مقاله ها

1400/10/27
نویسنده : رضا رهگذر
hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbfff040020000004502000001000500
تحول در مضمون و محتوا یکی از بارزترین وجوه مشخصة ادبیات داستانی معاصر در پیش از انقلاب، خصلت ضددینی یا لااقل غیردینی آن بود.1 حتی در آثاری که به ظاهر تنها به انتقاد از آداب و رسوم و عادات و عرفهای رایج مردم یا هجو آنها پرداخته می‌شد، این هجو و انتقاد، اغلب در سرچشمة خود، به شکلی موذیانه، متوجه اسلام و دستورات آن بود. به عبارت دیگر، داستان‌نویسان آن زمان که صلاح نمی‌دیدند یا در خود جربزه و جسارت آن را نمی‌یافتند که شمشیر را از رو ببندند و آشکارا رو در روی این دین و مظاهر آن بایستند، با توسل به این‌گونه شگردها و حربه‌ها، بر آن بودند تا اصل‌ِ اسلام و تعالیم آن را به زیر سؤال ببرند.
به این‌گونه داستانها، باید داستانهایی را که حاوی موارد ضداخلاقی، همچون طرح موضوعهای جنسی در بی‌پرده‌ترین و زشت‌ترین صورت آن، تبلیغ ارزشهای ضد یا غیر اسلامی و به خصوص غربی ـ کلاً غربزدگی ـ بودند نیز افزود. زیرا این داستانها هر چند به ظاهر به ساحت دین و تعالیم آن تعرضی نمی‌کردند، اما با طرح‌ و ترویج ارزشها و در نتیجه مدینة فاضله‌ای از گونه‌ای دیگر، مخاطبان خود را به سمت و سویی غیر از مذهب فرامی‌خواندند؛ و از این راه، سعی در دور ساختن مردم از اسلام داشتند.
ب‍ُنمایه تفکر انسان‌پرستی (اومانیسم) که هنوز در اکثر آثار داستانی حتی مشهور به مسلمانی، کاملاً به چشمهای تیزبین می‌آید، بی‌تأثیر از چنددهه مجاورت با چنین آثار و تبلیغات عقیده‌ای نیست. 
پرواضح است که در آن معرکه، داستان‌نویسانی با گرایشهای آشکار اسلامی نیز بودند. اما جمع آثار آنان، در مقایسه با کل جریان داستان‌نویسی پیش از انقلاب کشور، آن‌قدر نبود که بتواند منشأ اثری جدی در این زمینه شود.
یأس و پوچگرایی و انفعال، از دیگر درونمایه‌های بسیار رایج، در طیفی مطرح از ادبیات داستانی قبل از انقلاب ـ خصوصاً طیف شکل‌گرا (فرمالیست) ـ بود. این درونمایة وارداتی، نخستین بار از سوی رمانتیکهای وطنی و در رأس آنها، صادق هدایت، ‌همچون سمی مهلک به پیکرة نحیف ادبیات داستانی کشور تزریق شد؛ و سپس در آثار کسانی دیگر همچون بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری و... تداوم یافت. 
«رمانتی‌سیسم ایران، غالباً غیر عقلانی بود. تحدیدکننده بود. رضا و سر نهادن به سرنوشت و جبر، از هر سو القا می‌گردید؛ و ـ به اصطلاح ـ سلب اختیار و ارادة آگاه و آزاد می‌شد. اقتدارطلبان سیاسی و اقتصادی و نظمهای حاکم،‌ تا می‌توانستند از این زبونی و پشت کردن به قدرت لایزال انسان، بهره‌برداری کردند.»2
این، البته، یک بیماری مسری جهانی روشنفکری غیرمذهبی بود؛ که ویروس آن، به سرعت به جامعة شبه‌روشنفکری ایران نیز سرایت کرد:
«بدبینی برای نخبگان روشنفکر، فلسفه‌ای اشراف‌منشانه و ارزشمندتر است تا ایمان به پیشرفت بشر.» «گویی که برای روشنفکران، داشتن عقیده‌ای به جز عقاید دگماتیست مدرنیستی دربارة زندگی،‌ هنر و فلسفه، بی‌ارزش است. پشیمانی از واقعگرایی در هنر، بررسی امکانات همزیستی مسالمت‌آمیز در میان ملل، کوشش برای ارزیابی بیطرفانة مردمگرایی ـ‌ که الزاماً به معنای پشتیبانی از آن نیست ـ همة اینها ممکن است نویسنده را در نظر همکاران و کسانی که او برای امرار معاش متکی به آنهاست، مطرود سازد. وقتی نویسنده‌ای به پایة سارتر، ناگزیر از تحمل چنین حملاتی باشد، می‌توان پی‌برد که موقعیت برای نویسندگان جوان‌تر و کم‌استعدادتر چقدر مخاطره‌آمیز است.»3
«تفاوت عمده داستانهای قبل از انقلاب و بعد از انقلاب این است که پس از انقلاب، مضامین تازه‌ای جای مضامین قبلی را گرفت.
پوچی و بدبینی و بی‌بند و باری قبل از انقلاب، جای خود را به جوش و خروش و فعالیت و شور و سرزندگی داد. و همین، خود به خود، روی نثر و نوشتة نویسندگان تأثیر گذاشت. نویسندگان بعد از انقلاب، از لحاظ کیفیت کار، وسواسی‌تر و دقیق‌تر شدند؛ و نوشته‌هایشان شسته ر‌ُفته‌‌تر، محکم‌تر و صیقل‌یافته شد. در این نوشته‌ها، اثری از ولنگاری نیست. زیرا نویسندگان با دید بازتری به مسائل نگاه کرده‌اند. از آن گذشته، نوعی حالت جهانشمولی و وسعت دید هم، در آنها به چشم می‌خورد. وقتی دید باز، وسیع، کلی و انسانی باشد، نثر و نوشته‌ هم،‌ خود به خود، شکلی پرورده و ورزیده به خود می‌گیرد.»4
انقلاب اسلامی به خصوص در سالهای اولیة پس از پیروزی خود، موجد تحولی اساسی در اکثریت مردم‌ِ پاک‌ضمیر و دین‌باور ما شد. لذا، انتظاری متفاوت با گذشته، از نویسندگان و ادبیات داستانی، در خوانندگان داستانی پدید آمد. افزایش سطح آگاهی عمومی و بینش سیاسی مردم و انتشار سیلِ کتابهایِ آگاهی‌بخشِ غیرداستانی و انبوه روشنگریهای اندیشمندان کشور و وسعت و تعدد و تنوع شگفت‌انگیزِ حوادث و ماجراها در بحبوحة انقلاب و پس از آن نیز مزید بر علت شد، و توقعِ خوانندگانِ داستان ما را نسبت به محتوای داستانها، بسیار بالا برد.
دیگر همچون گذشته، رمانهای سست و مبتذل پلیسی و عشقی یا داستانهای احساسی و خنک عاشقانه و نوشته‌های سوزناک اما آبکی و داستانهای تو در توی معماگونة شبه‌رمزی، و تصویر اوهام و آشفتگیهای روانی و امیال و عقده‌های سرکوفتة کاملاً خصوصی جنسی و غیرجنسی و آه و فغانهای عمدتاً شخصیِ نویسندگان بی‌دردِ بریده از اجتماع، نمی‌توانست خوانندة داستان ما را راضی کند. نویسندگان نیز، که هر یک بنا به ظرفیت وجودی خود و به نسبت تهذیب نفس و خودسازی و دانشی که از هستی زندگی داشتند، این پیامِ بر زبان نیامدة مخاطبان خود را دریافت کرده بودند، کوشیدند تا در حد تشخیص و توان خویش، با آن همراه شوند. خاصه که آزادی بی‌حد و حصر پدیدآمده در آن سالها و برداشته شدن زنجیر سانسور از قلمها و فضای ترور و وحشت و اختناق از کشور، دیگر عذری برای اهمال آنان در این زمینه، باقی نگذاشته بود.
بر همین اساس، نوعی غنا و تعالی ـ هرچند به تناسب نویسندگان مختلف، نسبی ـ در مضامین و محتواهای داستانها رخ نمود، که پیش از آن، بی‌سابقه بود. به بیانی دیگر، صورت‌پرستی (فرمالیسم) منحط، لااقل برای سالیانی چند، از ادبیاتِ داستانیِ ما رخت بربست. اگر هم معدود قلم‌به‌دستانی، سر در لاک خود، هنوز به آن دبستان هنری و مکاتب مشابه آن وفادار باقی مانده بودند، عملاً در انزوا قرار گرفتند و آثارشان مخاطبی چندان نیافت.
جالب آنکه، حتی صورت‌پرستانی که در رژیم گذشته، به سردمداری این گرایش در کشور مشهور شده بودند و در زیر لوای توجیه‌گرِ آن، جانب عافیت گزیده و بر آن همه فجایع پیرامون خود چشم فروبسته بودند و تمام هنر و اهتمامشان را بر سر وصف جزء‌به‌جزء انحرافهای روانی و اخلاقی و هماغوشیهایِ حیوانی خود با مثلاً همسر دوست یا کلفتِ شوهردارِ خانه‌شان و موضوعهایی از این قبیل گذاشته بودند، در این برهة زمانی تغییر روش دادند، و در آثارشان ژستهای سیاسی گرفتند. اما البته، اغلب به سبک و سیاق ویژة خود: یعنی انقلابیِ بعد از انقلاب و سیاسیِ ضد انقلاب شدند!
در واقع، صورت‌پرستی که در اغلب موارد، پوششی موجه‌نما برای فقر وحشتناک مضمون و محتوا و تجارب اصیل انسانی در داستان نیز هست، با موجهای نیرومند مضامین و اندیشه‌های نوی که انقلاب با خود به همراه آورده بود، چونان پر کاهی به یک سو رانده شد؛ و پیروان آن، خواسته یا ناخواسته، ناگزیر شدند لااقل برای سالیانی چند، در گرایشها و روش‌ کارشان تجدید نظر کنند و به اقتضاها و نیازهای زمان خود گردن بگذارند.
از جمله مضامینی که در این دوران، به خصوص توسط نویسندگان نسل انقلاب، در داستانها بیش از بقیه مطرح می‌شدند، می‌توان به بی‌توجهی به مادیات، دعوت به اخلاقیات و الهیات و مابعدالطبیعه، ستیز با استعمار و استثمار و استبداد و بی‌عدالتی اجتماعی و کفر و الحاد، همدردی با محرومان و تکریم آنان، تجلیل از فرهنگ ایثار و فداکاری، اتحاد و جمعگرایی، استقبال از شهادت و جهاد و شجاعت و رویکرد به عرفان ستیز اشاره کرد.
در ابتدا، حجمی عظیم از داستانهای‌ ـ به خصوص ـ مارکسیستی و اسلامی روانه بازار شد؛ که البته، به سبب خامدستی برخی نویسندگان آنها و شتابزدگی‌ای که جریان تند حوادث پس از انقلاب در تمام زمینه‌ها ایجاد کرده بود، بعضاً از ساخت و پرداختی کاملاً پخته و سنجیده برخوردار نبودند. اما بعضی از همین نوع آثار، به فاصله‌ای بسیار کوتاه، به‌ساختار و پرداختی به مراتب قوی‌تر از مشابه‌های خود در قبل از انقلاب دست یافتند. به نحوی که در یک ارزیابی کلی، به‌راحتی می‌توان دید که قوی‌ترین و فنی‌ترین داستانهای ایرانی معاصر تاکنون، دقیقاً در سالهای پس از پیروزی انقلاب منتشر شده‌اند. 
دراین‌باره، یکی از منتقدان قدیمی ادبیات داستانی نیز نوشته است: «می‌توان دو دهة اخیر [1360 و 1370] را یکی از پررونق‌ترین دوره‌های قصه‌نویسی صد سالة متأخر دانست.»5
«به نظر می‌آید که بهتر است در حال حاضر به جای ادبیات انقلاب، از انقلاب ادبی صحبت کنیم. شما اگر ادبیات داستانی سالهای پس از انقلاب را [حتی] خیلی کلی ارزیابی کنید، متوجه خواهید شد که خیلی چیزها فرق کرده است. حتی در آثار نویسندگان دیگر، ‌نوع نگاه، تغییراتی کرده است.»6 
«بعد از انقلاب بهمن 57 و فروریزی نظام پیشین، به‌تدریج ادبیات چنان مشخصات بارزی می‌یابد که می‌توان از آغاز یک دورة جدید ادبی سخن گفت. دوره‌ای که تلاش برای رسیدن به ادراکی دقیق‌تر، بیش از پیش، ادبیات داستانی را وسیلة پژوهش در ابعاد متنوع و هر دم به رنگی درآیندة واقعیت مبدل می‌سازد.»7
به هر حال، وجه غالب بر داستانهای دهة اول پس از پیروزی انقلاب ـ به ویژه ـ در وهلة اول سیاسی بودن و در مرحله بعد اجتماعی بودن آنهاست؛ که می‌دانیم در تضادی ماهوی با شکل‌پرستی منحط است. 
در مرتبه‌ای پایین‌تر، داستانهای تاریخی ـ بیشتر مربوط به عصر حاضر ـ نیز، به خصوص در میان قشری عوام‌تر از طبقة کتابخوان ما، خوانندگان بسیار یافت.
این داستانها، البته، اغلب زمان وقوعشان قبل از انقلاب بود و موضوعهای آنها به آن دوران مربوط می‌شد. اما در این میان، نویسندگانی چون ناصر ایرانی، محمود گلابدره‌ای، اسماعیل فصیح، احمدمحمود، محسن مخملباف، قاسمعلی فراست، اکبر خلیلی، رضا براهنی، شهرنوش پارسی و... به مضامین و موضوعهای انقلاب و پس از آن نیز ـ در قالب رمان یا داستان بلند ـ پرداختند.8
با این همه‌، این گرایش مثبت، متأسفانه، از شروع آتش‌بس در جنگ تحمیلی عراق بر ایران و به خصوص پس از ارتحال امام (ره)، در میان عده‌ای از جوان‌تران، و از دهة 1380، حتی در میان برخی سالمندان‌ِ سابقاً متمایل به رئالیسم انتقادی و سوسیالیستی (همچون محمود دولت‌آبادی و جمال میرصادقی) عرصة داستان‌نویسی، رو به ضعف گذاشته است.9 در همین مدت، سردمداران بعضی نشریه‌های ادبی نیز به دامن زدن آگاهانه یا ناآگاهانه به بحثهایی که جانمایة آنها دعوت نویسندگان به سوی شکل‌پرستی، و در واقع شانه‌ خالی کردن از زیر بار تعهدات اعتقادی، اجتماعی و انسانی است، مشغول‌اند. و با نهایت تأسف، باید گفت که این دعوت، در آن عده از نویسندگان جوان کم‌مطالعه و فاقد بینش اعتقادی و فلسفی صحیح‌ِ نظام‌یافته و ریشه‌دار، بی‌تأثیر نبوده است. به‌طوری که بعضاً شاهد چاپ و انتشار داستانهایی بی‌محتوا، بی‌خط و ربط، و یا حاوی سرخوردگیها و بریدگیها و چپ و راست زدن‌ها، از این افراد، حتی در نشریه‌های وابسته به نظام هستیم.
«در ادبیات داستانی کشور ما، به رغم اینکه توجه خاصی به رمان می‌شود، ولیکن رمانهای نوشته شده، از زمان عقب هستند. موضوع جنگ، که فی‌نفسه برای هر نویسنده در هر نقطه از جهان موضوع خوبی است، مورد بی‌مهری قرار گرفته است. همین‌طور، موضوع انقلاب اسلامی؛ که همین موضوع کافی بود تا دهها نویسندة ایرانی بتوانند سالها قلم بزنند؛ کاری که در خصوص انقلابهای بزرگ جهان و جنگ دوم جهانی، به وفور انجام شد.
نویسندگان ما، عموماً گرفتار بی‌دردی‌اند. اکثر آنها برای گریز از مسائل پرتلاطم جامعه و دفاع مقدس که باب میل آنها نبود، به دنبال یک آرامش پرتصنع هستند. اداهای روشنفکری، آن هم از نوع غربی‌اش، حتی نویسندگان مسلمان را نیز اسیر خودش کرده است.
فضای ادبیات داستانی ما، فضای بی‌تعهدی و لاقیدی و پشت پا زدن به ارزشهای والای الهی و انسانی است. فقط عدة معدودی هستند که از سر درد می‌اندیشند و کمتر می‌نویسند.»10 
دکتر مددپور نیز ـ به بیانی دیگر ـ به همین نکته اشاره کرده است: 
«نوعی وسوسه‌های زمینی، جامعه را آزار می‌دهد. و از ناحیة این وسوسه‌هاست که رمانهای پورنوی دوران شاهنشاهی، با حرص و ولع خوانده می‌شود. وزارت فرهنگ و ارشاد نیز،‌ عملاً در برابر موج گرایش به مسائل جنسی و خشونت، گهگاه مجبور می‌شود جواز نشر بدهد... آن نسلی که بتواند رمان دینی بنویسد ـ اگر بشود گفت به این معنی جدید رمان دینی وجود داشته باشد ـ هنوز من نمی‌شناسم و ندیده‌ام... مشکل این است که با حدیث نفس نمی‌توان در قلمرو قصة دینی کاری را پیش برد. بیشتر نویسندگان ما، در نفس، جز غرایز سرکوفته چه می‌بینند که ما انتظار تقرب به حق را در آنها داشته باشیم و قصه‌نویسی دینی ما تجدید شود. اکثر اینها آلوده‌‌اند.»11
واقعیت این است که در هر جبهه و جناح و جریان فکری و عقیده‌ای، به طور طبیعی، همیشه «ریزش» هست. عوامل و انگیزه‌های متفاوتی که سبب جذب افراد به یک جریان فکری و عقیده‌ای می‌شوند، در زمان و شرایطی متفاوت، می‌توانند باعث جدایی گروهی از افراد آن جریان و حتی پیوستن آنان به جناح مخالف شوند. با فشار و تهدید و ارعاب و روشهایی مانند آنها هم نمی‌توان کسانی را به جریانی فکری جذب یا از جریان مخالف آن جدا کرد.
بی‌کمترین تردید، عوامل‌ِ مخل‌ِ نفسانی همچون راحت‌طلبی، رفاه‌خواهی، گرایش به چرب و شیرین دنیا، فقدان تربیت ریشه‌دار مذهبی صحیح ـ از سنین پایین ـ فقر دانش و ضعف ایمان مذهبی، میل به کسب شهرت فراگیر و تحویل‌گرفته شدن توسط دیگران، خاصه بیگانگان، دشواری‌ِ ماندن در چارچوب دین و انقلاب و تحمل مسئولیتها و محرومیتهای بعضاً سنگین مرتبط با آن، خودکم‌بینی‌ِ ناشی از کم‌سوادی و کم‌مطالعگی، فقدان قدرت تجزیه و تحلیل رویدادهای سیاسی و غفلت از ترفندهای دشمن در جنگ روانی، ساده‌لوحی و مسائلی مانند آن، اصلی‌ترین نقش را، در بریدن و جدا شدن غالب کسانی که در ابتدا در طیف نویسندگان مشهور به مذهبی و انقلابی‌نویسی قرار داشتند، از این جناح داشت و دارد و خواهد داشت. ضمن آنکه، غلبة احساسات بر عقل و منطق در عده‌‌ای دیگر، سبب این جدایی شد. در عین حال، عملکرد غلط یا دنیاگرایی و اختلاف فاحش میان قول و عمل و زندگی خصوصی برخی مسئولان رده‌بالای مملکتی و ناسپاسی دولتمردان نسبت به زحمات طاقتفرسا و بی‌شایبة برخی از نویسندگان خودی را، باید عامل بسیار مهمی در سرخوردگی و جدایی این افراد دانست.
اینها همه بوده و هست و خواهد بود؛ و کنترل و پیشگیری‌شان نیز، برای متصدیان دلسوز و معتقد فرهنگی ما، تقریباً غیرممکن است. زیرا این امور، عملاً از حیطة اقتدار و اختیار آنان، خارج است. طبق قانون اساسی و عقل و تجربه هم، نمی‌توان رسماً از جدا شدن کسی از نظام و چارچوب فکری و اهداف آن ممانعت کرد. زانوی غم به بغل گرفتن و بر گذشته حسرت خوردن نیز، دردی را دوا نمی‌کند. بنابراین، در این مقوله، انتقاد و گلایه،‌ از این جداشدگان از صف انقلاب یا عوامل این جدایی نیست.
در این‌گونه موارد، البته، به مسئولان و مهندسان سیاستهای فرهنگی کلان‌ِ نظام باید هشدار و تذکر داد، تا در پی یافتن و اتخاذ تدابیری باشند که این‌گونه تلفات را به حداقل برسانند. مسئله اصلی مورد گلایه این است که چرا در برابر این ریزشها، «رویش» کافی صورت نگرفته است؟ زیرا، اگر واقعاً هم ممانعت از ریزشها در توان و اختیار آنان نبوده، پرورش مستمر و بی‌وقفة نیروهای جدید در این عرصه که در حوزة اختیارات و وظایف بسیاری از ایشان، بوده است!
مراکزی همچون دفتر مطالعات و تحقیقات ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، «واحد ادبیات» حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، جهاد دانشگاهی، معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش، دانشکدة صدا و سیما و کل شبکه‌های این رسانة عظیم ملی و سایر وسایل ارتباط جمعی و مؤسسات آموزشی و پژوهشی که با بودجة نظام و بیت‌المال اداره می‌شوند، یا فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در این همه سال که از تأسیسشان یا از پیروزی انقلاب می‌گذرد، چرا اهتمامی جدی و واقعی در آموزش و پرورش نیروهای سالم، خوش‌سابقه و مؤمن و معتقد به اسلام و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی انجام نداده‌اند و نمی‌دهند؟! چرا اغلب حتی دغدغة این کار را هم ندارند؟! چرا از دیگر وظیفة مهم و اصلی‌شان، که تولید و انتشار آثار ادبی ارزشمند حاوی ارزشهای اسلامی و انقلابی ناب (بدون التقاط) است، اغلب غفلت کرده‌اند و می‌کنند، و سرمایه و امکانات وسیعشان را صرف انتشار آثار معمولی‌ای می‌کنند که ناشران آزاد نیز قادر و علاقه‌مند به تولید و انتشار آنها هستند؟! یا چرا توان و امکاناتشان را صرف فعالیتها و برنامه‌های نمایشی چشم‌پ‍ُرکن اما کم‌ثمر ـ برای ارائه آمار و صورت عملکرد سالانه به مقامات بالاتر ـ می‌کنند که مراکزی دیگر ـ همچون امثال سازمان فرهنگی هنری شهرداری ـ نیز در حال انجام آنها هستند؟!
چرا شاهد ارائه انتشار تقریباً هیچ پژوهش ارزشمند و مفیدی در این زمینه، در راستای تحقق اهداف ادبی نظام و انقلاب از سوی آنان نیستیم؟! به عکس، چرا بسیاری از این مراکز، در جهت چهره‌سازی و تبلیغ افراد غربزده و شرقزده، و ترویج ادبیات و ارزشهای ادبی اومانیستی و سکولاریستی و شبه روشنفکری، و پرورش نیروهایی متمایل به این جریانهای فکری گام برمی‌دارند؟! در میان این همه مؤسسات و نهادهای دولتی و شبه‌دولتی متولی امر ادبیات داستانی، کدامیک وظیفه «رصد» عرصة ادبیات، آسیب‌شناسی و نقد آفات آن را دارد؛ و حاصل کار آن، در این حدود سه دهة گذشته از پیروزی انقلاب، چه بوده است؟! پناهگاه، پشتیبان و تغذیه‌کنندة استعدادهای ادبی‌ِ متدین و متعهدی که دربه‌در به دنبال فضایی سالم و مطمئن برای تنفس، آموختن و تبادل نظر و تجارب خود می‌گردند، کجاست؟!
در یک کلام، مشکل اصلی عرصة ادبیات داستانی ما در این بخش، خود‌ِ این نهادها و مدیریتهایشان هستند. بنابراین، برای رفع مشکلات این عرصه نیز،‌ هرگونه اقدامی،‌باید از همین مراکز و مدیریتها آغاز شود.

تنوع وسیع موضوعها
تنوع وسیع موضوعها نیز یکی از خصایص برجستة ادبیات داستانی ما در پس از انقلاب است. دگرگونیهای بنیادی و اساسی‌ای که در تمام شئون زندگی انسان در پس از انقلاب پدید آمد و حوادث شگفت‌ و پیچیده و فوق‌العاده متنوعی که در همین دوران‌ِ کوتاه رخ داد (از مسائل خاص انقلاب در بحبوحة آن و پس از پیروزی‌اش گرفته تا مقاومت‌ِ شگفت هشت‌سالة مردم در جنگ تحمیلی و...) خود، سرچشمه و مایه‌ای فوق‌العاده غنی و بی‌پایان برای کار‌ِ نویسندگان ما شد (امکانهایی که نویسندگان کشورهایی که در حالت عادی قرار دارند، به‌شدت غبطة آن را می‌خورند).
این، موضوعی است که صاحبنظران عرصة ادبیات داستانی، متعلق به هر طیف، جناح و گرایش فکری، به آن اذعان دارند.
«امکانات شکلی آن [: ادبیات پس از انقلاب] بسیار متنوع و متعدد است. پس از آن، موضوع مهم جنگ است: شهرهای ویران؛ فکر مقابله با نیروی خارجی؛ مسئلة آوارگان جنگ، و پس از آن... از هر دیدگاه که به مسئله بنگرید، مقطع سال [:دهة] شصت، برای ادبیات اهمیت اساسی دارد. اگر کلیة این مضامین را با هم ترکیب کنید، به طور کلی، چیزی بالاتر و مهم‌تر از هر نوع ترکیبی از مضامین در سراسر جهان را خواهید یافت.
ما، از نظر مضامین اجتماعی، امیدها و نومیدیها، و سرنوشتهای فردی و جمعی، در موقعیتی فوق‌العاده غنی قرار گرفته‌ایم... هیجانهای اجتماعی و تاریخی ما، وسیع‌تر، گسترده‌تر و عمیق‌تر از ملل مشابه است.»12
آزادیهای بسیاری که پس از خفقان دوران دراز سلطنت پهلویها ـ به‌ویژه در سالهای اولیة پس از پیروزی انقلاب ـ برای نویسندگان به وجود آمد، نیز باعث شد که آنان، بسیاری از موضوعهایی را که سالها پیش در ذهن داشتند اما سانسور رژیم گذشته اجازة چاپ و نشر آنها را نمی‌داد، به قالب داستان درآورند و به چاپ برسانند.
مجموعة این عوامل، تنوعی بسیار به موضوعهای داستانها داد. اما، ‌از اینها که بگذریم و در یک نگاه کلی‌تر، خود ادبیات داستانی انقلاب و ادبیات داستانی جنگ،‌ به‌طور خاص، دارای شاخصه‌هایی ویژه، حتی در میان مجموعة داستانهای پس از انقلاب هستند؛ که هر یک، ‌بحث و تحلیلی جدا را می‌طلبند.

ظهور چهرمانها(تیپها)ی جدید
تفاوت‌ِ محسوس و قابل‌ِ توجه‌ِ دیگر‌ِ ادبیات داستانی‌ِ ما در پس از انقلاب نسبت به قبل آن، ورود‌ِ چهرمانهای تازه به این عرصه و نیز زنگارزدایی از برخی چهرمانهای مطرح از قبل، و به تصویر کشیدن ابعاد واقعی آنها بود
اکثر نویسندگان قبل از انقلاب، به سبب بر چشم داشتن عینکهای خاص وارداتی از غرب و شرق، و برج عاج‌نشینی و قطع‌ ارتباط با تودة مردم، انسان ایرانی را نه آن‌گونه که واقعاً بود و می‌نمود، بلکه آن‌سان که خود از پس‌ِ آن عینکهای ویژه می‌دیدند، به تصویر می‌کشیدند. در نتیجه، چهرمانهای مطرح‌شده در آثارشان، بعضاً مثله و تحریف و دگرگون‌شده و غیر منطبق با واقعیات بودند.
به ویژه، نویسندگان‌ِ نسل‌ِ جوان‌ِ ما در پس از انقلاب، از آنجا که بدون آن عینکها و با چشمانی بی‌حجاب به جامعه و مردمشان می‌نگریستند، و نیز، از این رو که خود جزئی از همان جامعه و مردم، و شریک با آنان در مشکلات و مسائل زندگی بودند، هنگام طرح جامعه و مردمشان، آنان را به گونه‌ای دیگر و متفاوت با آنچه در داستانهای پیش از انقلاب نموده می‌شدند یافتند و به تصویر کشیدند. در نتیجه، خواسته یا ناخواسته، همان چهرمانهای‌ِ به ظاهر مطرح از قبل، در این بازسازی به شکل اصیل و واقعی خود، نو جلوه کردند. و از این راه ـ می‌‌توان گفت ـ در حقیقت چهرمانهایی تازه به موزة چهرمانهای ادبیات داستانی ما افزوده شد.
این، غیر از آن چهرمانهای کاملاً بدیعی است که رهایی از اختناق و سانسور رژیم گذشته و پیدایش آزادیها و تحولات و ماجراهای شگرف‌ِ پس از انقلاب برای ادبیات ما به ارمغان آورد. چهرمانهایی چون ساواکی (مأمور امنیتی رژیم پهلوی)، شکنجه‌گر ساواک، نظامیان فاسد و سرسپرده و وابسته، روحانی روشن‌بین و انقلابی و آگاه، کودکان، نوجوانان، جوانان و دیگر مردم انقلابی، روح، فرشته، شیطان، روشنفکر مذهبی انقلابی، چریک انقلابی، دختر و زن مذهبی پاک و آگاه و مبارز، حزب‌‌اللهی، بسیجی، رزمندة مسلمان (پاسدار)، شهید، ‌جانباز، شاه، شاهزادگان، درباریان متملق فاسد و بی‌مایه، عامل بیگانه، روشنفکر لیبرال، چپی (کمونیست)، منافق...13
نکته قابل اشاره به صورت حاشیه‌ای در این بخش نیز این است که، در ابتدا، نویسندگان نسل انقلاب، عمدتاً به طرح شخصیتها و چهرمانهایی در داستانهایشان می‌پرداختند که به نحوی، آراء، اعمال و افکارشان، آیینة اعمال، ‌آراء و افکار یا لااقل آرزوها و آمال خودشان بودند.14 به عبارت دیگر،‌ آنان مدافع کارها و سخنان قهرمانشان بودند. حال آنکه عرف‌ِ جاری میان بسیاری از نویسندگان نسلهای پیشین این بود که هرگاه در مورد قهرمانان‌ِ اصلی مسئله‌دار خود، از سوی دیگران مورد‌ِ سؤال یا انتقاد قرار می‌گرفتند، ادعا می‌کردند که نقش نویسنده،‌ چیزی بیش از به تصویر کشیدن یک چهرمان یا چهرمانهایی از چهرمانهای موجود در جامعه نیست، و آنان مسئول‌ِ خوب و بد‌ِ اعمال قهرمانان خود نیستند.
برخی از آثار حاوی چهرمانهای سیاسی و غیرسیاسی مورد‌ِ اشاره، عبارت‌اند از: مجموعه داستان، دو چشم بی‌سو و داستانهای بلند حوض سلطون و باغ بلور، از محسن مخملباف، نخلهای بی‌سر، از قاسمعلی‌ فراست، نغمه در زنجیر و اشراق، از میثاق امیرفجر، ترکه‌های درخت آلبالو و کاروان پر از کلاه (مجموعه داستان‌) از اکبر خلیلی، سالهای بنفش و ریشه در اعماق، از ابراهیم حسن‌بیگی، نرگسها، از راضیه تجار، آن سوی مه (مجموعه داستان) از داریوش عابدی،... لائیک، طوبا و معنای شب از شهرنوش پارسی‌پور، داستان دو شهر و مدار صفردرجه از احمد محمود، از چاه به چاه، آواز کشتگان، رازهای سرزمین من، از رضا براهنی، آتش بدون دود، از نادر ابراهیمی، زنده باد مرگ از ناصر ایرانی، اسیر زمان و لاله برافروخت، از اسماعیل فصیح.

احیای‌ِ نسبی شخصیت و منزلت واقعی زنان
تبعیض میان زن و مرد و اجحاف مردان نسبت به زنان ـ به اتکای وضعیت جسمانی متفاوت و نیروی بدنی و روحیة مبارزه‌جویی و جنگاوری بیشتر، همچنین، در دست داشتن‌ِ مناصب حکومتی و قانونگذاری و قضاوتی و اقتصادی ـ از جمله مسائل کهن زندگی بشری، در همة فرهنگها و سرزمینهاست. هرچند، برخی معتقدند، در دوران‌ کوتاه، در برخی مناطق و سرزمینها، زنان استیلای بیشتری بر جوامع و خانواده‌های خود داشته‌اند.
در مقابل، داستانها و اشعار عامیانه و غیرعامیانة باقی‌مانده از ادوار گذشته،‌ حاکی از آن است، که در بزنگاههای بسیاری، زنان، با استفاده از امتیازهای ویژة‌ خدادادی‌ای همچون باروری و زایش، شیردهی، جاذبه‌های متعدد جنسی، ظرافت، فتانت و زیرکی (به تعبیر عده‌ای از ادبا: حیله‌گری)، صبوری، تساهل و تسامح، نرمش و... ـ که مردان اغلب فاقد آنها، یا کمتر از آنها برخوردارند ـ توانسته‌اند بر مردان غلبه یابند، یا دست‌کم، حقوق طبیعی خود را از آنان بگیرند و استیفا کنند. در عین حال که، در این میان، در همة عصرها، زنان شاخص و برجسته‌ یا متعلق به طبقات مرفه و بالای اجتماع، از حقوق و امتیازاتی بسیار، و در مواردی، نزدیک به مردان، ‌برخوردار بوده‌‌اند.
وجود الهه‌های زن یا تجسم فرشتگان به صورت مؤنث یا بتهای مشهوری همچون لات و منات و ع‍ُز‌ّی در هیئت زن، در آیینها و کیشهای شرک‌آلود، همه حاکی از شأن و جایگاه ویژه‌ای است که زن ـ علی‌رغم همة تبعیضها ـ در ذهن جامعة غالباً مردسالار باستان داشته است. همچنان که، زنده به گور کردن نوزادان و دختربچگان ـ ‌از بیم فقر، اسارت و ننگ و بدنامی ـ در میان اعراب بدوی و عمدتاً فرودست، در زمان جاهلیت پیش از اسلام نیز، واقعیات انکارناپذیری است که کاملاً وجود داشته است. همان‌گونه که، امروزه روز نیز، در قلب دنیای به اصطلاح متمدن غرب، تجارت زنان و دختران‌ِ کشورهای عقب‌مانده یا در حال توسعه یا گرفتار رکورد اقتصادی‌ِ ناشی از تحولات سیاسی (همچون کشورهای وابسته به بلوک شرق سابق) یا ضرب و شتم زنان‌ِ همان کشورهای موسوم به متمدن، توسط شوهرانشان، یا سوءاستفادة جنسی از دختران کم‌سن و سال توسط بزرگ‌ترها ـ حتی محارمشان ـ یا تجاوز به عنف به زنان از سوی رؤسا، همکاران و زندانبانان مرد (در ارتش، پلیس، زندانها و...)، در سطح گسترده و فراگیر، از امور بسیار رایج است.
در ایران باستان و پیش از اسلام، در میان خاندانهای سلطنتی و وابستگان به دربار، بعضاً شاهد وضعیت مثبتی برای زنان، و وجود آزادیها، اختیارات و شئونی برای آنان هستیم.
با تدقیق در شاهنامه فردوسی، به زنان نامداری از این سنخ، همچون همای ـ همسر هرمز ـ ، پوراندخت، آذرمیدخت و... برمی‌خوریم. در نصیحة‌الملوک غزالی، از قول خسرو پرویز ـ شاه ساسانی آمده است که «منادی فرمود کردن؛ که به تدبیر و رأی زنان [منظورش «شیرین» است] کار مکنید. که هر آن کس که به تدبیر و رأی و فرمان‌ِ زنان کار کند، بر هر درمی، دو درم، زیان کند.»15
«اسلام، با تعالیم و دستورات کاملاً معقول و مترقیانة خود ـ که نمود‌ِ بخشی از آن را در سیره و رفتار رسول اکرم (ص) و امامان شیعیان (ع) و وابستگان به ایشان شاهدیم ـ کوشید تا این تفکرات و نظرگاه‌های نادرست را اصلاح کند و به آن تبعیضها و ستمهای تاریخی ـ در قالبی معقول و عملی ـ پایان بخشد.
اینکه آموزه‌های اسلامی در این‌باره، در میان ملل مسلمان، تا چه حد فهم و عمل شده است، بحثی دیگر است؛ که پاسخ آن، چه مثبت و چه منفی باشد، خدشه‌ای بر حقانیت‌‍ِ اصل‌ِ آن تعالیم و دستورات و دین اسلام، وارد نمی‌کند. اما، به گواهی شواهد انکارناپذیر تاریخی، که بخشی از آن نیز در ادبیات نمود یافته است، از این نظر، به طور مشخص، تا پایان قرون وسطای مسیحی و حتی اواخر قرن نوزده میلادی، زنان در کشورهای اسلامی، از شرایطی به مراتب انسانی‌تر و برتر، نسبت به همجنسان خود در کشورهای غربی و غیر اسلامی برخوردار بوده‌اند.
کتاب آسمانی قرآن و احادیث رسیده از پیامبر و امامان (ع)، انباشته از آموزه‌ها، دستورات و احکامی است که در مجموع، مخاطب‌ِ دقیق و منصف را به این نتیجه می‌رساند که زن، جنس دوم و پست نیست؛ بلکه کسی است در ردیف و عداد مرد؛ با تفاوتهایی در حقوق و وظایف؛ که ناشی از تفاوتهای ـ نه نقصانهای ـ خلقتی او نسبت به مرد، و اقتضائات‌ِ زیستی و اجتماعی این تفاوتهاست.
از پیامبر بزرگ این دین، ‌که کامل‌ترین انسان و آفریدة خدا و بهانة خلقت (لولاک، لم خلقت الافلاک) است؛ و خود، انگیزة بعثتش را به انجام و کمال رساندن مکارم اخلاقی ذکر کرده است (بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)، نقل شده، که فرموده است: از دنیای شما، سه چیز را دوست می‌دارم: نماز، زن و عطر را (نقل به مضمون). 
نیز فرموده است: «کامل‌ترین مؤمنان، آن کس است که خ‍ُلقش نیک‌تر است. و از همة شما نیک‌تر، کسانی‌اند که برای زنان خود، نیک‌ترند.»16
تاریخ اسلام،‌ حاوی نام زنان بسیاری است، که در پرتو آموزه‌ها و شرایط روانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی‌ِ فراهم آمده توسط این مکتب‌ِ عقلانی و رهایی‌بخش، حتی در زمانهای بسیار دور گذشته و سلطة حکومتهای جابر و بی‌فرهنگ، در علم و دانش و تقوا، به مقاماتی بسیار عالی رسیده‌‌اند.
برای نمونه: «علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی،‌ در مجموعة بیست و چند مجلدی الذریعة الی تصانیف الشیعه، ‌از شماری ‍[از] نویسندگان‌ِ زن‌ِ شیعة ایرانی یاد می‌کند، که در نگاه نخست، شگفت‌آور است. 
در کشف‌الغرور17، شرح احوال زنان نیکو س‍ِی‍َر، و زنان زشت‌صورت آمده است؛ که [در نوع خود] جالب است.
شیخ ذبیح‌الله محلاتی، ‌در کتاب، پنج مجلدی ریاحین الشریعه18 در ترجمة زنان دانشمند شیعه، شرح احوال زنان شیعة ایرانی و غیر ایرانی را ارائه می‌دهد؛ که در این نمایه و شروح، احوال زنان شاعر، نویسنده، حاکم، مدرس و... به صورت الفبایی آمده؛ و چهره‌های برگزیده‌ای چون...، فخرالملوک ـ ‌دختر ناصرالدین شاه قاجار ـ و... با نقد و تحلیل علمی یاد شده؛ که انصافاً پژوهشنامه‌ای گرانمایه به شمار می‌آید.
علی‌اکبر مشیر سلیمی، کتاب زنان سخنور را، از یک هزار سال پیش، تا سال 1337 خورشیدی، در سه مجلد فراهم آورده است.
در این مجموعه [فقط یک قلم] شرح [حال] بیش از سیصد زن شاعر آمده؛ و نمونه‌هایی از آثارشان نیز ارائه شده است.»19
«در سده‌های میانه، شمارشمایان توجهی از زنان مسلمان، به انجام دادن پژوهشهایی در خور نگرش، به ویژه در فقه و حدیث دست یازیدند؛ و تعداد انبوهی از آنان، در موسیقی و خواندن مهارت داشتند. «دستنوشت ارزشمندی به نام نزهة الجلساء فی ‌اخبار النساء، نگارش سیوطی، در کتابخانة طاهریة دمشق نگهداری می‌شود، که زندگینامة کوتاهی از سی و هفت زن را، با گزیده‌ای از شعرهای نغزشان، ‌در بر دارد.»20
به عنوان یک نمونه: «گویند کنیزی به مبلغ ده هزار دینار، به هارون‌‌الرشید پیشنهاد شد. دلیل گرانبها بودن او، تنها زیبایی نبود. بلکه در رشته‌های گوناگون‌ِ دانش، مایه داشت.
رشید، به شرط آزمودن‌ِ آن زن، پذیرفت. از این رو، برجسته‌ترین دانشمندان علم‌‌ِ کلام، فقه، تفسیر، پزشکی، ستاره‌شناسی، فلسفه، ادبیات و شطرنج را، فراخواند. اینان، آن کنیز را آزمایش کردند. او، نه تنها به همة پرسش‌های آنان پاسخ گفت، بلکه در پایان از هرکدام پرسشی کرد، که یارای پاسخ دادن به او را، نداشتند.
پس از اطمینان به استعداد و دانستنیهای آن زن، آن گران‌مبلغ را، برایش پرداخت.»21
سدیدالدین محمد عوفی، در اثر مشهور خود، جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات22 آورده است: «آفریدگار، سبحانه و تعالی... بعضی از ایشان [:زنان] را چون به حلی‍ّت حیا و وقار و زینت عفاف و عصمت آرایش می‌دهد و ذهن‌‌ِ صافی و طبع پاکیزه کرامت می‌گرداند، از مقنعة ایشان باربند عقل‌ِ دستارداران می‌سازد... تا همة مردان، به تقدیم ایشان اعتراف می‌دارند؛ و همة کلاهداران، سر پیش ایشان بر زمین می‌نهند.» بدین‌گونه، «بسیار زن باشد، که مقنعة دوگزی ایشان، به دستار سی‌گزی مردان، ترجیح دارد.»
در میان آثار ادبی دورة اسلامی، شاهدیم که حکیم ابوالقاسم فردوسی، در شاهنامة خود، اکثر زنانی که به تصویر کشیده (سیندخت، رودابه، تهمینه، منیژه، گردآفرید، شیرین) افرادی خردمند، فرزانه، پاکدامن، دلیر، بزرگمنش، و در عین حال، بهره‌مند از جوهر زنانه‌‌اند. 
در هزار و یک شب ـ که ظاهراً‌ راوی آن یک زن است‌ ـ شاهد قضاوت و نمایشی منصفانه و واقعیتگرایانه از زنان هستیم. این اثر، که داستانهای آن عمدتاً در بغداد و عراق‌ِ زمان‌ِ حکومت‌ِ عباسیان ـ خاصه هارون الرشید ـ‌ و دیگر سرزمینهای مشرق‌زمین ـ جز ایران ـ می‌گذرد، شاهد زنان باهوش و خردمند، زنان بی‌خرد، زنان آزاده، زنان هوسران و افسونگر و خیانتکار، زنان باوفا، زنان دارای استقلال مادی و خانوادگی، زنان شاعرپیشه، سخنور، فقیه، ریاضیدان، زنان جنگاور شجاع و رزمنده، زنان جادوگر، زنان سودایی و عاشق‌پیشه، زنان رامشگر و آوازخوان، زنان همجنس‌باز، زنان بدسرشت، زنان پاک‌سرشت، زنان دریایی و... هستیم.
به تعبیر صریح شهرزاد، «هر که گمان کند که زنان همه یکسان‌اند، او از خرد بیگانه است؛ و جنون او، معالجت‌ناپذیر است.»
زنان قهرمان این قصه‌ها، از استقلال فکری برخوردارند. در عین حال، شاهد نگاه و بحثهای فمینیستی رایج در زمان حاضر، در این اثر حجیم نیستیم. «شهرزاد، در عین حمایت از زنان، همیشه برتری پدر بر مادر، و برادر بر خواهر را، می‌پذیرد.»23 با این‌همه، قهرمان نهایی و واقعی این اثر، یک زن، یعنی همان شهرزاد است. او، به جای در پیش گرفتن شیوة مبارزة رودرروی قهرآمیز، که حاصلی جز فرسایش نیرو و در نهایت نابودی وی نخواهد داشت، با بهره‌گیری از عنصر خردمندی و هوش، انعطاف‌، نرمش، صبوری و جاذبة زنانة خود، نیز، شناخت و استفاده از نقطه ضعف حریف زورمند بی‌منطق، سرانجام، هم جان خود را نجات می‌دهد و سوگلی و محبوب سلطان می‌شود، و هم عملاً، با جلوگیری از تداوم ریخته شدن‌ِ خون‌ِ دختران بی‌گناه دیگر، به دفاع از حقوق و حیات همجنسان خود می‌پردازد.
«ملک شهرباز گفت: ای شهرزاد! مرا زاهد کردی؛ و از کشتن زنان و دختران پشیمان گشتم، و از کردار ناصواب خود، به ندامت اندرم.»24
با وجود همة تبعیضها و ستمهای تاریخی‌ِ روا شده نسبت به زن ـ ‌که ریشة آن را باید در فقر فرهنگی و فقدان قوانین رسمی‌ِ حمایت‌کننده از زنان جستجو کرد ـ‌ در مجموع، در کشور ما، در میان اهالی علم و فضل و تدین و حتی تودة مردم، نوع‌ِ نگاه نسبت به زنان و رفتار با آنان، به مراتب انسانی‌تر، بهتر و مثبت‌تر از نگاه و سلوک‌ِ جهان‌ِ غیر مسلمان و خاصه غرب با این نیمة دیگر‌ِ‌ جوامع انسانی بوده است. ادبیات رسمی و عامیانه، یا گفتارها و نوشتارهای اندیشمندان باقی‌مانده از هر دوران، خود، بهترین گواه بر این مدعاست (برای نمونه، به زنان اثیری‌ای همچون شیرین، لیلی، عذرا و امثال آنها می‌توان اشاره کرد).
این در حالی است که در غرب‌ِ به اصطلاح متمدن، ما شاهد حتی فلاسفة نامداری همچون شوپنهاور و نیچه در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم میلادی هستیم، که معتقدند «خانم اروپایی مخلوقی است که اصلاً نباید وجود داشته باشد. مخلوقی که باید وجود داشته باشد، زن خانه‌دار است؛ و دختری که امیدوار باشد که زن خانه‌دار بشود. بنابراین نه با تبختری نخوت‌آمیز، بلکه بر مدار اهلیت و اطاعت پرورش بیابد.»25 یا «چون به سراغ زنان می‌روی، شلاق را فراموش مکن.»26
قابل تصور است که با آغاز نهضت فراگیر ترجمة آثار غربی به فارسی، از مشروطه به این سو، نوع نگرش ناصواب‌ِ آن زمان‌ِ غرب نسبت به زن نیز ـ همچون دیگر آموزه‌های غلط آنان ـ به تحصیلکردگان و جامعة روشنفکری ایران منتقل، و بعدها در آثار آنان، بازتاب یافته باشد.
از آن جمله، شاهد انتشار کتابهایی امثال تأدیب النسوان (1312 هـ. ق) یا کلثوم ننه، در ذم زنان، در دوران قاجار هستیم. که البته، همانها نیز از سوی زنان بی‌پاسخ نمانده؛ و برای مثال، بانویی به نام بی‌بی‌خانم استرآبادی (1274 ـ؟ هـ. ق) با انتشار کتاب معایب الرجال، به پاسخگویی به آن تبلیغات منفی و حمله به مردان و مذمت ایشان پرداخته است.27 در عین حال که، در همین دوران، شاهد انتشار تذکره‌هایی خاص زنان شاخص و هنرمند ـ از جمله خیرات حسان، از محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه ـ هستیم.
نقش مهم و مؤثر زنان در تحقق‌ِ فتوای‌ِ میرزای‌ِ شیرازی در تحریم تنباکو، یا تهییج و تحریک مردان به ایستادگی در برابر اولتیماتوم زورگویانة دولت روسیة تزاری به ایران، بیانگر آن است که زنان ایرانی، با وجود نداشتن جایگاه و حضور مؤثر در عرصة اجتماع، در برابر مسائل مهم اجتماعی و رویدادهای سرنوشت‌ساز سیاسی، افرادی چشم و گوش و دست و پا بسته و به کلی منفعل، نبوده‌اند.
به علاوه، در دوران قاجار، شاهد انجام تحرکات قابل توجهی از سوی زنان برای احقاق حقوق خود هستیم؛ که اگرچه همیشه آبشخور صحیح و قابل اعتمادی نداشته، اما در کل، بیانگر‌ِ وجود‌ِ نوعی آزادی و میدان نسبی برای فعالیت آنان است.28
در این دوران، همچون همیشة تاریخ، زنان نیز همچون مردان در عالم داستانها حضور دارند. ولی این حضور، یا به صورت سنتی، یا در آثار داستان‌نویسان غربگرایی وطنی (همچون صادق هدایت، صادق چوبک و هوشنگ گلشیری و...) به شکل شخصیت نقش دوم و پایین‌تر، و اغلب با تأکید ویژه و بیمارگونه بر جاذبه‌های جنسی و جسمی (سکس) است. به عبارت دیگر، این نکته دیگر امروز بر همه دست‌اندرکاران مقوله داستان و حتی خوانندگان عادی‌ِ آن روشن است که از جمله مهمترین و بنیادی‌ترین عوامل ایجاد کشش در داستانهای گذشتة کشور، عنصر جنسیت (سکس)، آن هم از نوع غالباً کاملاً بی‌بند و بار رایج در غرب، بود. این ویژگی، چه در داستانهای غرب‌زده‌ها و چه شرق‌زده‌ها و چه هُرهُری‌مذهب‌ها، تقریباً به یک اندازه مورد سوءاستفاده قرار می‌گرفت. به نحوی‌که، اگر عنصر جنسیت را از آن آثار می‌گرفتند، دیگر چیزی از آنها باقی نمی‌ماند و حتی نیمی از آن خوانندگان قبلی خود را نیز نمی‌توانستند برای خود حفظ کنند.
با این تلقی و نگاه ـ درست مانند قسمتِ اعظم داستانهای غربی ـ زن در داستانهای ما عمدتاً نقشی درجه دوم به پایین داشت؛ و در بسیاری موارد نیز، منحصراً جزو عوامل رنگ و لعاب و مزه‌دهنده به داستان، برای تحریک هر چه بیشتر خوانندگانِ منحرف و بیمار یا محروم، به مطالعة آنها بود.
برای مثال، یکی از شاخص‌ترین چهره‌های شبه روشنفکری عرصة ادبیات داستانی جدید و معاصر کشور، صادق هدایت است. او از زن ایرانی متنفر و بالعکس، شیفتة زن غربی بود. او، این موضع و گرایش را، علاوه بر زندگی خصوصی (ن. ک. به: یاد صادق هدایت (اندیشه‌های هدایت؛ ص 625) در آثارش نیز نشان می‌دهد. از جمله، در داستان بلند علویه خانم، تقریباً همة زنها ـ خاصه علویه خانم ـ زشت، نفرت‌انگیز، فاسد و زناکارند! در قضیة نمک ترکی و قضیة دست بر قضا (از مجموعه ولنگاری)، زنهای ایرانی همه فاسد، و فرزندان آنها، حرامزاده معرفی شده‌اند! شخصیتهای مهم زنِ داستان کوتاه طلب آمرزش، (خانم گلین و عزیزآقا) هر دو، زنان خبیث و نفرت‌انگیزی هستند. در داستان کوتاه مرده‌خورها (از مجموعة زنده‌ به گور)، بدبختی، بدذاتی، بی‌فرهنگی و بی‌وفایی زن ایرانی نسبت به همسرش، توأمان، نشان داده شده است. در داستان کوتاه صورتکها، راوی به این سبب با خجسته طرح دوستی و عشق ریخته است که او شبیه یک دختر اروپایی است که راوی قبلاً وی را دوست می‌داشته است.
جالب اینکه، در نزد شخصیت اصلی داستان کوتاه عروسک پشت‌پرده (از مجموعة سایه و روشن)، یک دخترِ جوانِ ایرانی کاملاً‌ وفادار به نامزدش، حتی به اندازة یک مجسمه و مانکن بی‌روحِ مدل زن غربی نیز ارج و مقام ندارد! به گونه‌ای که او، آن مجسمه را، به این موجود زنده، ترجیح می‌دهد.
در توپ مرواری عمدة زنها و دخترهای ایرانی، زشت، وقیح و فاسدند و....
در آثار دیگر نویسندگان متعلق به این طیف ـ که اکثریت قریب به اتفاق داستان‌نویسان آن دوران کشور را تشکیل می‌دهند ـ نیز، زنان ایرانی، بیش و کم، چنین وضعیتی دارد.
اما روی دیگر این مقوله ظهور داستان‌نویسان زن ایرانی در این عرصه است؛ که تاریخچه‌ای چندان طولانی ندارد.
همچنان که در اروپا و غرب نیز، از تک چهر‌ه‌ای همچون مادام دولافایت در قرن هفدهم میلادی که بگذریم، نویسندگان زن، با تأخیری حدوداً دویست‌ساله، و عملاً از اوایل قرن نوزده وارد عرصة رمان‌نویسی شدند، و چهره‌های شاخص آنان در این عرصه هم، در آن زمان، بیش از چهار ـ پنج29 نفر نبودند، در عرصة داستان جدید ایرانی نیز، زنان با تأخیری چند دهه‌ای نسبت به همکارانِ مردِ خود و با فاصله زمانی‌ای تقریباً یکصد و پنجاه ساله از همکاران همجنس خود در غرب، در این زمینه ظاهر شدند.
نخستین زنی که در این دوران، شاهد انتشار کتاب داستانی از او هستیم، مریم فیروز است؛ که در سال 1323، کتاب افسانه و افسر من را 74 صفه قطع خشتی به چاپ رسانده است. چهار سال بعد، در سال 1327، سیمین دانشور (1300ـ ) با مجموعه داستان، ضعیف آتش خاموش، نام خود را به عنوان دومین نفر در این عرصه، به ثبت رساند.30
تفاوت قابل توجه آثار نویسندگان زنی همچون دانشور با داستانهای نویسندگان مرد، اغلب در دو وجه خود را می‌نمایاند: نخست، انتخاب زنان و دختران به عنوان شخصیتهای اول. دو دیگر، به تصویر کشیدن واقعی‌تر و ریزپردازانه‌تر احساسات و عواطف این جنس خاص. به عبارت دیگر، زنان که تا این زمان با واسطة مردان ـ و طبعاً با برداشت یک جنس متفاوت از بیرون ـ در داستانهای ایرانی ظاهر می‌شدند، از این پس، از نگاه و دید یک نویسندة زن، و با قلم او، خود را به نمایش گذاردند؛ که به طور طبیعی، تفاوتهایی چشمگیر با گذشته پیدا می‌کردند.31 در واقع، زن ایرانی، که در داستانهای نویسندگان معاصر مرد، تا آن زمان، به تعبیری، یا به صورت لکاته ظاهر می‌شدند یا اثیری32، در این گونه آثار، به هویت واقعی خود، نزدیک‌تر شد.
از مریم فیروز، بعدها اثری داستانی منتشر نشد. اما دانشور، جز آتش خاموش و مجموعه داستان شهری چون بهشت (1340)، رمان سووشون (1348) را نیز منتشر کرد؛ و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، همچنان به کار در این زمینه ادامه داد.
جز این دو، با یک فاصلة‌ بیست و یک ساله نسبت به دانشور، گلی ترقی (1318ـ ) با مجموعه داستان من چه‌گوارا هستم (1348) وارد این عرصه شد. او که در کنار نوشتن به ترجمه و تدریس نیز اشتغال داشت، با نوشتن فیلمنامة «بی‌تا»، نام خود را به عنوان نخستین زن فیلمنامه‌نویس ایران نیز به ثبت رساند. (این فیلم در سال 1351 به نمایش درآمد.)
ترقی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به فرانسه مهاجرت کرد. اما در اواخر دهة 60 به ایران بازگشت، و آثاری چند در این زمینه منتشر کرد.
هفت سال بعد از گلی ترقی، شهرنوش پارسی‌پور (1324ـ ) با داستان بلند سگ و زمستان بلند (1355)، نام خود را به عنوان پنجمین زن داستان‌نویس معاصر، به ثبت رساند. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چندی به خارج کشور رفت. بعد به ایران بازگشت و چند رمان (از جمله زنان بدون مردان و طوبا و معنای شب) را منتشر کرد. سپس باز به آمریکا مهاجرت کرد؛ و اکنون با وضعیت روانی نامناسبی در انگلیس به سر می‌برد.
غزالة علیزاده (1327 ـ 1367)، نویسندة مشهدی، در سال 1356، نخستین مجموعه داستان خود با نام سفر ناگذشتنی را انتشار داد. وی، در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، پس از انتشار رمان حجیم خانة ادریسیها به سرطان مبتلا شد؛ و در سال 1367، اقدام به خودکشی کرد.
زنان دیگری نیز در پیش از انقلاب، با انتشار یک تا دو کتاب داستان کم‌اهمیت، گام به این وادی نهادند؛ که شاخص‌ترین آنها عبارت بودند از میهن بهرامی (1324 تهران ـ )، با مجموعه داستان زنبق‌ ناچین (1341)، فریدة گلبو(؟ ـ )، با داستان بلند جادة کور (1343)، مهشید امیرشاهی (1319ـ ) با مجموعه داستان کوچه بن‌بست (1345)، مهری یلفانی(؟ ـ )، با مجموعه داستان روزهای خوش (1345)، پوران فرخزاد (1312ـ ) و...
ویژگیهای نسبتاً عام نویسندگان زن پیش از انقلاب، ورود دیرهنگام به این عرصه ـ نسبت به همکاران مردشان ـ ، کم‌شماری، کم‌کاری و تعداد آثار اندک و آغاز کردن کار با داستان کوتاه است. به علاوه، جز سیمین دانشور، هیچ یک از این افراد نیز، اثری قابل توجه در پیش از انقلاب پدید نیاوردند. از این عده، کسانی که بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران به کارشان ادامه دادند، بیشترین، حجیم‌ترین و مطرح‌ترین آثار خود را در همین دوران نوشتند و منتشر کردند. با این همه، جز جزیرة سرگردانی و ساربان سرگردان دانشور و تا حدودی خانة ادریسیها (صرف‌نظر از محتوایش) از علیزاده و زنان بدون مردان و طوبا و معنای شب (منهای پرده‌دریهای آنها)، در قیاس با زنان نویسندة پا گرفته در پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آثار این عده چندان جلوه‌ای نیافت و نامشان مطرح نشد.
افتخارِ بسیار بزرگ ادبیات داستانی ما در پس از انقلاب این است که ـ حال یا تحت تأثیر جوّ عمومی اخلاقی حاکم بر کشور، یا ممانعت ادارة نگارش وزارت فرهنگ و ارشاد و یا تغییر دیدِ نویسندگان نسبت به زن ـ توانسته است لااقل در تعدادی قابل توجه از آثار این عرصه، زن را در مقام و منزلت نزدیک به واقعیِ خود بنشاند، و چهرة تحریف‌شده و مورد سوءاستفاده قرار گرفتة او را، تا حدودی زیاد تصحیح و زنگارزدایی کند؛ و با این همه، موفق به ارائه داستانهایی دارای کشش و جذابیت کافی برای مخاطبانِ‌ خود شود.
از این نمونه‌اند: زن به عنوان مادر آگاه یک رزمنده یا یک شهید، زن به عنوان همسر آگاه، صبور و مقاوم یک شهید، زن به عنوان همسر ایثارگر یک جانباز، زن به عنوان خواهر مبارز یک شهید، زن به عنوان یک مجاهد راه خدا، زن همچون یک قدیسه و...
این اتفاق، البته به‌سادگی یا در اثر تصمیم عده‌ای نویسنده، در ادبیات داستانی ما رخ نداد. بلکه ـ همان‌گونه که اشاره شد ـ در واقع، چیزی جز بازتابِ ادبیِ تحولات بنیادینی که در درون جانها و اعماق وجود انسان معاصر ـ و در اینجا، به طور خاص، زن ـ ایرانی روی داده و به تبع خود، آن انقلاب بزرگ فرهنگی ـ سیاسی ـ اجتماعی را پدید آورده بود، نبود.
نسل اول انقلاب، هنوز فراموش نکرده‌اند که چه در قیام خونین پانزده خرداد 1342 و چه مبارزات زیرزمینی یا علنی پس از آن، زنان متعهد و مذهبی ما، حضوری قابل توجه داشتند. در جریانِ خیزشِ همگانی مردم در سالهای 1356 ـ 1357 به رهبری امام خمینی، این حضور، بسیار فراگیرتر و جدی‌تر شد. در این دوران، زنان متدین و انقلابی ما، با حفظ شئون اسلامی، پیگیرانه وارد مبارزه علیه رژیمِ دست‌نشاندة پهلوی شدند و دوش به دوش مردان ـ در موارد متعددی، حتی در صفوف جلو آنان ـ در «تظاهرات»‌ها و سایر فعالیتهای انقلابی، شرکت کردند. به گونه‌ای که بنیانگذار و رهبر انقلاب، دربارة آنان گفت: «بانوان این نهضت را پیش بردند. برای اینکه بانوان ریختند توی خیابان. مردها، اگر یک سستی هم احتمال می‌رفت در آنها باشد، همین معنا، آنها را شجاع کرد.»33
با ظهور انقلاب و نیز پس از پیروزی آن، رفته‌‌رفته، بسیاری از مظاهر غربزدگی و خودنمایی و جلوه‌فروشی و سوءاستفادة ابزاری از عناصر جنسیتی زنان ـ که تحت عنوان آزادی و ترقی و پیشرفت تبلیغ می‌شد ـ به یک قبح اجتماعی و اخلاقی تبدیل شد؛ و طوعاً یا کرهاً، از عرصة اجتماع رخت بربست یا به حداقل رسید. نتایج حاصل از این امر، گرایش هر چه بیشتر جوانان به ازدواج، استحکام بنای خانواده و جهت داده شدن وقت و انرژی مادی و معنوی زنان در مسیر کسب علم و دانش و فعالیتهای سازنده و مفید بود. تا آنجا که، کشوری که در پیش از انقلاب، در برخی رشته‌های دانشگاهی (مثلاً رشته‌های فنی دانشگاهی همچون «علم و صنعت ایران») به ضرب و زور اختصاصِ رانتهای ویژه، زنان و دخترانش می‌توانستند حداکثر بیست درصد ظرفیت را به خود اختصاص دهند، هم‌اکنون با اشغال حدود شصت درصد ظرفیت دانشگاهها ـ آن هم بدون استفاده از هیچ سهمیه و حمایت ویژه‌ای ـ کار را به جایی رسانده‌اند که کم‌کم از سوی برخی، از لزوم اعمال برخی محدودیتها در سهمیة آنان در آموزش عالی کشور سخن می‌رود!
از طرفی، به خلاف آنچه از سوی مخالفان و دشمنان نظام جمهوری اسلامی تبلیغ می‌شود، این نظام، با اعمال برخی مقررات در نحوة پوشش و ظاهر شدن زنان و ـ کمتر ـ مردان در سطح جامعه و مبارزه با فساد و فحشا، باعث احساس امنیتِ به مراتب بیشتر زنان و دختران و خانواده‌های آنان در جامعه ـ نسبت به پیش از انقلاب ـ و حضور حداکثریِ این بخش از پیکرة جامعه در فعالیتهای اجتماعی شده است. ضمن آنکه، تحولات شگفتی چون انقلاب و جنگ تحمیلی هشت‌ساله، عرصه‌ای ویژه و متعالی را برای بروز و تجلی استعدادهای زن ایرانی مهیا ساخت؛ که در شرایط دیگر، با این ابعاد و اَشکال، قابلیت ظهور نمی‌یافتند.
شاید هنوز بسیاری از مردم ما ندانند که نخستین فیلمنامة پس از انقلاب (مریم و مانی، 1358) به قلم یک زن، به نام کبری سعیدی (شهرزاد) است.
به تعبیر یکی از پژوهشگران این عرصه: «حوادث انقلاب و رویدادهای آن، افکار جامعه از روزمرگیها و ابتذال، به حفظ و حراست ارزشها سوق داد و آثار ادبی ویژه‌ای خلق کرد.»34 «مروری بر آثار زنان داستان‌نویس، نشان از افزایش و رشد فعالیت ایشان بعد از دهة اول دارد. دهة اول، که هنوز دورة رکود قلمی‌ زنان را طی می‌کند، با آغاز دهة دوم، جهشی اساسی می‌یابد. زن در آثار این دهه، از مرتبة جسمانیت و جاذبه‌های ظاهری، به مرتبه‌ای والا ارتقا یافت. نگاه داستان‌نویس این دوره، توقع او از زن را، به مرزهای تعالی سوق داد. در این آثار، زن، چهرة مبتذل و فاسدی ندارد. از اماکن فحشا و عشقهای سطحی، در آن خبری نیست. چهرة زنان، چهره‌ای توأم با نجابت و عفت است. حضور زن در محیط و محفل خانواده، بخش عمده‌ای از داستانها را به خود اختصاص می‌دهد.»35
برخی از داستانهای پس از انقلاب، که زنان در آنها حضوری برجسته و یا در مجموع مثبت دارند، عبارت‌اند از: زمین سوخته و مدار صفردرجه از احمد محمود، کلیدر و جای خالی سلوچ از محمود دولت‌آبادی، نخلهای بی‌سر، از قاسمعلی فراست، باغ بلور، حوض سلطون و دو چشم بی‌سو (مجموعه)، از محسن مخملباف، جزیرة سرگردانی و ساربان سرگردان از سیمین دانشور، کوچة اقاقیا و نرگسها (مجموعه)، از راضیة تجار، توپچنار از انسیة شاه‌حسینی، چراغها را من خاموش می‌کنم و عادت می‌کنیم از زویا پیرزاد، بامداد خمار از فتانة حاج سیدجوادی و...
بعضی از خصوصیات شخصیتهای زنِ داستانهای متعهد پس از انقلاب، به این قرار است:
ـ زنان نجیب و پایبند خانواده مورد تجلیل واقع می‌شوند و زنان دارای گرایشات شبه‌روشنفکری و غربزده مورد انتقاد قرار می‌گیرند.36 (از نمونه‌های نوع دوم می‌توان به آخرین دفاع (از مجموعة امروز بشریت) از مهدی شجاعی و بن‌بست (از مجموعة زیارت) از قاسمعلی فراست اشاره کرد.)
ـ در آثار هنرمندان مرد، زنها واقعی‌تر و واقعگراتر آفریده شده‌اند... اما زنها، خود را آرمانی‌تر و ایدئولوژیک‌تر دیده‌اند. [به تعبیری دیگر] معمولاً در آثار مردان، زنها ناخودآگاه‌تر آفریده می‌شوند. بدین معنی که، فطری‌تر و به طبیعت خود، نزدیک‌ترند. در این گونه آثار، شخصیتهای زن، کارهای خیلی خوبی انجام می‌دهند. ولی انتخابی و عقلانی نیست.
طبیعتاً، قهرمانهایی که زنان آفریده‌اند، آگاه‌تر و انتخاب‌کننده‌ترند.
[به عبارت دیگر] مردان، قهرمانهای زنی که آفریده‌اند، عامی‌ترند. یعنی به اقشار کوچه و بازار مردم نزدیک‌ترند. برعکس، زنهایی که در آثار هنرمندان زن دیده می‌شوند، روشنفکرترند.
مردها در آثارشان کمتر تحمل دارند که زنهای پیچیده بیافرینند. برعکس، زنها تحمل این معنا را دارند. 
در آثار هنرمندان مرد، قهرمانان زن، بیشتر خصلتهای فردگرایانه دارند. در حالی‌که در آثار هنرمندان زن، بیشتر خصلتهای جمعگرایانه دارند. یعنی اجتماعی‌ترند.
در آثار زنان، دایرة ارائة تواناییهای وجودی زن، وسیع‌تر می‌شود. به کوچه، محله و جامعه کشیده می‌شود. اما مردان سعی می‌کنند آثار مربوط به زنان را در چارچوبهای خانواده یا در ارتباط با یک مرد ارائه دهند. در آثار آقایان، زنان استقلال‌طلب، کمتر دیده شده‌اند.»37
ـ «شخصیت‌پردازی زن در داستانهای زنان نویسنده، جاندار و باروح است؛ و مردان نویسنده، گاه در ارائة شخصیت زنان، چندان موفقیتی ندارند؛ و یا اینکه به شخصیت ظاهری او بیشتر پرداخته‌اند تا شخصیت درونی‌اش.»38
ـ فمینیسم، به معنای تعریف‌شده و رایج آن در غرب، در هیچ یک از آثار داستانی زنان نویسندة ما ـ حتی آنانی که به جناح شبه‌روشنفکری متمایل‌اند ـ جایی ندارد. اعتراض و انتقاد و عدالتخواهی در حقوق هست، اما اصالت زن وجود ندارد.
ـ برخی از پرفروش‌ترین رمانهای پس از انقلاب، نوشتة زنان نویسنده است. از جمله: جزیرة سرگردانی، ساربان سرگردان، چراغها را من خاموش می‌کنم، عادت می‌کنیم، بامداد خمار، اغلب آثار نویسندة بازاری‌نویس، فهیمه رحیمی و... (بخشی از جذابیت داستانهای نویسندگان زن، در این است که دنیای زنان، ناشناخته‌تر از دنیای مردان است.)
ـ بیشترین داستانهای بازاری نازلِ پاورقی‌گونة پس از انقلاب، که اغلب نیز جزء پرفروش‌ترین آثار داستانی کشورند، متعلق به زنان نویسنده‌اند. از جملة این زنان، می‌توان به فهیمة رحیمی و نسرین ثامنی اشاره کرد.
ـ با وجود همة خصایصی که برشمرده شد، وجوه مشترک میان داستانهای نویسندگان زن و نویسندگان مرد، به مراتب بیش از وجوه افتراق آنهاست. بنابراین، منظور از طرح این مطالب، ادعای ظهور ادبیات داستانی‌ای به نام ادبیات داستانی زنانه نیست. چه، اصولاً چنین ادبیاتی، نه می‌تواند واقعاً وجود داشته باشد، و نه نیازی به وجود آن هست. «همان‌طور که ناتالی ساروت می‌گوید: ادبیات زنانه به معنی دقیق آن، وجود ندارد. همان‌طور که نمی‌توان از موسیقی زنانه یا فلسفة زنانه سخن گفت. به نظر من، فقط ادبیات وجود دارد.
البته می‌توان از نویسندگان زن مانند خواهران برونته و یا ویرجینیا وولف سخن گفت. اما موقعی آثار آنها را می‌خوانم، به هیچ وجه احساس نمی‌کنم که نوشته زنانه می‌خوانم. من معتقدم زمانی که یک نویسنده می‌نویسد، «منِ» او وجود ندارد... ابلهانه است که رمان را از روی جنسیت نویسنده داوری کنیم.»39
یا به تعبیر نویسنده زن نامدار انگلیسی، ویرجینیا وولف: «ادبیات ـ در اینجا داستان ـ همدردی فراگیری را می‌طلبد، که بر فراز احساسات هر دو جنس قرار گیرد و آنها را درک کند. هنرمند بزرگ، باید دوجنسی باشد.»40
سویة دیگر این مقوله، به عرصه رسیدن و ظهور عدة زیادی نویسنده زن در پس از انقلاب است؛ که بیشترین و قوی‌ترین آثار داستانی پدید آمده در این دوران توسط بانوان نیز، متعلق به آنان است. به گونه‌ای که، عمدة جوایز تعلق‌گرفته به آثار زنان نویسنده در جشنواره‌های مختلف، به کتابهای همین افراد اختصاص یافته است.
یک پژوهش نشان می‌دهد که از میان نویسندگانِ فعالِ شناخته‌شده در عرصة داستان‌نویسی برای بزرگسالان، در دهة اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در ازای 710 نویسندة مرد، 168 نویسندة زن حضور دارند41؛ که این به لحاظ رشد کمی، حتی با کل دوران پنجاه و هفت سالة پیش از انقلاب غیرقابل مقایسه است؛ و بیش از ده برابر، رشد را نشان می‌دهد.
به اذعان یکی از نویسندگان متعلق به طیف غیرمذهبی: «در شرایط فعلی، ما به مقطعی رسیده‌ایم که زنان دارند به حقوق خودشان می‌رسند؛ و اکنون در دانشگاههای ما، تعداد دانشجویان زن، بیشتر از دانشجویان مرد است. زنان در حال حاضر، فعال‌تر هستند و به همین دلیل درصد آنها در دانشگاهها بیشتر شده است. این مسئله در تمام زمینه‌های اجتماعی مشاهده می‌شود. به لحاظ اینکه کار ما ادبیات هست، این موضوع [حضور گستردة زنانِ نسل سوم انقلاب در ادبیات داستانی] را می‌توان در این چارچوب تحلیل کرد.»42
برخی از زنان شاخص نویسندة نسل انقلاب، در عرصة ادبیات داستانی پس از انقلاب و نخستین اثر منتشره‌شان عبارت‌اند از: منیژة آرمین (1324ـ ) با آثاری همچون سرود اروندرود (1368)، ای کاش گل‌سرخ نبود، راضیة تجار (1326ـ ) با مجموعه نرگسها (1368)، منصورة شریف‌زاده (1332ـ ) با مجموعة مولود ششم (1363)، زویا پیرزاد با مجموعة مثل همة عصرها (1370)، فرشتة مولوی (1332ـ ) با مجموعة پری آفتابی (1370)، فتانة حاج‌سیدجوادی (1324ـ )، با رمان بامداد خمار (1374)، زهرة حاتمی (1334ـ ) ناهید طباطبایی (1337) با مجموعة با نوجوانی‌ خویش (1370)، انسیة شاه‌حسینی با رمان توپچنار (1371)، منیرو روانی‌پور (1333ـ ) با مجموعة کنیزو (1367)، فرشتة ساری (1335ـ ) با رمان مروارید خاتون (1369)، فرخندة آقایی (1335ـ ) با مجموعة تپه‌های سبز (1366)، بنفشه حجازی با مجموعه داستانهای به هم پیوستة گزارشی از ستونزار (1366)، خاطرة حجازی (1340ـ ) با رمان شب ایلیاتی (1371)، سمیرا اصلانپور (1343ـ ) با مجموعه کوههای آسمان (1368)، مریم جمشیدی (1343ـ ) با مجموعة عالم و آدم (1367)، طاهرة ایبد با رمان دور گردون (1378)، زهرا زواریان (1341ـ ) با مجموعة نجوای حریر (1369) فریبا وفی، مریم صباغزاده ایرانی، سهیلا عبدالحسینی، منیژه جانقلی با داستان بلند در جستجوی من.
همچنین، فریدة رهنما، زهرا اسعدی‌پور بهزادی، معصومة اصغری، مهین افخم رسولی، شیرین برمر، شیرین بنی‌صدر، روح‌انگیز شریفیان، فروغ شهاب، شهرة وکیلی، پری صابری،...
در عرصة ادبیات کودک و نوجوان نیز می‌توان از این افراد، نام برد: شکوه قاسم‌نیا، فریبا کلهر، سرور کتبی، فروزنده خداجو، سوسن طاقدیس، مریم روحانی، معصومه‌سادات ترابیان، شکوفه تقی، افسانة شعبان‌نژاد، مژگان شیخی، شرارة وظیفه‌شناس، نورا حق‌پرست، فروغ میر محمدصادقی، طلیعة خادمیان، نسرین صمصامی، مینوش صامت، زهرة پریرخ و...
 


طراحی وب سایتفروشگاه اینترنتیطراحی فروشگاه اینترنتیسیستم مدیریت تعمیر و نگهداریسامانه تعمیر و نگهداری PM سامانه جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT طراحی وب سایت آزانس املاک وب سایت مشاورین املاک طراحی پورتال سازمانی سامانه تجمیع پاساژ آنلاین پاساژ مجازی

جدیدترین مقاله ها

نام : *

پیغام : *