در مرحله اول سستی حکام، سپس علما و بعد امرا است.
4- اساس درد، جهل مطلق است.
5- مضرترین فروعات این جهل، جهل در دین است.
6- درمان درد، روشن ساختن افکار با آموزش و سپس ایجاد شوق برای ترقی در سر
مردم است و…. [18]
کواکبی در لاحقه ام القری طرح تجدید خلافت و عدم دخالت خلیفه در مسائل
سیاسی و اجرایی را مطرح میسازد. اگر کواکبی در مقاله های مطبوعاتی خود بیش تر
انتقاد از وضع موجود می کرد و در "ام القری" به ریشه این گرفتاری ها و علل و دلایل آن
میپرداخت، در کتاب "طبایع الاستبداد" به تشخیص و درمان می رسد، تحول اندیشه
کواکبی در "طبایع" به خوبی هویدا است. [19] ذهن سیاسی کواکبی در "ام القری" با
اندیشه های سیاسی سنتی هم آهنگ است تا با عصر جدید ولی در طبایع آشکارا تفکرات
سیاسی مدرن را، که در جهان اسلام کم تر سابقه داشته است مطرح می نماید. وی در
"طبایع الاستبداد" چاره همه دردهای مطرح شده در ام القری را دفع استبداد و ایجاد
حکومت قانون و دموکراتیک می داند و به ابعاد آن میپردازد.
کواکبی در "طبایع الاستبداد" استبداد را بزرگ ترین بلای بشریت دانسته که همه چیز را
به نفع خویش در خدمت میگیرد، اخلاق را فاسد میکند، مانع علم و ترقی میشود،
|128|
انسانیت را نابود میسازد، دین را ابزار سلطه خویش قرار می دهد، طبقات اقتصادی را با
دفاع از تجمع ثروت باعث میگردد، مانع تربیت صحیح جوامع می شود، آزادی را
ریشه کن می نماید و مردم را به بردگی و بندگی میکشاند.
نظریه سیاسی کواکبی
روحیه ضد استبدادی کواکبی را، نظریه های رایج سیاسی در باب حاکمیت که قبلاً توسط
افرادی چون ماوردی، خواجه نظام الملک، غزالی و روزبهان، مطرح شده بود و سلطنت
استبدادی عثمانی را نیز توجیه و مشروع می نمود، ارضا نمی کرد، به همین جهت کواکبی
گمشده خویش را با نگرشی نو، ابتدا در گذشته تاریخی اسلام جست و جو کرد، وی معتقد
بود: "ابتدای حیات اسلام دموکراتیک بوده است و سپس به اریستوکراسی تبدیل گردیده
است" [20]. لذا کواکبی منشأ حاکمیت اسلامی را به دو اصل بر میگرداند: یکی "اراده
عمومی" و دیگری "شورای بزرگان" [21] که به مرور ماهیت خویش را از دست داده و به
استبداد سلطنتی تبدیل شده است. بعید مینماید منظور کواکبی از دموکراسی و
اریستوکراسی عیناً همان مفهوم غربی آن باشد، چون در نظر او نه اراده عمومی و نه شورای
بزرگان خالی از معیار و ارزش های اسلامی نبودند. در هر صورت او در باب منشأ استبداد
میگوید: جامعه اسلامی به مرور از این دو اصل دور شد و "اهمال در مراقبت و رسیدگی
و مؤاخذه و بازپرسی، مجال استبداد را از بهر امرا وسعت داد و از حد تجاوز نمود." [22] به
"همان گونه که یهودیان تورات را تحریف کردند و حتی تورات تحریف شده را رها کردند و
درب أخذ مسائل از تورات را مسدود ساخته به کتاب "تلمود" تمسک نمودند" [23]. و نیز
"آیین نصرانیت، جامه ای جز جامه خویش در پوشید، هم چنان که حال سایر آیین های پیش
از آن بود. پس با رساله های "پولس" و امثال او وسعت یافته اجزای کلیسا را همی بزرگ
شمردند تا به درجه ای که معتقد [به] نیابت و عصمت ایشان گردیدند." [24]
مسلمانان نیز به مرور مردم را از دخالت در مسائل سیاسی کنار زدند و در امر حکومت
از مشورت با بزرگان خودداری کردند، امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاشتند و
|129|
همان راه ادیان دیگر را اقتباس نمودند: "مسلمانان، مقام پاپ و تصویر او را اقتباس نمودند
و روسای خود را کورکورانه اطاعت ورزیدند و… شکل قدیسان و عجایب آن ها را تقلید
نمودند… کلیسا را در مرتبه و امتیاز و لباس و موی ایشان تقلید نمودند و خود را به رسم
کلیسا شبیه ساخته زینت ها و جشن های آن را أخذ نمودند…و منع هدایت یافتن از نص
کتاب و سنت را فرا گرفتند، از آن جا که کاهنان کاتولیک، قدغن نمودند که انجیل را کسی
جز ایشان نباید بفهمد." [25] کواکبی میافزاید: "چون کسی در این تقلید و اقتباس ها تامل
نماید، اکثر آن ها را مایه و اصل استبداد یابد، یا زنجیر بنده گرفتن ببیند و خود، بدین سان
آیین ها فاسد گردد و آدمیان بدبخت شوند." [26]
تجدید خلافت
کواکبی راه حل مشکل تاریخی استبداد را در "ام القری"، بازگشت تاریخی به نظام
اریستوکراسی به سبک خلفای راشدین دانسته است و معلوم نیست چرا در این مرحله اداره
عمومی را انتخاب نکرده است. شاید ناممکن بودن أخذ آرای عمومی امت اسلامی و
تفاوت نگرش های آنان دلیل این انتخاب باشد که به نمایندگان آنان رو آورده است.
در هر صورت ضدیت وی با ترکان عثمانی و عملکرد آن ها، به کواکبی اجازه آن را
نداده است که مشروعیت خلافت آن ها را بپذیرد و نگرش قومی یا اکثری وی او را بر آن
داشته است که خلافت را حق عرب ها بداند، وی حتی در نام بردن از اعضای کنفرانس، نام
اعراب را بر غیر عرب مقدم داشته و رئیس جلسه را هم استاد مکی و خود را دبیر جلسه قرار
داده است .دلایل ابن خلدونی ِکواکبی آشکارا او را بر آن داشت تا عرب را بر غیر عرب
مقدم بدارد: آن ها بنیان گذار جامعه اسلامی بودند و این فضل تقدم همراه با خصایص فطری
آنان نظیر غرور، عصبیت قومی، ثبات قدم و پایداری در برابر مشقت های طبیعی آنان را
شایسته خلافت میکند. مرحوم عنایت مینویسد: "گرایش قومی شفاف کواکبی و
دعوت اعراب به جدایی از ترکان مسلمان باعث شد که نویسندگان معاصر عرب او را در
شمار نخستین منادیان قومیت عرب بدانند." [27]
|130|
قریشی بودن خلیفه، باور سنتی دیگری از خلافت راشدین بود، که در طرح کواکبی
رعایت شده است.
خلیفه عرب و قریشی کواکبی بر اساس طرح او برگزیده شورای عمومی مسلمانان
است، که هر سال در زمان حج دور یک دیگر جمع می شوند و به مسائل مسلمانان
می پردازند، و هر سه سال یک بار با خلیفه تجدید بیعت میکنند. نکته قابل توجه این که
این خلیفه فقط در منطقه حجاز حکم می راند و در بقیه مناطق سلاطین منطقه ای فقط در
خطبه نام خلیفه را بر نام خود مقدم می دارند، خلیفه بر خلاف سلاطین ارتشی ندارد و
امنیت حجاز توسط سه هزار نفر که از طرف سلاطین کشورها فرستاده شده اند تأمین
میشود.
نقش خلیفه محدود به امور دینی و معنوی است و وی پاسداری از مقررات شورا و
نظارت بر اجرای احکام اسلامی را به عهده دارد. این خلیفه "حق دخالت در هیچ یک از
شئونات سیاسی و اداری حکومت های سلاطین و امارت ها را ندارد." [28] کواکبی معلوم
نمیکند چگونه این خلیفه فاقد ِقدرت، می تواند دردی از دردهای جهان اسلام را درمان کند.
کواکبی و سکولاریسم
ترسیمی که کواکبی از خلیفه مورد نظر خود می کند هم چون یک پاپ اعظمی است که فقط
نقش نمادین معنوی و وحدت بخش دارد، که به امور دینی می پردازد. او می گوید: "سلطان
بدون علمای امت، هم امت و هم سلطنت را فاسد می سازد، خلافت و سلطنت نباید در
یک شخص جمع شود، تا سلطان بتواند دین را بنا به مقتضیات و مصالحی که خود لازم
میداند تحریف و فاسد سازد، دین چیزی است و حکومت چیزی دیگر، سلطان باید
مراعات شئون دولت را بکند و با آن معارضه ننماید و با احکام دین نیز مخالفت ننماید." [29]
طرح خلافت وی و عبارت هایی که گاه در "طبایع الاستبداد" آورده است عده ای را بر
آن داشته است که وی را قائل به جدایی ِدین از سیاست بدانند. "جان دایه" در کتابی به
همین نام یعنی "الامام الکواکبی فصل الدین عن الدوله" بر این باور است که: کواکبی هر
|131|
چه پیش می رفته به جدایی بین دین و دولت نزدیک تر میشده است و بالاخره در مقاله های
خود با نام "مسلم حر الافکار" نظر خویش را نهایی کرده است. او به ترتیب، این منحنی
فکری را با ارائه شواهد مطرح میسازد. [30]
مرحوم عنایت نیز دفاع از علمانیت را تناقضی در افکار کواکبی میداند. [31] مصحح
ترجمه "طبایع" نیز با توجه با پاورقی خود همین تلقی را از کواکبی دارد. [32] اما در صورتی
که صریح ترین اظهار نظرها در این مورد را در مجله "المقطّم" بنا به گفته "محمد جمال
طحان" از او ندانیم. "با توجه به این که سیاق و انسجام فکری کواکبی را فاقد است و یا در
صورتی که این مقاله ها از آن او می بود باید به یکی از کتاب های خود ضمیمه مینمود و از
طرف دیگر "مسلم حر الافکار" مُسَلَّم نیست که نام مستعار کواکبی باشد" [33] عبارات
کواکبی قابل توجیه است.
مسلماً حکومت اسلامی مورد نظر سید جمال و عبده و رشید رضا منطبق بر اندیشه
سیاسی کواکبی نیست، ولی در عین حال کواکبی را نیز نمیتوان سکولار دانست بلکه
نگرش کواکبی ابتکاری از اوست تا بتواند جامعه را از استبداد سیاسی ِبه نام دین و خلافت
اسلامی نجات دهد. کواکبی با سیاسی کردن دین مخالف است، در غیر این صورت با
زبان دین، سخن سیاسی نمی گفت. اگر به انگیزه های او توجه کنیم سخن او قابل فهم تر
میشود. یکی از این انگیزه ها تجربه شخصی کواکبی از استبداد عثمانی است، وی به عینه
مشاهده میکرد که حکام عثمانی به نام دین و تقدس مذهبی چگونه مردم را به فلاکت و
سیاه بختی کشیده اند. به گفته او کسانی که با دین بازی سیاسی میکنند: "یاوران و
نیکوکاران و حکیمان و خوبان خود را مفقود نموده، مستبدان بر او حمله کردند و او را
وسیله تفریق کلمه و تقسیم امت به چندین طایفه قرار دادند و آلتی از بهر هواهای خویش
ساختند… نفس را کوچک و صدا را پست سازد و جرأت امر به معروف و نهی از منکر، که
قیام دین و نظام عدل بر آن منوط است، مانع شود." [34]
تجربه تاریخی راهنمای دیگر کواکبی است، وی در طبایع| بابی تحت عنوان
"استبداد و دین" باز کرده است و در آن نظر تئوریزه شده سکولارها را در جدایی دین و
|132|
سیاست ذکر میکند، و بدون این که این تجربیات را رد کند، بین "دیدگاه قرآن" و "نظر
دین" و "تجربه دینی" تفکیک قائل شده، مخالفت قرآن با استبداد را، دلیل مخالفت دین با
استبداد و این تجربیات اعلام مینماید. [35]
کواکبی با این نگرش که قدرت فساد میآورد و در عصر حاضر شخص "عاری از
هوا و هوس و رذایل اخلاقی" نداریم برای عدم تکرار سوء استفاده از دین و رعایت
تقسیم کار راه حل جدا کردن شئون سیاسی از دین را به طوری مطرح می سازد که
هر یک نیز منطبق با دین عمل کنند، کواکبی می گوید: "مبحث تفریق، در میان
قدرت های سیاسی و دینی و تعلیم است. آیا جمع کردن در میان دو اقتدار یا سه اقتدار
در یک نفر روا باشد؟ یا باید هر وظیفه ای از سیاست و دین و تعلیم مخصوص یک نفر
باشد؟ تا به خوبی بدان قیام نماید و نباید هر سه در یک نفر جمع آید، مبادا اقتدارش قوت
گیرد" [36]. وحشت کواکبی از تمرکز قدرت و نقش طغیان سازی، احساس بی نیازی از
مردم است.
از نظر کواکبی یکی از وظایف دولت و حکومت در عین عدم دخالت در امور دینی
حمایت از دین است. "وظیفه حکومت منحصر است به حفظ کلیات، هم چون دین است
به طریق حکمت، مادامی که محتاج زجر و قهر نشود، تا حرمت دین دریده نگردد،
سلطنت را حق مداخله در امر دین نیست." [37]
حکومت مردم
کواکبی حکومت و نظام سیاسی را از آن مردم و در خدمت مردم می داند و آرمان او این
است که "خود حاکم خویش باشد" [38]. طرز تلقی وی از مردم و ملت به شکل واقع گرایانه
و حقوقی است. نگرش سیاسی وی از "امّتِ مورد نظر سید جمال و عبده دور است، چرا
که او قومیت، سرزمین، زبان و حقوق مشترک را مبنای تعریف خویش قرار داده است. وی
در ضمن پرسشی میگوید: "تلقی ما از ملت چیست؟ آیا مشتی مخلوق نباتی هستند یا
بندگانی برای سلطه گرایی یا جمعی که در یک منطقه جمع شده اند و انسانیت زبان،
|133|
سرزمین و حقوق مشترک، آن ها را به هم پیوند داده است" [39] خود او در جای دیگر تصریح
میکند: "ملت عبارت از مجموع افرادی باشد که ایشان را نژاد یا وطن یا لغت یا دین جمع
نماید." [40]
کواکبی حکومت را از آن ِهمین مجموعه مشخص و تعریف شده می داند و حاکم را
امانت دار مردم و خدمت گزار آن ها دانسته است: "حاکمیت امانت دار مردم است، همه
چیز باید در خدمت مردم باشد. مالیات برای مخارج مردم است نه حاکمیت، لشکر و
نیروی نظامی برای امنیت مردم است و باید به میل مردم عمل کند" [41]. او در مقایسه بین دو
حاکمیت استبدادی و نظامی که مد نظر خود اوست می نویسد: "در حاکمیت استبداد، به
مردم اربابی می شود و مردم "اسیران" و "ذلیلان" و "کوچک شمردگان" هستند، همه کس
باید سر به زیر و تابع مطلق باشند، حال آن که در حاکمیت مد نظر او مردم همه "طلبان
اجر"، "غیرت مندان"، "آزادگان" و "زندگان" هستند [42]. به نظر ایشان حکومت ها همیشه
در تلاش اند که این رابطه را عکس کنند: "مستبد آدمی است و آدمی را بیش تر الفت با
گوسفند و سگ باشد. از این جهت است که مستبد میخواهد رعیت اش در شیر و فایده،
هم چون گوسفند باشد و در اطاعت مانند سگ فروتنی و تملق نماید" [43]. با توجه به این که
حقوق سیاسی، دو طرفه است کواکبی همکاری با دولت را در صورتی مجاز می داند که از
طرف دولت نیز این حقوق رعایت گردد. لذا می گوید: "بر رعیت است که مثل اسب باشد
اگر او را خدمت کنند، خدمت نماید و اگر بزنند بدخویی آغازد، بلکه بر رعیت است که
مقام خویش بشناسد، آیا از بهر خدمت مستبد خلق شده یا مستبد از بهر خدمت او بیامد. و
او را به خدمت باز داشته. رعیت ِخردمند، وحشی استبداد را، با لُجامی قید نماید." [44]
کواکبی از مقام خویش نشناختن مردم و پذیرش استبداد توسط آن ها در رنج است.
او ویروس ِاستبداد را چنان توصیف می کند که با ملل مسلمان همزیستی پیدا کرده که
نبود آن را بیماری تلقی میکند: "ما خو گرفته ایم که با بزرگان ِخویش از در ادب باشیم
اگرچه گردن های ما زیر پای افتد، با استواری خو کرده ایم، مانند استواری میخ در زیر پتک
آهنگران، با اطاعت خو کرده ایم، اگر چه ما را به سوی مهلکه برند، خو گرفته ایم که
|134|
کوچکی را ادب بشماریم و فروتنی را لطف و چاپلوسی را فصاحت، ولکنت زبان را
سنگینی، و ترک حقوق را بخشش و قبول اهانت را تواضع و رضا دادن به ظلم را اطاعت و
دعوی استحقاق را غرور و جست و جوی امور عامه را فضولی و نگریستن به سوی فردا و
تأمل در عاقبت امور را طول آرزو و امید طولانی و اقدام را تهور، حمیت را حماقت،
جوانمردی را بد خویی و آزادی سخن را بی حیایی، و آزادگی را کفر و حب وطن را
دیوانگی انگاریم." [45]
کواکبی مردم را به جهت سستی و بی توجهی به حقوق خویش مورد مذمت قرار
میدهد و خطاب به آن ها مینویسد: "این چه حرصی است بر این زندگانی ِبدبختانه پست
که ساعتی مالک آن نیستید؟… از نادانی شکایت همی کنید و با وصف ِاین نصف مصارف
دود نمودن خود را بر تعلیم و معارف صرف نکنید، از حکم رانان شکایت نمایید، در
صورتی که امروز، ایشان از خودتان می باشند و در اصلاح ایشان سعی ندارید… از جهل
خویش، اسباب را به قضای الهی مشتبه سازید و ننگ و فساد کار خود را بر قَدَر حوالت
کنید… آیا شما را آزاد خلقت نفرموده که جز نور و نسیم سنگینی نداشتید؟ خودتان ابا
ورزیدید تا ستم ضعیفان و قهر توانایان بر دوش کشیدید." [46]
کواکبی نگرش خود را درباره مردم این گونه توضیح میدهد: "خداوند همگی را در
بنیه و قوت و در طبیعت و حاجت، همسر یک دیگر آفرید، هیچ یک را بر دیگری فضیلتی
نیست مگر به صفات نیکو. در میان شما خدایی و بندگی قرار نداده… نیاکان شما جز از
بهر خدای، پشت خم ننمودندی و شما به سجده اندر شوید تا پای صاحب نعمتان ببوسید.
اگر چه آن نعمت لقمه ای بیش نیست که آغشته به خون برادران شما همی باشد… چه زمان
قد شما راست گردد و نظر شما از زمین به سوی آسمان برآورده شود و نفس شما به بلندی
مایل گردد، تا هر یک به ذات خویش استقلال یابید و اراده و اختیار خود را مالک شوید و بر
خدای خویش وثوق آرید." [47]
بیان خطابی کواکبی این گونه القا می کند که تنها مشکل برای عدم تحقق حکومت
مردم ما نخواستن آن هاست و وی با این بیان می خواهد این اراده ها را به حرکت و ادارد:
|135|
"امیدواریم بر تمسک به اصل دین برآیید … سنت پیغمبران را پیروی نموده، جز صانعِ
روزی دهنده بزرگ، از کسی نترسید… بدانید شما آزاد خلقت شده اید تا با کرامت
بمیرید،پس بکوشید که این دو روزه را به طور پسندیده زندگی کنید تا از بهر هر یک از شما
میسر باشد که در کارهای خود سلطانی مستقل باشید و غیر حق تعالی و فرشتگان او کسی
را بر خود حاکم ندانید." [48]
حاکمیت عمومی
کواکبی در نشریه "ام القری" به نوعی سلطنت مستقل قومی رضایت داده است که به واسطه
شورا خلیفه را انتخاب می کنند و با آن بیعت می نمایند. وی در آن جا سخنی از چگونگی
حاکمیت این سلاطین به میان نمی آورد ولی همین موضوع، اساس بحث "طبایع الاستبداد"
وی را تشکیل می دهد.
وی اشکال مختلف حکومتی را به شکل سؤال، این گونه مطرح می سازد که: "آیا
شایسته تر، پادشاهی مطلق از هر قید و زمانی است؟ یا سلطنت مقیده؟ و قیود کدام است؟
آیا ریاست انتخابیه دائمه مادام الحیوة یا انتخابیه موقت؟" [49]
تمام کتاب "طبایع الاستبداد" کواکبی علیه شکل اول حکومت است، لذا کواکبی
نمی تواند با شکل استبدادی مطلق و وراثتی و ولایتعهدی یا بر اساس غلبه و زور موافقت
کند. آرمان مورد نظر کواکبی، همان شکل آخر است که نسبت به عدم اجرای آن افسوس
می خورد: "چنان ملتی یافت نشده که حکومت ایشان بر حسب رأی عام باشد، حکومتی
که هیچ نوع از استبداد در آن مخلوط نباشد. گویا حکمت ِبالغه الهی هنوز بنی آدم را
سزاوار نمی داند تا سعادت برادری عمومی را دریابند و میان افراد ملت دوستی بود و در
حقوق میان طبقات مساوات باشد." [50]
در نظر کواکبی دولت و حکومت نقش وکیلی دارد که وظیفه او خدمت به موکلین
خویش است که حد دخالت وکیل در امور موکلین در حد وکالت اوست: " آیا در این معنا
اثری از رشد میبینید که انسان وکیلی از جانب خود تعیین نماید و او را تصرف مطلق
|136|
بخشد، در مال و کسان و عیال خود و او را حکومت دهد در زندگی و شرف خود." [51]
حاکمیت در اعطای مال یا مقام "از حقوق ملت محدود به تحدید ملت است"… "این ملت
است که باید مورد اموال را معین نماید و طریق گرفتن مالیات و حفظ او را مرتب سازد." [52]
قانون گرایی
در مقایسه بین دو تعریفی که کواکبی از سیاست و استبداد می کند، اساس تفاوت دو نظام را
در این میداند که استبداد تصرف بی ضابطه، در امور متعلق به مردم، براساس هوای نفس
است. در حالی که سیاست، اداره ضابطه مند براساس حکمت می باشد: "التصرف فی
الشؤون المشترک بمقتضی الهوی" و ادارة الشؤون المشترک بمقتضی الحکمه." [53]
قانون گرایی از ارکان اندیشه سیاسی کواکبی است و به تعبیری، او حاکمیت اصلی را از آن
قانون میداند: "قدرت مخصوص قانون است مگر در اوقات مخصوص و اوضاع معینه" [54].
به عقیده وی هیچ یک از ارکان حکومت نباید برتر از قانون محسوب شود و "به رأی و اختیار
خویش رها شوند… باید وظیفه هر کس از جزئی و کلی به قوانین صریح، واضح و معین
شود، …مخالفت آن قوانین جایز نیست، اگر چه به جهت مصلحت مهمی باشد، مگر در
بعضی احوال که خطرهای بزرگ رخ نماید که آن را قانون ِاستثنا میگویند." [55]
ویژگی قانون در نظر کواکبی این است که: "تمام طبقات مردم در نزد او مساوی
میباشند و او را قدرتی نافذ و قاهر است که از اغراض و شفاعت و شفقت محفوظ است و
در نزد همه خلق محترم است و حمایت او، بر تمامی افراد ملت است." [56]
قانون گذار نیز در نگرش کواکبی، خود ِمردم یا نمایندگان آن ها خواهد بود، وی با
استناد به روایت ِنبوی و تجربه غربی مینویسد: "جوامع مترقی قوه قانون نهادن را در
دست ملت قرار دادند، زیرا که ملت برگمراهی اجتماع نکنند" [57]. وی با قانون گذاری
استصوابی مخالف است و مینویسد: وضع قوانین نباید "منوط به رأی ِحکم ران بزرگ یا
جمعی که او انتخاب کند باشد. بلکه باید قوانین سیاسی را جمعی از جانب ملت وضع
نمایند، زیرا ایشان به حوایج خویش داناترند و ملایم طبع وصلاح حال خود را نیکوتر
|137|
دانند" [58]. وی به انعطاف پذیری قانون اشاره دارد که: "باید حکم قانون عام باشد، یا بر
حسب اختلاف اقوام و تغییر وضع و زمان مختلف گردد." [59]
حکومت استبدادی هیچ تمایلی به ضابطه و قانون ندارد، در یک نظام استبدادی
"حکم ران مکلف نیست تا تصرفات خود را با شریعت یا بر قانون، یا بر اراده ملت مطابق
سازد" [60]. "حکمران مستبد در امورات مردم خویش حکومت نماید، با هوای نفس خود
حکم کند در میان ایشان نه به قانون شریعت" [61]. در نظر کواکبی حکومت یک کار جمعی و
شورایی است و "استبداد در لغت آن است که شخص در کاری که شایسته مشورت است بر
رأی خویش اکتفا نماید." [62]
اوصافی که کواکبی برای حاکم سیاسی بر می شمرد بر همین مبنا است، او میگوید:
"حاکم سیاسی را باید "عادله" نامید چون مطابق عدل عمل میکند، "مسئول" نامید چون باید در
مقابل مردم و قانون پاسخ گو باشد، "مقیده" نامید چون در چهارچوب قانون عمل میکند." [63]
نظارت عمومی
رکن دیگر یک نظام مردمی علاوه بر نصب و قانون گذاری مردم، نظارت آن ها بر حسن
اجرای قوانین است. اصولاً حاکمیت مردم بدون نظارت خود آن ها تحقق نخواهد
پذیرفت، کواکبی طبع حاکمیت را بدون نظارت ِعمومی، استبدادی می داند، وی معتقد
است اگر به هر دلیل مردم از نظارت باز ماند حاکمیت به استبداد میل نموده و شیرینی
استبداد برای مستبد مانع از رها کردن استبداد می شود: "یکی از امور مقرّره آن است که هر
سلطنت عادله ای چون از مسئولیت و مؤاخذه به واسطه غفلت ملت یا غافل ساختن ایشان
ایمن گردد، با شتاب جامه استبداد در پوشد و چون زمانی بر آن بگذرد دیگر او را از دست
ننهد." [64]
او عدم نظارت را در متن تعریف استبداد لحاظ کرده و می نویسد:" مراد از استبداد
صفت حکم رانی است مطلق العنان که در امورات رعیت چنان که خود خواهد تصرف
نماید،بدون ترس و بیم از حساب و عقابی محقق" [65]. نظارت اگر بر حکومت جمعی نیز
|138|
اعمال نشد استبدادی است. "مراد از استبداد تصرف کردن یک نفر یا جمعی است در
حقوق ملتی بدون ترس باز خواست" [66]. عده ای خدا ترسی حاکم را برای حاکمیت کافی
می دانند و نیازی به نظارت نمیبینند لذا کواکبی به آن ها پاسخ می دهد در هر صورت
نظارت لازم است، "از دو حال خارج نیست: یا انسان صالحی است که از آگاهی مردم
سود برد و بهتر می تواند مدیریت کند و یا طبعاً مستبد است. در این حال، مستبد برخلاف
طبع خود وکیلی امین گردد که از حساب بترسد و رئیسی عادل که از انتقام بیم نماید." [67]
کواکبی بر خلاف عبده و سید جمال، عدالت را با استبداد قابل جمع نمیداند و معتقد
است مستبد نمیتواند عادل باشد و از او چنین انتظاری نا به جاست. او معتقد است این
نظارت مردم است که مانع استبداد می شود نه نفس حاکم، چرا که اگر حاکم مجال پیدا کند
مستبد می شود وی با دیدی تحسین برانگیز به ملت انگلیس به خاطر نظارتشان نظر کرده و
آن ها را می ستاید که نمیگذارند استبداد جوانه زند و میگوید: "اینک عصر حضرت ملکه
ویکتوریاست که اگر استبداد از بهرش میسر گردد آن را غنیمت شمارد، اگرچه برای ده روز
از بقیه عمرش باشد." [68]
چنان چه ملاحظه شد در نگرش سیاسی کواکبی، نظارت یک اصل غیر قابل حذف
است و میگوید: "ممکن است حکومتی مبتنی بر قانون باشد و حتی حکومت کنندگان
منتخب مردم هم باشند، اما کسی از او حساب نخواهد، باز هم حکومت استبدادی
است" [69]. "سلطنت از هر قسمی که باشد از وصف استبداد خارج نشود تا در تحت مراقبت
شدید و محاسبه بی مسامحه نباشد. هم چنان که در صدر اسلام واقع شد و… در عهد این
جمهوری حاضر در فرانسه… اتفاق افتاده" [70]. کواکبی میافزاید: "نه تنها رأی مردم به فرد
و حکومت ِجمع بلکه نظام پارلمانی و تفکیک قوا نیز استبداد را رفع نکند و تخفیف ندهد،
مادامی که اجرا کنندگان در نزد قانون نهندگان، مسئول نباشند و قانون نهندگان، خود را نزد
ملت مسئول ندانند و ملت نیز نداند تا چگونه مراقب ایشان باشد و از ایشان حساب
خواهند." [71]
|139|
شعور سیاسی ضامن حاکمیت سیاسی
کواکبی اساس اصلاح و ثبات و سلامت یک نظام سیاسی را هم چون سید جمال و عبده در
گرو آگاهی سیاسی مردم میداند و معتقد است هرگاه مردم یک جامعه، این نعمت بزرگ
الهی را داشته باشند و به تعبیر او: "مادامی که رعیت احمق نباشد و در تاریکی جهل و
صحرای حیرت گمراه نگردیده، بنده گرفتن و ستم کاری امکان ندارد" [72]. بر عکس، لازمه
نا آگاهی مردم استبداد سیاسی است. کواکبی مردم را به یتیمانی توان گر تشبیه می کند که
تحت سرپرستی وصی خیانت کار و پر قدرت خود به سر می برند و او بدون هیچ مانعی به
چپاول مشغول است: "مادامی که ایشان به بلوغ نرسیده اند در مال و جان ایشان برحسب
هوای خویش تصرف نماید" [73]. همان گونه که رشد و بلوغ چنین یتیمانی مطابق مصلحت
وصی نیست "هم چنین موافق غرض مستبد نیست، که رعیت به نور علم منور گردند" [74].
کواکبی جنگی غیر قابل صلح را میان استبداد و آگاهی از یک طرف و نمایندگان آن ها یعنی
مستبد و عالمان دل سوز، در جریان می بیند: "میان استبداد و علم جنگی دائمی و زد و
خوردی مستمر بر پاست، این جنگ در واقع بین مستبد و دانش مندان و عالمان دل سوز
جریان مییابد… دانش مندان سعی درانتشار علم همی کنند و مستبدان در خاموش ساختن
آن همی کوشند و این طرف، همیشه عوام را در کشاکش دارند" [75]. کواکبی آثار علم و
استبداد را بر عالم و مستبد بار کرده می گوید: "مستبد عاشق خیانت است و دانش مندان
ملامت گران اویند، مستبد دزد و فریبنده است و دانش مندان آگاهاننده و حذر دهنده اند،
مستبد را کارها و مصلحت ها باشد که جز دانش مند کسی آن ها را ناچیز نکند، مستبد…
علم را بنفسه دشمن است… و ناچار هر زمان که مستبد نظرش بر کسی افتد که در علم از او
برتر است، نفس خودش در نظر خوار آید… و چون مجبوراً به دانش مندی از قبیل طبیب یا
مهندس محتاج گردد کسی را از ایشان که کوچک نفس و متملق باشد اختیار کند" [76].
"عالمانی که علم و دین را دکان زندگی خویش قرار داده اند پل های پیروزی مستبد
هستند." [77]
|140|
نظام استبدادی با هر آن چه استبداد را تهدید کند یا تحدید سازد مخالف است، اما با
دانش و دانش مندی که مؤید اوست یا حداقل خنثی است کاری ندارد، کواکبی مینویسد:
"مستبد را ترس از علوم لغت نباشد" و حتی از "علوم دین که متعلق به معاد است بیم
ندارد… بلی علمی که بندهای مستبد از آن همی لرزد علوم زندگانی می باشد… علومی که
ابرهای جهل را بر دارد و آفتاب درخشان طالع نماید" [78]. "ترس مستبد از علمی است که،
عقل ها را وسعت دهد و مردمان را آگاه سازد، که انسان چیست و حقوق او کدام" [79]. یکی
از مصادیق علم ِنورانی در دیدگاه کواکبی توحید عملی است و به قول شیهد مطهری:
"کواکبی توحید اسلامی را تنها توحید فکری و نظری و اعتقادی که در مرحله اندیشه پایان
مییابد نمیداند. آن را تا مرحله عمل و عینیت خارجی توسعه و گسترش میدهد یعنی
باید نظام توحیدی برقرار کرد" [80]. وی میگوید: "توحید در هر ملتی منتشر گشت زنجیر
اسیری را هم شکست… یعنی لا اله إلا اللّه چنین باشد که شایسته فروتنی و خضوع غیر از
خدای یگانه نباشد، آیا در همچو حالی مستبدین را مناسب است که بندگان ایشان این معنا
را دانسته به مقتضای آن عمل نمایند." [81]
دلیلی که کواکبی بر نظر خویش اقامه می کند این است که نادانی از حقوق، باعث ترس شده و
ترس نیز موجب تسلیم و تحکیم موقعیت استبداد می شود و در این صورت،
مردم ابزار کسب اهداف و "قوت مستبد و اسباب روزی او باشند با خود ایشان بر ایشان
حمله نماید… چون اسیرشان کند از شوکت او خرّم شوند و چون اموالشان غصب نماید،
او را بر باقی گذاشتن جا نشان ستایش کنند و چون کارشان سازد بلندیِشأن او را بستایند…
و چون با اموال ایشان انفاق به اسراف نماید گویند زهی مرد کریم و…" [82]، اما در مقابل
"چون جهل برگرفته شود، ترس زایل گردد و وضع دگرگون شود، یعنی مستبد بر خلاف
طبع خود وکیلی امین گردد که از حساب بترسد و رئیسی عادل که از انتقام بیم نماید و پدری
بردبار که از دوستی لذت برد" [83]. بر خلاف نگرش رایج که همیشه برای مدیران به دنبال
افرادی از هر نظر شایسته می گردند تا خطا و خیانت مرتکب نشود، کواکبی بارها در
"طبایع" تکرار کرده است که در صورت آگاهی مردم و نظارت دقیق قانونی چنین نگرانی
|141|
دیگر مورد ندارد، چون همه چیز تحت کنترل مردم و قانون و افکار عمومی است و مدیر
چون خود را با این قدرت عظیم روبه رو ببیند، امکان خیانت و خطا نیز پیدا نمیکند.
برعکس اگر چنین نظارت و آگاهی عمومی وجود نداشته باشد انسان های صالح نیز به مرور
گرفتار استبداد و خود محوری خواهند شد.
آزادی سیاسی
تعیین سرنوشت سیاسی، کسب آگاهی سیاسی، نظارت بر رژیم سیاسی، که مؤلفه های
اصلی اندیشه سیاسی کواکبی است، بدون آزادی سیاسی امکان پذیر نیست، از این رو
برای کواکبی آزادی سیاسی دارای اهمیت ویژه ای است، به قول شهید مطهری: "کواکبی
برخی علمای پیشین اسلامی از اهل سنت را مورد انتقاد قرار می دهد که آن ها به نظم و
امنیت بیش از حد بها داده اند تا آن جا که عدل و آزادی را فدای نظم و امنیت کرده اند، …
کواکبی در رابطه نظم و آزادی، برای آزادی حق تقدم قایل است و در رابطه دین و سیاست
و یا دین و آزادی، دین را عامل با ارزش تحصیل آزادی واقعی و بیدار کننده احساسات
سیاسی میشمارد و در رابطه علم و آزادی یا علم و سیاست معتقد است همه علوم الهام
بخش آزادی نیستند و از نظر آگاهی اجتماعی دادن در یک درجه نمیباشند." [84]
در دیدگاه کواکبی چون نظام استبدادی یا برای شهروندان خود حقی قایل نیست و یا
اگر حقی قایل باشد علاقه ای به تحقق بخشیدن آن از طرف مردم ندارد به همین جهت
"تمایلی نیز به آزادی از خود نشان نمی دهد". "مستبد دشمن ِحق و آزادی و قاتل این دو
میباشد…" [85] و چون خود "آگاهی دارد که غاصب و متعدی می باشد لاجرم پاشنه خویش
بر دهان میلیون ها نفوس گذارده که دهان ایشان بسته ماند و سخن گفتن از روی حق یا
مطالبه حق نتوانند [86]. کواکبی آزادی را به آزادی بیان محدود نمی بیند. او در تعریف
قانون، حد اراده و عمل سیاست مداران را محدود به شؤون عمومی و مشترک مردم کرده
است، لذا دیگر مسائل شخصی و فردی در گرو خواست خود افراد است. وی میگوید:
"حکومت تسلطی بر اعمال و فکر مردم ندارد. افراد ملت مطلقاً در فکر آزادند و هم چنین
|142|
در فعل مادام که مخالف قانون اجتماعی و بشری نباشند [آزادند] چه ایشان به منافع
شخصی خویش داناتر میباشند." [87]
چنان چه ملاحظه گردید وی ضمناً تعریف آزادی را نیز بیان کرده است که در آن موارد
که فرد در عمل با قوانین اجتماعی مخالفتی نکند آزاد است و حکومت حق تعرض به وی را
نخواهد داشت.
مبارزات سیاسی
آرزوی کواکبی رفع استبداد بود "بدان سان که مجال بازگشت نداشته باشد" [88] لذا شیوه
مبارزه، پیش نهادی ِویژه ای دارد اولاً: مخالفت با استبداد نباید از سر کینه و انتقام جویی
و انگیزه های شخصی باشد بلکه باید به قصد اصلاح انجام شود در غیر این صورت، در
صورت موفقیت، یک کینه جو و انتقام جوی دیگر استبدادی دیگر را خواهد آفرید. "هدف
باید ریشه کن ساختن و خشک ساختن اصل استبداد باشد، چون در غیر این صورت
استبدادی جانشین استبداد دیگر خواهد شد" [89].
ثانیاً: برخلاف سید جمال، کواکبی شیوه مسالمت آمیز و محافظه کارانه ای را
هم چون محمد عبده، پیش نهاد میکند. وی برخورد سریع و خشونت آمیز را رد کرده
معتقد است: "استبداد را به سختی مقاومت ننمایند، جز این که با ملایمت به تدریج با او
مقاومت جویند" [90]. وی هم چون "عبده" آگاهی سیاسی را مقدم بر عمل سیاسی دانسته و
معتقد است برخورد با استبداد باید "با حکمت و تدریج" صورت گیرد. ابتدا لازم است
افکار عمومی را آماده ساخت: "این ترقی میسر نگردد جز به تعلیم علوم و شجاعت،
هم چنان که راضی ساختن افکار عامه، تا به چیزی غیر مألوف خویش اذعان نمایند جز در
مدتی طولانی صورت نگیرد، زیرا عامیان هر قدر ادراکشان ترقی نماید، رضا ندهند که
تب و لرزه ایشان به عافیت مبدل شود مگر بعد از مدتی فکر و خیال کردن، و شاید هم در
این خصوص معذور باشند، چه آن بیچارگان الفت نیافته اند که از رؤسای خود چیزی به جز
فریب و خیانت متوقع باشند." [91]
|143|
کواکبی آن قدر واقع گرا هست که بداند این دستور العمل همیشه قابل اجرا نیست و
گاهی شرایط مناسب برای عمل سیاسی فراهم است که عمل نکردن در آن شرایط دوری از
حکمت و منطق خواهد بود وی میگوید: "درست است که مقاومت استبداد با عنف روا
نباشد، مبادا فتنه برآید که مردمان را درو نماید، اگرچه گاهی استبداد از شدت به درجه ای
رسد که ناگهان فتنه از روی طبیعت منفجر گردد."
کواکبی با ارائه یک نگرش جامعه شناسانه سیاسی، هشت موقعیت را برای پدیدار
شدن این وضعیت ذکر می کند و توصیه مینماید در این شرایط باید مردم را جهت صحیح
داد و رهبری نمود تا بتوان به بهترین وضعیت دسترسی پیدا کرد: "بعد از آن حکمت را به
کار برند و فکرت ها را به جانب تأسیس عدالت موجّه سازند و نیکوترین اساس عدالت با
کسی روا باشد که با استبداد نسبتی نداشته باشد، با فتنه نیز بی علاقه باشد." [92]
ثالثاً: در هر مبارزه طرح جانشینی لازم است تا مبارزه کور صورت نگیرد و به قول
کواکبی فساد و فتنه های خون بار پیش نیاید: "واجب است پیش از مقاومت ِاستبداد، این
طرح را تهیه نمایند تا بدانند که باید استبداد را به چه چیز بدل کنند که امور مختل نشود" [93].
"مقرر داشتن شکل حکومتی که میخواهند و ممکن است استبداد را به آن بدل کنند از
ضروریات است و کار بسیار دشواری هم هست." [94]
نکته بسیار مهم دیگری که کواکبی به آن توجه میدهد این است که طرح جانشینی باید
مقبولیت عمومی پیدا کند در غیر این صورت حرکت موفق نخواهد بود: "موافق رأی همه یا
اکثریتی که بالاتر دو سوم مردم باشد، در غیر این صورت غلبه در طرف مستبد است" [95].
وی راه حل آن را نیز ارائه میکند. او میگوید: طرح جانشینی باید در معرض افکار
عمومی قرار گیرد و نقد و بررسی شود. مورد موافقت مردم قرار گیرد و به تدریج به شکل
یک آرزو درآمده، انگیزه مبارزه را همگانی سازد. "از آن پس گفت و گو در قواعد اساسی
سیاسی مناسب، در میان ملت انتشار یابد به قسمی که فکرت ِتمامی طبقات را مشغول
سازد، پس سال ها در زیر آزمایش و زد و خورد ِعقل ها باقی ماند تا به کلی نضج یابد و تا
این که آثار حسرت ِحقیقی بر دریافت آزادی در طبقات بلند ملت و قیمت آن در طبقات پایین
|144|
آشکار شده مستبد احساس خطر نموده شروع به احتیاط شدید کند." [96]
"در این هنگام ملت از روی طبیعت مستعد گردیده، تا قبول این قوانین نماید که خود
حاکم خویش باشد" [97]. احتمالاً کواکبی تحت تأثیر تحولات سیاسی انگلستان پیش نهاد
میدهد اجرای حکومت قانون را به عهده مستبد بگذارند در حالی که خود در عبارت فوق
توصیه میکرد: "نیکوترین اساس عدالت با کسی روا باشد که با استبداد نسبتی نداشته
باشد."
تجربه انقلاب مشروطه در ایران نیز نشان داد چنین طرحی معقول نیست. با این حال
وی مینویسد: "پس [ملت] مختار است که خود مستبد را تکلیف نماید تا اصول استبداد را
به اصول مقرره که مهیا ساخته بدل نماید و آن را طلب نماید و فیروزی خویش در آن داند و
مستبد را در این حال چاره جز اطاعت و اجابت خواهش ملت طوعاً یا کرهاً نمیباشد." [98]
بهشت دنیوی کواکبی "جامعه مدنی کواکبی"
جامعه مورد توجه کواکبی بهشتی زمینی است، که از برخی جهات به نظر کواکبی با بهشت
ادیان شباهت دارد. شاید به همین جهت "هاشم شرابی" به جمع مصلحین مسلمان
"مسلمانان دنیاگرا" [99] اطلاق میکند. بهتر است این تعبیر را به بار منفی آن حمل نکنیم ولی
در هر صورت اگر بخواهیم مصداق کامل آن را پیدا کنیم البته پیش از هر کس با کواکبی
هم آهنگی دارد. کواکبی میگوید: زندگانی انسان از بعضی جاها شبیه باشد به آن چه اهل
دین از بهر اهل سعادت در آخرت وعده داده اند:
الف: در جسم و جان سلامت آن ها ایمن است؛
ب: در لذت های جسمانی و روحانی خویش ایمن است… ساختن راه ها و زینت
شهر و گردش گاه ها و محل اجتماع ها و مدرسه ها و امثال آن به تمامی، مخصوص وجود
او ایجاد گردیده؛
ج: بر آزادی خویش ایمن است… احدی را با او معارضه نیست؛
د: بر نفوذ رأی خود ایمن است، گویا سلطانی با عزت است که کسی را در نافذ شدن
|145|
مقصود او که سود ملت است ممانعتی و مخالفتی نیست؛
ه-: بر مزیت و رُجحان ایمن است… نه او را بر احدی و نه احدی را بر او رجحان
می باشد مگر به مزیت فضیلت؛ [100]
و: تمامی شرف را در قلم بیند و از آن پس در گاوآهن ِبرزگر و بعد از آن در پتک
آهن گر؛ [101]
ز: ملت ها از لذت های حقیقی که هرگز به فکر اسیران نگذرد بهره برند، هم چون
لذت علم و تعلیم آن، لذت بزرگی و حمایت و لذت توان گری و بخشش و لذت محترم
بودن در دل ها و لذت نافذ شدن رأی صواب و لذت های روحانی دیگر. [102]
تأثیر پذیری کواکبی
با مطالعه آثار عبدالرحمن کواکبی می توان اندیشه های دیگران را بعینه در آن دید و معلوم
کرد که باورهای سیاسی کواکبی متأثر از جریان های متفاوت است.ما دراین جا به بخشی
از آن ها اشاره میکنیم:
الف - تجربیات شخصی: بخش زیادی از اندیشه های کواکبی در زمینه استبداد حاصل
تجربیات شخصی کواکبی از محیط و ارتباط او با مراکز مختلف استبداد عثمانی است.
ب - باورهای سنتی: اندیشه خلافت، باور به عدم تخلف اجتماع مردم و مشروع بودن
آن مربوط به اعتقاد اهل سنت به مشروعیت خلفای راشدین و اجماع امت یا اجماع اهل حل
و عقل و شورای آن هاست.
نظریه تجدید خلافت کواکبی مشابه اندیشه سیاسی "فضل اللّه بن روزبهان
خنجی" است، که احتمالاً برگرفته شده از کتاب "سلوک الملوک" وی است، و اغراق
در قومیت و عرب گرایی شباهت زیادی با اندیشه های عصبی "ابن خلدون " دارد. "ساطع
الحصری " نگرش ِانقلابی کواکبی را عدول از اشعری گری به معتزله تلقی می کند. [103]
ج - اندیشه های سیاسی سیدجمال الدین اسدآبادی ومحمد عبده: بخش اعظمی از
نوشته های کواکبی از تفکرات این دو مصلح ِمسلمان اقتباس شده است. محمود عنایت در
|146|
عین این که میگوید: "ام القری" بی گمان محصول تفکر و اجتهاد خود اوست ولی
میافزاید وی سخن تازه ای بر آن چه سید جمال و عبده گفته اند نیفزوده است." [104]
محمد محیط طباطبایی معتقد است: کتاب ام القری ِکواکبی بی اندازه از حیث روش و
اندیشه مطلوب، بر اسلوب کار سید جمال الدین تنظیم شده است [105]: "وی در کتاب
"ام القری" به توضیح و تأیید آرمان های سید جمال الدین در لزوم حکومت قانون و اتحاد
اسلام داد سخن داده است" [106]. ایشان شباهت افکار کواکبی با سید جمال را چنان میداند
که عده ای خیال کرده بودند، کتاب "ام القری" از سید جمال است "به اعتبار این که مؤلف
آن به ملاحظاتی نخواسته بود که از خود نام ببرد و به نام مستعار "سید فراتی" اکتفا ورزیده
بود و سید هم نام مستعار خود را گاهی "سید" مطلق مینوشت در ایران و برخی نقاط دیگر
به سید جمال الدین نسبت داده شد. چنان که مرحوم ناظم الاسلام آن را به سید جمال الدین
نسبت داده و شاید در این انتساب از مرحوم سید محمد طباطبایی سگنجی پیروی کرده
باشد." [107]
محیط طباطبایی از جهتی کواکبی را میستاید: "به هر صورت باید گفت نخستین
انعکاس نیرومند از دعوت سید جمال الدین به اتحاد اسلامی در آثار قلمی سید عبدالرحمن
کواکبی صفوی حلبی ایرانی الاصل نمودار شد" [108]. از جانب دیگر از وی انتقاد میکند که
"سید عبدالرحمن خالی از حسن خودنگری نبود و در هیچ یک از دو اثر خویش به تأثیر
افکار سید جمال الدین و طرز فکر خویش اشاره ای نکرده است، چنان که خود را هم به
مراتب از "عبده" فاضل تر میشمرد. ولی مجموعه مطالب جالب و مفیدی را که او بر زبان
نمایندگان ممالک اسلامی از تاتار و افغان و هندی و پارسی و ترک و عرب میگذرد، گویی
فی الواقع محصول تجارب سفرهای دور و درازی بوده که سید جمال الدین در مدت سی
و اندی سال به اطراف ممالک شرق و غرب کرده بود، در صورتی که کواکبی تنها از حلب
تا زاویه شمال شرقی افریقا را پیموده و دیده بود." [109]
د - اندیشه های غربی ها: بسیاری از اندیشه های سیاسی کواکبی متأثر از تفکرات رایج
در مغرب زمین بود، وی بر خلاف برخی که همه چیز غرب را دشمن داشتند و یا قایل به
|147|
برتری مطلق غرب هستند و بی چون و چرا به غرب عشق می ورزند، از دو رویه تمدن
غرب به پیشرفت غرب از دو زاویه علم و نگرش سیاسی تمایل نشان می دهد و معتقد است
از مخزن خوبی ها و بدی های غرب باید امور مفید را گزینش نمود و امور زیان بخش آن را
رد نمود و در مقابل یورش آن مقاومت نمود. امور زیان بار غرب از نظر کواکبی به قرار زیر
است:
1- غرب خالی از معنویت است: "اروپایی است که مادی و لامذهب است و چیزی به
جز کسب نداند… اینک فرانسویان هستند که اهل دین را همی رانند و همی خواهند دین را
به کلی فراموش کنند." [110]
2- فریب کاری غرب: " اگر اظهار برادر دینی با ماها نمایند، مقصودی جز فریب دادن
ما و دروغ ندارد، … ادعای دین داری ایشان در مشرق مانند صفیر صیاد است در پس
دام." [111]
3- بهره کشی و سلطه گری غرب: "غربی از شرقی در علم و ثروت و عزت بسی برتر
است. پس چون با شرقی هم وطن گردد. بر وی بالطبع سیادت و آقایی خواهد
داشت." [112]
"غربی عالِم است تا چگونه سیاست نماید و چگونه از شما بهره گیرد و چگونه اسیر
سازد و چگونه مخصوص خویش دارد… غربی هر مقدار در مشرق درنگ نماید از این
صفت خارج نشود که تاجری سوداگر است و نهال مشرق را همی گیرد تا در وطن خودش
غرس نماید و پیوسته به آن افتخار کند و از بهر چشم هایش ناله اشتیاق کشد…." [113]
4- بدنیتی: "فرانسویان هفتاد سال پیش از این به "الجزایر" درآمدند و هنوز اهل آن را
اجازه خواندن یک روزنامه نداده اند." [114]
کواکبی در عین حال عرب را تمجید نیز می کند و می نویسد: "سودمندترین چیزی که
ترقی در آدمیان ایجاد نموده آن است که اصول سلطنت های منظمه را محکم ساختند و
سدی استوار در مقابل استبداد بنا کردند، و این بدان شد که هیچ قوتی را بالای شرع قرار
ندادند و نفوذی جز از بهر شرع روا نداشتند، چه شرع ریسمان استوار خداوند است.
|148|
و نیز قوه قانون نهادن را در دست ملت قرار دادند، زیرا که ملت بر گمراهی اجتماع
نکنند و در محکمه ها محاکمه شاه و گدا را بر یک سانی نمایند، گویی در عدالت محکمه
کبرای الهی را حکایت می کند.
و از برای مأمورین حکومتی به کارهای عمومی قیام دارند، حدودی بگذاشتند که از
حدود و وظیفه خویش تجاوز ننمایند. گویی فرشتگان همی باشند که نافرمانی نکنند و
تمامی ملت بیدار و مواظب مراقبت سیر حکومت خویش هستند. نه غفلت دارند و نه
مسامحه." [115]
غالب اندیشه های سیاسی کواکبی برگرفته شده از نگرش هایی است که در غرب رواج
داشته و او از طریق کتاب ها و روزنامه های ترکی مطالعه میکرده است، چرا که بر خلاف
آن چه گفته شده او به زبان های اروپایی آشنایی نداشته است. [116]
تأثیر گذاری کواکبی
کواکبی بر بسیاری از اندیش مندان مسلمان تأثیر گذاشت، به ویژه کتاب "طبایع الاستبداد"
وی "به زودی در میان کتاب خوانان مسلمان، از عرب و غیر عرب، آوازه ای بلند یافت،
چنان که ترجمه ای از آن به زبان فارسی به وسیله "عبدالحسین قاجار" در سال 1325 قمری
یعنی به هنگام انقلاب مشروطه ایران در تهران منتشر شد" [117]. در میان اعراب معروف ترین
شخص که گفته شده است متأثر از آراء کواکبی بوده "رشید رضا" است که کتاب خود
"الخلافة والامامة العظمی" خود را با مطالب طبایع نوشته است [118]. در میان ایرانیان نیز
معروف ترین شخص که گفته شده است متأثر از کواکبی بوده است مرحوم نائینی در کتاب
"تنبیه الامة" است. مرحوم عنایت این موضوع را نمیپذیرد و میگوید: بررسی و مقابله
دقیق در کتاب این دعوی را تأیید نمی کند [119]. در صورتی که مطالب "تنبیه الامه" در مورد
استبداد و قانون گرایی، مساوات و آزادی و نفش مردم شباهت های گسترده ای با طبایع
دارد، این نکته نیز قابل تأمل است که هر تشابهی دلیل اقتباس نیست و ممکن است مرحوم
نائینی از منابع دیگر در این مسائل اطلاع کسب نموده باشد ولی در هر صورت طبایع در
|149|
سال 1905 نوشته شده و در سال 1907 در بغداد منتشر شده و تنبیه الامه در سال 1909
یعنی دو سال بعد.
مرحوم طالقانی نیز در مقاله "کواکبی و استبداد" خویش با توجه به این که هم بر "تنبیه
الامه" پاورقی نوشته اند و هم طبایع را مطالعه کرده اند مینویسند: "طبایع تأثیر به سزایی
در افکار اهل نظر و دانش مندان ِاسلامی نمود، چنان که در فکر عمیق و روح آرام فقیه
عالی قدر و عالم بی مانند "آیة اللّه نائینی" اثری ایجاد کرد و موجی پدید آورد که از قلمش
کتاب دقیق و مستدل "تنبیه الامه و تنزیه المله" تراوش نمود." [120]
مرحوم حائری نیز همین دیدگاه را دارد وی مینویسد: "نائینی در بحث خود پیرامون
استبداد… نه تنها از بسیاری از اندیشه های کواکبی در طبایع بهره گرفته بلکه وی حتی عین
واژه ها و اصطلاحات به کار برده شده در طبایع را در "تنبیه الامه" به کار برده است… بحث
نائینی پیرامون مفهوم "استبداد" به ویژه همسانی نسبی آن بحث با شیوه استدلال نویسندگان
غربی پیرامون ویژگی های آن واژه پر معنای سیاسی، همه با استفاده از کتاب کواکبی شکل
گرفته است." [121]
وی در بحث تأثیر کتاب "تنبیه الامة" در روند انقلاب اسلامی ایران مینویسد: "این
کتاب علاوه بر علمای مشروطه بارها علیه استبداد پهلوی در تاریخ مبارزات ملت ایران
مورد استفاده قرار گرفت، در سال 1334 خورشیدی در چاپ سوم کتاب با مقدمه مرحوم
آیة اللّه طالقانی به عنوان اعتراض غیر مستقیم به رژیم پهلوی با استقبال گرم و ویژه
گروه های بسیاری در ایران روبه رو شد. "امام خمینی در سخنرانی معروف خود پیرامون
حکومت اسلامی و ولایت فقیه که در سال 1349 خورشیدی در نجف ایراد کرد به استدلال
نائینی که "تمام مناصب و شئون اعتباری امام را برای فقیه ثابت میداند" استناد جست."
مهندس بازرگان در دفاعیه معروف خویش در سال 1342 خورشیدی در دادگاه نظامی با
استناد به گفته نائینی نوشت که: حکومت ِفرد ِاستبدادگر به معنای بردگی مردمی است که
تحت آن حکومت هستند، در صورتی که انسان تنها در برابر خدا باید بنده باشد و در نتیجه
پذیرش حکومت های استبدادگرانه درست برابر با شرک است." [122]
|150|
________________________________________
پی نوشت ها:
[1] . رئیف خوری، الفکرالعربی الحدیث، اثرالثورة الفرنسیَّه فی توجیه السیاسی والاجتماعی،تحقیق: محمد
کامل الخطیب (الطبعة الثانی، دمشق 1993، منشورات وزارة الثقافة).
[2] . این روی کرد به طور مفصل در منبع فوق مورد تحقیق قرار گرفته است.
[3] . دکتر علی محمد نقوی، جامعه شناسی غرب گرائی، ج1، ص27- 34 (انتشارات امیرکبیر 1361).
[4] . محمد علی منوچهری، مذهب و سیاست در جهان، ص727 (انتشارات هاد 1370).
[5] . حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص164 (انتشارات جیبی 1363).
[6] . هاشم شرابی، روشن فکران عرب و غرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، ص10 و11 (دفتر نشر
مطالعات سیاسی و بین المللی 1369).
[7] . محمد محیط طباطبایی، نقش سید جمال الدین اسد آبادی در بیداری مشرق زمین، ص 113 (انتشارات
دارالتبلیغ اسلامی).
[8] . روشنفکران عرب و غرب، ص11.
[9] . سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص161.
[10] . سید محمود طالقانی، "کواکبی و استبداد" از مجموعه حکمت در مقدمه ترجمه طبایع استبداد
ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار (مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی).
[11] . سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص161 و 162 .
[12] . عبدالرحمن کواکبی، اعمال الکامله، به کوشش محمد جمال طحان، ص66 و 67 (طبعة الاولی،
بیروت 1995).
[13] . همان، ص66.
[14] . همان.
[15] . همان، ص68-71.
[16] . همان، ص93.
[17] . عبدالرحمن کواکبی، ام القری، ص38 (دارالرائد العربی، الطبعة الثانیه، بیروت1982).
[18] . همان.
[19] . در اعمال الکامله عبدالرحمن الکواکبی: طبایع استبداد و ام القری به علاوه خلاصه ای از مجلات
کواکبی جمع شده است، این مجموعه به خوبی میتواند این مقایسه را ممکن سازد.
|151|
[20] . سید عبدالرحمن کواکبی، طبایع استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح:
محمد جواد صاحبی، ص37، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1363 .
[21] . همان، ص58.
[22] . همان، ص61.
[23] . همان، ص62.
[24] . همان، ص54.
[25] . همان، ص62.
[26] . همان، ص62.
[27] . سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص179.
[28] . ام القری، و هو ضبط مفاوضات و مقررات مؤتمر النهضة الاسلامیه المنعقد فی مکة المکرمة
1316، ص235 و236 (بیروت 1982).
[29] . ام القری، در مجموعه اعمال الکامله، ص181.
[30] . جان دایه، الامام الکواکبی، فصل الدین عن الدوله، دار سوراقیا للنشر (طبعة الاولی 1988، شرکة
سوراقیا المحدودة فی المملکة المتحدة).
[31] . سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص176.
[32] . طبایع استبداد، ص193.
[33] . اعمال الکامله، ص47 و62.
[34] . طبایع استبداد، ص60و 61.
|152|
[35] . طبایع استبداد، کواکبی دلایل تاریخی کسانی را که معتقدند دین استبداد آور است به شرح زیر مطرح ساخته است: الف" برخورد هر دو با انسان ها به شیوه استبدادی (چه یکی از این دو، در عالم دل ها حکومت دارد و این دیگری در عالم جسم تحکیم نماید) (ص49) ممکن است از قرآن تایید استبداد را نبینم اما در نتیجه خویش، بر مقدماتی که امروزه مسلمانان را بر آن مشاهده همی کنیم بنا نهیم، چه همی بینیم که مستبدین ایشان، به دین استعانت جویند (ص50). ب" تعلیمات مذهبی و کتب آسمانی آدمیان را به ترس از قوه عظیم هولناکی می خواند که دربانان آنان مشایخ و قسیسانی هستند که حق عبور میگیرند و احترام میطلبند و از بیت المال ارتزاق می کنند، مستبدین سیاسی نیز استبداد خویش را بر اساس از این قبیل، بنیان نهند و با قهر و قوت و گرفتن اموال زبون میسازند (ص50). ج" حاکمان سیاسی خود را خدای یگانه ای ساخته اند و عملاً دعوی الوهیت کرده اند که در بسیاری از حالات و نام ها و صفات با خدا مشترک مینمایند، چنان که مردمان را ترسد که مثلا میان فعال مطلق و فرمان روا و میان خداوندی که از کارش نپرسند با پادشاه غیر مسئول، و میان منعم حقیقی یا ولی النعم، و میان جلّ شانه با جلیل الشأن فرق گذارند و از این جهت جباران را هم چون خدای جبار تعظیم نمایند… هیچ مستبد سیاسی نباشد جز این که از بهر خویش صفت قدسی اخذ نماید تا با خداوند شریک شود… یا لااقل اجزا و اصحاب از اهل دین نگاه دارد که او را در ظلم مردمان به نام خداوند یاری کنند (ص51). د" در طول تاریخ در میان دو استبداد سیاسی و دینی مقارنه بدون انفکاک میباشد که هر زمان یکی از این دو در ملتی موجود شود آن دیگری را نیز به نزد خود کشاند (ص52). کواکبی با تأیید حاکمیت خلفای راشدین در عین حال که ادله استبداد ناشی از دین را در عمل رد نمیکند ولی میگوید: قرآن کریم پر از تعلیماتی است که استبداد را از بین میبرد و عدل و مساوات را زنده میکند (ص56). ولی در این خصوص به آیات 38 سوره شوری و 32و33 سوره نمل در مورد مشورت و 34 سوره نمل در تقبیح سلطنت استشهاد میکند.
[36] . طبایع، ص194.
[37] . همان، ص192و 193.
[38] . همان، ص201.
[39] . همان، ص189.
[40] . همان، ص160.
[41] . همان، ص191و192.
[42] . همان، ص42.
[43] . همان، ص46.
[44] . همان.
[45] . همان، ص176و177.
[46] . همان، ص166و167.
[47] . همان، ص168.
[48] . همان، ص178.
|153|
[49] . همان، ص190.
[50] . همان، ص178.
[51] . همان، ص165.
[52] . همان، ص191.
[53] . همان، ص191.
[54] . همان، ص192.
[55] . همان، ص193.
[56] . همان، ص193.
[57] . همان، ص182.
[58] . همان، ص193.
[59] . همان، ص193.
[60] . همان، ص42.
[61] . همان، ص45.
[62] . همان، ص41.
[63] . همان، ص42.
[64] . همان، ص43.
[65] . همان، ص42.
[66] . همان، ص41.
[67] . همان، ص74.
[68] . همان، ص44.
[69] . همان، ص43.
[70] . همان، ص43.
[71] . همان، ص43.
[72] . همان، ص71.
[73] . همان، ص71.
[74] . همان، ص71.
[75] . همان، ص73.
[76] . همان، ص72و73.
[77] . همان، ص73.
|154|
[78] . همان، ص71.
[79] . همان، ص72.
[80] . شهید مرتضی مطهری، نهضتهای صد ساله اخیر، ص51 (دفتر انتشارات اسلامی).
[81] . طبایع استبداد، ص74.
[82] . همان.
[83] . همان.
[84] . مرتضی مطهری، همان، ص51و 52.
[85] . طبایع، ص45.
[86] . طبایع، ص45.
[87] . همان، ص190.
[88] . همان، ص195.
[89] . همان، ص196.
[90] . همان، ص201.
[91] . همان، ص197.
[92] . همان، ص197و 198.
[93] . همان، ص195.
[94] . همان، ص200.
[95] . همان، ص199.
[96] . همان، ص201.
[97] . همان، ص201.
[98] . همان، ص201.
[99] . روشنفکران عرب و غرب، ص11.
[100] . طبایع استبداد، ص179و 180.
[101] . همان، ص181.
[102] . همان، ص182.
[103] . اعمال الکامله، ص58.
[104] . سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص174 و175.
[105] . سید جمال الدین اسدآبادی، ص114.
[106] . طبایع الاستبداد، ص113.
[107] . همان، ص114.
|155|
[108] . همان، ص115.
[109] . همان، ص114و115.
[110] . همان، ص172.
[111] . همان.
[112] . همان.
[113] . همان، ص173.
[114] . همان.
[115] . همان، ص182.
[116] . سیری در اندیشه های سیاسی عرب، ص162 و 163. در این خصوص علاوه بر آقای عنایت دیگران نیز مفصلاً بحث کرده اند که برای جلوگیری از طولانی شدن بحث علاقه مندان می توانند به کتب زیر مراجعه کنند: - الکواکبی المفکر الثائر؛ - عبدالرحمن الکواکبی فلسفه و الاستبداد سمیر ابو حمدان، الشرکة العالمیه للکتاب (العالمی بیروت 1992)؛ - صحافة الکواکبی، جان دایه (بیروت 1984)؛ - طبایع الکواکبی فی طبایع الاستبداد، جورج کتو 1987؛ - استبداد و بدائله فی فکر الکواکبی، محمد جمال طحان؛ - اعمال الکامله عبدالرحمن الکواکبی و….
[117] . همان، ص164.
[118] . نوربیر تابییرو، الکواکبی المفکر الثائر1954 به نقل از اعمال الکامله، ص55.
[119] . سیری در اندیشه های سیاسی عرب، ص174.
[120] . مقدمه طبایع استبداد، ص29.
[121] . عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت، ص223 و224.
[122] . همان، ص120.