hc8meifmdc|2010A6132836|Articlebsfe|tblEssay|text_Essay|0xfbff8dbb02000000f216000001000100
Cultural Engineering: the right path to national development vision
فیروز رازنهان?
چکیده
تحقق اهداف چالشی چشم انداز توسعه کشور در افق 1404، در گرو تحول فرهنگی کشور در سطوح مختلف می باشد و مهندسی فرهنگی سازوکار عملی کردن این تحول فرهنگی و نرم افزاری است.
از استعاره مهندسی فرهنگی برای اشاره به انتظام، قاعده مندی، و تحول پذیری فرهنگ بهره گرفته شده است. مهندسی فرهنگ فرایند بازشناسی محتوای و عناصر، شناسایی ناسازگاری ها، و عدم تعادل های درون و بین لایه ها فرهنگ می باشد. مهندسی فرهنگی نیز فرایند بازشناسی و باز طراحی تعاملات بین نظام فرهنگی(مهندسی شده) با نظام های سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی به عنوان کلان نظام جامعه است. مهندسی فرهنگ، مهندسی فرهنگی، و مدیریت راهبردی فرهنگی ارکان و گام های اساسی استقرار مهندسی فرهنگی کشور می باشند که از طریق تدوین نقشه فرهنگی کشور قابل حصول می باشد.
مروری برچالش ها ی بین المللی و ملی پیش روی کشور، مهندسی فرهنگی را الزامی گریزناپذیر در تحقق سند چشم انداز کشور می نماید. فراهم آوردن بستر فرهنگی لازم برای تحقق اهداف سند چشم اندار کشور، تسریع توسعه اقتصادی- اجتماعی کشور از طریق ایجاد سازوگاری و هماهنگی با هویت و فرهنگ ملی اسلامی- ایرانی، و ارتقای سطح وحدت، هویت، امنیت، و انسجام ملی از جمله کارکردهای مهندسی فرهنگی کشور می باشد.
از جمله مفروضات و اصول حاکم برمهندسی فرهنگی کشور، نقش ممتاز دین مبین اسلام در هویت بخشی و شکل دهی به ارزش ها و فرهنگ کشور، تمایز قائل شدن بین ارزش های بنیادی و ارزش های ابزاری، توجه به نقش الهام بخش و جایگاه کشور در سطح منطقه و جهان، حفظ و پاسداری از هویت، ارزش ها و مرزهای فرهنگی جامعه به عنوان یکی از وظایف نوین دولت ها می باشند.
کلید واژه ها: سند چشم انداز کشو ر ، استعاره ، مهندسی فرهنگ ، مهندسی فرهنگی .
مقدمه
توسعه شتابان کشورهای آسیایی همچون چین، کره جنوبی، و هند نظریات توسعه و بویژه نظریه های فرهنگی توسعه (که عمدتاً مبتنی بر مختصات فرهنگی غرب تبیین و تبلیغ می شوند) را به چالش طلبیده است. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و معرفی مردم سالاری دینی و توفیقات آن در عرصه عمل، به عنوان پارادایم رقیب، ضربه مهلک دیگری بر الگوهای توسعه لیبرالیزمی بوده است. این ناکارآمدی ها و چالش ها در حوزه الگوها و نظریه های مدیریتی (روزیو و فراید،2001؛ هافستد،2004:1994؛ ترامپنارس،1993؛ چنگ و دیگران،2001)، روان شناسی(هیزل و مارکوس،1991)، و سایر علوم نرم نیز آشکار گردیده است. جملگی این یافته ها و تجربیات جهانی بر عامل فرهنگ و نقش کلیدی فرهنگ جوامع در چگونگی بکارگیری دانش نرم، الگوهای مدیریتی و توسعه اقتصادی و اجتماعی آنها تاکید می نمایند. در حقیقت
زمینه محور بودن بخش قابل ملاحظه ای از علوم اجتماعی و انسانی از ضرورت های توسعه هر چه بیشتر نهضت نرم افزاری است.
دیدگاه ساختاری، دیدگاه غالب در کشور، نقش تعیین کننده عوامل زمینه ای و مهمترین آنها یعنی فرهنگ را نادیده یا ناچیز می پندارد. و در مقابل اولویت را به مدیریت عناصر ساختاری همچون قوانین و مقررات، ترتیبات ساختاری و سخت افزارها می دهد. حال آنکه عوامل ساختاری و عوامل فرهنگی- زمینه ای، دو روی یک سکه می باشند و یکی بدون دیگر ناقص و صرفاً بخشی از واقعیت را منعکس می نمایند. تمرکز همزمان و متعادل و متوازن بر بعد نرم و سخت افرازی از اصول اساسی توفیق برنامه های توسعه اقتصادی- اجتماعی کشورها و جوامع پیش گفته بوده است.