hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbff5440020000003707000001000200
اشاره:
ادبیات کهن ایران یا منظوم است و یا منثور (و گاه توأمان یعنی نثر و نظم با هم)؛ و به یک اعتبار به دو قسمت مهم تقسیم میشود: حماسی و عشقی. گنجینة ادبیات داستانی قدیم ایران عمدتاً بر این دو گروه مشتمل است: یا حماسی است یعنی توصیف اعمال پهلوانان و بیان رشادتها و مردانگیها و از جان گذشتگیهایشان و افتخاراتی که برای قوم، میهن، ملت و یا شخص خود به ارمغان آوردهاند که مثل اعلا و نمونة، کامل آن شاهنامة حکیم بزرگوار ابوالقاسم فردوسی طوسی است، و یا عاشقانه است که شاید سخن گفتن از احساسات شخص باشد اما با مضمون وسیع و توصیف «من» برتر و گستردهتر شاعر. به عبارتی، بیان عشق است بین دو جنس مخالف و بیتابیها و دلبستگیهایشان که نمونه مثال زدنی آن داستانهای حکیم نظامی است. چون: خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد و ...
هر دو قسمت در عین حال به دو شعبة «کلاسیک یا مکتوب» و «عامیانه یا شفاهی» تقسیم میشوند. مانند منظومة معروف گرشاسب نامه که اثری حماسی است و توسط حکیم ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی در سال 458 ه. ق سروده شده. در قسمت دوم نیز، داستان شیرین سمک عیّار است که به ادبیات عامیانة مردمی متعلق است، و جزء گنجینة شفاهی و سینه به سینة ادبیات حماسی داستانی بوده است. وقایع مربوط به این عیّار کشته کار و فرز و چالاک را فرامرزبن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجّانی نوشته و به جهان مأنوس ادبیات داستانی ایران عرضه داشته است. یا داستان حماسی ابومسلم نامه یا داراب نامه و غیره که ما در این مقال به تعدادی از این گونه داستانهای حماسی و عاشقانة متعلق به ادبیات کلاسیک و عامیانه خواهیم پرداخت.
گرشاسب نامه ریشه در خدای نامه که همان خوتای نامه پهلوی باستان باشد، و نیز در اوستا ـ کتاب مقدس ایران قدیم ـ و فرهنگ شفاهی مردم دارد. اسدی طوسی که میدانیم علاوه بر این اثر، مؤلف فرهنگ بسیار قدیمی لغت فرس هم هست، و نیز تحریر کتاب الابنیه عن حقایق الادویه تألیف ابومنصور موفق هروی که به سال 447 هجری آن را کتابت کرده و قدیمیترین نسخة آن در کتابخانه وین اطریش موجود است، از اوست. او در کتاب گرشاسب نامه، سرگذشت جمشید را بیان میکند و روزگار نگون بختی و در بدریاش را، از ضحّاک ستم پیشه و پلیدیها و پلشتیهایش میگوید. از ورود جمشید به دربار گورنگ، پادشاه زابلستان، و عشقی که میان جمشید و دختر گورنگ به وجود آمد سخن سرایی مینماید.
در این جا باید گفت ادبیات عاشقانه و حماسی با همه تعارض ماهویای که دارند، در اغلب جاها با هم در میآمیزند. قهرمانان و دلاوران هم عاشق میشوند، کما این که شاهنامه فردوسی نه تنها یک اثر بیبدیل حماسی است، منظومه پرکششی از وقایع عاشقانه هم هست، یا خسرو و شیرین و شیرین و فرهاد نظامی، هم عاشقانهاند و هم قهرمانانه؛ و این قضیه ما را به یک حقیقت دلپذیر رهنمون میشود که حماسه در ایران زمین، حدیث جنگ و جدال و خونریزی و تهدید و اخافه نیست. دلاور ایرانی در جای خود دلی پر از عاطفه دارد و عاشق ایرانی فقط آه و نالههای سوزناک سر نمیدهد بلکه عنداللزوم شمشیر میبندد و با بیعدالتی و تجاوز میستیزد.
زال و رودابه را به یاد بیاورید و یا رستم و تهمینه را که همه جا قهرمانانی بی بدیلاند و به موازات آن، عاشقهایی دلباخته و پر محبت. لذا تقسیمبندیهای متعارف دنیا، در مورد ادبیات داستانی در ایران به آسانی میسر نیست چرا که داستانهای حماسی در عین حال، عاشقانه هم هستند. جهت اینکه ادبیات غنایی در برگیرنده این دو ژانر مهم است همین واقعیت تاریخی است.
به داستان جمشید در گرشاسب نامه برگردیم: بین او و گلرخ مواصلت به وجود آمد و پسری از آنها پدید آمد که «تور» نام گرفت. جمشید بالاخره به دست ضحّاک تیره دل کشته شد و گلرخ که دوری همسر نازنین را تاب نمیآورد، خود را کشت. تور به جای گورنگ پادشاه زابلستان شد، ازدواج کرد. صاحب پسری به نام »شیدسپ» شد که این شیدسپ پس از پدر به پادشاهی نشست و عادل و درستکار و رعیّت نواز بود. داستان در ادامه، از «طورک» پسر شیدسپ میگوید، و شرکت او در جنگ با پادشاه کابل در رکاب پدر، بدانگاه که طفلی بیش نبود. طورک، پسر شجاع پادشاه کابل را از کوهة زین اسب ربود و به بارگاه پدر برد. او را به پای پدرش انداخت و گفت: «این هدیة کابلی را از این کودک زابلی بپذیر!» باز در ادامة داستان طورک ازدواج میکند و صاحب پسری میشود به نام «شم» و شم نیز دارای پسری میگردد که «اثرط» نام میگیرد. این اثرط پدر گرشاسب است که جوانی است دلیر، شجاع و زورمند، که در چهارده سالگی پیلان را با یک دست از حرکت باز میداشت. پهلوانی بسیار دلاور بود و قهرمان اصلی کتاب اسدی طوسی است. از ظهور تور تا زمان گرشاسب، هفتصد سال به طول انجامید و اینان نیاکان رستماند. گرشاسب به جنگ پتیاره که اژدهایی خطرناک است و بنا به گفته ضحّاک در شکاوند کوهی، میزید و موجب آزار مردم اطراف کوه است، میرود و او را طی یک سلسله نبردهای پر هیجان و جذاب میکشد.
این هم پایان زندگی پرماجرا و شکوهمند گرشاسب از زبان حکیم اسدی طوسی و گفتاری وصیّت گونه که در واپسین لحظات حیات بر زبان میراند و به آیندگان میسپارد:
پس از من همه راه داد آورید
به نیکیم گه گاه یاد آورید
زدل جز به یزدان منازید کس
همه نیک و بد زوشناسید و بس
مجویید همسایگی با بدان
مدارید افسوس بر بخردان
به درد کسان دل مدارید شاد
که گردون نگردد همیشه به داد
بسازید با خوی هر کس
به مهر زنیکان به تندی متابید چهر
ممانید بر کهتران کار خوار
نکوهیدگان را مگیرید یار
به مست و به دیوانه مدهید پند
مخندید بر پیر و بر دردمند
به نرمی چو کاری توان برد پیش
درشتی مجویید از اندازه بیش
مبندید دل در سرای سپنج
کش انجام مرگ است و آغاز رنج
به فرهنگ پرور، چو داری پسر
نخستین نویسنده کن از هنر
مده دل به غم تا نکاهد روان
به شادی همی دار تن را جوان
که را چهره زشت ارسرشتش نکوست
مکن عیب کان زشت چهری نه زوست
گناهی که بخشنده باشی زبن
سخن زان دگر باره تازه مکن.
گرشاسب نامه بدون شک یکی از آثار ارزنده و ماندگار ادب غنایی یا حماسة تعزل آمیز است، که از قرن پنج هجری تاکنون به دست علاقمندان و شیفتگان ادب فارسی رسیده و مورد استفاده آنها قرار گرفته و روی سرایندگان و شاعران پس از خود اثری سازنده گذاشته و در عین حال به خاطر حضور معنی دار اسطورهها و شخصیتهای تخیلی و حوادث خارقالعادهای که در آن اتفاق میافتد، به ادبیات داستانی عامیانه متعلق است.
میدانیم اسدی جزء اولین کسانی است که مجذوب شاهنامه بزرگ فردوسی شده و اقدام به نظیره گویی شاهنامه نموده است.
او گرشاسب نامه را در 9000 1 بیت سروده و در سال 457 به پایان برد2. این منظومه مهم علاوه بر وجهة حماسی و تعزلی آن از صبغة نمایان مذهبی نیز برخوردار است و شاید اولین حماسة مذهبی باشد یا منظومهای مذهبی ـ حماسی، که بعدها به اشکال مختلف تا زمانهای متأخر ادامه یافته و منشأ حماسههای مذهبی در ایران شده است. ژول مول، شاهنامه شناس مشهور فرانسوی، که نسخه منقحی از این منظوة عظیم پارسی را نیز با توضیحات و حواشی گردآورده و به جهانیان عرضه کرده است، در مقدمة آن مینویسد: «این منظومه (گرشاسب نامه) کاملاً حماسی و دارای خصائص منظومههای پهلوانی است. منابع آن نیز با منابعی که فردوسی از آن استفاده کرده، همسان است. تنها در این اثر عدهای از حکایات غریب راه یافته است.»
در توضیح این صبحت ژول مول باید گفته شود. یکی از منابع فردوسی در نگارش شاهنامه «فرهنگ مردم» بوده است. دانستهها و محفوظات سینه به سینة توده کشور، چنانکه خود فردوسی نیز این مطلب را ذکر می نماید. پس آن «حکایات غریب» میتوانند باورها و آرزوهای مردم ساده و تودههای بی نام و نشان ایران باشند، که در نقاط دیگر کشور وجود داشته یا اینکه از نظر فردوسی پنهان ماندهاند. فرهنگ مردم ایران بسیار غنی است و نیازمند بحث و بررسی بیشتر.
استاریکف مؤلف کتاب فردوسی و شاهنامه مینویسد: «مؤلف شاهنامه نمیتوانسته است از نقلهای شفاهی استفاده نکند. منظومه فردوسی بدون استفاده از نقلهای فلکلوریک مسلماً حماسة ملی کاملی نمیبود. استناد بیشمار فردوسی به دهقانان و موبدان که اکثر اوقات نام آنها را ذکر نکرده است، به نظر ما هنوز گواه آن نیست که شاعر آن نقلها را مستقلاً مورد استفاده قرار داده باشد. به قرار معلوم قسمت اعظم نقلهای شفاهی تا آن زمان در ادبیات، اعم از پهلوی و عربی، و حتی ادبیات جدید به زبان فارسی، ثبت شده است.3
پس همان طور که مستشرق و ایران شناس فوقالذکر، و بعضی دیگر از فردوسی پژوهان وشاهنامه شناسان، متعرض این موضوع شدهاند فردوسی در نظم شاهنامه به ادبیات عامه و داستانها و نقلهایی که در میان مردم رایج بوده نظر داشته و با دقت و موشکافی علمی به گردآوری آنها پرداخته است. و در این امر مهم بسیار هم موفق بوده است.
همان طور که گفته شد یکی دیگر از منابع شاهنامه خدای نامه بوده که تحت عنوان خوتای نامه و به اغلب احتمال در زمان یزدگرد سوم، واپسین پادشاه ساسانی، گردآوری و تألیف شده است. و پدید آوردندگان آن موبدان و دیهگانان (دهقانان) بودهاند. البته میدانیم واژة دهگان یا دهقان در آن روزگار با مفهوم امروزی آن تفاوت داشته است. در قرن چهارم هجری دهقانها، خرده مالکها و تیول دارها بودهاند. کما اینکه خود فردوسی هم جزء همین طبقه بوده است. فردوسیشناس اخیر الذکر در همان مأخذ میگوید: «دهقانان زمان فردوسی(قرن چهارم هجری) غیر از روستاییان (زارعین) بودهاند، بلکه مالکان متوسط و خرده مالکان اراضی و صاحبان تیولها بودهاند که در زمینهای خود و در املاک موروثی زندگی میکردهاند.» (ص 25). همچنان که اینک هنوز نقالانی داریم که داستانهای شاهنامه را با شیوه و روش ویژه نقل میکند و یاگاه داستانها و قصص دیگر را نیز نقل میکنند، در آن زمان نیز کسانی بودهاند که قصههای سینه به سینه را نقل میکردهاند. مُستبعد است که موبدان، که به هر حال به طبقات فرازین جامعه متعلق بودهاند، یا سپاهیان و افراد متعین، قصههای پهلوانی و غیر آنها را نقل بکنند، و مطمئناً کسانی که از آن میزان تشخص و تعیّن برخوردار نبودهاند، به این کار اشتغال داشتهاند، که گویا به آنها «گوسان» یا «کوسان»4 میگفتهاند و احتمالاً نقل گوییِ آنها توأم با نواهای موسیقایی و استفاده از آلات و ادوات موسیقی و آوازه خوانی بوده است. به هر حال فرهنگ سینه به سینه و ادبیات توده یکی از منابع مهم شاهنامه، گرشاسب نامه و کتب نظیر آنها بوده است. هم در بعضی آثار به جا مانده از زبان پهلوی، و هم در کتاب مجمل التواریخ و القصص و هم در ویس و رامینِ فخر الدین اسعد گرگانی لفظ «کوسان» یا «گوسان» به کار رفته است.
در کتاب مجمل التواریخ فرازی هست که عیناً نقل میشود: «... و بهرام گور اندر پادشاهی، داد و عدل از همه نیاکان بیافزود و از آن پادشاه شادخوارتر پادشاه نبود و دلپذیرتر، و مردم و رعیت از آن به نشاط و رامشگری که در ایام وی بودند به هیچ روزگار نبودست و همواره از احوال جهان خبر، و هیچ کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنکه مردمان بیرامشگر شراب خوردندی. پس بفرمود تا به ملِک هندوان نامه نوشتند و از وی «کوسان» خواستند و کوسان به زبان پهلوی خنیاگر بود. پس از هندوان دوازده هزار5 مطرب بیامدند زن و مرد، و لوریان که هنوز بجایند، از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهار پا داد تا رایگان پیش اندک مردم6 رامشی کنند.» کلمه لوری که ریشه هندی دارد در فارسی به «لولی»7 تبدیل شده که به فراوانی در شعر شاعران متعزل ایرانی وارد شده از جمله در شعر حافظ:
دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
یا:
فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار
شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را.
چنین به نظر میرسد که واژه «گوسان» اسم عام برای خنیاگر و مطرب بوده و چون نقل داستانهای پادشاهان و پهلوانان به همراه موسیقی و با ساز و آواز انجام میشده کلمه گوسان به طبقه اخیر نیز تسری یافته است. استاد ملک الشعرای بهار در تصحیح کتاب معروف مجمل التواریخ و القصص واژههای لوری و لولی (لوریان و لولیان) را یکی میداند. مرحوم استاد احمد تفضلی هم درباره واژه کوسان وگوسان مطالب مفیدی ارائه مینماید و جمشید سروشیان هم در نقد کتاب تاریخ حمزه واژه «حوسیان» را که ظاهری غریب و مغشوش دارد، «خنیاگر» میداند و آقای سهراب فرسیو در فصلنامه فرهنگ مردم (سال دوم، شماره 1 صفحه 34) این حدس را مورد تشکیک قرار داده و آن را به تحریف «گوسان» که معرب شده و به «جوسان» بدل گشته نزدیکتر میداند.
به هر حال ادبیات توده، سرشار از داستانها، مثلها، قصهها و روایاتی است که علاوه بر ماندگاری در گنجینه سینهها به ادبیات کلاسیک هم راه یافته و از خدای نامه، شاهنامه، گرشاسب نامه و ... گرفته تا سمک عیار، داراب نامه، فلک نازنامه، ابومسلم نامه، طوطی نامه یا چهل طوطی و غیره را تغذیه کرده است. از ادبیات داستانی فولکلوریک یا ادبیات داستانی شفاهی نمونههای مهم و ممتازی داریم که هر کدام از آنها به مبحث جداگانه نیازمندند.
کلیله و دمنه را ما معمولاً به عنوان یک اثر کلاسیک و با نثری فاخر و تا حدی مشکل و مبتنی بر اغلاق و دشواری میشناسیم، که شاید دیرینگی پدیداری آن و ترجمه شدنش به فارسی در زمانی که عربی نویسی و مغلق پردازی جزء فضیلتهای نثر نویسی بود، باعث این خصوصیت شده است. میدانیم که این کتاب و مجموعه داستانهایی که در آن مندرج است، از هند به ایران آمده و نام باستانی و بومی آن پنچنترا8 بوده. بعد به پهلوی ترجمه شده و سپس به وسیلة نصراله منشی به فارسی توأم به عبارات و واژگان عربی و نیز اشعار و ادبیات فارسی و تازی ترجمه شده است. و ما از دیرباز متن مصحح استاد عبدالعظیم قریب گرکانی را در دسترسی داشتهایم و در ایام دبیرستان بعضی از حکایات آن جزء کتابهای درسی ادبیمان میآمد. مرحوم قریب قبل از آن ایام نیز در دوره فرائد الادب، خود بعضی از قصههای کلیله و دمنه را گنجانده بود. استاد مجتبی مینوی نیز از این ترجمه، تصحیح و تنقیح جدیدی ارائه کرده است، که توسط انتشارات امیر کبیر مکرراً به چاپ رسیده و مورد استفاده دانشآموزان، دانشجویان و دانش اندوزان چند دهه اخیر قرار گرفته است.
ابن ندیم در اثر خود الفهرست، از کتابهای ایرانیان و غیر ایرانیان که «ابّان لاحقی» آنها را به شعر عربی برگردانده، نام میبرد: کلیله و دمنه، بلوهر و بوذاسف، کتاب سند بادنامه، کتاب الصیام و الاعتکاف. بیشتر از این کتابها اصل هندی دارد و به پهلوی ترجمه شدهاند. میتوان چنین نتیجه گرفت که در زبان پهلوی دو دسته افسانه وجود داشته است. یک دسته داستانهایی که اصل ایرانی دسته و دستة دیگر افسانههایی که از کتب ملل دیگر ترجمه شدهاند.9
افسانه در فرهنگ فولکلوریک جای مشخص و ممتازی دارد. تقریباً اغلب داستانها، تمثیلات، متلها و قصههایی که راجع به جنّ و پری و غول و اژدها و دیو و عملیات خارق عادت، و نیز قصههایی که از زبان حیوانات گفته شده است، به ادبیات عامیانه تعلق دارند. حتی کلیله و دمنه و مرزبان نامه که هر دو به ادبیات مکتوب کلاسیک متعلقاند، خالی از صبغة علائق عامه و وابستگی به فرهنگ عوام نیستند، و این وجه خاص را میتوان در بسیاری از آثار منظوم و منثور ادب پارسی پیدا کرد.
سمک عیار یکی از نمونههای خوب، خواندنی و مثال زدنی ادبیات داستانی مدوّن ایران، اما با صبغة غلیظ علائق مردمی و شفاهی است. او قهرمانی است که از میان مردم برخاسته. خون هیچ پادشاه یا امیری در رگهایش نیست. برای به دست آوردن قدرت و تاج و تخت تلاش نمیکند، و نمیخواهد بر تخت و اورنگ پادشاهی تکیه زند. این داستان جزء گنجینه ادبیات داستانی شفاهی، و در افواه عوام رایج و جاری بود، تا این که فرامرز خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجانی آن را گردآورد، از زبان به بنان کشید و آن را مکتوب و مدون نمود. دقیقاً نمیدانیم این داستان و یا این سلسله حوادث در چه زمانی اتفاق افتاده است، و در هیچ کجای کتاب قرینهای که ما را به زمان نگارش آن راهنمایی کند وجود ندارد. جامع و شارح دانشمندِ آن، مرحوم دکتر پرویز ناتل خانلری، بنا به بعضی اسامی حدس میزند که مربوط به اواخر دوران سلجوقی باشد.
سمک عیار پهلوانی چابک و زرنگ و دوست داشتنی است. یار مظلومان و دشمن ظالمان. یک عیّار به تمام معنی از ابزار و آلات جنگی مردان، لوازم آرایشی زنان و از البسه و اطعمة رایج زمان میگوید. روابط بین الملل را باز مینمایاند و خلاصه به نظر میرسد که نویسنده یا بهتر گفته شود گرآورندة آن مردی عامی و کم سواد نبوده است.
این هم فراز آغازین آن: «در شهر حلب پادشاهی بود به نام مرزبان شاه. این پادشاه رعیت فراوان، گنج بسیار، لشکر فراوان و بخت جوان داشت. با این همه نعمتها که او را بود یک روز که غمگین و تنها نشسته بود، وزیرش «هامان» به خدمت وی آمد و گفت: ای بزرگوار پادشاه اکنون که جهان به کام توست، چرا غمگین نشستهای؟ شاه گفت: ای وزیر دانا و خیراندیش، از آن سر به گریبان غم فرو بردهام که فرزند ندارم و بیگمان پس از من جایگاهم را بیگانه میگیرد... تو در طالع من نگاه کن که آیا مرا هیچ فرزند خواهد بود.
وزیر گفت: فرمانبردارم و برخاست، از خدمت شاه بیرون شد، اصطرلاب هفت روی چهار طبقة فلک نمای در پیش آفتاب بر دست گرفت. درجه مولود از طالع سوم بدید و معلوم کرد. آنگاه به سرای شاه بازآمد و گفت: ای بزرگوار شاه، از حساب فلک شاه را فرزندی مینماید، اما صدف آن گوهر از این ولایت نیست و از خاک عراق خواهد شد.»
یکی از مؤلفههای ادبیات داستانی عامیانه که صبغة شبه تاریخی دارد، پادشاهی مهربان و مقتدر است که همه چیز دارد ولی فرزند، بخصوص فرزند ذکور، ندارد و از این حیث در رنج و اضطراب است و معمولاً وزیر او که به طور تیپیک عاقل و مدبر و پاک و خیراندیش است، به او بشارت فرزندی میدهد.
یکی دیگر از مؤلفههای اساسی و مشخص داستانهای عامیانه، علاوه بر مخلوقات عجیب و نیز واقعی مثل جن و پری و ... حیوانات هستند که البته مخلوقات واقعی اند مثل شیر، پلنگ، گرگ، روباه، شغال، شتر، گوسفند، موش، کبوتر، کلاغ و غیره و غیره. اما زندگی و مکالمات و افعال آنها در این سنخ از قصهها طبعاً واقعی نیست و با واقعیات علمی همخوانی ندارد. داستانهای دلکش و عبرتآموز کلیله و دمنه به ترجمة نصرالله منشی و نیز قصص موجود در مرزبان نامه دقیقاً ناظر بر همین «واقعیت شکنی» و تفوق «تخیل» بر «واقعیات علمی» است. این پدیده و این توسع دامنة تخیلات در ادبیات قدیم هند نیز وجود داشته و ای بسا که از آن دیار پرراز و رمز به ایران آمده باشد، کما اینکه قبلاً هم گفتیم کلیله و دمنه ترجمة متن پنچاتنترای هندی است که در زمان ساسانیان به ایران آورده شده، و بعدها در بسیاری از داستانها و قصص و تمثیلات منثور و منظوم فارسی تأثیر گذاشت. از این قصهها، ما حضور حیوانات متعدد و مختلف را در مواضع و مسئولیتهای گوناگون میبینیم.
اصولاً بسیاری از متتبعین در فولکلور و علم توده شناسی اعتقاد دارند که هند کانون و خاستگاه بسیاری از داستانها و قصصی است که در فرهنگ عامه و حتی فرهنگ قومی و فرهنگ ادبی و ادبیات داستانی کشورها، از جمله ایران، جاری و ساری است و میدانیم که پس از اسلام، بسیاری از داستانهای ترجمه شده به پهلوی، عربی و فارسیِ رایج آن زمان، توسط مترجمان ادیب و ایران دوست برگردانده شد. بسیاری از آنها را، خوشبختانه، در اختیار داریم و تعداد دیگری نیز متأسفانه در تندباد حوادث و در جنگها، تجاوزها و تعدیها از بین رفت.
راجع به خدای نامک یا خدای نامه در قسمتهای قبلی این مبحث صحبت شد و گفتیم که یکی از اصلیترین و اساسیترین منابع شاهنامه فردوسی، و قبل از آن شاهنامه دقیقی، همین خدای نامک بوده، کتاب معروف هزار و یک شب نیز در عداد همین کتبی است که از هندی به پهلوی و از پهلوی به عربی ـ تحت عنوان الف لیله و لیله و به فارسی با نام هزار و یک شب ـ ترجمه شده است10 و خوشبختانه نسخ معتبری از آن در دست است.
پهلوانهایی با نیرویی خارق عادت و موجوداتی افسانه وار و نیز واقعی، از همین آبشخور سیراب شدهاند، یا حیوانات سخنگو که شاه میشوند یا وزیر یا امیر یا معلم یا نظامی یا کاسب و ... و نیز از همین منبع و مأخذ ظاهر شدهاند؛ و این قصص معمولاً حالتی تمثیل گونه11 دارند و خواننده به غیر واقعی بودن آنها کاملاً مشعر است و هرگز به مخیلة خود راه نمیدهد که با داستانی واقعی سر و کار دارد، ولی میداند که این حیوانات و اعمال و رفتارشان میتواند برای آدمیزاد موجد درس و عبرت و نشان دهندة سرنوشتهایی مشترک و محتمل باشد.
سندباد نامه داستانی است متعلق به ادبیات مردمی یا عامیانه، اصلاً ریشه و نسبی ایرانی دارد که به اغلب احتمال از ایران وارد هند شده و پس از امتزاج و اختلاطی که با فرهنگ هندی پیدا کرده مجدداً از طریق داستان هزار و یکشب وارد زبان و فرهنگ فارسی شده است.12 و میدانیم که ظهیری سمرقندی آن را بازنویسی و تدوین کرده و احمد آتش، محقق ترک، آن را تصحیح و تحشیه کرده و با مقدمهای از مجتبی مینوی در سال 1362 در تهران چاپ و منتشر شده است. بین کتاب سندبادنامه که محتوی دو داستان مهم و کلیدی «عشق کنیزک بر شاهزاده» و «هفت وزیر» است، و داستانهای مندرج در کتاب بختیار نامه شباهتهایی وجود دارد. در کتاب سندبادنامه داستان مفصلی روایت میشود که در بطون آن قصهها و تمثیلهای کوتاه و بلند جذاب و عبرت آموز دیگری ذکر میشود، و روال داستان در داستان که سنت قدیمی این گونه داستانهاست، کاملاً در این کتاب دیده میشود.13 ارزقی هروی پسر اسماعیل وراق ـ که فردوسی مدتی در زمان فرار در خانة او پناه جسته بودـ سندبادنامه، یا قسمتی از آن، را به نظم درآورد.
در این داستان نیز موضوع مکر زنان و حیلهها و حقههای آنها با آب و تاب فراوان شرح داده شده است.
دکتر محمد جعفر محجوب (1374ـ 1302) در مقاله ارزشمندِ خود، تحت عنوان «داستانهای عامیانه ایران»14 درباره طوطی نامه اثر ضیاء نخشبی (متوفا به سال 751 هـ.ق ) مینویسد که اصل این کتاب هندی است و یکی از مجموعه داستانهای زیبا و جذاب و پر از کشش به شمار میرود، و به «چهل طوطی» و «مکر زنان» نیز شهرت دارد. دکتر محمد معین طوطی نامه و چهل طوطی را یکی میداند اما نسخهای که به چهل طوطی معروف است. بیشتر در بین طبقات عامی جامعه شهرت و محبوبیت دارد. نخشبی طوطی نامه را به سال 730 هـ ق به زبان فارسی روان و خوبی از متن هندی ترجمه کرده که بر چندین حکایت دلنشین، جذاب و شیرین اشتمال دارد.
در بحث از ادبیات عامیانه باید از کتاب مشهور حملة حیدری نیز، نام ببریم که منظومهای است در بحر مثنوی، سروده ملا بمونعلی راجی کرمانی (قرن 13 ه .( در وصف و مدح امیرالمؤمنین حضرت علی ـ علیه السلام ـ و جنگها و مبارزات و دلاوریهای او و نیز کتاب رموز حمزه که راجع به رشادتها، ایمان راسخ و سرانجام شهادت حضرت حمزة بن عبدالمطلب عموی پیغمبر اسلام است. دو کتاب اخیر الذکر در بین مردم عادی که علائق دینی نیرومندتری دارند شهرت و رواج خاصی دارند. البته استاد محمد تقی ملک الشعرای بهار در جلد اول کتاب مفید، مستوفی و معروف درسیاش، سبکشناسی15 ضمن بحث دربارة حمزة بن عبدالله الشاری الخارجی (قدیمیترین ایرانیای که به نام دین بر هارون الرشید، قویترین خلیفه اسلامی، خروج کرد و سرکردگی خارجیان سیستان و مکران و سند و خراسان را به دست آورد، و سالها با ولات خراسان در جنگ و جدال بود) به نقل از تاریخ سیستان مینویسد: «بعد از مرگ هارون الرشید (سنه 197 ه.ق) حمزه پنج هزار سوار تفرقه کرد، پانصدگان به خراسان و سیستان و کرمان و پارس گفتا: مگذارید که این ظالمان بر ضعفا جور کنند ...، پس برفت و به سند و هند شد، تا سراندیب شد ... و از لب دریا به چنین و ماچین شد و به ترکستان و روم رسید و از راه مکران به سیستان بازگشت» و سپس گوید: « ... و قصه تمامی به مغازی حمزه گفته آید.»
و این احوال اگر درست باشد ناگزیر کتاب مغازی حمزه، در زمان حمزه یا کمی پس از او، به دست خوارج سیستان که بیشتر آنان ایرانی و فارسی زبان بودهاند، نوشته شده است و بعید نیست که ماخذ کتاب، افسانه حماسی رموز حمزه که اکنون به نام داستان غزوات موهومی حمزة بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، و مناسبات او با انوشیروان، شاهنشاه ساسانی است، همان داستان حمزة بن عبدالله باشد. که بعدها ایرانیان غیر خارجیای که خواستهاند از آن استفاده کنند به جای حمزه خارجی و مناسبات او با پادشاهان سند و هند و غیره، حمزه عم پیغمبر را ساخته و نصب کردهاند، که ملایم با طبع عمومی مسلمانان قرار گیرد. و شاید دستکاریهای دیگری هم در آن کرده باشند. استاد بهار در توضیح بیشتر راجع به حمزة بن عبدالله نوشته است. «این شخص را مورخان عرب و صاحب تاریخ بیهق «حمزة بن آذرک یا اترک یا ادرک» ضبط کردهاند و معلوم میدارد که نام پدرش آذرک بوده و تاریخ سیستان او را عبدالله ضبط کرده است و مسلمین نام پدران مجوس خود را «عبدالله» مینهادهاند»16
فتوّت نامة سلطانی نیز عنوان کتابی است در شرح دلاوریها و رشادتها و جوانمردیهای فتیان (جمع مذکر فتا، به معنای جوان) که بیشتر معنی جوانمرد و جوانمردان را مستفاد نماید، نه صرف جوان از نظر سنی. این کتاب نوشته ملاحسین کاشفی واعظ سبزواری است.17 که به خاطر فضای اصلی کتاب و شخصیت فتیان (مانند عیاران) و لحن و لهجة مؤلف، به ادبیات عامیانة ایران مربوط میشود؛ هر چند که مولف آن مردی درس خوانده و در حوزة علوم دینی متبحر بوده و در کشور از شهرتی ویژه نیز برخوردار بوده است. اما جوانمردان از طبقات عادی و عامی مردماند و تلاشها و تکاپوهایشان نیز برای باز گرفتن حق مظلومان و تودههای زحمتکش کشور است.
در زمینه اخلاق و منشها و کنشهای فتیان یا جوانمردان یا عیاران، علاوه بر کتاب فوقالذکر که اصطلاحات اهل فتوت را نیز شامل است، کتاب دیگری در اصول و زیر بناهای فکری و اخلاقی این گروه از مردم که نوعاً به طبقات فرودست جامعه تعلق داشته و کوشیدهاند تا مدافع حقوق مظلومان و ستمدیدگان باشند تحت عنوان: تحفة الاخوان در بیان اصول فتوت و آداب فتیان، تألیف عبدالرزاق کاشی، مؤلف قرن 8 هجری قمری در دست است، که بدون شک یکی از منابع مهم و متحد محققین در زمینه فتیان و اهل فتوت است.18
داراب نامه یکی از قدیمی ترین متون نثر فارسی بخصوص در زمینه ادبیات داستانی و بالاخص ادبیات داستانی پهلوانی و عیاری است. شاهنامهای منثور است که در دورهای از تاریخ مکتوب ایران اتفاق میافتد اما مکانهایی موهوم وقایعی غیر واقعی در آن به چشم میخورد که تاریخی بودن متن و جدی بودن آن را به چالش میکشد، و اگر مؤلفههای دقیق ادبیات داستانی عامیانه را بدانیم و بتوانیم آنها را مشخص سازیم میتواند به این نحله از ادبیات متعلق باشد. این کتاب در قرن ششم هجری توسط ابوطاهر محمد بن حسن بن علی بن موسی الطر طوسی نوشته شده که میدانیم طرطوس تحریف شدة طرسوس است که در آسیای صغیر واقع شده و گاه او را طرسوسی هم خواندهاند. اقبال یغمایی احتمال میدهد، که محل اقامت خاندان ایشان در یکی از نواحی شرقی ایران به خصوص خراسان بوده است.19
کتاب درباره داراب است فرزند لعیا چهر آزاد و بهمن، که قهرمانی شجاع و جسور است و با اژدها و عوامل شرور دیگر جنگ میکند و پیروز میشود. این هم نمونهای از نثر کتاب که از زیبایی و جذابیتی شایسته برخوردار است:
«چون داراب از پیش همای رفت به بازوی و بخت بلند چند کشور را زیر فرمان خود درآورد و بر بسیاری از جزیرههای دور و نزدیک مسلط شد. آنگاه با سپاه آراسته و سلاح فراوان و زر وگوهرهای زیاد رو به ایران نهاد. چون کشتیهای او به کوه عمان نزدیک شد از سر غرور گفت: کشتیها را به سلامت به ساحل رساندم. نگفت یزدان بزرگ را سپاس که ما و کشتیها را سلامت نزدیک کناره رسانده. از این رو به ناگاه طوفانی سخت و باره افکن برخاست. کشیتها چنان سخت به هم بر خوردند که همه در هم شکستند، سپاهیان و گنجینههای او همه در آب غرق شدند. تنها کشتیای که داراب در آن بود سالم ماند. داراب روی به درگاه یزدان کرد؛ نالید و زارید و گریست و توبه کرد.»
به هر حال داستان داراب نامه داستانی طولانی است مشحون از حوادث و وقایع خارق عات و پر از اتفاقات ماوراء طبیعه. شخصیت اصلی داستان مخلوق ذهن نویسنده است، هر چند که با عبارت «یک روز که اردشیر بر تخت پادشاهی نشسته بود» شروع میشود و ما میدانیم که اردشیر یک شخصیت تاریخی واقعی است و از شاهنشاهان ساسانی. این کتاب را دکتر ذبیح الله صفا تصحیح و تحشیه کرده و با ایضاحات و تعلیقات راهگشای متعدد و در سال 1345 توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب (تهران) در دو جلد چاپ و منتشر کرده است.
ابومسلم نامه نیز جزء کتابهایی است که بر اساس محفوظات مردم ساده اما میهن دوست به وجود آمده. مجموعهای شیرین وجذاب از قصههایی که توسط نقادان و قصهگویانی گرم دهان، در قهوهخانهها و مجامع عمومی و میدانچههای شهر و روستا گفته شده و به دلهای امیدوار و گرم جوانان، امید و گرمی بیشتر داده است. چندین ابومسلم نامة مکتوب در دست داریم که یکی از آنها را ابوطاهر علی بن حسین طرطوسی نوشته است؛ یعنی همان کسی که داراب نامه را نگاشته است.
او در این کتاب داستانهای حماسی و پهلوانی مربوط به ابوملسم خراسانی را به زیبایی و جذابیت شرح میدهد. ابومسلم از دل مردم برخاست. عیاری ساده و صمیمی و غیر وابسته به حکومتهای رسمی ری و بغداد بود. او علیه خلیفة عباسی خروج کرد و پیشهوران سادهای از مشاغل و اصناف مختلف به او پیوستند و پرچم آزادی و آزادگی را با دستهای پینه بسته به نسلهای آینده سپردند. ابومسلم با خلیفه بیعت نکرد. زیر بار تسلطی غیر موجه و غیر مشروع نرفت. او ایرانی بود و سلطنت انیرانی را بر ایرانی تاب نمیآورد. میان او و عبدالله، ستیزه برخاست و ابومسلم بر او چیره شد. منصور خلیفه با دسیسه و مکر و نیرنگ او را کشت، و سر او را با هزار کیسه دینار و درم در میان انبوه منتظرانش انداخت. ابومسلم نامه ها از جمله ابومسلم نامة طرطوسی نیز جزء ادبیات داستانی مثنور عامیانه و مردمی است، اثری متعلق به دانش تودهها.
فلک ناز نامه داستان منظوم زیبایی است که توسط شاعری عرب تبار به نام «تسکین شیرازی» که از شاعران عهد کریم خان زند بوده سروده شده است، و در میان مردم از دیر باز علاوه بر عنوان فوق به «سرو و گل»، «خورشید آفرین» و «فلک ناز و خورشید آفرین» شهرت دارد، و جزء داستانهای عاشقانه منظوم متعلق به ادبیات شفاهی ایران است. تسکین، این منظومه را در سال 1189 (ه.ق.) در 8093 بیت سروده و البته متن منثور آن نیز که در افواه عام جاری و ساری بوده، توسط پژوهشگران پژوهشکده مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی ایران، در سال 1373 در کتاب قصههای مردم آمده است. این کتاب را سید احمد وکیلیان ویرایش و منتشر نموده است. داستان فلک ناز نامه که توسط استاد اقبال یغمایی در کتاب داستانهای پهلوانی و عیاری ادبیات فارسی20 مختصراً بیان شده سالها قبل توسط امیر قلی امینی در کتاب سی افسانه (ص 194 تا 202) آمده است. یغمایی دربارة این منظومه در کتاب اخیر الذکر خود میگوید: «داستان منظوم فلک ناز از جمله افسانههایی است که سالها مورد توجه داستان سرایان و دوستداران حکایتهای عشقی و پهلوانی بوده و اطفال مکتبی نیز آن را در مکتب خانه میخواندهاند.»
مطمئناً آن همه قصص، تمثیلات و داستانهای کوتاه زیبایی که در گلستان سعدی، مرزبان نامه، مثنوی مولانا و غیره و غیره هست ساخته و مخلوق ذهن پدید آورندگانشان نیست. مولانا در مثنوی خود داستانهایی را نقل میکند که قبلاً هم بر زبانها جاری بودهاند، یا سنایی و عطار و دیگران و این بزرگان و بزرگواران با مکتوب و منظوم کردن آن قصهها به ماندگاری و پایداری آنها کمک شایانی نمودهاند.21
به هر حال خاستگاه ادبیات مکتوب ایران، چه در حوزه نظم و چه در نثر، ادبیات غیر مکتوب یا شفاهی است یا لااقل تأثیر عظیم و معنی داری بر این گنجینه گذاشته است.
به طور کلی ادبیات داستانی فولکلوریک یا مردمی به اعتبارهای مختلف قابل تقسیم بندی متفاوت است. مثلاً به اعتبار سن ـ سن مخاطبین ـ به دو گروه بزرگسالان و کودکان تقسیم میشود. داستانهایی که در این مقال مطرح شدند مانند سمک عیار، داراب نامه و ... به گروه اول یعنی بزرگسالان تعلق دارند، چرا که فضای کلی داستانها، استخوان بندی درونی و بافت بیرونی آنها از درک اطفال ـ آن هم کودکان زمان نگارش این آثار ـ بیرون است و واژگان مورد استخدام نویسندگان، یا گردآوردندگان دور از حیطة آشنایی اطفال است. قصهها یا مثلهایی که بیشتر از حیوانات صحبت میکنند و گاه با طنز و جذابیتهای فکاهه نیز آمیختهاند، به طیف کودکان متصلاند. مثل قصههای بز زنگوله پا، خاله سوسکه و ... این قصهها معمولاً کوتاه، خنده آور سرگرم کننده و گاه خواب آورند. داستانهای جن و پری در هر دو طیف میگنجند، اما قصههای کودکان جن و پریهای خوب و سرگرم کننده دارند.
حیوانات هم خیلی بد و وحشتناک نیستند. قصه تعلیق و پیچیدگی کمتری دارد. مقصود اصلی در این قصهها، سرگم کردن و خواباندن اطفال بوده است. اما قصههای بزرگسالان جنگ و خونریزی دارد. دیو و اژدها دارد و عوامل ماوراءطبیعهای خشن و بیرحم. به هر حال طی قرون گذشته، این قصهها به طور طبیعی برای مخاطبین با گروههای سنی متفاوت به وجود آمده است.
اصل کتاب چهل طوطی ـ که دکتر معین آن را همان طوطی نامه میداند ـ سرگذشت زنی است که شوهرش، طوطی گویای رازداری دارد که او را با زنش در خانه میگذارد و خودش به سفر میرود. زن که عاشق و شیفته شاهزاده جوانی است هر شب آهنگ رفتن به نزد معشوق و درآمیختن با او را دارد، اما طوطی وفادار، سر زن خطا اندیش را با گفتن داستانی گرم میکند و این داستان را تا سحرگاه ادامه میدهد، و تا چهل شب او را با داستانهای جذاب خود در خانه مستقر میسازد تا شوهر از سفر باز می گردد.
طوطی ماجرا را برای صاحبش باز میگوید و شوهر به جزای این اندیشه و تصمیم، زن را میکشد. وجه تسمیه «مکر زنان» به نقل و ضبط دیگری از این کتاب، به خاطر همین فکر خطاکارانة زن است. مثنوی مولانا هم چند داستان طنز آمیز متضمن حیلهها و فریبکاریهای بعضی از زنان خطا پیشه دارد. در هزار و یک شب معروف نیز داستانهایی در این زمینه وجود دارد که به داستانهای چهل طوطی شبیه هستند. دکتر محمد جعفر محجوب در مقالهای مفید22 درباره این کتاب بحث مستوفایی دارد.
کتاب دیگری در عرصة ادبیات داستانی عامیانه داریم که عنوان غیر عامیانة جواهر الاسمار را صاحب شده که به معنای گوهرهای افسانههاست23 این کتاب را عماد بن محمد ثغری نوشته است. در سال 1352 شمس آل احمد، آن را تصحیح و تحشیه کرد، و توسط انتشارات بنیاد فرهنگ ایران در تهران به چاپ رساند. این کتاب نیز در اصل به زبان سانسکریت بوده، و نام سوکه سپتانی داشته که به معنای هفتاد طوطی است و داستان معروف چهل طوطی از این کتاب گرفته شده است. لذا بین جواهر الاسمار، چهل طوطی و سندباد نامه، شباهتهای فراوان وجود دارد که عمدتاً برمیگردد به مسئله مکر زنان یا زنان مکار (که به همین جهت، چنان که قبلاً نیز اشاره شد، چهل طوطی را که کتاب حیلُ النساء نیز نامیدهاند.) هم جواهر الاسمار هم چهل طوطی هر کدام مشتمل بر پنجاه و دو حکایت مختلف و جذابند که طوطی برای بانوی خانه میگوید. طوطی نامه در حقیقت از جواهر الاسمار مقتبس است و در هر دو، و نیز در سند باد نامه زنان به خاطر مکرهایی که به آنها نسبت میدهند، مورد نکوهش قرار میگیرند.
طوطی نامه یا چهل طوطی تألیف ضیاء نخشبی (متوفی 751 قمری) است، که اصل آن هندی، و مشتمل بر 70 افسانه است. مؤلف آن را در سال 730 به زبان فارسی سلیس و سادهای ترجمه کرده است. نخشبی خود میگوید این کتاب قبل از او به فارسی متکلفی ترجمه شده و عبارات آن، چنان مغلق بوده که فهم آن دشوار مینموده است، و او آن را در 52 داستان به پارسی خوب و پیراستهای ترجمه کرده است. در چاپهای متعدد تغییرات زیادی در اصل کتاب داده شده و مضافات و زوائدی به آن راه یافته که از خصوصیات ادبیات عامیانه و غیر مکتوب است. ادبیات داستانی به تبع ادبیات عمومی عامیانه، در نقلهای مختلف طبیعتاً پذیرای اعمال سلیقهها و دخالت دادنِ ذوقهای متفاوت است، که به شکلهای مختلف نقل می گردد، اصلاً مصدر «نقل» به طور ماهوی متضمن حرکت و جابه جایی است و مشعر بر اینکه از یک نقطه به نقطه دیگر، و از این سینه به سینه دیگر، و از این زبان به زبان دیگر منتقل شده است. و این همه روایات مختلف از قصص و امثله و تمثیلات و مثلها و افسانهها و ترانهها و زبان زدها و لالاییها و داستانکها و بازیهای کودکانه و غیره و غیره، به جهت همین جابه جایی و نقل و انتقالهاست. عبارت «نقل میشود... » یا «چنین گفتهاند ناقلان شیرین گفتار» از همین قضیه و خصوصیت برخاسته است.
ضیاء نخشبی داستان دیگری دارد به نام گلریز که سرگذشت معصوم شاه است، و دختری به نام «نوشابه»، با نثری غیرعامیانه و توأم با استشهادات آیات و اخبار و احادیث، و اشعار مناسب، و اگر این کتاب هرگز نتوانست مانند چهل طوطی در بین تودة مردم جا باز کند و جزء کتابهای معدود مردم عای، اما خوانای جامعه بشود، به خاطر همین نثر کلاسیک و بیان غیر مردمی آن است، به علاوه آنکه تنوع درون ساختی و برون ساختی چهل طوطی و سیر حوادث و اتفاقها و تعلیقهای حساس و انتظار انگیز آن را ندارد.
داستانهای منثور نه منظر، خاورنامه، رزم نامه، قصه چهل درویش، نوش آفرین نامه، نیز مأخذ و خاستگاه تودهای و عامیانه دارند و متعلق به ادبیات داستانی فولکلوریکاند و هر چند که توسط نویسندگان حتی گاه با سواد و درس خوانده ثبت و ضبط شدهاند، اما صبغة فولکلوریک خود را حفظ کردهاند.
در داستان پیر خارکن و امام رضا(ع) ضامن آهو نزد صیادی ضمانت آهو بچهای را میکند، که از مادرش جدا شده و در دام صیاد افتاده است و آن آهو، بچة خود را در بزرگی نزد صیاد میآورد. اما صیاد او را به امام رضا میبخشد. این داستان نیز به ادبیات عامیانه در شاخة باورهای مذهبی تعلق دارد.
قصه عاق والدین نیز از قصههای مذهبی و مرتبط با اعتقادات پاک تودة مردم است که بعدها بارها چاپ شده است.
نیز داستان عباس دوس24 که گدایی سمج، پررو و بسیار حرفهای بوده، و از قدیم در افواه عوام جریان داشته، و بعدها به چاپ رسیده و نسخههایی از آن درست است.
داستان عامیانة شاه عباس و پیر پاره دوز نیز از مثلها و افسانههای عامیانه است. شاه عباس نیز در فرهنگ عامیانه از قداستی ممتاز و مشخص برخوردار است. قداستی که شاید حتی مردی جسور و جاه طلب چون نادر شاه را از آزار فرزندانش، که اولاد صفیالدین اردبیلی بودند، میهراساند.
در مجله تعلیم و تربیت سال ششم، شماره 1 مربوط به فروردین 1351 مقالهای درباره اهمیت و لزوم گردآوری و طبقهبندی و فولکلور ایران مندرج است که ایرج افشار احتمال میدهد، آن را محمد علی فروغی نوشته باشد. رشید یاسمی نیز در باب فولکلور ایران در همین مجله و همین شماره، مقالهای نوشته است در باب اهمیت و لزوم جمع آوری و نگهداری افسانههای ملی. قبل از هدایت کسانی چون، محمد علی تربیت، علی نقی بهروزی، سید محمد محیط طباطبایی و حسین کوهی کرمانی، عباس شوقی و بالاتر از همه اینها استاد غلامرضا رشید یاسمی در مورد آداب، رسوم، باورها، فرهنگ و ادبیات روستایی و قومی مقالات و مطالبی نوشته و زحمات شایستهای را متحمل شده اند. و پس از هدایت نیز ارزش کار سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، علی بلوکباشی، صادق همایونی، احمد شاملو و... کاملاً در خور توجه و احترام است. به خصوص کار انجوی، که به طور مرتب و سیستماتیک در رادیو تهران هر هفته برنامهای را تحت عنوان «فرهنگ مردم» اداره و اجرا میکرد و عده زیادی، در حدود سه هزار نفر از جوانان و پیران ایران دوست را به این کار سترگ و مهم وامیداشت، و نیز کار احمد شاملو در تدوین اثر چند جلدی کتاب کوچه حائز کمال اهمیت و ارزش است؛ و مطمئناً هنوز بسیار راههای نرفته و تلاشهای صورت نگرفته وجود دارد که باید به پویش و کنش برسد.
ایرج افشار کتابگزار، نسخه شناس و تاریخ گرای ایران دوست و دقیق در گفتوگویی که با دو نفر از نویسندگان فصلنامه فرهنگ مردم انجام داد، نظریههای خود را درباره «هدایت و نظام گردآوی فرهنگ مردم ایران»25 بیان کرده است. او آغاز فعالیت و تحقیقات مردم شناسی و فولکلور در ایران را با مسافرت پرفسور هانری ماسه فرانسوی در سالهای 1301-1302 به ایران میداند. البته قبل از او کلنل لُریمر با همراهی همسرش به گردآوری آداب و رسوم مردم کرمان و قصههایی از منطقه بختیاری پرداخته بودند، لیک مابین این افراد، و هانری ماسه تفاوتی هست. آنان مواد و مطالب را برای شخص خود گرد میآوردند و بعد از اتمام کار، بار سفر میبستند و میرفتند. حتی فردی چون «اِلْوِل ساتن» انگلیسی که با «مشهدی گلن خانم» نشست و برخاست و سینه او را از قصه تهی کرد و نیز از مرحوم «علی جواهر کلام»26 استفاده برد، برای دل خویش مینوشت، اما ماسه متسشرقی حرفهای بود، با مجامع فرهنگی و اهل تحقیق و فضل ارتباطی به هم زده بود، بسیار یاد گرفت و نیز بر روش کار آنان تأثیر گذاشت.
کتابی که بعدها ماسه به اسم معتقدات و آداب ایرانی به زبان فرانسوی نوشت و به فارسی هم ترجمه شده است، کتاب مهمی از کار درآمد و سالها مرجع دیگران بود.27
بعد از ماسه، شرق شناس دیگری که تأثیری زیاد در درک اهمیت فولکلور به جا گذاشت پرفسوریان ریپکا بود.
فعالیت صادق هدایت در گردآوری مواد و مطالب فرهنگ مردم که حاصلش نیرنگستان و اوسانه است، جزء اولین اقدامات مردمی به شمار میرود. طرحی که وی برای گردآوری و طبقه بندی ارائه کرد. متعلق به سال 1324 است، لیک قبل از این تاریخ نویسندگان و محققانی چون «رشید یاسمی» مقالاتی درباره فولکلور و طرز گردآوری آن انتشار داده بودند. در زمانی که هدایت طرح را عرضه کرد حتی شاید رشید یاسمی از دنیا رفته بود... به هر حال در کار سترگ گردآوری فرهنگ مردم: لهجهها، آداب و رسوم از قبیلِ عروسی، ختنه سوران، بدرقه و استقبال حاجیان و زائران، عزا و مراسم ملی و مذهبی، و نیز آلات و ادوات کار، ترانهها، واسونکها، لالاییها، بازیهای کودکانه، ضربالمثلها، قصهها و متلها و تعداد معتنابهی از عوامل دولتی و شخصی دخیل و سهیم و خدمتگزار بودهاند، که باید به همه آنها درود فرستاد و کار پر ارجشان را ستود.28
مردی به عظمت فردوسی نیز وقتی خواسته شاهنامه ـ این اثر عظیم پرشکوه جاودانه ـ را پدید آورد، به فرهنگ مردم، محفوظات دانایان و پیران و گنجینة سینه به سینة خلق، توجه داشته و از آنها بهرهمند شده است. فردوسی سالها پیش از آنکه محمود غزنوی به سال 389 ه . ق. بر مسند قدرت جابرانة خود بنشیند، به کار بزرگ گردآوری فرهنگ تودهها پرداخته بود، تا آنها را برای تدوین و تألیف و گنجاندن در شاهنامهاش، مورد استفاده قرار دهد؛ چنان که خود گوید:
یکی نامه بُد از گه باستان
فراوان بدو در همه داستان
پراکنده در دست هر مو بدی
از و بهرهای برده هر بخردی.
که به اغلب احتمال همان خوتای نامه بوده که آن نیز مبتنی بر دانستهها و محفوظات مردم و فرهنگ عامیانة آنها بوده. کار سترگی که دقیقی طوسی قبل از فردوسی انجام داد و یک هزار بیت سرود، پس از کشته شدنش به دست غلامی ترک، توسط فردوسی با گنجاندن در شاهنامه از زوال مصون ماند. داستانهای شاهنامه تا پیشدادیان و کیانیان، در حقیقت همان ادبیات حماسی مردم هستند.
حماسههای ایلیاد و اودیسة هومر نویسنده و مورخ بزرگ قبل از میلاد یونان، و نیز حماسه مهابهارات و رامایانا که به فرهنگ هند قدیم متعلقاند هم، جزء گنجینة شفاهی و ادبیات داستانی مردمی هستند که از سینه به صفحة کاغذ منتقل شدهاند.
اگر روایات مختلفی از یک قصه مشاهده میشود به خاطر همین خصیصه سینه به سینه گشتن آنهاست که با توجه به شرایط زمانی و مکانی تغییر یافته و دستخوش تغییرات و تبدیلاتی شده است، قسمتی از حماسه و غنا که صرفاً و کلاً مصنوعی نیستند، گاه چنان با آمال و آرزوهای مردم آمیختگی و آغشتگی دارد و آن چنان با اعتقادات و ایدههای مردم در هم میآمیزد، که گویی فرهنگ شفاهی و مردمی، فرهنگی علمی و مکتوب را تحت الشعاع خود قرار دادهاست. به عنوان مثال در کتاب مختارنامه همه چیز با واقعیات تاریخی مطابقت ندارد بلکه نفرت مردم از قاتلین ابا عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ و فرزندان و یارانش، و انتقام جویی مختار بن ابوعبیدة ثقفی که عبیدالله بن زیاد را شکست داد و قاتلین امام و تقریباً همه ظلمه را به سختی مجازات کرد، با حس خونخواهی و تحسین فراوانِ سرایندهاش که زبان احساسات پاک مردم بود، آمیخته شده است. یا منظومههای رستم نامه، اسکندرنامه و حتی حمله حیدری از باذل مشهدی که شرح زندگی و رشادتهای اعجاب انگیز حضرت رسول (ص) و حضرت امیر (ع) است، و به شیوه شاهنامه سروده شده، حقایق تاریخی را با آرایههای ذهنی و عاطفی درهم آمیخته است. در حقیقت وقایع تاریخی، حالت آمال و آرزو و حدوث بالقوه به خود میگیرند.
مهتر نسیم عیار یکی از شخصیتهای درجه اول و مهم اسکندرنامه است که به خاطر دلیریها، زرنگیها، فرزیها، موقع شناسیها و خلاصه کار کشته بودنهایش به صورت یک سمبل درآمده و در افواه عوام و اصطلاحات و امثال متداول، از او نام برده میشود.
حسین کرد29 نام شخصیت کتابی است که به همین نام، کاملاً متعلق به ادبیات داستانی طبقات عادی و عامی جامعه، ادبیات داستانی مردمی؛ شخصیتی نظیر سمک عیار: زرنگ، دلیر، مردم دوست، گول نخور، نیرومند و باهوش.
در زمان ناصرالدین شاه با توجه به تغییرات ساختاری جامعه، هر چند بسیار کند و محدود، تأسیس دارالطباعه، دارالترجمه، روزنامه، گسترش صنعت چاپ و چاپخانه، آشنایی بیشتر با فرنگستان و آثار مدنی آن کشورها، بخصوص فرانسه، و نیز سفرهای شاه و درباریان به فرنگ، تئاتر اروپایی نیز کم کم در ایران خود را نشان داد. همچین داستان نویسی و رمان که با ترجمههای محمد طاهر میرزای قاجار (اسکندری) و پسرش علی خان و محمد حسن خان اعتماد السلطنه از رمانهای الکساندر دوما و غیره، ساختار تئاتر غربی و نمایشنامههای فرنگی خودش را نشان داد. میرزا محمد علی نقیب الممالک، هر شب بر بالین ناصرالدین شاه مینشست و برای او قصه میخواند، تار میزد و با دودانگ صدایی که داشت اشعار خیالی به آواز برایش میخواند تا خواب او را بریابد. یک بار نقیب به طور خلق الساعه و شاید بدون طرح قبلی شروع به گفتن داستانی برای او کرد که بعدها به امیرارسلان و ملکه فرخلقا معروف شد. یکی از دختران شاه به نام تومان آغا ملقب به فخرالدوله که خانمی با سواد، خط و ربط دار و با ذوق بود پشت پرده مینشست و داستان امیرارسلان را تحریر میکرد ـ اگر شبی به خانه شوهرش، مجد الدوله، میرفت نقیب متوجه میشد و داستان را به شکلی متوقف میکرد تا شاهدخت برگردد. نتیجه آن همین رمان مفصل امیرارسلان رومی و ملکه فرخ لقاست که کراراً چاپ شده است.30
پینوشت:
1. استاد ذبیح الله صفا در جلد دوم تاریخ ادبیات خود عدد آن را در نُسخ مختلف بین 7 تا 10 هزار میداند.
2. شد این داستان بزرگ اسپَری
به پیروزی و روز نیک اختری
ز هجرت به دُور سپهری که گشت
شده چارصد سال و پنجاه و هفت
3. آستاریکف، ا.ا.، فردوسی و شاهنامه، رضا آذرخشیف سازمان کتابهای جیبی، چاپ دوم، 1346، ص 33.
4. در مورد واژه گوسان یا کوسان، خانم «مری بویس» مقالهای با عنوان: «گاسانهای پارتی و رسم نقل گویی ایرانی» نوشته است که زندهیاد دکتر احمد تفضلی آن را مطرح کرده و به آن استناد مینماید.
5. رقم دوازده هزار مبالغهآمیز به نظر میآید.
6. اندک مردم یعنی مردم فقیر و فرودست جامعه.
7. کلمة لولی و لوری محل بحث جداگانهای است. تا همین چند سال پیش در دزفول محلهای بود به نام «لوریان» که هنوز هم کاشی آن باقی است. در سال 1310 شمسی که مرحوم حسین عماد شهردار وقت دزفول نامهای عربی و نامآشنا و صعبالتلفظ را به جایگزینهای مناسب تبدیل کرد، نام این محله را به «رامشگران» تغییر داد که ارتباط معنایی آنها مشخص است.
8. ایندوشکیر، پنجانترا، انتشارات دانشگاه تهران، شمارة فروست 710، تهران، 1341.
9. تفضلی، احمد. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، انتشارات سخن، چاپ اول، تهران، 1376، صص 296 و 297.
10. The origin of the book of sindbad B. E. perry| 1959.
11. همان.
12. همان.
13. بختیارنامه به کوشش محمد روشن، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1348. با مقدمه تئودور نولدکه.
14. مندرج در مجله سخن که توسط دکتر پرویز ناتلخانلری تأسیس شد. دکتر محمدجعفر محجوب یکی از همکاران پر توش و توان ایشان بود.
15. سبکشناسی، جلد اول، چاپ انتشارات جیبی، ص 182، (انتشارات امیرکبیر، مجموعه پرستو).
16. همچنان که امروز هم وقتی بخواهیم راجع به کسی صحبت کنیم که نامش را نمیدانیم یا اهمیتی ندارد میگوییم: مثلاً این بنده خدا، یا آن بندة خدا چنین گفت و چنین خواست.
17. حسین بن علی بیهقی سبزواری واعظ ملقب به کمال الدین دانشمند معروف متوفای 906 یا 910 ه. ق. یکی از تألیفات مهمش روضة الشهدا است در شرح وقایع کربلا کلمههای روضه و روضهخوانی از این کتاب گرفته شد.
18. این کتاب را دکتر محمد میردامادی در سال 1358 تصحیح و ؟؟؟ کرد. و با مقدمهای توسط بنیاد فرهنگ ایران در تهران، به چاپ رسانده است.
19. داستانهای پهلوانی و عیاری ادبیات فارسی ـ اقبال یغمایی، انتشارات هیرمند، سال 1377، تهران.
20. همان.
21. پرفسور اولریش مارزلف خاورشناس آلمانی کتابی دارد به نام «طبقهبندی قصههای ایرانی» و همچنین «قصههای مشدی گلین خانم» را که هانری ماسه او را اخذ کرده و ویرایش نموده است. او در کتاب طبقهبندی قصههای ایرانی قصههای عامیانه در مثنوی مولانا را ردیابی کرده است.
22. سخن (ماهنامه) شماره 7، ص 18.
23. اسمار جمع سمر است به معنای قصه داستان و افسانه.
24. مهدی اخوان ثالث (م. امید) در کتاب «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» خود در ارتباط با یکی از قصاید عزای میرزا ابوالحسن جلوه، فیلسوف متأله بزرگوار که در مطاوی آن قصیده خود را در جهت کسب علم، مثل عباس دوس گدای خیره چشم سمج مصر و پیگیر معرفی میکند، شرح زیبا و مطایبه آمیز و جذابی دارد و قصه عباس دوس را که متعلق به ادبیات فکاهی شفاهی است به زیباترین شل ممکن بیان میکند.
فصلنامه فرهنگ مردم، سال دوم، شماره 1 صص 15-10.
26. علی جواهر کلام نیز در رادیو تهران سابق برنامهای راجع به شهرها، آداب و رسوم، باورها، صنایع دستی و قصهها و مثلها و ضربالمثلهایشان اجرا میکرد و مطالبی در این خصوص به مطبوعات میداد.
27. این کتاب را مهدی روشن ضمیر استاد تاریخ دانشگاه چاپ کرد و از سوی مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران وابسته به دانشکده، ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز در سال 1355 چاپ و منتشر کرد.
28. من طی دو مقاله به عنوان: «نگاهی به فرهنگ عامه» و «نگاهی دیگر به فرهنگ عامه» که هر دو در ماهنامه کیهان فرهنگی چاپ شده است، حتی المقدور سوابق این فعالیتها را شرح داده و خدمات کوشندگان این راه را بر شمردهام.
29. متأسفانه این شخصیت در ایران به حسین کرد شبستری معروف شده و این ناشی از یک اشتباه بصری است؛ چرا که چاپ اول آنکه به صورت سربی منتشر شده بود توسط ناشری در تهران به نام «شبستری» به طبع رسید و این کلمة «شبستری» با خط درشت در زیر نام حسین کرد چاپ شده بود و مردم آن را «حسین کرد شبستری» خواندند و حال آنکه کردستان با شبستر اصلاً ارتباطی ندارد و در هیچ کجای کتاب از شهر شبستر صحبت نمیشود. متأسفانه حتی در کتابهای درسی دوره دوم دبیرستان هم با همین عنوان: «حسین کرد شبستری» قسمتهایی از این داستان آمده است و مؤلفین محترم متوجه نشدهاند که شبستری نام همان ناشری است که در خیابان ناصر خسرو و تهران انتشاراتی داشت، و نام او در ذیل عنوان کتاب آمده و باعث این اشتباه بالقوه، مضحک شده است. حتی دکتر علی حصور زبان شناس و استاد محترم دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در سال 1344 شمسی در سری زبان و فرهنگ ایران شماره فروست 39 این داستان را با همان عنوان اشتباه «حسین کرد شبستری» منتشر کرد و عجبا که این پژوهنده محترم نیز متوجه این خطای فاحش نشد.
30. در اوایل دهة چهل چاپ جیبی آن نیز با تصحیح و تحشیة دکتر محمد جعفر محجوب توسط انتشارات فرانکلینی (سابق) به طبع رسید.