hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbffb942020000002005000001000300
تکامل راهبردهای اجرا و بهبود کیفیت
نوشته : جی دنیس بیکرافت
ترجمه: حمیدرضا خضری یزدان
مدیریت مهندسی و پشتیبانی کیفیت
مدیریت
کیفیت طی چهار دوره متمایز در طول سالهای گذشته تکامل یافته است. اکنون هر یک از
سازمانها بسته به میزان شکلگیری و تکامل فرایند مدیریت کیفیت آنها، در یکی از
مراحل چهارگانه زیر قرار دارند:
در دوره
اول و دوم به منظور اطمینان از کیفیت محصولات و خدمات ارائه شده، از متدولوژی
تشخیص استفاده میشود. دوره سوم برپایه پیشگیری بنا شده است و به جای تمرکز بر
محصول و خدمات، بر فرایند و روشهای تولید متمرکز میشوند.
در دوره
چهارم توجه سازمان به جهتگیری راهبردی معطوف میشود؛ گونهای که منافع همه
ذینفعان و خواستههای فعلی و آینده مشتریان در اولویت نخست قرار میگیرد.
برای درک
بهتر این تکامل، چهار دوره اصلی کیفیت در شکل 1 نشان داده شده است.
در دوره
اول یعنی «بازرسی» بهترین اقدام برای حل مشکل و رسیدن به کیفیت مورد نظر، بازرسی
به منظور تشخیص عیوب بود. نقش کیفیت در دوره اولیه منحصراً در بخش بازرسی دیده
میشد، بخشی که همه فعالیتهای آزمایش، اندازهگیری، طبقهبندی و دستهبندی محصول
به گروههای تأیید شده و مردود در آن صورت میگرفت اما در آن، مشکلات فرایند تا
انتها تشخیص داده نمیشد. این روش نه تنها پرهزینه بود بلکه در تشخیص محصولات
غیرقابل پذیرش (نامنطبق) به کار نمیآمد. این وضعیت به هدایت کیفیت به سمت دوره
بعدی یعنی «کنترل کیفیت آماری» منجر شد.
شکل 4:1 دوره اصلی کیفیت
دوره 1
بازرسی
|
دوره 2
کنترل کیفیت آماری
|
دوره 3
تضمین کیفیت
ـ تمرکز بر
فرایند
ـ پیشگیری
|
دوره 4
مدیریت کیفیت راهبردی
|
کیفیت براساس بازرسی
|
کیفیت براساس نظارت
|
کیفیت براساس پیشگیری از وقوع عیب
|
کیفیت براساس مدیریت کیفیت
|
ISO 9000
|
ISO 9004
|
TQM
|
QS 9000
|
متأسفانه طی دوره دوم کیفیت نیز هنوز دیدگاه قبلی وجود
داشت و سازمانها در پی حل مشکل پس از وقوع عیب بودند. در روش جاری، محصولات کنترل
میشدند تا در صورت وجود عیب، از ارسال آنها به مشتریان جلوگیری شود.
بازرسیها
در مراحل مختلف فرایند از ورودی تا مرحله تولید و نهایی اعمال میشد. بر تولید
محصول یکنواخت تأکید فراوانی وجود داشت. با ابداع فنون آماری، بازرسیها کاهش یافت
و متخصصان کیفیت به استفاده از روشهای حل مسئله و فنون آماری در بازرسی پرداختند.
در این
دوره همچنین مسؤولیت کیفیت برعهده واحدهای ساخت و مهندسی گذاشته شد؛ اگرچه تمرکز و
نگرش کنترلی در کیفیت کماکان وجود داشت. رویکرد یادشده عملکردی واکنشی داشت و فاقد
هرگونه ارزش افزوده بود زیرا تمرکز این روش بر محصول تولید شده بود و بر کیفیت
محصول هیچگونه تأثیری نداشت. اگر محصولی تولید میشد، بهترین پیشنهاد این رویکرد،
تشخیص قطعه غیرمنطبق و جلوگیری از ارسال آن به مشتری بود. با افزایش بازرسیها،
عدم انطباقهای بیشتری هم کشف میشد؛ البته بدون امکان پیشگیری ریشهای از وقوع
عیب. چنین وضعیت نامطلوبی در نهایت به شکلگیری دوره سوم انجامید.
دوره
«تضمین کیفیت» انقلابی در مبحث کیفیت بود که به تغییر نگرش در این زمینه انجامید.
در این دوره تأکید بر تشخیص محصول نامرغوب، به تأکید بر عدم تولید محصول نامرغوب
تغییر یافت. این رویکرد، به جای محصول تولید شده، بر فرایند تولید محصول تمرکز
میکرد. در این دوره مشخص شد که تنها راه ریشهای پیشگیری از تولید محصول نامرغوب،
کنترل فرایند تولید محصول یا خدمات است. این دوره بر هماهنگی عملکردهای زنجیره
تأمین کامل تأکید میکرد که از طراحی آغاز و به مشتری ختم میشد؛ به نحوی که
بخشهای مختلف، در برآورده سازی هدف اصلی یعنی پیشگیری از بروز مشکلات کیفی نقش
ایفا میکنند. در این زمینه طراحی با استفاده از ابزار پیشرفته از قبیل «طراحی
آزمایشها (DOE)» و «تجزیه
و تحلیل عیوب و آثار آن (FMEA)» از جایگاه
خاصی برخوردار بود. برنامهها و طرحهای بهبود کیفیت به منظور تعالی کیفیت معرفی
شدند. نقش متخصصان کیفیت به مشاوره در فعالیتهایی از قبیل طراحی برنامه،
برنامهریزی کیفیت، اندازهگیری کیفیت و بهبود کیفیت تغییر یافت. این تغییر نقش
موجب شد وظایف کیفی درون سایر فعالیتها نهادینه شده و از تعداد متخصصان کیفیت
کاسته شود. اکنون مسؤولیت کیفیت بین کلیه فعالیتها از قبیل مهندسی، ساخت، مواد و
کیفیت تقسیم شده به گونهای که تمرکز کلی بر کیفیت فرایند است.
در دوره
چهارم یعنی «مدیریت کیفیت راهبردی» تمرکز اصلی بر نفوذ و تأثیر راهبردها بر سازمان
با تأکید بر نیازهای مشتریان و بازار است. روشهای مورد استفاده در این دوره
عبارتند از: برنامهریزی راهبردی، تعیین اهداف و به حرکت درآوردن کل مجموعه
سازمان.
وظیفه
متخصصان کیفیت تعیین اهداف، آموزش و پرورش نیروهای متخصص و مشاوره در زمینه بهبود
مستمر است. در این دوره، مدیران ارشد سازمان در فرایند کیفیت مشارکت میکنند و
رهبری مقتدرانهای را ارائه میدهند. تاکنون مرسوم بود که مدیر ارشد مسؤولیت کیفیت
را به دیگران محول کند و کیفیت به عنوان عنصری استراتژیک در کل فعالیت تجاری در
نظر گرفته شود؛ به گونهای که منافع همه ذینفعان سازمان مد نظر قرار گیرد.
جهتگیری در این دوره به سمت کیفیت حاصل از مدیریت کیفیت است. در این دوره
فعالیتهای بهبود کیفیت در بسیاری از سازمانها به طرز چشمگیری افزایش یافته است.
بهبود کیفیت
بسیاری
از تلاشهای صورت گرفته به منظور بهبود کیفیت، به رغم بهرهگیری از TQM با شکست رو به رو شده است. چرا این گونه
است؟ مدیریت کیفیت جامع مجموعهای از اصول و قوانین است. لازمه توفیق فعالیتهای
بهبود کیفیتی وجود مجموعهای از اصول است که براساس آنها راهبردی مشخص شکل میگیرد
و آن گاه با استفاده از ابزار مناسب به اجرا در آید
برای مثال،
یک برنامه بهبود کیفیت مطرح
6 است؛ راهبردی که مبنای آن کاهش دامنه
نوسانات است که با استفاده از رویکرد نظام یافته و سیستم اندازهگیری مناسب اجرا
میشود. بهبود کیفیت ایده و راهبردی جدید نیست؛ آنچه که به موفقیت
6 منجر میشود، اصولی است که راهبرد براساس
آنها شکل میگیرد. اصول
6 شامل هدایت و راهبری مدیریت ارشد، پروژههای
اصلی، هفتهها آموزش و تخصیص منابع است.
ویرایش
جدید استاندارد ISO 9001 : 2000، شامل 8
اصل مدیریت کیفیت به شرح ذیل است:
ـ تمرکز بر مشتری ـ
نگرش سیستمی به مدیریت
ـ راهبری ـ
بهبود مستمر
ـ مشارکت کارکنان ـ
تصمیمگیری براساس واقعیات
ـ نگرش فرایندی ـ
ارتباط با تأمین کنندگان توأم با نفع دوجانبه
استراتژی استاندارد تجدیدنظر شده موارد ذیل را در بر
داشته است:
ـ استاندارد بنیادی بیشتر ـ
گنجاندن اصول TQM در
آموزشهای ممیزی داخلی
ـ هماهنگ سازی مستندات استاندارد 9001 با 9004 ـ الزام بر آگاهی از استاندارد ISO 9004
نتیجه
به رغم آن که بسیاری از
سازمانها تمام تمرکز خود را بر روی فلسفه مدیریت استراتژیک و پیشگیری قرار
دادهاند، هنوز سازمانهایی وجود دارند که تضمین کیفیت محصولات و خدماتشان منحصراً
برپایه بازرسی استوار است.
همچنین بسیاری از سازمانها اصول و
فلسفه بهبود کیفیت را یاد گرفته و به درستی درک کردهاند و آنها را در برنامههای
مدیریت کیفیت خود لحاظ میکنند تا منافع کلیه ذینفعان از جمله مشتریان، تأمین
کنندگان، سهامداران، جامعه و کارمندان آنها تأمین شود.
منبع:
Quality
Congress| 2004 | pg : 425 - 427